vasael.ir

کد خبر: ۱۴۴۱۷
تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۵:۰۶ - 22 August 2019

پیری جمعیت؛ آهنگ زوال یک تمدن

وسائل ـ مسؤول مرکز تحقيقات زن و خانواده ضمن هشدار نسبت به پیری جمعیت ایران در آینده، گفت: طبق پیش‌بینی‌ها ژاپن نیز در حال پیر شدن است و در سال 2030 در قبال یک نیروی کار، یک نیروی بازنشسته دارد، ببینید که چه فاجعه‌ای می‌شود؟ اصلاً از صحنه رقابت‌های اقتصادی حذف می‌شود؛ این آهنگ زوال یک تمدن است، در سال 2012 بودجه سال‌ ژاپن 1200 میلیارد دلار بود، سیصد میلیارد دلار آن به تأمین اجتماعی اختصاص داشت، یعنی یک چهارم بودجه این کشور صرف تأمین اجتماعی شده است؛ حال اگر به یک‌باره پنجاه درصد از بودجه به سمت تأمین اجتماعی برود، کشور فلج می‌شود.

به گزارش خبرنگار وسائل، فقه زنان و خانواده از سلسله درس پیری جمعیت؛ آهنگ زوال یک تمدنگفتارهای رمضانی پایگاه فقه حکومتی وسائل بود که خرداد ماه 98 برگزار شد؛ آنچه در ادامه می‌خوانید مشروح مطالب ارائه شده از سوی حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا زیبایی نژاد مسؤول مرکز تحقیقات زن و خانواده در سومین جلسه است:

یکی از موضوعاتی که در آن بحث رویکرد حاکمیتی به فقه خودش را نشان می‌دهد، موضوع جمعیت و سیاست‌های جمعیتی است. از باب مقدمه باید بگویم که در برآورد جمعیتی سال 65 به این نتیجه رسیدند که رشد جمعیت در ایران در از سال 55 تا 65، ناخالص 3.9 بوده است؛ یعنی اگر صد نفر جمعیت را در اول فروردین امسال فرض کنید، در اول فروردین سال آینده 139 نفر می‌شود و هر سال دو میلیون نفر به جمعیت ایران اضافه می‌شود.

البته 3.9 ناخالص بود، یعنی یک مقدار ناشی از مهاجرت عراقی‌های مخالف رژیم صدام یا افغانی‌ها به ایران بود که بعد از کسر و انکسار اینها به عدد 3.2 رسیدند که رشد خالص جمعیت ایرانی‌ها در سال شود. اینجا بود که نگرانی‌ها به وجود آمد که اگر بخواهد با این آهنگ پیش برود، جمعیت ایران در چهل یا پنجاه سال آینده ممکن است به دویست میلیون نفر برسد و کارشناسان اقتصادی و اجتماعی احساس نگرانی کردند.

از اینجا به بعد بود که دغدغه بحث کنترل جمعیت در ایران به وجود آمد؛ تا قبل از آن سیاست‌های تشویق به افزایش جمعیت بود، هزینه نمی‌کردند اما در تبلیغات، تریبون‌های نماز جمعه و جاهای دیگر بحث تشویق جمعیت بود.

با امام(ره) در این رابطه صحبت کردند و ایشان مخالفت نکردند و گفتند که قابل تأمل است؛ رئیس جمهور وقت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای هم نظرشان این بود که روی این مسأله بررسی‌های کارشناسی صورت بگیرد. بررسی‌های کارشناسی که صورت گرفت، به این نتیجه رسیدند که بایستی جلوی رشد جمعیت را بگیرند.

چند اصطلاح در اینجا وجود دارد؛ یکی نرخ رشد جمعیت که بحث تعداد جمعیت امسال را با سال گذشته مقایسه می‌کنند که چقدر افزایش پیدا کرده است؛ یک نرخ باروری داریم که این نرخ باروری اصطلاح مهمی است، بر این اساس محاسبه می شود که به طور متوسط هر زن ایرانی در پایان سن باروری، یعنی پنجاه سالگی که به سن یأس می‌رسد، چند فرزند آورده است؟ در سال 65 نرخ باروری 6.4 بود.

یک اصطلاح دیگر به اسم بُعد خانوار داریم، تعداد متوسط اعضای یک خانوار را با آن اعلام می کنند، یک واحدی که کنار هم زندگی می‌کنند؛ یعنی یک خانواده که تازه ازدواج کرده‌اند و فرزند ندارند، یک خانواده دیگر هست که هفت یا هشت سال ازدواج کرده‌اند و دو فرزند دارند، یکی دیگر اصلاً یک خانواده تک نفره است؛ یکی دیگر یک خانواده پانزده نفره است؛ اینها را باهم جمع کرده و متوسط‌ گیری می‌کنند و بُعد خانوار را از این طریق بدست می آورند؛ کاری ندارند که زن به سن باروری رسیده است یا خیر.

در سال 65 نرخ باروری برای یک زن 6.4 بود، اما بُعد خانوار حدود 5 است؛ تعداد متوسط خانواده‌ها که بعضی جوان و بعضی پیر هستند، حدود پنج یا بالاتر از 5 است. این نرخ باروری، خیلی نگران کننده بود بنابراین تصمیم گرفتند که در یک فرآیند 25 ساله یا 20 ساله در سال 85 یا 90، نرخ باروری را به 4 تقلیل دهند.

 

کاهش رشد جمعیت پیش از انقلاب آغاز شده است

به منظور توسعه با کاهش رشد جمعیت مواجه شدیم اما به نظر می‌رسد که قبل از اینکه ایران سیاست‌های کنترل جمعیت را اعمال کند، یعنی پیش از انقلاب هم کاهش رشد جمعیت داشته‌ایم، بعد از انقلاب یکدفعه از سال 68 توسعه پیدا کرد.

آمارگیری‌ها در کشور ما تا سال 75 هر 10 سال یک بار انجام می شد اما بعد از آن دیگر هر پنج سال یک بار آمارگیری می شود. آمارها نشان می‌دهند که کاهش رشد جمعیت در کشور، از حدود سال 62 و 63 شروع شده است؛ یعنی قبل از اینکه مسؤولان متوجه شوند که ما با این بحران جمعیتی مواجه هستیم؛ آهنگ کاهنده از سال 63 شروع شده است.

در تحلیل‌های بنده سال 63 از این جهت مهم است که مصادف با آغاز جنگ شهری عراق علیه است؛ پیش از سال 61، دو کشور در مناطق نظامی با همدیگر درگیر بودند، از سال 63 عراق شروع کرد به زدن اهداف اقتصادی ایران و در کشور ما بحران اقتصادی تشدید ‌شد.

