vasael.ir

کد خبر: ۱۴۳۰۴
تاریخ انتشار: ۲۰ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۴:۵۹ - 11 August 2019
آیت الله مبلغی / ۱۰۹

فقه الاجتماع | تبیین اجماع بر فهم و کارکرد آن در فقه

وسائل ـ آیت الله مبلغی گفت: اجماع بر فهم یعنی این که نصی باشد و فقهاء نیز از آن نص یک چیزی را فهمیده باشند و بر آن فهم اجماع کنند. این اجماع فهمی کاری به معصوم ندارد. این فهم خاستگاه زمان معصوم و تقریر ایشان را دارد و معصوم شاهد چنین فرآیندی است. فهم اصحاب اگر پذیرفته شود، کارکرد تعیین کننده و سر نوشت سازی در فقه دارد و آن کارکرد انجباری است.

به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله احمد مبلغی، در صد و نهمینفقه الاجتماع | تبیین اجماع بر فهم و کارکرد آن در فقه درس خارج فقه الاجتماع که در سال ۱۳۹۷ در مؤسسه مطالعات دین‌پژوهی معاصر برگزار شد، به یکی دیگر از ادله حرمت ازدواج با کافر غیر کتابی اشاره کرد و گفت: اجماع بر فهم یعنی این که نصی باشد و فقهاء نیز از آن نص یک چیزی را فهمیده باشند و بر آن فهم اجماع کنند. این اجماع فهمی کاری به معصوم ندارد. این فهم خاستگاه زمان معصوم و تقریر ایشان را دارد و معصوم شاهد چنین فرآیندی است.

 

وی تصریح کرد: فهم اصحاب اگر پذیرفته شود، کارکرد تعیین کننده و سر نوشت سازی در فقه دارد و آن کارکرد انجباری است که مقصود از آن، این است که روایتی یا آیه ای دلالتی به یک مضمونی دارد اما تام نیست. آن وقت ببینیم که اصحاب همگی بر یک فهم از آن مضمون اجماع کردند. این اجماع بر فهم، نارسایی و کاستی دلالی را منجبر و تدارک می‌کند.

عضو مجلس خبرگان رهبری نسبت به شباهت فهم اصحاب در فقه به اجماع بر فهم اظهار داشت: در فقه جاء شیء یشبه اجماع الفهم و هو فهم الاصحاب. فهم الاصحاب هست البته در اصول نیامده است. ولی فهم اصحاب در فقه آمده است والکثیر من فقهائنا قد اعتمدوا علی فهم الاصحاب.

آیت الله مبلغی در ابتداء بحث نسبت به امکان استناد به اجماع مسلمین گفت: اجماع مسلمین را صاحب جواهر ادعا کرده است. آیا ما می توانیم به این اجماع مسلمین استناد کنیم؟ لعل قائلا ان یقول لا، چون اجماع مسلمین متشکل از اجماع شیعه و غیر شیعه است، پس این شیعه که اجماعش را قبول ندارید، دیگر اجماع مسلمین در کار نیست.

وی افزود: ولی بنده می گویم نه اینجور نیست، چون اجماع مسلمین به دلیل آن که یک مسیر متفاوتی را ممکن است برود و شکل بگیرد و آن این است که یک نحو از اجماع مسلمین، اجماعی است که یک طرف آن اهل سنت هستند و یک طرف آن اجماع متاخرین از شیعه است، این هم اجماع مسلمین است.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم در ادامه به شرایط تحقق اجماع مسلمین و عناصر لازم در آن اشاره کرد و گفت: اگر این سه عنصر جمع شود، می توان یک نحوی از اجماع مسلمین را که در آن اصحاب اصول متلقاة حضور ندارند و متاخرین با اهل سنت همراهی می‌کنند، را درست کنیم؛ عنصر اول اینکه همه اهل سنت مشارکت داشته باشند. همه که می گوییم یعنی از ابتدا، اگر بعداً تکوُّن پیدا کرد، همه نیست. حالا ممکن است سوال شود که از ابتدا حضور داشتند ولی بعدی ها اختلاف کردند؟ آن بعدی ها مهم نیست.

آیت الله مبلغی در توضیح عنصر دوم و سوم بیان داشت: از جانب شیعه، متاخرین تالی تلو اقدمین حضور داشته باشند. این متاخرین باید در سطح تالی تلو باشند نه کل من یکون من المتاخرین نه مثل صاحب جواهر،شهید اول و شهید ثانی. تالی تلو یعنی به محض این که آن زمان اقدمین به سر آمد، حرکت متاخرین شروع شده باشد. آن مجموعه اولی از متاخرین مثل ابن ادریس یا محقق حلی یا علامه حلی. عنصر سوم اینکه اختلافی با اهل سنت و لو به صورت موجبه جزئیه در رای نداشته باشند.

