vasael.ir

کد خبر: ۱۴۴۹۱
تاریخ انتشار: ۰۷ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۷:۵۲ - 29 August 2019
گزارش جلسه نقد کتاب «رفتارشناسی اقتصادی از دیدگاه قرآن کریم» / بخش اول

خاستگاه رفتارهای اقتصادی از نگاه قرآن

وسائل ـ حجت الاسلام دکتر هادوی نیا گفت: در مفهوم رفتار غربی‌ها خاستگاه را معرفی کردند و آن طبیعت است، چون غرب مبتنی بر naturalism بوده است و وقتی به بحث رفتار می‌رسد خاستگاه رفتار را طبیعت می‌داند. من در همین جا یک بحث قرآنی مطرح کردم و خاستگاه رفتار از دیدگاه قرآن را فطرت می دانم.

به گزارش خبرنگار وسائل، نشست علمی نقد کتاب فطرت، خاستگاه رفتار از دیدگاه قرآن کریم«رفتارشناسی اقتصادی از دیدگاه قرآن کریم» با ارائه حجت الاسلام دکتر علی اصغر هادوی نیا عضو هیئت علمی گروه اقتصاد پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و با حضور دکتر محمد جواد توکلی عضو هیئت علمی موسسه امام خمینی (ره) و حجت الاسلام دکتر محمد سعید پناهی عضو هیئت علمی جامعة المصطفی العالمیة به عنوان ناقدین، به همت انجمن اقتصاد اسلامی حوزه علمیه، عصر چهارشنبه 6 شهریور، در سالن کنفرانس ساختمان انجمن های علمی حوزه در قم برگزار شد.

 

حرف اصلی اقتصاد کلاسیک

حجت الاسلام دکتر هادوی نیا در ابتدای این نشست به بیان توضیحاتی پیرامون کتاب خویش پرداخت و گفت: رفتار مجموعه ای از فعالیت ها است که حول یک هدف باشد، جایگاه این بحث در اقتصاد رفتاری است که از ابتدای قرن بیستم شروع شد و اساس بحث های اقتصاد رفتاری مبتنی بر سایکولوژی هست.

حرف اساسی اقتصاد رفتاری با اقتصاد کلاسیک این هست که آنچه که شما به عنوان یک جعبه سیاه در نظر گرفتید و تحلیل نمی کنید و فقط می گویید مثلا عرضه به این شکل و تقاضا به این شکل، ما می آییم تحلیل رفتاری می کنیم و با تحلیل رفتاری می خواهیم این آکسیوم ها را باز کنیم.

اما من آمده ام به صورت ریشه ای وارد بحث شدم. برای اینکه منطق بخش های بعدی خود را مشخص کنم، در بخش کلیات یک سری از مفاهیم روانشناسی را مطرح کردم، یکی بحث مفهوم رفتار بوده است. در مفهوم رفتار قبلی ها خاستگاه را معرفی کردند و آن طبیعت است، چون غرب مبتنی بر naturalism بوده است وقتی به بحث رفتار که می رسد خاستگاه رفتار را طبیعت می داند.

 

فطرت، خاستگاه رفتار از دیدگاه قرآن

من در همین جا یک بحث قرآنی مطرح کردم و خاستگاه رفتار از دیدگاه قرآن را فطرت می دانم. من اساسا بحث فطرت را در واقع با یک تفاوت هایی با همین بحث مشهوری که در کلام و تفسیر وجود دارد، مطرح کردم. در مقایسه با اقتصاد کلاسیک هم بدیع است، چون در مقابل طبیعت مطرح کردم و خواستم فطرت را جایگزین طبیعت کنم.

 

بررسی واژه فطرت

فطرت بر وزن فِعلة هست و آنچه که غلط مشهور شده است این است که بیشتر جنبه خدا جویی آن را در نظر می گیرند در حالی که این گونه نیست. این مطلب به خاطر نص گرایی است زیرا این کلمه در آیه «فطرة الله التی فطر الناس علیها» آمده است، ما هم آمدیم فطرت را فقط در جنبه خدا جویی آن در نظر گرفتیم. در حالی که فعلة مصدر نوعی است یعنی نوع خاص از هر چیزی و فطر به معنای شکافتن و آفریدن است. فطرة به معنای آفرینش خاص است.

