vasael.ir

کد خبر: ۱۴۳۹۰
تاریخ انتشار: ۳۰ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۳:۰۸ - 21 August 2019

تقیه در پذیرش ولایت کفار!

وسائل ـ خداوند در سوره مائده تذکر می‌دهد که اگر سیاست جامعه مومنین در مواجهه با یهود و نصاری، ترس از آسیب از آنها باشد، منافقین همواره همین ترس و خوف از آسیب دشمن را بهانه می‌کنند؛ در ادامه نیز خطاب به کسانی‌ که در جامعه مومنین، ترس و خوف از دشمن را مبنای فکر و عمل خود قرار می‌دهند و برای آن نظریه پردازی می‌کنند می‌فرماید، اگر شما کنار بروید، خداوند قومی را جایگزین شما می‌کند در مقابل مومنین ذلیل و رئوف و در مقابل دشمنان شدید، شجاع و اهل مجاهده هستند.

به گزارش خبرنگار وسائل، حجت الاسلام سروش محلاتی در ضمن تقیه در پذیرش ولایت کفار!سخنانی پیرامون «روابط بین الملل و سیاست خارجی» نسبت به قبول ولایت کفار در قرآن با استناد به آیه ۲۸ سوره مبارکه آل عمران، مطلق بودن حکم تحریم پذیرش ولایت کفار را مخدوش دانسته و آن را از باب تقیه جایز می شمارد.

آیه مبارکه چنین است: «لَّا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّـهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّـهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّـهِ الْمَصِيرُ» ﴿آل عمران: ٢٨﴾

 

مروری بر سخن سروش محلاتی در استثنای آیه

ایشان قید «أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً» را چنین ترجمه کردند: «اتخاذ اولیا از کفار ممنوع است مگر اینکه شما از آنها بترسید ‌و تهدید و خطری متوجه شما باشد. یعنی همان کاری که ممنوع شده بود در شرایط عادی، حالا در شرایطی که شما نگرانی و ترس دارید خطراتی متوجه شما بشود. ... یعنی انسان مومن در شرایطی که احساس خطر می کند برای نسل و فرزند و کشورش ….خداوند می فرماید: «إلاَّ أَنْ تَتَّقُوا» ایرادی ندارد.»

ایشان در ادامه استثناء در آیه را به تهدید و خطر دشمن معنا می کند: «گاهی خود خداوند به ما این اجازه را داده، همان خدایی که تحریم کرده همان خدا تاکید کرده اگر تهدیدی وجود داشته باشد شما مجاز هستید ولایت حرام را بپذیرید. این آیه اشاره دارد به اینکه اگر می توانید ایستادگی کنید در مقابل خطر و سختی ها، و ولایت کفار را نپذیرید اما اگر شرایط به نفع شما نیست و خطر برای شما وجود دارد خداوند فرموده است ولایت را بپذیرید.»

ایشان تفسیر خود را به صورت تلویحی به تفاسیر شیعی و سنی نیز استناد می دهد: «وقتی به تفاسیر شیعه و سنی مراجعه می کنیم هر دو گروه یک جور مطرح کرده اند...» سپس در ادامه به محتوای چند تفسیر اشاره می کند، اما در این میان اشاره ای به تفسیر المیزان نمی کنند، در ادامه دلیل آن روشن می شود!.

آقای سروش محلاتی دو منبع پیرامون ولایت را ذکر می کنند که این استثناء را ذکر نکرده اند؛ «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» از رهبر معظم انقلاب و «ولاءها و ولایت‌ها» از شهید مطهری و در این زمینه می گوید: «با نگاهی به آثار علمای اسلام درمی یابیم آنها این آیات را به طور مطلق آورده اند که هرگز نمی توان ولایت کفار را پذیرفت. در کتاب«طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» تألیف مقام معظم رهبری که مجموعه بحث های ایشان در سال۱۳۵۳ در مسجد امام حسن مجتبی که در شهر مشهد ایراد نموده اند.