وی در ادامه گفت: اتفاقا چنین اجماعی در مساله قائم است، چه طور؟ به دلیل این که ما می بینیم که اهل سنت حضور دارند، متاخرین تالی تلو حضور دارند. بعضی از اصحاب اصول متلقاة مثل شیخ طوسی و شیخ مفید و صاحب غنیه و سلار و صاحب مهذب حضور دارند. اتفاقا اجماع مسلمین خوبی اینجا درست می شود.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم بر عناصر سه گانه، عنصر چهارمی را اضافه کرد و اظهار داشت: شما باید یک عنصر چهارمی هم اضافه کنید غیر از آن 3 عنصر. این عنصر چهارم در مساله مفقود است و آن این است که هولاء المتاخرون من الشیعه لم یستندوا الی دلیل خاص من القرآن او السنه.

رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس شورای اسلامی خاطرنشان کرد: علماء متاخر شیعه، اگر نگویم همه، 90 درصد آنهایی که مساله حرمت ازدواج با کافره غیر کتابیه را مطرح کردند، همگی به آیه شریفه« لاتنکحوا المشرکات» استناد کردند. اگر استناد کنند ما خود آیه را می بینیم. لذا یک اجماع قابل اعتمادی شکل نمی گیرد، یعنی ما راهی نداریم بفهمیم رأی معصوم این است. چون ممکن است که آنها از روی استناد این را آورده باشند. اجماع اهل سنت هم که به تنهایی برای ما کافی نیست علاوه بر این که آنها هم به این آیه استناد کردند.

آیت الله مبلغی در این زمینه اشکالی را مطرح کرد و گفت: اینکه در ارتباط با اجماع می گفتند که اینها ورع داشتند و حتما چیزی نزد ایشان بوده است، ما می گوییم بله اگر اصحاب اصول متلقاة بودند، چیزی نزد ایشان بوده است ولی خود متاخرین که به این آیه شریفه استناد می کنند. ما چطور می توانیم با وجود این استناد قوتی را ببینیم؟ آدم خوبی بوده است چه دلیلی می شود برای این که قرینه ای پیش او اقامه شده است؟ این که آدم خوبی بوده است کافی نیست زیرا گاهی آدم خوب احتیاط می کند. با احتیاط که نمی شود کار را درست کرد.

وی در پایان به بیان اقسام سیره متشرعه و حکم هر کدام از جهت اعتبار پرداخت و خاطر نشان کرد: سیره متشرعه علی قسمین، قد تقام سیرة متشرعه فی زمن المعصوم و لیس بایدینا نص یطابق تلک السیرة، این سیره مستقل است چون سیره زمان معصوم است و یا از معصوم گرفته شده است و یا معصوم آن را تقریر کرده است که البته در سیره متشرعه می گویند منشا آن خود معصوم است. ولی اگر سیره متشرعه ای باشد و روایتی هم باشد خب بله این سیره متشرعه به تنهایی کافی است و آن روایت حتی اگر سند ضعیف هم داشته باشد چون مطابق سیره است حالت تایید پیدا می کند.

 

خلاصه جلسه گذشته

آیت الله مبلغی در جلسه گذشته در مورد نظر آیت الله بروجردی در بحث اجماع گفت: اگر بخواهیم در چارچوب نظریه آیت الله بروجردی نسبت به اجماع حرکت کنیم، می‌بایست به کتب اقدمین یعنی کتب معروف به اصول متلقات مراجعه کنیم تا ببینیم در آن جا آیا اجماع و یا شهرتی رخ داده است و یا خیر؟

عضو مجلس خبرگان رهبری در تبیین دیدگاه‌های ممکن پیرامون اجماع در کتب اصحاب اصول متلقات گفت: در این مورد دو دیدگاه می‌تواند باشد؛ دیدگاه اول این است که اگر اجماع و یا شهرتی در این کتب رخ داد، به صورت مطلق می‌پذیریم. دیدگاه دیگر این است که ما در صورتی این اجماع و یا شهرت را بپذیریم که در آن مسئله خاص قرائنی نباشد که اعلام کند و یا این احتمال را در ذهن قوی کند که در این مورد اجتهاد شده است.

وی در ادامه به بیان حالت‌های اجماعی پرداخت که در کتب اصحاب اصول متلقات وجود دارد و بیان کرد: گاهی در این کتب در مسئله‌ای اجماع و شهرت رخ می‌دهد که شائبه هیچ اجتهادی در آن‌ها وجود ندارد؛ اجماع در این حالت را می‌پذیریم. حالت دیگر این است که همه یک دست هستند و در کتب برخی از آن‌ها علائم حاکی از فتوای اجتهادی مشاهده می‌شود. نسبت به این موارد نیز، می‌توان به سمت اجماع رفت چراکه همه آن‌ها یک دیدگاه دارند.

آیت الله مبلغی در تبیین حالت سوم بیان داشت: حالت سوم این است که ما مشاهده کنیم اصحاب کتب متلقات در یک مسئله به دو دسته تقسیم شده اند؛ یک دسته از آن‌ها فتوایی محفوف به یک و یا چند قرینه را ارائه کنند که حاکی از صدور فتوای اجتهادی است و یک گروه نیز، فتوایی عاری از قرینه صادر کرده باشند. از طرف دیگر، فتوای آن‌ها با یکدیگر تفاوت دارد و یا یک گروه نسبت به فرض محل بحث مسکوت هستند. در این مسئله نمی‌توان پذیرفت که اجماع رخ داده است.