در این شرایط عقل اقتصادی مردم می‌گوید که در این فشار اقتصادی چرا اینقدر بچه بیاوریم؟ این منطق تحلیل اقتصادی جامعه ما بود و از آن موقع به بعد بین خانواده‌ها این حرف‌ها رواج پیدا کرد که همین یک بچه را هم چه کسی خرجش را دارد که بدهد. یعنی از اول انقلاب تا حدود سال 62 و 63 خیلی با بحران‌های تورمی مواجه نبودیم؛ بعد از اینکه این مسائل پیش می‌آید، بحران‌های اقتصادی تأثیر خود را نشان می‌دهد.

 

رابطه مستقیم تحصیلات عالیه بانوان با کاهش جمعیت

یک جمعیت شناس ایرانی مقیم خارج به نام مریلادیه فولادی که احتمالاً دو تابعیتی باشد، در سال 62 و 63 به ایران آمد و از نزدیک به مطالعه وضعیت کشور ما پرداخت؛ او می‌گوید که از همان سال‌ها با کاهش رشد جمعیت مواجه هستیم و ایشان علت آن را فرهنگی می‌داند؛  اشاعه تحصیلات مدرن در بین زنان یکی از علل این پدیده بوده است.

در زمان انقلاب شاید 30 درصد جامعه زنان دیپلمه بودند و در جامعه روستایی تعداد زنان باسواد خیلی کم بوده است؛ از دهه چهل و پنجاه بود که دانشگاه در ایران به سمت فراگیری می‌رود سریع توسعه پیدا می کند؛ قبل از دهه چهل دانشگاه خیلی تعداد کمی را در خود جای می‌داد. ادعای ایشان این است که از دهه شصت این دختران مسلمان و انقلابی تحصیل کرده که ازدواج می‌کنند دیگر مشارکت اجتماعی و تحصیلات عالیه برای‌شان مهم است و دیگر حاضر نمی شوند همانند والدین خود هفت الی هشت فرزند داشته باشند.

مصداقی بخواهم بگویم؛ در خانواده‌ ما هشت بچه در کنار هم بودیم و برخی اقوام ما هم هر کدام هفت یا هشت بچه داشتند، این یک چیز متعارفی بود؛ مادربزرگ ما پانزده بچه قد و نیم قد داشت برخی از آنها در سنین طفولیت از دنیا می رفتند؛ اما این خانواده‌های پر جمعیت از دهه شصت جای خود را به خانواده‌های جدیدی می‌دهند که جمعیت کمتری دارند سپس سیاست‌های جمعیتی هم آن را تشدید می کند.

 

توسعه یافتگی؛ عامل اصلی در کاهش جمعیت

تحلیل جامعه‌شناسان این است که عامل مؤثر بر جمعیت بیشتر بحث توسعه‌یافتگی است؛ یعنی صنعتی شدن، تحصیلات، آموزش و شهری شدن موجب کاهش جمعیت می شود. در سال های نزدیک‌ به انقلاب می‌گفتند که 70 درصد جمعیت ایران روستایی و 30 درصد شهری است، در سال 90 معادله عکس شد و 70 درصد شهرنشین و 30 درصد روستایی داشتیم؛ فرهنگ شهری با فرزند زیاد سازگاری ندارد چراکه زندگی شهری سختی‌های خود را دارد.

از سوی دیگر هر چه مردم به ویژه دختران به تحصیلات مدرن رو می‌آورند، ارزش‌های مدرن را بیشتر می‌پذیرند، در ارزش‌های مدرن و نگاه اقتصادی به زندگی تقویت می‌شود. مهم‌ترین لطمه ای که فرهنگ مدرن به ما زد این است که می‌گوید دو دو تا چهار تا می‌شود؛ ما در فرهنگ دینی خود می‌گوییم که«مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ»؛ ما می‌گوییم«يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ»، ولی در ادبیات مدرن این چیزها معنا ندارد.

شخصی نزد امام صادق(ع) می‌آید و می‌گوید که من این آیه را نفهمیدم، زمانی که صدقه می‌دهیم یک پولی از جیب ما می‌رود اما زمانی که ربا می‌گیریم یک پولی به جیب ما می‌آید، چرا خدا در قرآن این‌گونه مطلب را بیان می فرمایند؟ حضرت به او می‌فرمایند که شغل شما چیست؟ می‌گوید که چوپان هستم، حضرت می فرمایند سگ گله هم داری؟ می گوید بله؛ سپس حضرت می پرسند سگ گله در هر شکم چند بچه می‌زاید؟ در پاسخ می گوید شش یا هفت عدد، حضرت می پرسند که بره چند تا بچه می‌زاید؟ می گوید یک یا دو عدد؛ حضرت باز می پرسند بیشتر بره کشته می شود یا سگ؟ می‌گوید بره؛ حضرت می‌گوید تعداد بره‌های شما بیشتر است یا سگ‌ها؟ می‌گوید بره‌ها؛ سپس حضرت می فرماید برکت یعنی همین؛ مثال امام(ع) برای تقریب به ذهن است.

 

جمعیت زیاد بلوچ‌ها نسبت به سایر نقاط کشور جنبه سیاسی ندارد

با اینکه در سال 65 رشد خالص جمعیت در مقیاس کشوری 3.2 بوده، رشد جمعیت قوم بلوچ 8.2 بوده است؛ دلیلش این است که آنها از نظر مذهبی ممنوعیت دارند، آنجا کمترین شهرنشین را نسبت به جاهای دیگر کشور دارند؛ همچنین میزان تحصیلات هم کم است، یعنی مدرن شدگی آنجا اتفاق نیافتاده است، صنعتی شدن به آن شکلی که در جاهای دیگر هست وجود ندارد.

در سال 90 رشد جمعیت ایران 1.3 شده است و در قوم بلوچ این آمار به 4.1 رسیده است؛ یعنی قوم بلوچ هم کاهش جمعیت داشته است اما سرعت کم شدن جمعیت در کل ایران بسیار بیشتر است؛ باز هم توجیه ما این است که آنها در صنعتی شدن، تحصیلات و شهرنشینی تأخر دارند.

در حال حاضر سیستان و بلوچستان 70 درصد روستایی و 30 درصد شهرنشین هستند؛ مشکلات امنیتی در مرزها اجازه نمی‌دهد که شما صنایع استراتژیک را به آنجا ببرید و صنعتی شدن اتفاق بیافتد، بنابراین یک مقداری بدوی‌تر زندگی می‌کنند.

برخی می‌گویند که سعودی ها در آن مناطق سرمایه‌گذاری می‌کنند و مسأله را سیاسی می‌کنند؛ من هنوز به این نرسیده‌ام که عامل سیاسی در بحث زاد و ولد قوم بلوچ و سنی‌های جنوب ایران مهم باشد؛ ممکن است که چنین اقدامی هم باشد، اما نه اینکه در مقیاس کلان تأثیر گذار باشد.

