به گزارش خبرنگار وسائل، اختتامیه نخستین نوبت از مدرسه تخصصی حدیث در دو بخش سخنران علمی توسط احمد پاکتچی، عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق (ع)، با موضوع «چالشهای تاریخی تدوین سنت نبوی» و جلسه هم اندیشی با حضور احمد پاکتچی و حیدر حب الله و حجت الاسلام مجتبی الهی خراسانی با عنوان «از سنت واقعیه تا سنت محکمیه» با حضور جعی از پژوهشگران و محققان حوزوی پنجشنبه ۳۰ خرداد به همت مرکز تخصصی آخوند خراسانی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی، گروه آموزشی علوم و معارف قرآن و حدیث و با حمایت میز توسعه و توانمند سازی علوم اسلامی در سالن اجتماعات این مرکز برگزار شد.احمد پاکتچی، مدیر گروه نشانه شناسی هنر در فرهنگستان هنر با بیان اینکه وقتی گفته میشود تاریخ تدوین سنت نبوی در ابتدا باید به این پرسش پاسخ داد که درباره کدام تاریخ صحبت میشود، گفت: سنت هائی در بین ما برای تاریخ نگاری وجود دارد که این سنتها غالبا به صورت یک سبک ذهنی ما را درگیر خود میکند بدون اینکه ما فرصت این موضوع را داشته باشیم که اساسا به انتخاب بپردازیم. در مطالعاتی که در حوزه علم تاریخ وجود دارد دو نوع تاریخ به صورت شناخته شده است که امروز در معرض نقد قرار دارند و بحثهای فراوانی درباره این موارد است و بحث هائی که ما در حوزه تاریخ تدوین حدیث داریم در واقع در طول این هزار سال گذشته کسانی که به شکلهای مختلف درگیر آن شده اند به نوعی درگیر این نوع شیوه تدوین تاریخ نگاری بوده اند که امروز در معرض نقد است.
تاریخ روائی
یکی از آنها در واقع تاریخ روائی است که منظورم از اینجا به معنای روائی اصطلاح روایت در حوزه علوم انسانی است که معادل Narrative است و منظور تاریخی است که شکل داستان پیدا کرده است و تاریخ قصه و داستان است. این داستان یک روند روائی پیدا میکند که مدتی منع شد و داستانی ممتد است که وقتی جلوتر میرویم مشاهده میشود که کتابهای بسیاری در این زمینه نوشته شده است و این برای ما به عنوان تاریخ تدوین حدیث یک داستان شناخته شده است.
افرادی که این داستان را تعریف میکنند شاید در جزئیات این داستان با یکدیگر تفاوت هائی داشته باشند، اما به قول روایت شناسان بن مایه داستان در همه آنها یکی است و داستان از یک نقطه شروع میشود و فراز و فرودهای مشابهی دارد هرچند که در پرداخت داستان تفاوت هائی وجود دارد، اما بن مایه یکی است و این تاریخ روائی است که امروز از نگاه تاریخ شناسان و علم تاریخ به شدت مورد انتقاد است.
چراکه ما تاریخ روائی را به صورت بیرونی بیان میکنیم و آنچه که ما در اختیار داریم گزارش هائی هستند که باید بیشتر به آنها با یک نگاه تحلیلی نگاه کنیم به جای اینکه نگاه روائی و هنری داشته باشیم. ویژگی دیگری که در بحث تاریخ با آن مواجه هستیم پدیدهای است که در مطالعات علم تاریخ تحت عنوان تاریخ کلامی و تاریخی که از منظر یک کلام و مذهب مشخص و معین نوشته شده است. شکی در این امر نیست که ما به عنوان مسلمان سلسله باورهائی داریم و به عنوان شیعه اثنی عشری هم دارای باورهائی هستیم و طبیعی است که این باورها را داشته باشیم.
دو راه برخورد با تاریخ / ما نیازی به اضافه کردن منابع برساخته نداریم
اما وقتی درگیر تاریخ میشویم و شروع به مطالعه تاریخ داریم دو راه برخورد با تاریخ وجود دارد مگرنه این است که ما باید عقیده داشته باشیم به آن چیزی که درست است؟ به نظر بنده داشتههای واقعی دین مبین اسلام و مذهب تشیع آن قدر قابل مباهات و افتخار آمیز است که ما نیازی به این امر نداریم که منابع برساختهای را به آن اضافه کنیم و بنابراین هیچ دلیلی ندارد که ما از مواجهه با واقعیت وحشت داشته باشیم.