عضو مجلس خبرگان رهبری اجماع به دست آمده در نکاح مسلم با ذمیه را از قسم سوم دانست و تاکید کرد: در مورد مسئله نکاح مسلم با ذمیه، در برخی از کتب اصحاب اصول متلقات رنگ و بوی اجتهاد مشاهده می‌شود. از طرفی نیز، فقها در کتاب‌های اصلی‌تر نسبت به این مسئله فتوا نداده اند و ما بقی نیز، اهل ذمه و یا کتابی را با غیر کتابی مساوی دانسته اند. در چنین شرایطی ما نمی‌توانیم حکم به اجماع را قبول کنیم.

 

مشروح مطالب مطرح شده در این جلسه را در ادامه می‌خوانید:

ابتداءً یک نکته مقدماتی عرض کنم و بعد وارد ادامه بحثی شوم. آن دو نکته این است که بحث احکام فقهی منزلت را که ورود در آن پیدا کردیم و الآن طبعا تحت عنوان ایجاد منزلت بحث ما در حال انجام هست، این بحث به نحوی ما را وارد برخی از مسائل در فقه سنتی و موجود می کند. موارد زیادی هست که اصلا در فقه سنتی مطرح نشده است؛ بنابراین بخشی از مسائلی را که در بحث احکام فقهی منزلت ارائه می کنیم در فقه سنتی مطروحه‌ و بخشی غیر مطروحه هستند.

 

امتیازات بحث از منزلت

امتیازی که این بحث دارد این است که عملا موضوع منزلت به شکل مستقل مطرح نشده است و به صورت علمی‌تر و اجتماعی‌تر مطرح نشده است. امتیاز دوم این است که افزون بر آن مسائلی که در فقه هست، مسائل بیشماری را مطرح می کنیم که اصلا در فقه مطرح نیست. یک امتیاز و تفاوت سوم هم دارد که حتی در آن مسائلی هم که در فقه مطرح است در موارد بسیاری ادله‌ای را اضافه می کنیم و یا تحلیل هایی را ارائه می کنیم خواه در بُعد موجود شناسی، خواه در تحلیل روایت، که این تحلیل ها در فقه سنتی رایج نیست.

موضوع منزلت به شکل مستقل اصلا در فقه طرح نشده است نه این که احکام جا به جا آورده باشند و اگر هم به شکل خیلی ضعیف و لابه لایی و حاشیه ای مطرح شده است با نگاه علمی اجتماعی اصلا مطرح نشده است. منتها شما قطعا در موارد زیادی ناچار هستید که به مسائل مطرح در فقه سنتی بپردازید، چون هنر این بحث است که بین مسائلی که اینجا و آن جا آمده است، جمع کند.

تفاوت و تمایز دیگری داریم؛ ممکن است همین مدل از تمایز گذاری ها رو در بعضی از رشته های فقهی دیگر غیر از اینجا یا موضوعات دیگر جامع فقه الاجتماع غیر از این منزلت، نیز داشته باشیم و آن این است که یک مساله که طرح شده در فقه کلاسیکی ممکن است ما ذیل یک عنوان ویژه ای که اصلا در فقه کلاسیکی تحت آن عنوان نیامده باشد، ذیل آن عنوان قرار بدهیم، به این دلیل که زاویه دید ما زاویه جامعه شناختی است.

مثلا همین بحثی که الان داریم و ادامه بحث را می خواهیم دنبال بکنیم بحث ازدواج با کافران خب این بحث در فقه ما مطرح شده است، در نکاح مطرح شده است. منتها ما از آن جا بیرون آوردیم چون خیلی ارتباط داره با موضوع منزلت و این به خاطر آن سخن است که قبلا عرض کردیم که منزلت بر دو قسم است: انتسابی و اکتسابی؛ و ایجاد منزلت اکتسابی یعنی ایجاد سببی که ینتهی الی تکوین منزلت انتسابی. ازدواج، منزلت انتسابی را ایجاد می کند یعنی شما وقتی که ازدواج کردید، تولد هایی که رخ می دهد آن ها منزلت انتسابی پیدا می کنند پس شما در حقیقت دارید ایجاد منزلت انتسابی می کنید منتها ایجاد سبب آن را می کنید.

بحث بر این است که ازدواج با چه کسانی؟ ازدواج با کافران و اهل کتاب این جا مطرح می شود. این جا بُعد اجتماعی و جامعه شناختی پیدا می کند و یک نگاه دیگری می گشاییم و احیانا ادله ای را مطرح می کنیم. این ازدواج را نمی شود که ما به فقه کلاسیکی احاله بدهیم، زیرا ما می خواهیم ادله جدیدی را بیاوریم و این ادله جدید ایجاب می کند که این بحث را با زاویه جدیدی بیان کنیم.

 

مقدمه دوم: ازدواج، اولین سبب ایجاد منزلت انتسابی

ما تا اینجا آمدیم که یک فعلی داریم که ایجاد منزلت انتسابی هست، هنوز اکتسابی نیست. ایجاد منزلت انتسابی یعنی ما بریم به سمت این که سبب را ایجاد کنیم و اسباب مختلف هستند و اولین آن ازدواج است. بحثمان روی ازدواج است و اولین بخش، ازدواج با کافران غیر کتابی است، آن هم ازدواج با کافرة چون بعد یک بحث دیگر داریم؛ ازدواج مسلمان با کافر که این دو مقوله است.