پیامد سیاسی داشتن غیر از انگیزه سیاسی داشتن است؛ این را باید از هم تفکیک کنیم. مذهب آنها اجازه کاهش جمعیت را نمی‌دهد، آنها هم سنتی هستند و رعایت می‌کنند اما در کردستان تعداد فرزندان کم است؛ آنها هم سنی هستند اما مذهبی نیستند؛ وضع حجاب در این مناطق خیلی خراب است در بسیاری از مسائل نیز بیشتر تحت تأثیر سلیمانیه عراق هستند که اروپای کردها هست. مردم ترکمن صحرا هم سنی هستند، اما آنها نیز زادآوری‌شان مانند قوم بلوچ نیست.

اما این مسأله پیامد سیاسی دارد؛ یعنی تعادل جمعیتی به تدریج در پنجاه یا صد سال آینده به هم می‌خورد، بنابراین می‌بینید که بعضی از افرادی کاندیدای ریاست‌جمهوری می‌شوند دیداری هم با مولوی‌های آن منطقه انجام می دهند، بده بستانی هم با آنها می‌کنند که در صندوق‌های رأی تا حدی تعیین کننده باشد.

 

نگرانی مسؤولان نسبت به مسأله جمعیت

مسؤولان جمهوری اسلامی در سال 90 نسبت به مسأله کاهش جمعیت احساس نگرانی می‌کردند. اولین کسی که در بدنه دولت به این موضوع حساسیت نشان می‌دهد، رئیس جمهور وقت آقای احمدی‌نژاد است؛ بعد از ایشان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به میدان می‌آیند. در سطح پایین‌تر یکی از افرادی که به دنبال این کار می‌دود خانم خزعلی است.

ما نیز در بحث جمعیت کارهایی انجام داده‌ایم و از دهه هشتاد مخالفت‌های خود را با سیاست‌های کنترل جمعیت اعلام کردیم؛ بنده از اول این سیاستی که در پیش گرفته شد را قبول نداشته‌ام و به نظرم می‌رسید که خطا است، حالا منطق آن را عرض می‌کنم. رهبر معظم انقلاب در یکی از سخنرانی‌های کلیدی خود گفتند که سیاست کنترل جمعیتی از سال 68 تا چهار الی پنج سال اول خوب بود، اما بعد از آن دیگر نباید ادامه می‌دادیم و بعد هم در نامه‌ای گفتند که سیاست کنترل جمعیت را پس از اینکه جمعیت کشور به 150 یا 200 میلیون نفر رسید، اعمال کنید.

 

کنترل جمعیت با نگاه فقه حکومتی حرام است

بنده می‌خواهم از یک دیدگاه دیگر دفاع کنم که از روز اول، اتخاذ سیاست کنترل جمعیت به این معنا اشکال داشته است؛ این کار از زاویه فقه حکومتی حرام است؛‌ یعنی در آینده هم به هیچ وجه من الوجوه جایز نیست. در توضیح این مطلب باید بگویم که کارشناسان و بزرگانی که با بحث کنترل جمعیت درگیر شده‌اند، معمولاً از زاویه اقتصادی و امنیتی به مسأله نگاه کرده اند.

سازمان ملل از سال 2010 یا 2011 در مورد کشورهای مختلف پیش‌بینی‌های آینده‌نگرانه‌ای در وضع جمعیت می‌کند، آنها سه سناریو برای ایران در نظر گرفته بودند؛ در سناریوی رادیکال خود، اگر وضعیت به همین روال و شیوه‌ای که تاکنون بوده است ادامه پیدا کند، تا سال 1480 جمعیت ایران سی و چند میلیون نفر می‌شود.

از نگاه بزرگان ما، جمعیت مؤلفه قدرت است، حرف درستی هم هست. من سال 1998 یک مقاله ترجمه شده از غربی‌ها می‌خواندم، با این نرخ رشد جمعیتی که مسلمانان و مسیحی‌ها دارند، در سال 2050 جمعیت مسلمانان بر مسیحیان غلبه پیدا می‌کند و از این نگران بودند که یکی از مؤلفه‌های قدرت جمعیت است؛ آن موقع مسلمانان در جهان از موضع برتر صحبت می‌کنند؛ این یکی از نگرانی‌هایی است که دارند و استراتژی کنترل جمعیت در کشورهای اسلامی برای آنها مهم است.

بحث پیری جمعیت بسیار سخت‌تر است. پیری جمعیت را با بحث هرم جمعیتی به شما نشان می‌دهم؛ هرم جمعیتی تناسب جمعیت در سنین مختلف را به ما نشان می‌دهد؛ اینکه جمعیت 0 تا 5 سال کشور چقدر است؟ از 6 سال تا 10 سال چقدر است؟ از 11 تا 15 سال چطور؟ برای پنج سال یک نوار رسم می‌کنند. در سال 65 هرم جمعیتی قاعده وسیعی داشت؛ 0 تا 5 سال پایین، 6 تا 10 سال بالا و بالاتر از آن 11 تا 15 سال قرار داشت.

وقتی هرم جمعیتی اینطور باشد افراد هرچه کم سن و سال تر باشند رشد جمعیت بیشتر است چراکه میزان زاد آوری هر سال بیشتر می‌شود، کسانی که تازه به دنیا می‌آیند نسبت به سال قبلی‌ها بیشتر هستند.

در سال 95 هرم جمعیتی به شکل کروی درآمد؛ یعنی کسانی که در سال 65 به دنیا آمده‌اند در سال 95 سی سال‌شان بوده است، وسط جدول هستند، اما از سال 65 میزان تولد کم می‌شود، یعنی الان میزان تولدهای خالص ما یک چیز حدود یک میلیون نفر در سال است؛ در حالی که اگر ما روی شیب 3.2 سال 65 جلو می‌آمدیم، دو میلیون نفر در سال اضافه می‌شد و در حال حاضر سه و نیم یا چهار میلیون نفر در سال اضافه می‌شد.

 

ایران در انتظار پیری جمعیت

در سال 90 تقریباً هشت درصد جمعیت کشور سالمند هستند، یعنی 65 سال به بالا دارند، اگر کشوری به دوازده درصد سالمندی برسد، کشور پیر می‌شود؛ تا قبل از اینکه به این اندازه برسد پنجره جمعیتی می‌گویند که امیدی به آن هست؛ ما تقریباً از دو یا سه سال دیگر وارد فضای پیری جمعیت می‌شویم، جمعیت کشور به سمت پیری می‌رود، هنوز هم رشد جمعیت داریم، اما گول رشد جمعیت را نخورید.