حدود یکصد و بیست صفحه از این کتاب در مورد ولایت و آیات قرآن در مورد ولایت است که حجم زیادی از مباحث در مورد ولایت کفار آورده شده است. هنگامی که مطالعه بفرمایید هیچ اشاره ای نشده که در مورد نهی ولایت کفار دارای استثناهایی هست. یک جاهایی نیز پذیرفتن ولایت کفار جایز می شود و به صورت یک حکم مطلق این مسئله مطرح شده است. در کتاب دیگر از استاد شهید مطهری با نام «ولاها و ولایت ها» کتاب بسیار ارزشمندی است که استاد می فرمایند: ولایت بر دو قسم است ولاء منفی و ولاء مثبت.»

حجت الاسلام سروش محلاتی از یک «گرایش سیاسی» در تفسیر این آیه انتقاد می کنند که استثنای این آیه را نادیده گرفته و همواره حرمت ولایت کفار را مطلق می داند، ایشان پیشینه این اندیشه را به خوارج می رساند و اظهار می کند: «اما در این میان مشکلی وجود دارد که در میان فرق اسلامی، یک گرایش سیاسی از ابتدا تا به امروز بوده که اینها زیر بار این استثنا نمی روند و این حکم را یک حکم مطلق می دانند. 

در گذشته خوارج این تندروی را داشتند و استدلال آنها که در کتاب المناره شیخ محمد عبدوه آورده شده به این صورت است، آنها اعتقاد داشتند دین از همه مسائل مهم تر است لذا آنها اعتقاد داشتند که تقیه کردن در امر دینی معنایی ندارد. ...

بعد ها هم کسانی آمدند که روحیه انقلابی شدیدی داشتند که این استثنا را جدی نمی گرفتند و شاید در دل می گفتند ای کاش این استثنا نبود که موجب شود کفار پیشروی کنند، ما باید به هر قیمتی بایستیم. آنها دوست داشتند این آیه مطلق باشد.

در تفسیر فی الضلال سید قطب، که یک شخصیت انقلابی است. این گروه های جهادی هم که در این دهه اخیر پیدا شده اند و حتی داعشی ها، اینها خیلی به آثار امثال افرادی مانند سید قطب استناد می کنند و دعوت به جهاد در این افراد بسیار زیاد است.»

ایشان در جمع بندی نهایی چنین بیان کرد: «تمام حرف دین مسئولیت دو کلمه است؛ کلمه اول این است که کفار را اولیا خودتان قرار ندهید. کلمه دوم اینکه در معرض خطر و تهدید قرار گرفتید مجاز هستید. بیشتر از این، دین مسئولیتی در این زمینه ندارد. هر تصمیمی که هر شخصی نسبت به شرایط می گیرد مسئولیتش با خودش است. نمی توانیم بگوییم دین گفته و اجازه نمی دهد. دین گفته اگر شرایط مقتضی نیست، من اجازه داده ام.

... بنابراین حق نداریم بگوییم در وضعیت خطر هستیم و باید ولایت کفار را بپذیریم هر چند که در این بین عده ای هستند که ترسو هستند و دل به بیگانه می دهند که آنها حساب‌شان جداست. افرادی هم ممکن است مومن و معتقد باشند، بحث ترس و وحشت هم نیست ولی در عین حال ضرر کشور را می بینند و به صورت واقعی بر اساس این آیه دعوت می کنند که مقاومت و درگیری نباید وجود داشته باشد.»

با تأمل در مفهوم «ولایت» فهمیده می شود که استثنای ذکر شده در آیه، استثنای منقطع است و در نتیجه حکم حرمت اخذ کفار به عنوان ولیّ، مطلق است. مناسب بود آقای سروش محلاتی به جای ردیابی تاریخی اندیشه عدم پذیرش استثناء، از خوارج تا داعش! کمی در مفهوم «ولایت» تأمل بیشتری می کردند و چنین عجولانه تصریح نمی کردند که با هر معنایی از ولایت این استثناء صادق است و بگوید: «هر تفسیری که از ولایت می خواهید داشته باشید حرفی نیست اگر می فرمایید اظهار دوستی در ابتدای آیه نهی شده، بعد هم که استثنا آورده شده یعنی اظهار دوستی به کفار نداشته باشید مگر در شرایط تهدید و سختی قرار داشته باشید و خطری متوجه شما شده باشد. 