 

دلایل حرمت ازدواج با کافر غیر کتابی

ما گفتیم چند دلیل است بر حرمت این کار؛ دلیل اول اجماع بود. اجماع ادعا شده بر این که ازدواج با کافر غیر کتابی (کافرة) ممنوع و غیر مشروع است. دلیل اول اجماع بود. این اجماع در مباحث گذشته نقد شده است و در حقیقت نتیجه ای که ما از آخرین جلسه به دست می آوریم منوط به دیدگاه آیت الله بروجردی در باب اجماع - متاسفانه دیدگاهی که در حوزه رایج نیست به دلیل اینکه شناخت کافی و کامل نسبت به آن وجود ندارد جز یک مروری و نگاهی و یک نیم نگاهی آن هم خیلی سریع و بدون ضابطه و قاعده - است. به نظر می آید که تاریخی ترین و دقیق ترین نظریه پیرامون اجماع، نظریه آیت الله بروجردی است.

 

پذیرش نظریه آیت الله بروجردی در اجماع مساوی با عدم احراز اجماع

ما اگر نظریه آیت الله بروجردی را بپذیریم، نمی توانیم اجماع بر حرمت بر ازدواج با کافرة را احراز بکنیم، چرا؟ چون می بایست بر اقدمین و دیدگاه آنها تمرکز کنیم؛ اقدمین در این زمینه به 2 دسته بر اساس یک مبنایی که ذکر شد تقسیم می شوند: 1. اقدمین دارای کتابهای نسبتا محض اصول متلقاتی 2. اقدمین درجه دوم که کتاب های آنان اگر چه در زمره اصول متلقاة می گنجد مثل شیخ طوسی و شیخ مفید و سلار اما مشوب به اجتهاد هستند شدیدا.

 

اجماع مقبول و غیر مقبول

حال اگر مساله ای نزد این دسته دوم مطرح شود و به ویژه علائم اجتهاد هم دیده شود، خیلی اجماع ضعیف می‌شود. شیخ صدوق، پدر شیخ صدوق، شیخ کلینی و ابن ابی عقیل از دسته اول و اصحاب اصول متلقاة محضه هستند. پس اجماعی مقبول است، که همه این اصحاب اصول متلقاة به آن پرداخته باشند، چه آن الذین فی الرتبة الاولی و چه الذین فی الرتبة الثانیه.

حالا اگر از دسته اول نپرداختند یا یکی از آنها پرداخته است ولی الذین فی الرتبة الثانیه پرداختند، اگر کلام ایشان مشوب به یک علامتی که حکایت کند از این که در این مساله اجماع کردند، نباشد، یمکن که بتوانیم اجماع را قبول کنیم به ویژه اگر قرائنی در کار آید. اما اگر دسته دوم صرفا پرداخته باشند یا همه یا اکثر، علامتی هم مشاهده شود که اجتهاد کردند و آن اقدمینی که رتبه اول را دارند، نپرداخته باشند، ما چطور می توانیم این اجماع را یک اجماع حدسی به حساب بیاوریم؟

اما اجماع کسانی که بعد از اقدمین دسته اول آمدند، خیلی اعتبار ندارد، اگر چه تاریخ شیعه، فقه شیعه، مثل صاحب جواهر میل به این نوع اجماع دارند. چه فایده ای دارد؟ این اجماع چه حدسی برای ما ایجاد می کند؟ به مثابه یک قرینه خوب است اما این ها چه رابطه ای با امامان داشتند؟ حال برای آن اقدمین دسته اول می توانیم یک دلایلی را به حساب بیاوریم. اصلا نظریه اصول متلقاة آیت الله بروجردی این را می گوید. از آن نظریه این اقتضائات با یک تحلیل دیگری به دست می آید.

 

عدم وجود اجماع

خب اگر اجماع این باشد ما وقتی نگاه می کنیم به مساله (ازدواج با کافره)، دسته اول به آن نپرداخته اند. دسته دوم پرداختند ولی اکثر ایشان به آیه شریفه استناد کردند. ان دل علی شیء فانما یدل علی الاستناد الی هذه الایه، پس ما هم به خود آیه مراجعه می کنیم، نمی گویم خود آیه دلالت ندارد ولی آیه را در جای خودش به آن نگاه مستقل می اندازیم. بله آنجا می گوییم که ما اگر این آیه را دال دیدیم، دیگران هم این جور فهمیدند، این قرینه است. فلذا من می گویم در این مساله به اجماع نمی شود تمسک کرد. چرا؟ زیرا ما باید تابع یک جو کلی و عمومی باشیم، ما بر اساس نظریه اصول متلقاة باید منضبط‌تر فکر کنیم. اجماعی در کار نیست. بحث تا اینجا بحث تا جلسه قبل بود و به تقریر دیگری بنده عرض کردم.