برای اینکه جمعیت یک کشور علی الاصول ثابت باشد باید هر زن و مرد ایرانی به طور متوسط 2.1 بچه بیاورند، چرا دو نباشد؟ می‌گوییم هر زن و مرد باید دو نفر تولید کنند؛ اینها می‌گویند که چون میزان موالید در پسر یک مقدار بیشتر از دختر است؛ یعنی صد و چهار یا صد و پنج پسر در مقابل صد دختر، یک مقدار هم مرگ و میرها در پسرها تا وقتی که به سن زادآوری برسند بیشتر از دخترها است، بایستی در قبال هر مادر یک مادر بیاید که بتواند جایش را پر کند، برای اینکه در پی پدر و مادر یک پدر و مادر به وجود بیاید، یعنی یک مادر و یک پدر بیاید، شما باید 2.1 فرزند داشته باشید که قطعاً یکی از آنها دختر باشد.

نرخ باروری در سال 65، 6.4 بوده است در سال 95، 1.7 بوده است؛ این 2.1 را خط جانشینی جمعیت می‌گویند، یعنی اگر جمعیت بخواهد تقریباً ثابت باشد، باید نرخ زادآوری 2.1 باشد؛ در حال حاضر در ایران این رقم 1.7 است؛ یعنی ما جمعیت جایگزین نداریم، به اندازه پدر و مادرها جمعیت جایگزین نمی‌شوند، بنابراین باید رشد منفی داشته باشیم، چرا شما می‌گویید که هنوز هم رشد داریم؟ این رشد فعلی ثمره جمعیت زیاد دهه شصتی‌ها است؛ یعنی چون هنوز دهه شصتی‌ها به سن مرگ و میر نرسیده‌اند، رشد جمعیت داریم؛ چند سال دیگر که اینها به آن سن رسیدند تقریباً از سال 1420 به رشد منفی می‌رسیم.

 

تأثیر پیری جمعیت در اقتصاد / پیری جمعیت آهنگ زوال یک تمدن است

برای اینکه اهمیت بحث پیری جمعیت در بحث اقتصادی روشن شود، یک مثال از ژاپن می‌زنم؛ این کشور نفت که ندارد، روی مالیات می‌چرخد، در دهه 1960 در قبال هر 9 نیروی کار یک بازنشسته دارد؛ اگر بخواهد حقوق بازنشستگان را به اندازه حقوق کارمندان بپردازد، کافی است 11 درصد مالیات از نیروهای کار بگیرد تا بتواند حقوق بازنشسته‌های خود را تأمین کند.

طبق پیش‌بینی‌ها ژاپن در حال پیر شدن است و در سال 2030 در قبال یک نیروی کار، یک نیروی بازنشسته دارد، ببینید که چه فاجعه‌ای می‌شود؟ اصلاً از صحنه رقابت‌های اقتصادی حذف می‌شود؛ این آهنگ زوال یک تمدن است، در سال 2012 بودجه سال‌ ژاپن 1200 میلیارد دلار بود، سیصد میلیارد دلار آن به تأمین اجتماعی اختصاص داشت، یعنی یک چهارم بودجه مملکت هزینه تأمین اجتماعی شده است.

حال اگر یکدفعه پنجاه درصد از بودجه به سمت تأمین اجتماعی برود، کشور فلج می‌شود، در کشور ما هم چنین اتفاقی می‌افتد؛ تعادل میزان کسانی که به صندوق بازنشستگی وابسته هستند، نسبت به نیروهای کار رفته رفته به هم می‌خورد؛ اینکه می‌گویند صندوق‌های بازنشستگی همه بازنشسته هستند، یعنی دولت مجبور است که به آنها کمک کند، به این خاطر مالیات‌هایی که از نیروهای کار می‌گیرند کفاف حقوق بازنشسته‌ها را نمی‌دهد.

دولت مجبور از مدام پول نفت را برای تأمین این بودجه خرج کند؛ امروزه  سی درصد حقوق نیروی کار را به عنوان مالیات و بابت بیمه و بازنشستگی کسر می کنند؛ 23 درصد آن را کارفرما و 7 درصد باقی را کارگر می‌دهد؛ اگر شما نفت را از صحنه حذف کنید، یک دفعه ممکن است این 30 درصد، 50 درصد شود، آنگاه هزینه کار افزایش پیدا می‌کند و دیگر قدرت رقابت اقتصادی در مقیاس بین المللی هم از دست می‌رود و خیلی اتفاقات دیگر هم رقم می خورد.

 

رابطه پیری جمعیت با امنیت / جنگ عقلانیت مدرن و عقلانیت دینی بر سر مسأله جمعیت

نگرانی مسؤولان کشور در بحث پیری جمعیت یک نگرانی اقتصادی و امنیتی است چراکه جمعیت از مؤلفه‌های قدرت است؛ اگر جامعه پیر شود، دیگر شما جوان ندارید که نشاط اجتماعی ایجاد کند؛ جمعیت ندارید که انقلاب را محافظت کند. برای این است که می‌گویند که سیاست‌های کنترل جمعیت تا یک زمانی خوب بود و بعد از آن اشتباه بود.

اما بنده برای ورود به بحث می‌گویم حوزه جمعیت، حوزه تقابل و جنگ دو عقلانیت است؛ عقلانیت مدرن در برابر عقلانیت دینی؛ این دو عقلانیت یک نقطه اشتراک و نقاط افتراق فراوانی دارند؛ نقطه اشتراک، این است که هر دو ضرورت برنامه‌ریزی‌های آینده‌نگرانه را قبول دارند.

در ادبیات دینی ما اصلاً اینگونه نیست که همه چیز رها شود، ما هم نیاز به برنامه‌ریزی داریم و آینده‌نگری می‌خواهیم؛ مستند ما داستان حضرت یوسف(ع) است؛ خداوند به حضرت یوسف(ع) یاد می‌دهد که چگونه هفت سال قحطی را تدبیر کنند؛ بر این اسا در هفت سالی که تمکن داشتند دانه‌های گندم را در خوشه نگه داری کردند و در هفت سالی که به عسرت رسیدند گندم ها را بیرون آوردند، دانه‌ها را خودشان و کاه‌ها را برای حیوانات استفاده کردند.

نکته جالب این است اگر کار را به عقلای قوم می سپردند ممکن بود اولین چیزی که به ذهن‌شان بیاید، این باشد که جلوی رشد جمعیت را بگیرند و بگویند که در این هفت سال فعلاً بچه‌دار نشوید تا ببینیم که خدا چه می‌خواهد، اما اصلاً در سیاست‌های آن حضرت این ذکر نشده است.

 

مسأله جمعیت را نمی‌توان با عقلانیت مدرن حل کرد

من می‌خواهم بگویم که بحث جمعیت هم از حیث عاملی که ما را به کنترل جمعیت می‌رساند، هم به لحاظ پیامدهایی که کنترل جمعیت برای ما دارد، آوردگاه دو عقلانیت دینی و مدرن است؛ عقلانیت مدرن خدا را در تحلیل‌های خود نمی‌بیند، یعنی یا خدا را قبول ندارد و یا می‌گوید که در توصیف، تحلیل، سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی‌ من، خدا جایی ندارد.