چرا باید این دغدغه وجود داشته باشد که اگر واقعیتی روشن شود مذهب ما به خطر میافتد؟ و مشکلی به وجود میآید؟ در واقع همه چیز ما واقعی است و دلیلی برای نگرانی و مواجهه با واقعیت وجود ندارد بنابراین رفتن به سمت تاریخ کلامی و تاریخی که قبلا تصمیم خود را گرفته و قبل از مطالعه معلوم کرده است که چه چیزهائی را قرار است ثابت کند؛ درست مثل دفاعی که علم کلام از گزارههای کلامی دارد تاریخ کلامی هم این ویژگی را دارد که قرار است یک دفاع مورخانه از نتایج از پیش معلوم، داشته باشد.
بخشی از مشکلات ما در حوزه تاریخ تدوین حدیث این است که نوع مواجهه ما با تاریخ تدوین حدیث از نوع مواجهه با تاریخ کلامی به صورت غالب بوده است و ما با یک سلسله پیش فرضهای از قبل معلوم رفتیم به سراغ متون و گزارهای تاریخی و سعی کردیم بر اساس آنها تاریخ حدیث و تاریخ سنت نبوی را و تاریخ تدوین سنت نبوی را بنویسیم. (در واقع منظور زیر سؤال بردن محققان و پژوهشگران این حوزه نیست و منظور تاریخ هزار ساله تدوین حدیث است که به آن نگاه شده است و خوشبختانه در چند دهه اخیر کارهای مهمی در حوزه تاریخ تدوین حدیث انجام شده است که ما را از آن نگاه از پیش تعیین شده نجات میدهد.)
وضعیت بهینه یا فرهنگ؟
در بحث تاریخ کلامی، خیلی از مواقعی که ما در تله تاریخ کلامی قرار میگیریم در واقع ما از عقاید مسلم مذهب خودمان دفاع نمیکنیم در واقع از یک سلسله پیش فرض هائی دفاع میکنیم که معلوم نیست بسیاری از آنها از کجا آمده است به عنوان نمونه در حوزه حدیث با این نمونهها به صورت مکرر مواجه هستیم و یکی از مشکلاتی که ما در حوزه تاریخ کلامی به صورت افراطی با آن مواجه هستیم قطعی دانستن امری است که به عنوان وضعیت بهینه شناخته میشود و این موارد گاه به شدت فرهنگی است و وحی منزل نیستند.
ما نمیتوانیم افکار و پسندهای خود را به صورتی که وضعیت بهینه تعریف کرده ایم بگوییم که حتما پیامبر و امام همین گونه است. ما در تاریخ حدیث هم با سوالات مشابه پرسشهایی که در تاریخ کلامی است مواجه هستیم و از آنچه که برای قلم به دستان احترام قائل هستیم وقتی به کتابت حدیث میرسیم این پرسش را مطرح میکنیم که مگر میشود معصومی امر به کتابت حدیث نکرده باشد.
وقتی میدانیم که نوشتن بسیار حائز اهمیت است و درستترین راه حفاظت از یک میراث فرهنگی است بنابراین ائمه از همان لحظه اول قبل از گفتن حدیث به ملت برای نوشتن یادآوری میکند چراکه قرار است برای آیندگان بماند.
مگر میشود معصوم بر تدوین حدیث خود نظارت نکرده باشد؟
اگر قرار بر این بوده است که کتابتی اتفاق بیفتد در واقع به صحابه مهارت مکتوب کردن سنت پیامبر نیز داده شده است و پرسش دیگری که برای ما مطرح میشود این است که مگر میشود معصوم بر تدوین حدیث خود نظارت نکرده باشد؟ در واقع مکتوب بودن وضعیت بهینه است و این وضعیت بهینه با توجه به اینکه نوار ضبط صوت نیست همان جا در مجلس نوشته میشود و این موارد وضعیت بهینه است.
اینجا این پرسش مطرح میشود که این وضعیت بهینه به چه میزان در آن زمان شکل گرفته است؟ و آیا تصور ما از وضعیت بهینه آن زمان درست است؟ در واقع این امر یکی از نگرانیهای جدی ما در حوزه تدوین تاریخ حدیث است که با آن مواجه هستیم که آنچه که ما به عنوان وضعیت بهینه تلقی میکنیم الزاما در عصر معصوم این وضعیت بهینه تلقی نشده است و ما نمیتوانیم افکار و اندیشههای خود را به عنوان پیش فرض در نظر بگیریم و به سراغ متون تاریخی برای وقایع آن شویم و به سمت تدوین برویم و تصور کنیم که کار ما درست است در حالی که اینگونه نیست.