 

چگونگی و اعتبار اجماع مسلمین

طرح یک سوال: آیا اجماع مسلمین بر مساله قائم است یا نه؟ این جا اجماع شیعه بود، آن اجماعی که نفی شد و قد انکرناه و ابطلناه او لم ننقطع به هو اجماع الشیعه، هل هناک اجماع المسلمین؟ اجماع مسلمین را صاحب جواهر ادعا کرده است. آیا ما میتوانیم به این اجماع مسلمین استناد کنیم؟ جواب: لعل قائلا ان یقول: لا، چون اجماع مسلمین متشکل از اجماع شیعه و غیر شیعه است، پس این شیعه که اجماعش را قبول ندارید، دیگر اجماع مسلمین در کار نیست.

ولی من می گویم نه اینجور نیست یعنی مناقشه داریم در این قول قائل چون اجماع مسلمین به دلیل آن که یک مسیر متفاوتی را ممکن است برود و شکل بگیرد ـ حد اقل یک نحو از اجماع مسلمین را به این سادگی با ابطال اجماع شیعه، ابطال نکنید ـ و آن این است که یک نحو از اجماع مسلمین اجماعی است که یک طرف آن اهل سنت هستند و یک طرف آن اجماع متاخرین از شیعه است، این هم اجماع مسلمین است.

 

شرط تحقق اجماع مسلمین بدون حضور اصحاب اصول متلقاة

برای این که این ادعا یک وجاهتی پیدا کند، می توان چنین گفت: اگر سه عنصر جمع شود، می توان یک نحوی از اجماع مسلمین را که در آن اصحاب اصول متلقاة حضور ندارند و یا دست کم اجماعی از آن ها شکل نگرفته است، ما می توانیم این نحوه از اجماع را که متاخرین همراهی میکنند و همگرایی می کنند با اهل سنت، یک اجماع مسلمین درست کنیم.

عنصر اول: همه اهل سنت مشارکت داشته باشند. اکثریت و بعضا و جزئی و نصفی و ... فایده ندارد. همه اهل سنت حضور داشته باشند همه که می گوییم یعنی از ابتدا، اگر بعداً تکوُّن پیدا کرد، همه نیست. حالا ممکن است سوال شود که از ابتدا حضور داشتند ولی بعدی ها اختلاف کردند؟ آن بعدی ها مهم نیست. همه در عصر اول و دوم معیار است.

از جانب شیعه، متاخرین تالی تلو اقدمین حضور داشته باشند. اگر اقدمین حضور داشته باشند که آن نحو مسلم و قطعی است. فرض کنید اقدمین حضور دارند و حتی اهل سنت حضور ندارند، اجماع است منتها اجماع مسلمین آن است که اهل سنت باشند و شیعه هم باشند. منتها چون ما در فقدانی نسبت به اقدمین هستیم یا اجماع ندارند دست کم، می خواهیم با متاخرین آن را درست کنیم، این متاخرین باید در سطح تالی تلو باشند نه کل من یکون من المتاخرین نه مثل صاحب جواهر نه مثل شهید اول و شهید ثانی، این ها نه، تالی تلو ها. تالی تلوها یعنی به محض این که آن زمان اقدمین به سر آمد، حرکت متاخرین شروع شده باشد.

آن مجموعه اولی از متاخرین مثل ابن ادریس یا محقق حلی یا علامه حلی. ممکن است شما شهید اول هم ضمیمه کنید، حرفی نیست. شهید اول هم به معنایی دنباله رو یک حرکت طلایی علمایی به حساب می آید. این تالی تلو ها همگی حضور داشته باشند و چنین نباشد که برخی از آنها حاضر باشند و برخی حاضر نباشند. این فرق می کند با اجماع شیعی که ما در آن جا می گوییم که اگه شهرت در کار آمد کافی است. نه، اینجا شهرت کافی نیست. اینجا باید اجماع مسلمین درست کنیم و شهرت کافی نیست. همگی باید حضور داشته باشند و به صورت برجسته رای را بدهند.

عنصر سوم: اختلافی با اهل سنت و لو به صورت موجبه جزئیه در رای نداشته باشند. اگر کمی اختلاف پیدا شود ما نمی توانیم اجماع مسلمین درست کنیم. باید دقیقا همون حرفی که آنها زدند، اینها هم بزنند.

 

وجود اجماع مسلمین با حضور اصحاب متلقاة در این مساله

اگر چنین عناصر ثلاثه ای را مشاهده کردید به رغم آن که اصحاب اصول متلقاة در این اجماع حضور ندارند، چه بسا بتوانید اجماع مسلمین درست کنید. و اتفاقا چنین اجماعی در مساله قائم هست، چه طور؟ به دلیل این که ما می بینیم که اهل سنت حضور دارند، متاخرین تالی تلو حضور دارند. بعضی از اصحاب اصول متلقاة مثل شیخ طوسی و شیخ مفید و صاحب غنیه و سلار و صاحب مهذب حضور دارند. حال فرض کنید شیخ صدوق نیامده باشد و این مساله را مطرح نکرده باشد، او که نفی که نکرده است بلکه مطرح نکرده است. اتفاقا اجماع مسلمین خوبی اینجا درست می شود.