اگر معنای بالاتری از ولایت مورد نظر باشد یعنی ولایت به معنای سرپرستی و سلطه و تدبیر امور، یعنی زیر بار سلطه دشمن نروید مگر در شرایط سختی قرار بگیرید که شما را تهدید بکنند و خطری برای شما داشته باشد. هر معنای دیگری بکنید تفاوتی نمی کند، به هرحال این ولایتی که در این آیات از آن نهی شده است در خود قرآن کریم مستقیما تجویز هم شده که حالت استثنا هم پیدا می کنند».

 

مروری بر فرمایش علامه طباطبایی در استثنای آیه

برای تبیین بیشتر استثناء در این آیه به کلام مرحوم علامه طباطبایی(ره) ذیل این آیه مبارکه مروری خواهیم داشت؛ مرحوم علامه طباطبایی (ره) با مفهوم شناسی اتخاذ ولیّ، ریشه آن را در امتزاج روحی و تأثر اخلاقی و عاطفی می دانند که به اعتماد و تبعیت ختم می شود:

«قوله تعالى: لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ، الأولياء جمع الولي من الولاية و هي في الأصل ملك تدبير أمر الشي‏ء فولي الصغير أو المجنون أو المعتوه هو الذي يملك تدبير أمورهم و أمور أموالهم فالمال لهم و تدبير أمره لوليهم، ثم استعمل و كثر استعماله في مورد الحب لكونه يستلزم غالبا تصرف كل من المتحابين في أمور الآخر لإفضائه إلى التقرب و التأثر عن إرادة المحبوب و سائر شئونه الروحية فلا يخلو الحب عن تصرف المحبوب في أمور المحب في حيوته.

فاتخاذ الكافرين أولياء هو الامتزاج الروحي بهم بحيث يؤدي إلى مطاوعتهم و التأثر منهم في الأخلاق و سائر شئون الحيوة و تصرفهم في ذلك، و يدل على ذلك تقييد هذا النهي بقوله: مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ، فإن فيه دلالة على إيثار حبهم على حب المؤمنين، و إلقاء أزمة الحيوة إليهم دون المؤمنين، و فيه الركون إليهم و الاتصال بهم و الانفصال عن المؤمنين.

و قد تكرر ورود النهي في الآيات الكريمة عن تولي الكافرين و اليهود و النصارى و اتخاذهم أولياء لكن موارد النهي مشتملة على ما يفسر معنى التولي المنهي عنه، و يعرف كيفية الولاية المنهي عنها كاشتمال هذه الآية على قوله: مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ بعد قوله: لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ، و اشتمال قوله تعالى: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياءَ» الآية: المائدة- 51، على قوله: بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ، و تعقب قوله تعالى: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ» الآية: الممتحنة- 1، بقوله: لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ إلى آخر الآيات.

...

مرحوم علامه (ره) پس از تفسیر دیگر فرازهای آیه، به تبیین استثناء آیه می پردازند و اینکه تقیه که برخاسته از خوف انسان است نمی تواند حقیقتاً مصداقی از تولی و اخذ ولیّ باشد که ماهیت آن با محبت و تعلق قلبی آمیخته است؛ در عبارت ایشان آمده است: «قوله تعالى: إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً، الاتقاء في الأصل أخذ الوقاية للخوف ثم ربما استعمل بمعنى الخوف استعمالا للمسبب في مورد السبب و لعل التقية في المورد من هذا القبيل.

و الاستثناء منقطع فإن التقرب من الغير خوفا بإظهار آثار التولي ظاهرا من غير عقد القلب على الحب و الولاية ليس من التولي في شي‏ء لأن الخوف و الحب أمران قلبيان متباينان و متنافيان أثرا في القلب فكيف يمكن اتحادهما؟ فاستثناء الاتقاء استثناء منقطع».