 

گونه شناسی آیات دالّ بر آفرینش خاص انسان

ما باید این مطلب را بگیریم و به دنبال آیاتی که آفرینش خاص انسان را مطرح می کنند برویم و بررسی کنیم. از جمله آیاتی که مطرح شده است «فألهمها فجورها و تقواها». اولا فطرت دو جنبه دارد: یکی جنبه گرایشی و یکی جنبه دانشی است. ثانیا دو سویه هست و یعنی فطرت فقط جنبه خداجویی نیست. فطرت اول راه است و دو سویه بودن آن از ذاتیات اوست. لذا آیه می گوید ما هم فجور را به او یاد دادیم و هم تقوا را. «فهدیناه النجدین» نیز به همین صورت است. در زمینه گرایش نیز به همین صورت است.

 

فطرت سه اصطلاح دارد

قوای بشر نیز دو سویه است مثلا قوه شهوت دو سویه است و اینطور نیست که فقط جنبه شر باشد بلکه جنبه خیر هم دارد. ما آن ابتداء راه را فطرت می گوییم لذا گفتیم که فطرت سه اصطلاح دارد: یک اصطلاح عام دارد که شامل گرایش های اصیل و ذاتی حیوانی و انسانی انسان می شود، انسان می خورد و شیر هم می خورد ولی خوردن انسان با شیر تفاوت دارد زیرا شیر فقط به جنبه مادی آن نگاه می کند ولی در ذات انسان این است که همین خوردن را انجام می دهد و به جنبه های دیگر نیز توجه می کند.

این خوردن جزء فطریات انسان می شود با همین ویژگی که دارد. یک اصطلاح خاص دارد و آن گرایش های انسانی است. و بعد اصطلاح اخص است و آن گرایش های مربوط به خداوند است.

 

مراد از فطرت در کتاب، اصطلاح عام است

ما در این کتاب مراد از فطرت را اصلا اصطلاح اخص نگرفتیم و اصطلاح عام است و می خواهیم انسان فطرت گرا را از این جهت مطرح کنیم. لذا منظور ما از انسان فطرت گرا انسانی است که آفرینش اولیه انسانی خود را حفظ کرده است. اما بعد از این بحث، عنصر اختیار را مطرح کردیم و گفتیم که دو سویه بودن فطرت باعث می شود که انسان مختار باشد.

وقتی در تفسیر المیزان می خواهد بحث اختیار را مطرح کند، آن را با توجه به اصل نفی گرایی انسان، مطرح می کند یعنی انسان حیوانی است که به وسیله شعور می تواند در مواد خارج عالم دخل و تصر نموده و از آن مواد استفاده نماید و مفید آن را از مضر آن تشخیص دهد.

نفی گرایی انسان، هم جنبه شناختی فطرت و هم جنبه گرایشی فطرت عنصر اختیار را ایجاد می کند و ناگزیر است که فکر و شعور خود را به کار ببرد و ببیند که آیا نواقصی همراه آن هست یا نه؟ اگر دید که نافع است البته اراده اش به آن تعلق گرفته و آن کار را انجام می دهد عینا مثل اینکه علم به نافع بودنش را داشت.

یعنی انسان بعضی کارها را غیر اختیاری انجام می دهد، بدون اینکه بخواهد نفس می کشد، چرا؟ چون این نفس به نفع اوست ولیکن این نفس جزء اراده اش نیست ولی بعضی چیزها که جزء اراده اش هست و باید در موردش تصمیم بگیرد، نفع طلبی نقش دارد.

 

نیاز احساس کمبود است

یکی دیگر از مفاهیم روانشناسی بحث نیاز است. نیاز عبارت است از چیزی که در درون فرد است و او را به فعالیت و انجام کار وا می دارد. نیاز خود کمبود نیست بلکه احساس کمبود است یعنی شما ممکن است مدت ها تشنه باشید ولی توجه نداشته باشید و احساس نکنید، ما به این نیاز نمی گوییم ولی به محض اینکه توجه می کنید این نیاز می شود. نیاز باعث رفتار می شود.

عنصر نیاز که از عناصر اصلی روانشناسی هست در اقتصاد می بینید که بسیار مهم است چون اقتصاد عبارت است از تخصیص منابع کمیاب برای ارضاء بیشترین نیازهای انسان. یعنی واژه نیاز ارتباط تنگاتنگی را میان روانشناسی و اقتصاد برقرار می کند.