 

عدم قبول اجماع در صورت وجود استناد به آیه یا روایت

مناقشه: به دلیل این که شما باید یک عنصر چهارمی هم اضافه کنید غیر ازآن 3 عنصر. آن عنصر چهارم را اگر ما اضافه کنیم برای وجاهت دادن به یک اجماع مسلمین و ساختن یک اجماع، این عنصر چهارم در مساله مفقود است و آن عنصر چهارم این است که: هولاء المتاخرون من الشیعه لم یستندوا الی دلیل خاص من القرآن او السنه اگر استناد کرده باشند ما نمی توانیم اجماع مسلمین به آن معنایی که از درون آن به معصوم برسیم، را شکل بدهیم. و به ویژه اگر در اهل سنت هم استنادی باشد.

علماء متاخر شیعه، اگر نگویم همه، 90 درصد آنهایی که مساله حرمت ازدواج با کافره غیر کتابیه را مطرح کردند، همگی به آیه شریفه:« لاتنکحوا المشرکات» استناد کردند. اگر استناد کنند خب ما خود آیه را می بینیم. لذا یک اجماع قابل اعتمادی شکل نمی گیرد، یعنی ما راهی نداریم بفهمیم رأی معصوم این است. چون ممکن است که آنها از روی استناد این را آورده باشند. اجماع اهل سنت هم که به تنهایی برای ما کافی نیست علاوه بر این که آنها هم به این آیه استناد کردند.

لذا اگر نظریه آیت الله بروجردی را بپذیریم - اجماع آیت الله بروجردی نیاز به تنقیح و تقریر دوباره دارد و مقداری از آن چه من می گویم تقریرها و تنقیح هایی است که ارائه کردیم - شاید به راحتی نتوانیم بگوییم که اجماع قائم است.

فالی هنا لم نقبل لا اجماع الشیعه و لا اجماع المسلمین، و هذا هو الدلیل الاول، الدلیل الاول هو الاجماع و قد طرح هذا الدلیل الاول الکثیر من الفقهاء سیما صاحب الجواهر فانه طرح ان هناک اجماعا بالنسبة الی المساله و قال اجماع الشیعة الامامیه (تقریبا) بل اجماع المسلمین حالا شاید لفظ ایشان این نباشد ولی ایشان می گویند بلکه اجماع مسلمین هم قائم شده است. ما گفتیم نه اجماع قابل قبول نیست چون ما باید یه راهی برای حدس داشته باشیم و حدس از این طریق به دست نمی آید.

 

با تقوا بودن، دلیل بر مستند بودن اجماع نسبت به متاخرین نیست

این هم که در ارتباط با اجماع می گفتند که اینها ورع داشتند و حتما چیزی نزد ایشان بوده است، ما می گوییم بله اگر اصحاب اصول متلقاة بودند، چیزی نزد ایشان بوده است ولی خود متاخرین که به این آیه شریفه استناد می کنند. ما چطور می توانیم با وجود این استناد قوتی را ببینیم؟

 

دلیل دوم: اجماع بر فهم

دلیل دوم: اجماع بر فهم، الدلیل الثانی علی عدم مشروعیة الزواج مع الکافرة غیر الکتابیة، هو الاجماع علی الفهم. اجماع بر فهم چیست؟ اصولا اجماع بر فهم در اصول ما مطرح نشده است. این یک دلیل خاصی است و خوب است که مطرح شود. اجماع بر فهم غیر از اجماع معروف و شایع هست. اجماع بر فهم یعنی ان یکون هناک نص و نجد الفقهاء قد فهموا من هذا النص شیئا فهم قد اجمعوا علی فهمهم هذا.

اجماع فهمی حتما باید یک نصی باشد در حالی که آن اجماع غیر فهمی بر اساس برخی از دیدگاه ها اگر نص باشد، اصلا شکل نمی گیرد، چون آن اجماع می خواهد یک اصل دست به دست گشته از معصوم را ارائه کند. این اجماع فهمی کاری به معصوم ندارد.

این یک نصی هست و این نص مدلولی دارد و از این مدلول یک فهمی متوجه آن می شود منتها این فهم خاستگاه زمان معصوم و تقریر معصوم را دارد و به نحوی به معصوم برمی‌گردد اما گویی یک فهمی است که از اول شکل گرفته است و بخشی از این فهم کان بمحضر الامام، به محضر المعصوم و معصوم شاهد چنین فرآیندی است. فرآیند فهمی بوده است و سکت و قبل. اگر پرونده اجماع فهمی را باز کنید، خیلی از مسائل را می توانید از طریق اجماع فهمی به هر حال بفهمید که معصوم و آن زمان، به محیط و شرایط می خورد یا نه.

 

شباهت فهم اصحاب در فقه به اجماع بر فهم

در فقه جاء شیء یشبه اجماع الفهم و هو فهم الاصحاب. فهم الاصحاب هست البته در اصول نیامده است. ولی فهم اصحاب در فقه آمده است والکثیر من فقهائنا قد اعتمدوا علی فهم الاصحاب.