سپس ایشان با مروری بر شدت و غلظت آیه، اتخاذ کافرین به عنوان اولیاء را خروج از زیّ عبودیت و موجب فساد امر دین و افساد نظام دین تحلیل می کنند و این چنین می نویسد: «و من جهة أخرى: يظهر من مطاوي هذه الآية و سائر الآيات الناهية عن اتخاذ غير المؤمنين أولياء أنه خروج عن زي العبودية، و رفض لولاية الله سبحانه، و دخول في حزب أعدائه لإفساد أمر الدين، و بالجملة هو طغيان و إفساد لنظام الدين الذي هو أشد و أضر بحال الدين من كفر الكافرين و شرك المشركين فإن العدو الظاهر عدواته المباين طريقته مدفوع عن الحومة سهل الاتقاء و الحذر، و أما الصديق و الحميم إذا استأنس مع الأعداء و دب فيه أخلاقهم و سننهم فلا يلبث فعاله إلا أن يذهب بالحومة و أهلها من حيث لا يشعرون، و هو الهلاك الذي لا رجاء للحياة و البقاء معه.

و بالجملة هو طغيان، و أمر الطاغي في طغيانه إلى الله سبحانه نفسه، قال تعالى: «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذابٍ إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»: الفجر- 14، فالطغيان يسلك بالطاغي مسلكا يورده المرصاد الذي ليس به إلا الله جلت عظمته فيصب عليه سوط عذاب و لا مانع.

و من هنا يظهر: أن التهديد بالتحذير من الله نفسه في قوله: وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ، لكون المورد من مصاديق الطغيان على الله بإبطال دينه و إفساده.

و يدل على ما ذكرناه قوله تعالى: «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ»: هود- 113، و هذه آية ذكر رسول الله ص: أنها شيبته- على ما في الرواية- فإن الآيتين- كما هو ظاهر للمتدبر- ظاهرتان في أن الركون إلى الظالمين من الكافرين طغيان يستتبع مس النار استتباعا لا ناصر معه، و هو الانتقام الإلهي لا عاصم منه و لا دافع له كما تقدم بيانه.»[1]

حاصل سخن اینکه اتخاذ ولیّ و ایجاد رابطه و علقه ولایت با او، نخست از تعلقات و گرایشات قلبی آغاز می شود که با محبت و ایمان گره می خورد.

 

عدم امکان استثناء در پذیرش ولایت باطل

می دانیم که دو دستگاه ولایت در عالم وجود دارد که بر محور اولیای الهی و اولیای طاغوت شکل گرفته اند؛ «اللَّـهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» ﴿البقرة: ٢٥٧﴾

آنچه موجب هدایت و رستگاری انسان می شود تولی تامّ به ولایت حق و تبری تام از ولایت طاغوت است: «فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» ﴿البقرة: ٢٥٦﴾

و پیام همه انبیاء و رسولان الهی نیز جز این نبوده است که ایمان و تولی به خداوند داشته باشند و از طاغوت تبری جویند: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّـهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» ﴿النحل: ٣٦﴾

بر این اساس تولی به ولایت الهی و تبری از ولایت اولیای طاغوت اصل و اساس دین داری و هدایت و سعادت انسان است که اساساً هیچ‌گاه استثناء بردار نیست.

بله آنچه موضوع تقیه قرار می گرد اظهار و ابراز دوستی با دشمنان خدا و برائت از اولیای الهی در شرایط ضرورت و خوف است در حالی‌که قلب انسان همچنان بر ایمان الهی مطمئن و مستحکم است؛ «مَن كَفَرَ بِاللَّـهِ مِن بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ» ﴿النحل: ١٠٦﴾ 

چنین شخصی حقیقتاً از ولایت خداوند خارج نمی شود و به ولایت طاغوت ورود پیدا نمی کند، بلکه صرفاً در مقام ابراز و اظهار و برخلاف ایمان قلبی اش، سخن می گوید و یا عملی را انجام می دهد. در این‌صورت چنانچه تولی به ولایت طاغوت تحت هیچ شرایطی جایز نیست، تولی به کفار و اتخاذ ولیّ از آنها نیز حقیقتاً جایز نیست.

 

روابط بین الملل و سیاست خارجی بر پایه خوف و ضعف نسبت به کفار یا عزت و اقتدار؟

نکته حائز اهمیت اینکه این حالت تقیه نیز موقتی و دائر مدار شرایط تقیه است و انسان می بایست متناسب با امکان و وسعش برای برون رفت از حالت تقیه که منشاء آن ضعف در مقابل دشمن است، بکوشد. شرایط تقیه نمی تواند شرایط مستمر و دائمی باشد بلکه تغییر شرایط تقیه و برون رفت از وضعیت ضعف در مقابل دشمن نیز یک تکلیف است.