 

بررسی انگیزه و انگیزش و تفاوت آن دو

یکی دیگر از مباحث، بحث انگیزه و انگیزش و تفاوت آن دو است. انگیزه اسم و انگیزش اسم مصدر است مثل محرّک و تحریک می ماند. در مورد تفاوت آن دو می توان گفت که انگیزه محرّک است در حالی که انگیزش صرف تحریک است.

مهم این است که در گفتار بعدی ارتباط بین این مفاهیم را مطرح کردم. یکی از آن چیزهایی که مطرح کردم رتبه بندی نیازها است. این بحث ها در دو جا آمده است یکی در روانشناسی و یکی در مدیریت. از مدیریت استفاده کردم زیرا در بخش نظریه پردازی به من کمک می کردند تا بحث های روانشناسی را به اقتصاد گره بزنم.

 

رتبه بندی نیازها

رتبه بندی نیازها یک رتبه بندی مشهوری به نام مازلو است، که مثلثی را مطرح کرده است. من آمدم بعد از طرح این مثلث، گفتم با توجه به انسان شناسی که قرآن مطرح کرده است باید این مثلث را اصلاح کنیم، زیرا در این مثلث این گونه مطرح شده است که قاعده مثلث نیازهای فیزیولوژیک هست و راس آن به نیاز خود شکوفایی می رسد و این طور مطرح می کند که انسان در رتبه بندی نیازهای خود اول نیازهای فیزیولوژی را برطرف می کند و بعد از آن آهسته به سمت نیازهای بعدی می رود.

من با توجه به قرآن کریم دو اصلاح بر این مثلث زدم، این بحث هم نسبتا در انسان شناسی جدید است. در انسان شناسی مطرح در کلام اسلامی، ابعاد انسان شناسی را دو بعد می دانند، یکی بعد مادی و دیگری بعد غیر مادی (آخرتی) ولی من سه بعد را معرفی کردم و معتقدم که توجه به این سه بعد باعث می شود که ما انسان ها را بهتر بشناسیم و باعث می شود که ما غرب را بهتر بشناسیم.

 

انسان شناسی سه بعدی است نه دو بعدی

بعد مادی مربوط می شود به فیزیولوژیک و زندگی قبل از مرگ، بعد معنوی spiritual مربوط می شود به زندگی قبل از مرگ و لیکن غیر مادی مثل همین خود شکوفایی، زیبایی شناسی و مانند آن. اما بعد آخرتی چیست؟ بعد آخرتی که من می گویم با اصطلاح آخرتی در کلام است کاملا تفاوت دارد زیرا در کلام، بعد آخرتی را به کسانی که مومن به آخرت هستند بر می گرداند.

من می گویم هر انسانی نسبت به آخرت یک احتمالی می دهد و احتمال زندگی پس از مرگ را می دهد و نسبت به آن آگاهی دارد. این آگاهی در رفتار او تاثیر دارد و باید در مورد آن قضاوت کند.

همه انسان ها بعد آخرتی دارند ولی قضاوت های آنان نسبت به آخرت ممکن است متفاوت باشد. نکته دیگری که مطرح کردم این ترتیبی که به صورت مثلث مطرح شده است، را قبول نکردم و این مساله را در قالب یک مستطیل بیان کردم.

 

فطرت، خاستگاه رفتار از دیدگاه قرآن کریم

 

در ادامه نشست، دکتر توکلی به نقد این کتاب پرداخت و بیان داشت: سوال اصلی که من دارم این است که این کتاب چه هدفی را دنبال می کند؟ و چه چیزی به دست ما می دهد؟ یکی از نقاط قوت این کتاب ارجاع بسیار به قرآن کریم است.

ما می توانیم بگوییم انسان شناسی که مولف در این کتاب مطرح می کنند، انسان شناسی دینی یا قرآنی است، در مقابل انسان شناسی فلسفی و تجربی هرچند که در برخی موارد سعی کردند لایه هایی از مباحث انسان شناسی تجربی از روانشناسان بیاورند اما ظاهرا تمرکز ایشان بر روی آن نبوده است.