ما قائل به توحید ربوبی هستیم، «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» هم هدایت تکوینی و هم هدایت تشریعی؛ خداوند صلاحیت قانونگذاری دارد و دیگران باید در زمین خدا بازی کنند؛ خدا هست که توصیف و تحلیلش بر توصیف و تحلیل ما مقدم است، اینجا هم باید در زمین خدا بازی کنیم، یک توصیف و تحلیلی از وضعیت نکنیم که خدا قبول ندارد.

در روش عقلانیت مدرن یک اشکالی وجود دارد و آن این است که بحث از جمعیت در دپارتمان علوم اجتماعی به دست آدم‌های تکنیکال سپرده می شود؛ یعنی کسانی که علم آمار خوانده‌اند و بحث‌های عدد و رقم را مطرح می‌کنند؛ گاهی وقت‌ها نکاتی را از حوزه اقتصاد و جامعه‌شناسی عاریه می‌گیرند؛ اما بیشتر بحث‌شان در بحث‌های آماری و تکنیکی است.

 

ارتباط مسأله جمعیت با علم کلام

ما اینجا می‌خواهیم ادعا کنیم که بحث جمعیت با یک ابعاد و علومی درگیر است که این ابعاد خیلی مورد توجه قرار نگرفته است؛ نخست حوزه ارتباطی جمعیت با علم کلام است. درباره رزاقیت خداوند داریم که «ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها» یعنی خداوند عهده‌دار رزق شده است، یا این است که رزق تو کنار دستت هست یا رزق تو در اموال متمکنین است، کسی که می‌خواهد سراغ سیاست کنترل نسل برود علی القاعده باید رزاقیت خداوند را قبول نداشته باشد؛ چون می‌گوید که چه کسی نان اینها را می‌دهد؟ می‌گوید که اگر جمعیت زیاد شود، برای تأمین نان و آب آنها درمی‌مانیم؛ پاسخ این است که خداوند این امر را متکفل شده است.

شخص نزد امام صادق(ع) می‌آید و می‌گوید که می‌خواهیم بچه دار شویم، اما وضع مالی خوبی نداریم، همسر من می‌گوید که چرا بچه‌دار شویم و از عهده تربیت آن برنیاییم؟ البته تربیتی که در این روایت می‌گویند به معنای تربیت امروز نیست بلکه منظور بزرگ کردن و تهیه نان و آب برای فرزند است. این فرد از حضرت می پرسد نظر شما در این زمینه چیست؟ امام(ع) می‌فرمایند که شما بچه‌دار شوید، الله یرزقه و الارض تثقله، سنگینی او روی زمین است و خدا هم متعهد روزی رسانی او شده است؛ چرا این دغدغه‌ها را دارید؟

برخی علت تخریب محیط زیست را مسأله جمعیت عنوان می‌کنند در پاسخ به آنها باید گفت شما بروید الگوی استفاده از منابع طبیعی خود را اصلاح کنید که تخریب محیط زیست به وجود نیاید. اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، یکی از معضلات ما مدارس سه شیفته و چهار شیفته بود، همه داد می‌زدند که این افزایش جمعیت پدر ما را در آورده است و ما در اداره مدارس آنها مانده‌ایم؛ پاسخ ما این است که شما از الگوهای مدرن آموزش و تحصیل می‌خواهید استفاده کنید، با این معضل مواجه می‌شوید.

چرا کلاس‌های درس‌ را به خانه نمی‌برید؟ چرا الگوهای خود را عوض نمی‌کنید؟ حتماً باید فضای آموزش و پرورش در فضای کذایی باشد؟ در چادرها نمی‌شود؟ چرا خودتان را اسیر ساختارهای وارداتی کرده‌اید؟ عقل خودتان را روی هم بریزید؛ وقتی اسرائیل مدارس کشور فلسطین را بست، آنها کلاس‌های محلی را راه انداختند، خانه یک نفر کلاس درس فرزندان آن محله می شد.

بنابراین ما چالشی با متون دینی خود داریم که می‌گوید خداوند رزاق است؛ زمانی افراد سراغ کنترل جمعیت می‌روند که رزاقیت خداوند در ذهن‌شان کمرنگ شده باشد؛ اینجا فرهنگ حسابگر مالتوسی در بحث کنترل جمعیت مطرح می شود و آمارها را روی منحنی می‌برد و می‌گوید که منحنی جمعیت روی این بردار قرار گرفته است ولی منابع غذایی روی بردار دیگری اضافه می‌شود و این دو یک جایی به هم نمی‌رسند و آنجا بحران غذایی پیدا می‌شود.

 

درگیری فقه فردی با کنترل جمعیت

دومین حوزه درگیری بحث ما حوزه فقه است؛ هنوز به فقه حکومتی نرسیده‌ایم بلکه فقه رساله‌ای حرف می‌زنیم. آن زمانی که ما مدافع بحث جمعیت بودیم و برخی از دوستان طلبه‌ ما مخالف بودند، مباحثه ما به اینجا رسید که ما می‌گفتیم جمعیت از مؤلفه‌های قدرت است، آنها می‌گفتند که چه جمعیتی؟ جمعیت کور و کچل و معلول که مؤلفه قدرت نیست، یک مشت معتاد و آدم بی تربیت بزه‌کار که مؤلفه قدرت هیچ کشوری نیست.

اینجا بود که ذهن بنده سراغ یک پرسش بر اساس متون مسائل فقهی رفت، که آیا آوردن فرزند صالح از باب تعدد مطلوب است یا وحدت مطلوب؟ یعنی دو چیز مطلوب ما است؟ یک فرزند آوری، دوم تربیت صحیح فرزند؟ یا مطلوب ما یک چیز بیشتر نیست، آن هم فرزند صالح است؛ اگر فرزند صالح نشد، این مطلوب شرع نیست؛ آیا اگر من بچه‌ای بیاورم که خدای ناکرده معتاد باشد مطلوبیت دارد؟

خدا اعتیاد و خمار بودن را دوست ندارد؛ اما شما می‌توانید با قاطعیت بگویید که یک آدم معتاد، دائم الخمر اما مسلمان شیعه، عدمش بهتر از وجودش هست؟ چه موقع می‌توانیم بگوییم که یک شخص نبودش بهتر از بودنش است؟ تعبیر قرآن این است «وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ» ملاک ما این است که طرف از اصحاب النار هست یا نیست؟ اگر کسی از اصحاب النار و خالدین فیها بود، این عدمش بهتر از وجود است، اما در مورد مؤمن فاسقی که ممکن است صد هزار سال هم عذاب ببیند ولی بالاخره جایش در بهشت است، می‌توانیم چنین چیزی را بگوییم؟

کسی که ایمان ندارد، خالدین فیها ابدا است؟ اما کسی که ایمان دارد اما ایمان نافع ندارد«أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ»، خطیئه سراسر وجودش را گرفته است؛ یعنی تظاهر به ایمان می‌کند اما در باطن خبری از ایمان نیست چطور؟ بالاخره آن کسی که در خانه خود یک یا علی می‌گوید، کمی صالح است.