 

کارکرد فهم اصحاب در صورت اعتبار

فهم اصحاب اگر پذیرفته شود حداقل 2  کارکرد در فقه که تعیین کننده و سر نوشت ساز است دارد. کارکرد اول: کارکرد انجباری. مقصود از کارکرد انجباری این است که روایتی یا آیه ای دلالتی به یک مضمونی دارد اما تام نیست. آن وقت ببینیم که اصحاب همگی آمدند و آن مضمونی که لایدلّ الدلیل و النص علیه بدلالة تامة، وقع موقع فهمهم. این اجماع آنها، نارسایی و کاستی دلالی را منجبر می‌کند و آن را تدارک می‌کند.

 

معنای اجماع بر فهم

جواب: از متن، از یک روایت یعنی روایتی هست و آنها از این روایت یا آیه یک فهم واحد کردند. اگر مسلمین این فهم واحد را کرده باشند که خیلی شدید است. اصلا اینجا می خواهیم تطبیق کنیم بر برخی آیات مثل: « ولاتنکحوا المشرکات» که همه حرمت فهمیدند. یک بخشی از کسانی که فهمیدند، در زمان معصوم بودند و معصوم هم میدیده است که از یک آیه این گونه استفاده می کنند، پس چرا حرف نزده است؟

3 حالت وجود دارد: حالت اول: زمان آنها چون متصل به عرف زمان معصوم بوده است، فهم عرفی آنها نزدیک‌تر است به نسبت ما به نص، در واقع یک قرینه‌ای به دست می آوریم چون عصر آنها به عرف زمان صدور نص، قریب‌تر بوده است. حالت دوم: زمان خود معصوم از آیه چیزی فهمیدند، آن تقریرِ خود معصوم است. حالت سوم: فهمی که اتفاق افتاده است به خاطر عرف زمان آنها است که به آنها دیکته کرده است. مثلا فرض کنید عرف خاصی است و انقطاعی حاصل شده است.

اگر سومی باشد که اعتبار ندارد. اگر دومی باشد که خیلی اعتبار دارد که در اینجا همینطور است. بعداً می گوییم که اهل سنت از «ولاتنکحوا المشرکات» هم همین استفاده را می کردند و شاید از بعضی از روایات هم همین استفاده را می کنند. و اگر اولی باشد که به خاطر اقتراب عصرهم من عصر المعصوم فلذا کان استظهارهم استظهارا عرفیا اکثر الاستظهار الذی نحن نجریه و نحن نحققه اگر این باشد به مثابه یک قرینه اعتبار دارد. ولی بعضی از کسانی که فهم الاصحابی شدند، می گویند: کان لدیهم قرینة انطلقوا من هذه القرینة نحو هذا الفهم، اگر این هم باشد اعتبار دارد منتها اثبات این مشکل است زیرا ما از کجا بفهمیم کان لدیهم شیء؟

 

صرف ورع داشتن دلیل بر اقامه قرینه نیست

ایشان گاهی توسط به اخلاقیات می کنند. می گویند: آدم خوبی بوده است، ورع داشته است. آدم خوبی بوده است چه دلیلی می شود برای این که قرینه ای پیش او اقامه شده است؟ این که آدم خوبی بوده است کافی نیست زیرا گاهی آدم خوب احتیاط می کند. با احتیاط که نمی شود کار را درست کرد.

 

عدم اعتبار فهم اجتهادی

لذا من 4 قسمت می کنم و یک قسمت که اخیر اضافه شد و آن این که شاید خیلی از افرادی که فهم الاصحابی هستند حتی بعضی از شخصیت ها هستند همین که دو تا از اقدمین که یک فهمی دارند دیگر بساط اجتهاد را جمع می کنند و می گویند ایشان این گونه فهمیدند. چرا؟ اگر فهم آنها فهم اجتهادی آنان است لاعبرة به و اگر فهم آنها بر اساس قرینه هست ما باید این شخصیت را واکاوی کنیم و ببینیم که چقدر قرینه داشته است و کجا بر قرائن تکیه می‌کرده است.

ما باید دقت کنیم چون حکم الله است و نمی توانیم همین جوری سراسیمه وار وارد شویم و بگوییم چون اصحاب بودند. اگر به دلیل اقتراب عصر بوده است، باید تحت یک قالب، قرائنی داشته باشیم که در این مورد تاثری از جایی نداشتند و بلکه اقتراب عصر آنها باعث شده است.

 

اعتبار به فهم اصحاب مقول به تشکیک است

اصولا فهم اصحاب مقول به تشکیک است و اصلا صاحب جواهر نسبت به خیلی از متاخرین هم که فهم خاصی دارند گویا در مواردی اعتباری قائل اند. برخی نه، برای اقدمین و فهم آنان اعتبار قائل اند. برخی برای حلیین و شهید اول وفهم آنان اعتبار قائل اند.

هیچ انضباطی ندارد و این یکی از مشکلات ما است که اصلا خود فهم الاصحاب به مثابه یک قاعده اصولی از آن بحث نشده است چون هذا غیر الاجماع، الاجماع شیء و فهم الاصحاب شیء آخر. آن قدر هم فهم الاصحاب در فقه رسوخ و نفوذ کرده است که مثل صاحب جواهر اگر یک جایی اصحاب یک فهم خاصی از یک قاعده نداشتند و شما بخواهید خلاف فهم آنان از قاعده، استنباطی کنید می گوید: هذا فقه جدید. یعنی معیار فقه جدید فهم الاصحاب است.