 

رفتارشناسی اقتصادی غیر از انتخاب عقلایی نیست

اما من برگردم به آن سوال اصلی، اگر ما بخواهیم بحث این کتاب را جانمایی کنیم، رفتارشناسی اقتصادی، چیزی غیر از آن انتخاب عقلایی نیست. ما یک ادبیاتی در فلسفه اقتصاد داریم، ادبیات انتخاب عقلایی، و این را تحلیل می کنند به این صورت که یکی از آکسیوم های مهم در نظریات اقتصادی از جمله اقتصاد خورد بیشتر بحث رفتاری است. در این چارچوب، در اقتصاد متعارف دو بخش را بحث می کنند، یکی رفتار مصرفی و یکی هم رفتار تولیدی. انسان در حوزه مصرف به دنبال حداکثر مطلوبیت است و در حوزه تولید هم به دنبال حداکثر سود است.

 

عدم اشاره به انتخاب عقلائی

مشکلی که من اینجا احساس می کنم این است که از ادبیات موجود رو به رشد انتخاب عقلایی به تحلیل رفتاری رفته است و تعبیر عوض شده است و عملا پیشرفت هایی که در حوزه بحث انتخاب عقلایی شده است از جمله بحث هایی مثل سایمون، حتی همین هایی که شما فرمودید اقتصاد رفتاری ها که به گونه ای خلاف این جریان تحلیل حداکثر سازی هستند. این ها اصلا وارد کتاب نشده است در حالی که می توانست باشد.

شما بیشتر فرد را نگاه کردید و ادبیات انتخابی شما، انتخاب عقلایی است که مبتنی بر یک رویکرد اتمی است ولی وقتی دیدگاه منتقدین عقلانیت را بررسی می کنید می بنید که خیلی از آن ها به سمت یک رویکرد جمعی به انتخاب و رفتار رفته اند و در آنجا روی محدودیت ها بسیار تاکید می کنند مثل هنجارها، گاهی اوقات به بحث ها قالب می زنند و انتخاب ها را عوض می کنند. شما اگر بخواهید در چارچوب کلاسیکی بمانید و تحلیل رفتاری کلا روی بحث فردگرایی بماند، این قسمت ادبیات عملا از دست می رود.

 

تفکیک میان انسان مادی گرا و فطرت گرا مستحکم نیست

نکته دوم اینکه چیزی که در کتاب به عنوان نکته محوری است، یک تقابلی میان انسان مادی گرا و انسان فطرت گرا، انجام دادید ولی در توضیحی که الان ارائه کردید ظاهرا این تفکیک آن قدر مستحکم نیست. قاعدتا در مقابل انسان ماده گرا، یک انسان معنا گرا ممکن است باشد. شاید انسان فطرت گرا در مقابل طبیعت گرا است.

چیزی که من در کتاب خیلی متوجه نشدم این است که این تقابل حد و مرز مشخصی ندارد. یعنی علی رغم این که شما تلاش کردید و گفتید که رفتار این آدمی که من به آن انسان فطرت گرا می گویم، از رفتار آن آدم که می گویم ماده گرا، متمایز است ولی به نظر می رسد که این وجه تمایز خیلی موفقیت آمیز نبوده است. شاید یکی از اشکالات وارد به کتاب این است که، فرود شما به نظر من عمدتا روی اقتصاد هنجاری است نه تحلیل رفتاری. به سمت حوزه مکتب اقتصادی سوق پیدا کرده اید.

شاید بشود گفت سراغ تحلیل های نظام اقتصادی رفتید مثلا بحث هایی که شهید صدر قبل از تولید و بعد از تولید مطرح کردند؛ لیبل تحلیل های شهید صدر در اقتصاد، تحلیل های رفتاری نیست بلکه تحلیل ها از سنخ استانداردهای هنجاری مطلوب است یعنی ما می گوییم این گونه باید باشد. در حالی که از اسمی که شما انتخاب کردید، بیشتر به نظر می رسد شما در حوزه تبیین رفتار هستید نه بیان استانداردهای رفتاری یعنی می گویید آدم اول چه می کند؟ نه اینکه باید در عمل چه کند؟

به نظر می آید که شما از شهید صدر متاثر شدید چراکه ایشان در کتاب اقتصادنا می گوید مصرف و تولید نداریم ولی وقتی به توزیع می رسد بسیار به آن می پردازد. شما وقتی خواستید تمایز رفتاری انسان مادی گرا با فطری گرا را بیان کنید به سراغ استانداردهای هنجاری رفتید؛ اینکه اسلام می گوید توزیع باید عادلانه باشد و توزیع منابع باید این گونه باشد یا بازتوزیع باید این گونه باشد.