اینجا آموزه‌های روایی و قرآنی را که کنار هم جمع کنیم نشان می‌دهد که شریعت دو مطلوب دارد؛ نخست فرزند آوری است«أَنِّي أُبَاهِي بِكُمُ اَلْأُمَمَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ حَتَّى بِالسِّقْطِ»، سقط که هنوز صالح نشده است؛ می‌گوید که شما غصه نخور، به سراغ فرزند آوری برو، سقط شد، به این سقط من روز قیامت مباهات می‌کنم؛ پیامبر اکرم(ص) مؤلفه قدرت در مقابل امم صالحه می‌خواهند؛ که روز قیامت به امت خاتم نسبت به امم سابقه مباهات کنند؛ پس تعداد مهم است.

روایت دیگر دارد که در قیامت، وقتی می‌خواهند جنین سقط شده مؤمنین را به بهشت ببرند، دم در بهشت می‌ایستد و می‌گوید که من وارد نمی‌شوم تا وقتی که پدر و مادرم وارد شوند؛ اینجا پس فقه سنتی باید جواب ما را بدهد، شما وحدت مطلوبی هستید یا تعدد مطلوبی هستید؟

 

نقطه عطف اخلاق و مسأله جمعیت

بنده ندیده ام که جایی در کشور ما بین حوزه اخلاق و حوزه جمعیت پژوهشی انجام شده باشد و کسی کاری انجام داده باشد. در یک مقاله خارجی دیدم که ارتباطی بین اخلاق جنسی و جمعیت برقرار کرده است؛ اخلاق جنسی چه ربطی به جمعیت دارد؟ می‌گوید یک دختر از 18 سالگی تا 40 سالگی می‌خواهد جوانی کند، زمان شور جنسی او است؛ در جامعه سنتی زن در این مقطع در حال فرزند آوری، یا حامله است یا در حال بچه شیر دادن و تربیت بچه است.

یعنی فرزند اول را به دو سه سال می‌رساند و دوباره بچه دار می شود؛ همه انرژی او به سمت فرزند می‌رود، انبار نمی‌شود، تراکم انرژی پیدا نمی‌کند، که مدام له له جنسی کند، چون مقداری از تظاهرات جنسی ناشی از تراکم‌های انرژی در بدن افراد است. تحرک زیاد، یک مقدار شورمندی جنسی‌شان را می‌گیرد اما آنها که لم می‌دهند و چیزهای پر انرژی می‌خورند، شورمندی بیشتری دارند.

وقتی انرژی بدن درگیر با فرآیند فرزند آوری و پرورش فرزند می‌شود؛ ذهن زن هم درگیر با فرزند است؛ بیکار نیست بنابراین مطالبات جنسی سرکش برای او شکل نمی‌گیرد؛ بر اساس این مقاله چنین جامعه ای را با اخلاق مبتنی بر خویشتن‌داری جنسی می‌توان کنترل کرد.

اما در جامعه دیگری که سن ازدواج بالا رفته است، از سن 18 سالگی که زمان شور جنسی است تا سن ازدواج شش یا هفت سال فاصله است؛ بین زمان ازدواج تا اولین فرزند چهار تا پنج سال فاصله است؛ در این بین برخی اصلا فرزند نمی‌خواهند و یا تک فرزند هستند بنابراین خیلی درگیر نمی‌شوند و انرژی‌های این افراد تحلیل نرفته است، ذهن اینها خیلی درگیر نیست، به همین دلیل مطالبات جنسی چنین جامعه‌ای بالا است.

 

زنگ خطر انقلاب جنسی به صدا درآمده است

در جامعه ای که مطابات جنسی زیاد است نمی‌توانید با اخلاق‌های مبتنی برخویشتن‌داری جامعه را مهار کنید؛ انقلاب جنسی در این جامعه قریب الوقوع است. از اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد زنگ خطر انقلاب جنسی در کشورمان به صدا در آمد.

بین نرخ زادآوری زنان و توجه آنها فردیت، چه نسبتی وجود دارد؟ خانواده‌های شلوغی که 10 بچه دارند، مادر چقدر فرصت دارد که به زنانگی خودش، به اندام و به ذوقیاتش فکر کند؟ بیشتر در چنین جامعه‌ای زن خودش را در نسبت با خانواده تعریف می‌کند؛ ولی با توجه کردن به خود، این «من» مهم می‌شود، مرکزیت پیدا می‌کند؛ بنابراین نسبت بین زادآوری و اخلاق فردگرایانه، نیز می‌تواند موضوع پژوهش باشد.

 

نسبت میان حوزه جمعیت و تربیت

نسبت بین حوزه جمعیت و حوزه تربیت نیز بسیار اهمیت دارد؛ در کشور ما در این زمینه بسیار کم توجهی شده و کم کار کرده اند اما خارجی‌ها در این زمینه زیاد کار کرده‌اند. کاهش بعد خانوار و زادآوری بر الگوهای تربیتی چه تأثیری دارد؟ در خانواده پر جمعیت امکانات محدودیت دارد و جمعیت زیاد است؛ مثلا خانواده ای که هشت فرزند دارند در خانه ای دو اطاق دارد، یک نفر می‌خواهد تلویزیون می‌بیند، دیگری می‌خواهد بخوابد و به دنبال خاموش کردن چراغ است و می‌خواهد صدا نباشد، یکی هم می‌خواهد درس بخواند، طبیعتا این بچه‌ها دعوای‌شان می‌شود و بر سر و کله هم می‌زنند.

در اینجا پدر و مادر به میدان می‌آیند و داوری می‌کنند؛ در این سیستم کم کم جایگاه پدر و مادر مهم می‌شود، چون اینها داور هستند، فصل خصومت می‌کنند، اقتدار والدین افزایش پیدا می‌کند؛ در خانواده‌های پر جمعیت معمولاً امکان بروز فرزند سالاری وجود ندارد.