در این‌صورت به حسب برون رفت از نقطه ضعف، شرایط تقیه منتفی شده و تکلیف انسان یا جامعه در وانمود کردن ولایت، تغییر پیدا می کند، بنابراین نمی توان بر شرایط تقیه، سرمایه گذاری پایدار و ماندگار کرد و اصول سیاست خارجی و روابط بین الملل را در نسبت با دیگر کشورها بر آن استوار نمود.

بلکه در مقیاس اجتماعی جامعه مومنین می بایست اصل و اساس سیاست خارجه خود را بر «تقویت ولایت حقه» قرار دهد و همواره در مسیر رشد و تکامل خود، موازنه قدرت را به نفع جبهه ایمان تغییر دهد، نه اینکه روابط خود را بر پایه تقیه در مقابل کفار که ناشی از ضعف مومنین است ساماندهی کند.

پایه ریزی سیاست خارجی و روابط بین الملل دولت اسلامی بر پایه خوف و ضعف جامعه نسبت به کفار، با سه اصل عزت، حکمت و اقتدار تنافی دارد و موجب تنزل و رکود و سرشکستگی جامعه و نفوذ و تقویت دشمنان اسلام خواهد شد.

 

ولایت پذیری در سوره مائده

در پایان مناسب است «ولایت پذیری» را در آیاتی از سوره مائده مرور کنیم؛ سوره مائده آخرین سوره نازل شده از قرآن است؛ «وَ قَدْ رُوِّينَا عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ ص أَنَّهُ قَالَ: كَانَتْ سُورَةُ الْمَائِدَةِ مِنْ آخِرِ مَا نَزَلَ‏ مِنَ الْقُرْآنِ.» (دعائم الإسلام، ج‏2، ص: 122). آیات این سوره ناسخ آیات ماقبل خودش است، درحالی‌که آیات سور دیگر آن را نسخ نمی کند؛ «عن علي ع قال‏ «كان القرآن ينسخ بعضه بعضا- و إنما كان يؤخذ من أمر رسول الله ص بآخره- فكان من آخر ما نزل‏ عليه سورة المائدة فنسخت ما قبلها و لم ينسخها شي‏ء.» (تفسير العياشي، ج‏1، ص: 288)

خداوند متعال در سوره مائده به همین نکته تذکر می دهد که اگر سیاست جامعه مومنین در مواجهه با یهود و نصاری، ترس از آسیب از آنها باشد، منافقین همواره همین ترس و خوف از آسیب دشمن را بهانه می کنند:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّـهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿۵۱﴾ فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَائِرَة فَعَسَى اللَّـهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِي أَنفُسِهِمْ نَادِمِينَ ﴿۵۲﴾ وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَهَـؤُلَاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّـهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خَاسِرِينَ» ﴿۵۳﴾

در ادامه خداوند خطاب به کسانی‌که در جامعه مومنین، ترس و خوف از دشمن را مبنای فکر و عمل خود قرار می دهند و برای آن نظریه پردازی می کنند می فرماید، اگر شما کنار بروید، خداوند قومی را جایگزین شما می کند در مقابل مومنین ذلیل و رئوف و در مقابل دشمنان شدید و شجاع هستند، اهل مجاهده اند:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّـهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّـهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» ﴿۵۴﴾ 

بنابراین تنها ولیّ شما، «الله» و «نبی اکرم (ص)» و «امیرالمومنین (ع)» است: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّـهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ﴿۵۵﴾

و هرکس به خدای متعال و رسولش (ص) و امیرالمومنین (ع) تولی پیدا کند، پیروز خواهد بود: وَمَن يَتَوَلَّ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّـهِ هُمُ الْغَالِبُونَ ﴿۵۶﴾ 

/701/241/ح

 

یحیی عبدالهی

 

 

پانوشت:

[1] .  الميزان في تفسير القرآن، ج‏3، ص: 151

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۳۱ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۵۹:۲۸
طلوع افتاب
۰۶:۲۹:۱۰
اذان ظهر
۱۳:۰۶:۰۰
غروب آفتاب
۱۹:۴۲:۱۰
اذان مغرب
۱۹:۵۹:۴۳