این تفکیک بین مادی و معنوی که در آثار مولف هست، مرز مشخصی ندارد. بعضی از موارد مادی یعنی جسم و معنا یعنی روح، در بعضی موارد دیگر مادی یعنی آب، خوراک، غذا و لذت از کتاب خواندن معنوی می شود. چون شما بر این اساس می خواهید رفتارها را هم سنخ شناسی کنید. مثلا آیا رفتار خیر خواهانه هم از سنخ رفتار مادی است؟ آیا مثلا سلسله اعصاب ما که دارد لذت را درک می کند، این هم جزء ماده است؟ یه مقداری این مباحث مبهم است.

 

ادبیات واحدی سرتاسر کتاب نیست

شما در بحث های ابتداء کتاب یک سیری را شروع کردید که ادبیات خود را نسبت به تالیفات قبلی کامل تر کنید و به فراگرد انگیزش را نیز توجه کنید. مثلا وقتی انگیزش می شود اول نیاز ایجاد می شود بعد توجه بعد قصد بعد اراده می شود ولی این بحث در ابتداء کتاب مانده است و در سراسر کتاب نمود و ظهوری ندارد.

در تحلیلی هم که از دیدگاه روانشناسان ارائه دادید گفتید که نیاز، به یک احساس درونی گفته می شود ولی شاید این حرف خیلی هم مستند نباشد. نظریات مختلف انگیزش را شما ببینید، نظریات یکسانی نیست یا سیر نظریات را ببینید. نظریه هایی که روی انگیزه های درونی و تفکیک انگیزه بیرونی و درونی می کنند، می گویند نیاز هم می تواند منشا بیرونی داشته باشد و هم منشا درونی.

یک چیزی که باعث سردرگمی من شد این بود که در متن کتاب گاهی اوقات احساس می شود که آن هدف اصلی کتاب گم شده است. گاهی شما درگیر تفسیر آیات قرآن شده اید، سعی کردید که مطالب را به هم گره بزنید؛ گاهی تحلیل رفتاری در وسط مطالب گم می شود.

اگر در اقتصاد خورد تحلیل رفتاری می کنند برای این است که یک قاعده کلی استخراج کنند و بگویند انسان ها همیشه این گونه عمل می کنند. چون یک فردگرایی را قبول دارند می گویند انسان ها همیشه همین گونه هستند. یک دست نامرئی بازار هم هست و به او کمک می کند.

آیا شما در این کتاب با تحلیل رفتاری که از قرآن استفاده کردید، به نتیجه خاصی رسیدید تا بگویید همه انسان ها از نگاه قرآن این گونه عمل می کنند. به نظر می رسد یک گونه تشتت های رفتاری هم در قرآن گزارش می شود و از آن وحدتی به دست نمی آید.

 

حرکت از تحلیل رفتاری به مباحث هنجاری

شما در این کتاب خواستید بگویید ما انسان فطرت گرا هستیم ولی در وسط بحث گفتید که انسان فطرت گرا دو وجود دارد یکی خیر و دیگری شر، خیر او را بالا می برد و شر او را پایین می آورد. شاید اگر این خط سیر را می گرفتید خیلی خوب بود. یعنی این انسان در حوزه رفتار اقتصادی کجا بالا می رود و کجا پایین می آید؟ این با تحلیل هایی که شما در ضمن مباحث آوردید خیلی بروز و ظهوری ندارد. خروجی این تفکیک چه خواهد شد؟ و چون شما به نتیجه ای نرسیدید مجبور شدید از تحلیل رفتاری برید به سمت مباحث هنجاری.

شما چون از مباحث رفتاری خارج شدید آمدید و مباحث دیگری را مثل انفاق و وقف را داخل مصرف آورده اید در حالی که قاعدتا آنها در توزیع گنجانده می شود. من احساس کردم ادبیات اقتصاد هنجاری و بحث شهید صدر بر تحلیل رفتاری شما غلبه کرده است./504/241/ح

 

تهیه و تنظیم: محمد حائری شیرازی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۶ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۵۰:۳۹
طلوع افتاب
۰۶:۲۲:۰۷
اذان ظهر
۱۳:۰۴:۵۲
غروب آفتاب
۱۹:۴۶:۵۸
اذان مغرب
۲۰:۰۴:۴۵