از آنجا که این بچه‌ها مدام بر سر و کله هم می‌زنند، پوست کلفت می‌شوند؛ این دعواهای خانوادگی مانور حضور اجتماعی است؛ یعنی جامعه‌پذیری این بچه‌ها در این خانواده‌ها اینگونه است که اگر فردا در اجتماع کسانی پیدا شوند که خلاف میل آنها رفتار کنند و نظر بدهند، به لحاظ روحی چندان دچار مشکل نمی شوند چون عادت دارند؛ اما کسی که تک فرزند است، همه چیز بر وفق مرادش بوده است، این افراد زود رنج‌تر و شکننده‌تر هستند، در محیط اجتماعی که می‌آیند اگر یک نامرادی ببینند سخت متأثر می‌شوند.

 

خانواده‌های پرجمعیت دچار شکاف نسلی نمی‌شوند

در خانواده‌های پر فرزند خیلی شکاف نسلی اتفاق نمی‌افتد، چون پدر و مادر برای فرزندان مهم شده‌اند و باعث می‌شود که این مرجعیت والدین برای فرزندان حفظ می‌شود، ولی در خانواده‌های تک فرزند و کم فرزند، والدین در خدمت فرزند بودند یعنی بیشتر لجستیک بودند، این اقتدار برای فرزند جا نیافتاده است و احتمال شکاف نسلی افزایش پیدا می‌کند.

در خانواده‌های پر جمعیت محدودیت امکانات وجود دارد. در گذشته اگر بچه‌ای از پدر خود می‌خواست که مثلا یک توپ بازی برایش بخرد، پدر می‌گفت تا ببینم چه می‌شود، این «تا ببینم» یعنی پنج ماه باید بدوی تا برایت بخرم. وقتی بچه به پدر می‌گفت برایم دوچرخه نمی‌خری؟ پدر می‌گفت که برو در مغازه کار کن یک بخشی از پول آن را خودت به دست بیاور و مقداری هم من می‌دهم.

بنابراین بچه‌های آن دوران قدر این امکانات را می‌دانستند اما بچه‌ای که صبح درخواستی از پدر می‌کند و ظهر آنچه خواسته به دستش می‌رسد، این طور نیست. مواجهه با محدودیت امکانات را بچه‌های آن دوران یاد می‌گیرند؟ یا این بچه‌ای که اصلاً از محدودیت امکانات تصوری ندارد؟ فرزندان ایثار را خانواده‌های پر جمعیت بیشتر یاد می‌گیرید یا در خانواده‌های کم جمعیت؟ بچه‌هایی که باهم دعوا می‌کنند، کم کم به یک الگویی از تعامل می‌رسند که یک جاهایی باید به نفع هم کوتاه بیایند.

در چین مدتی به دلیل جمعیت زیاد، سیاست تک فرزندی را اعمال کرده‌اند اما امروزه دوباره از این سیاست عدول می‌کردند؛ البته بیشتر به دلیل پیری جمعیت است، ولی خودشان هم پیامدهای منفی تربیتی را دیده‌اند. می‌دانند که پدران و مادرانی که یک فرزند دارند، محبت را بر او سر زیر می‌کنند، پدر بزرگ‌ها و مادر بزرگ‌ها نیز محبت خود را سرریز می‌کنند، چنین بچه‌ای لوس، ننر و کم ظرفیت می‌شود؛ الگوهای فرزند سالارانه در این شرایط بیشتر شکل می‌گیرد.

در بعضی پژوهش‌ها بر این نکته تأکید شده است که الگوهای خانواده‌های کم جمعیت برخلاف خانواده‌های پر جمعیت متناسب با الگوی تربیتی فردگرایانه است؛ اتفاقا این پژوهشگران در دفاع از فردگرایی مقاله می‌نوشتند، بحث امروز برنامه‌ریزان دنیا این است که شما باید به سمت الگوهای فردگرایانه بروید و برای تحقق این امر بایستی کاهش زاد آوری داشته باشید، اما چون آنها می‌دانند که مؤلفه قدرت اقتصادی هم هست، می‌گویند که باید حواستان باشد که سرعت این جریان در دیگر کشورها باید بیشتر از ما باشد و آنها زودتر به بحران حیات جمعیتی برسند و انقراض تمدنی پیدا کنند تا ما بتوانیم دنیا را در دست بگیریم.

در نگاه جامعه‌شناسانه، جامعه‌شناسی یک نسبتی با نرخ زادآوری دارد؛ در جلسه آینده به بررسی نسبت جامعه‌شناسی، حوزه سیاست، حوزه روانشناختی با مسأله جمعیت می‌پردازیم تا به بحث‌های فقه حکومتی آن برسیم تا ببینیم که باید چه کار کنیم. بنابراین نباید بحث جمعیت را صرفاً از زاویه اقتصادی یا امنیتی نگاه کرد، ابعاد دیگری نیز هستند که باید به آنها توجه شود.

اصولاً زمانی که شما بحث جمعیت شناسی را ذیل دپارتمان خاصی در دانشگاه‌ها قرار می‌دهید، یعنی این گروه خاص هستند که باید ذهن‌ خود را به بحث جمعیت معطوف کنند؛ دیگر کارشناسان امور تربیتی، روانشناسی، حوزه معرفت و کلام، حوزه فلسفه، مسأله‌ای به نام جمعیت ندارند.

 

گفتنی است در ادامه این نشست پرسش‌هایی از سوی حضار مطرح شد و حجت الاسلام والمسلمین زیبایی نژاد به آنها پاسخ گفت؛ در ادامه مشروح این گفت‌وگوها را می خوانید:

 

مقاومت اجتماعی و عدول از برخی اصول

ـ برخی از سیاست‌های تعیین شده در نظام مانند حجاب الزامی با مفاهیم ذاتی انقلاب یا هسته سخت انقلاب در ارتباط است؛ چه ملاکی برای تعیین این سیاست‌ها وجود دارد؟ یعنی ما چطور می‌توانیم بگوییم که از چه چیزی باید عبور کرد و به چه چیزی باید پایبند ماند؟ چون اگر بخواهیم فقط ملاک را مقاومت اجتماعی قرار دهیم، باید از بسیاری مسائل دست کشید، پیش‌بینی هم نمی‌شود کرد، شاید اینطور می‌توان گفت که آیا می‌شود پیش‌بینی کرد که چه اتفاقی قرار است به عنوان مقاومت اجتماعی شکل بگیرد که ما پیش‌تر بخواهیم خاکریز آن را آنجا بزنیم؟

ما تجربه‌هایی داریم که سنت مأثور ائمه است؛ امام علی(ع) در جنگ صفین چه کردند؟ مالک را جلو فرستادند، چند قدم هم مانده بود که کار را تمام کند، بعد که دیدند مقاومت اجتماعی صورت می‌گیرد، گفتند عقب برگرد؛ حضرت آنجا از خط قرمزهای خود عدول نکردند؟ اهم و مهم کردند؛ یعنی بعضی وقت‌ها ما باید شکست را هم بپذیریم. اصولاً برنامه‌ریزی‌ها همیشه همراه با هزینه فایده است؛ یعنی یک هزینه‌هایی را باید برای فواید مهمتری بپردازید.