 

اعتبار فهم اصحاب در صورت نزدیک بودن به عصر معصوم

فهم الاصحاب خیلی کارکرد بالایی دارد و بی انضباط است چون معلوم نیست چه دوره ای و چه کسانی؟ اصحاب چه کسانی هستند؟ و اینجا است که بخشی از احتیاطات ریخته شده در فقه به خاطر فهم الاصحاب است. وضع این قاعده اصولی را باید مشخص کنیم، چرا؟ چی هست این فهم؟ بر چه اساسی؟ از باب تقلید از معصوم؟ باید این فهم در زمان معصوم رخ داده باشد. باید احراز کنیم که این از باب اقتراب العصر است و در این مساله واقعا فهم آنان نزدیک بوده است. قرائن باید باشد.

از باب کان لدیهم شیء لم یصل الینا نباشد. کلیت این قابل قبول نیست. باید قرائن باشد و روشن شود. اصل نظریه هل کان لدیهم شیء باید روشن شود. نمی شود با فقه بیاییم و یک حسن ظنی داشته باشیم. فقه است و در فقه باید طرق منضبطی داشته باشیم. این خدمت به فقه نیست که چون آنها این گونه گفتند پس ما هم باید تسلیم شویم. تسلیم شدن ما باید چهار چوب داشته باشد، مثلا بگوییم که آن ها فتوا دادند. اقدمین هستند و قرائنی هست.

 

رابطه فهم اصحاب با شهرت فتوایی، عملی و روایی

یک شهرت روایی داریم که اصلا لم یعملوا بروایة بل نقلوا روایةً ما. و یک شهرت فتوایی داریم، شهرت فتوایی عبارت است از خود فتوا یعنی یک فتوایی شهرت پیدا می کند. شهرت عملی داریم و یعنی روایتی باشد و به آن عمل کرده باشند. آن جزء اجماع و شهرت می رود. نص باید یک چیزی باشد که بگیم استفادوا. آن اجماع و شهرت را نباید با اینجا خلط کنیم. با شهرت عملی ارتباط دارد.

شهرت عملی یعنی عملوا بهذه الروایة و این اعم است و ممکن است فهم واحدی در کار باشد یا نباشد. ولی ممکن است، مجتهد یک قیدی را در روایت ببینید که آن فهمنده آن قید را ملحوظ نداشته است ولی شهرت عملی دارد و روایت محجوری نیست و بلکه در دسترس است.

 

اقسام سیره متشرعه و حکم هر کدام

سیره متشرعه علی قسمین، قد تقام سیرة متشرعه فی زمن المعصوم و لیس بایدینا نص یطابق تلک السیرة، این سیره مستقل است چون سیره زمان معصوم است و یا از معصوم گرفته شده است و یا معصوم آن را تقریر کرده است که البته در سیره متشرعه می گویند منشا آن خود معصوم است. ولی اگر سیره متشرعه ای باشد و روایتی هم باشد خب بله این سیره متشرعه به تنهایی کافی است و آن روایت حتی اگر سند ضعیف هم داشته باشد چون مطابق سیره است حالت تایید پیدا می کند.

سیره یعنی سلوک منتها ایشان می گوید: در زمان معصوم یک سیره ای در یک زمینه ای وجود دارد و روایت هم وجود دارد، اگر روایت سند درستی دارد، سیره و روایت هر کدام مستقلا دلیل هستند و اگر روایت ضعیف بود هذا یؤید ذاک. ممکن است بتوانیم با سیره آن روایت ضعیف را درست کنیم ولی خب همین سیره کافی است. سیره چون کاشفیت بالایی از رای معصوم دارد.

 

مفهوم سیره متشرعه

سیره یعنی همه جایی نه یک جایی چون همه متشرعین آن موقع این سیره را داشتند چون معنای سیره متشرعه این است. آن وقت در مقابل امام این سیره دائما در حال انجام است و امام حرفی نزده است. ظن قوی داریم که ریشه و منشا سیره متشرعه امام است، اگر نباشد حداقل این سیره را بگویید از اهل سنت گرفته شده است و امام دیده است و تقلید کرده است.

سیره متشرعه نوعا از معصوم است ولی می شود یک عِدلی هم برایش درست کرد که کان لدی السنة سیرة متشرعة فانتقلت هذه السیرة الی الشیعة فاذن لیس منشا السیرة الامام و لکن الامام یری ان الشیعة قد استقرت لدیهم هذه السیرة فلم یردع عنها خب پس یا تقریر است و یا انشاء و ایجاد است. ایجادی که ما از آن خبر نداریم که چگونه ایجاد کرده است ولی سرمنشا امام بوده است./241/241/ح

 

تهیه و تنظیم: محمد حائری شیرازی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۱ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۵۷:۵۸
طلوع افتاب
۰۶:۲۷:۵۸
اذان ظهر
۱۳:۰۵:۴۷
غروب آفتاب
۱۹:۴۲:۵۸
اذان مغرب
۲۰:۰۰:۳۳