یک حدیثی از حضرت علی(ع) است، که می‌فرماید اگر من نمی‌ترسیدم از اینکه بین مردم و حاکمان شکاف بیافتد و مردم در جلوی حاکمان بایستند این کار را انجام می‌دادم؛ یعنی بحث شکاف بین مردم و حاکمیت یک مسأله مهم است.

حجاب در مقیاس فردی واجب است؛ در مقیاس حاکمیتی چطور؟ شما باید لحظه به لحظه رصد کنید که آیا در حال حاضر مقاومت اجتماعی وجود دارد؟ قدرت آن چقدر است؟ باید به موازنه قدرت و مقاومت توجه کرد؛ شاید یک روزی به این نتیجه رسیدید که اگر بخواهید در این نقطه خاکریز بزنید، یک خاکریز مهمتر را از دست می‌دهید، بنابراین تا دیروز حفظ این امر واجب بوده است، امروز حرام می‌شود؛ باید کوتاه بیایید. اگر کوتاه نیایید بسیاری از عقبه‌های دیگری را هم ممکن است از دست بدهید.

فرض ما بر این است که شما قدرت مقاومت در این خاکریز را ندارید و باید قدرت خود را صرف یک مسأله اهم کنید؛ باید به این فرض توجه کنید؛ بنابراین در چنین شرایطی از بعضی از اصول انقلاب کوتاه می‌آییم. یک حرفی امام(ره) به ما یاد دادند که کلید واژه مهمی است، ایشان فرمودند «حفظ اسلام از حفظ احکام اسلامی واجب‌تر است» این خیلی واضح است.

اگر دو نفر پیدا شود و به ما بگویند که ما مسلمان و همجنس گرا هستیم، باید در برابر آنها چه کنیم؟ اگر میزان تندی من نسبت به آنها به قدری زیاد شود که از اصل اسلام در بروند و بگویند که ما چنین چیزی را نمی‌خواهیم؛ این درست است یا غلط؟ من باید طوری به آنها پس گردنی بزنم که این سیم پوسیده اتصال‌شان به دین قطع نشود، این امر کار مرا سخت می‌کند.

گاهی وقت‌ها نهی از منکرهای ما طوری است که وضع را خراب‌تر می‌کند، چون به این معادله مقاومت و قدرت توجه نمی‌کنیم. الگوهای تبلیغی ما برای ما معاند درست می‌کند؛ شما باید یک جاهایی را کوتاه بیایید، بعضی از حقایق دینی را نگویید، چون آن فرد ظرفیتش را ندارد؛ بعضی از احکام دینی را اجرا نکنید، چون ظرفیتش وجود ندارد؛ همان طور که در فرد ممکن است که ظرفیت نباشد، ممکن است که در جامعه هم ظرفیت نباشد؛ اینها از مسلمات و واضحات فقه است.

 

ـ ملاک تشخیص در این زمینه چیست؟

اگر ما گفتیم که مصلحت، مصلحت عرفیه است، یک جور می توان نتیجه گیری کرد اما اگر گفتیم که مصلحت شرعیه است، شما باید بر اساس دیدگاه شارع اهم و مهم را مشخص کنید؛ یعنی ببینید که اگر خدا قرار بود نظر خود را در این باره صریحا به شما بگوید، به کدام تصمیم شما رای مثبت می‌داد.

 

مصلحت سنجی باید با مکانزیزیم اجتهادی صورت گیرد

ـ فرمودید که حضرت امیر(ع) برای جلوگیری از شکاف اجتماعی از یک سری از اصول دست کشید، سئوال این است که آن جنگی که حضرت داشتند مگر خودش شکاف اجتماعی نبود؟ خب می‌توانست از اصول خودش نسبت به معاویه یا طلحه و زبیر دست بکشد تا شکاف اجتماعی پیش نیاید، یا می‌توانست به درخواست خوارج استغفار کند تا این شکاف پیش نیاید، اما حضرت یک چیزی را ملاک قرار می‌دهد که چون می‌دانیم که معصوم است می‌گوییم درست است؛ حالا ما به عنوان انسان‌هایی که واجب الخطا هستیم اگر بخواهیم تعیین کنیم که از چه چیزهایی می‌توانیم دست بکشیم و یا نباید دست نکشیم خودش نیاز به ملاک دارد؟

احسنت، بالاخره مکانیزم اجتهادی باید بیاید و بگوید که اینجا برای امیرالمؤمنین(ع) چه چیزهایی مهمتر بوده است و چه چیزهایی مهمتر نبوده است؛ ما می‌گوییم که همین را کشف کنید؛ یعنی فقیه حکومتی سختی کارش این است که باید این قواعد را کشف کند که چه چیزهایی از نگاه معصوم مهمتر از چیزهای دیگر است، که یک جاهایی امتیاز می‌دهد و یک جاهایی می‌ایستد تا بتوانیم از او برای مسائل امروز خود الهام بگیریم.

بر این اساس اگر در جایی به این نتیجه رسیدیم که باید امتیاز دهیم، شما نمی‎توانید بگویید که از خط قرمزها کوتاه آمدیم، بلکه ما می‌گوییم که این خط قرمز، خط قرمز حالت عادی و حالت قدرت است، تا زمانی که قدرت داریم آن را نگه می‌داریم، اگر قدرت نداشتیم وا می‌دهیم و در جای دیگر سنگر می‌زنیم.

در اوایل جنگ با عراق، از سر بی‌تجربگی می‌گفتیم که ما در جنگ سیاست دفاعی نداریم، فقط باید حمله کنیم؛ وقتی شما فقط به این نکته توجه کردید، در یک موقعیتی که دشمن به شما حمله می‌کند، نمی‌توانید بایستید؛ در این شرایط شما باید عقب نشینی کنید و این خاکریز را به دشمن بدهید و در جای مطمئن دیگری خاکریز بزنید. اگر این کار را نکنید وقتی به شما حمله می‌شود مجبور می شوید به یکباره چندین خاکریز عقب نشینی کنید، نباید این اتفاق بیافتد.

البته بعدا باید بگوییم که اسلوب کشف این ملاک‌ها چیست؛ این کار بسیار پیچیده‌ای است، در بسیاری از موارد اهم و مهم‌ کردن بسیار مشکل است؛ بعضی وقت‌ها هم باید از باب انسداد باب علم و علمی وارد شد./241/241/ح

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۵ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۵۲:۰۶
طلوع افتاب
۰۶:۲۳:۱۵
اذان ظهر
۱۳:۰۵:۰۲
غروب آفتاب
۱۹:۴۶:۱۰
اذان مغرب
۲۰:۰۳:۵۴