تعاریف سنت در قرن اول و سوم
نکته دیگری که درباره چالشهای تاریخ تدوین حدیث و سنت با آن مواجه هستیم برمی گردد به مضاف الیه این مسأله و سنت است که وقتی ما میخواهیم سنت را مکتوب و مدون کنیم پرسشی که در پیش رو قرار دارد این است که در حال حاضر سنت چیست؟
ما امروز وقتی که درباره سنت صحبت میکنیم تعریفهای واضح و روشنی از سنت داریم و امروز سؤالی که از منظر یک مورخ برای ما وجود دارد این است که اگر ما خودمان را در جایگاه افرادی قرار دهیم که در قرن اول زندگی میکردند و یا در قرن سوم بودند در آن زمان چه درکی از مضاف الیه سنت بوده است و به چه چیزی آنها سنت میگفتند و چه درکی از سنت داشتند؟
زمانی که اصطلاحی شکل گرفت با عنوان اهل سنت که ما میتوانستیم بگوییم همه ما اهل سنت هستیم مگر شیعه امامیه کمتر از گروهی که به آنها اهل سنت گفته میشود اهمیت میدهند ما هم اهل سنت هستیم و چرا این اسم را برای خودتان انتخاب کرده اید؟ آنها از سنت چه چیزی میفهمیدند که فکر میکردند اهل سنت هستند و ما اهل سنت نیستیم.
این مسأله برای بعضی از علما سنگین بود که چرا آن گروه نام خود را اهل سنت گذاشته اند و این مربوط به قرن سوم نیست و به قرون بعدی باز می گردد و در عین حال اعتراض جدی مشاهده نمیشود پس درک هائی از سنت وجود دارد که این درکها در لایههای مختلف تاریخ توانسته است نقش هائی را ایفا کند که آن درک مقداری متفاوت است.
پس لازمه اینکه بتوانیم نگاه تاریخی داشته باشیم این است که بتوان ذهن را از پیش فرض هائی که درباره درک از معنای سنت داریم، آزاد کنیم و در واقع میخواهیم از نو سوال کنیم که سنت چیست که درباره تدوین آن میخواهیم صحبت میکنیم.
در حوزه مطالعات تاریخی فکر ما یک اصطلاح تاریخ انگاره و اصطلاح تاریخ مفهوم داریم که این دو تفاوت بسیاری با یکدیگر دارند و مهم است که وقتی میخواهیم به مطالعه تاریخ سنت بپردازیم از منظر تاریخ انگاره است یا تاریخ مفهوم و تفاوت روشن بین این دو این است که در تاریخ مفهوم با یک سلسله تصورهایی مواجه میشویم که این تصور مبتنی بر تعریف است.
در بحث مباحث تعریف موضوع به اینجا برمی گردد که فرد به قدری که تصوری دارد تصور خود را با یک تعریف مرزبندی میکند و به همین دلیل است که اصطلاح کلیدی در تعریف منطق اصطلاح حد و به معنای مشخص کردن مرزها است و دقیقا کاری که در حوزه تعریف باید انجام میشد این بود که تصور عام شامل و دیگری تصور متمایز کننده که تحت عنوان جنس از آن صحبت شود.
به محض اینکه ما سعی کنیم که با کمک گرفتن از تصورهای عام در کنار تصورهای مرزبندی کننده که ساماندهی شده که غرض را بیان میکند و به صورت خودآگاه با یک مفهوم سروکار داریم که مفهوم را متفکرین ایجاد میکنند، ولی انگاره یک تصور شناور در سطح اجتماعی به صورت بین الاذهانی و سیال است که مرتبا دچار قبض و بسط و جابجائیهایی در دامنه میشود و دائم در معرض حوادث است.
در چالش تدوین تاریخ باید به سراغ کفه انگاره رفت نه کفه مفهوم
از طرفی در مواردی مانند سنت گاه ما با سنت به عنوان یک مفهوم سروکار داریم و گاه با سنت به عنوان یک انگاره که این یک درک ارتکازی تعریف نشده در بین رجال دورههای متقدم وجود داشت به عنوان اینکه این سنت هست و دیگری نیست و در عین حال کسی اقدام نکرده بود که سنت را با یک حد و رسم تعریف کند.
عالمان مختلف اسلامی کوشیدند در این جهت که سنت را تعریف کنند و امروز با تعریفهای سنت سروکار داریم و در تعریف اهل سنت و شیعه تفاوتهایی درباره سنت در سطح مفهوم است و در سطح انگاره ما همیشه با یک تعریف سیال بین الاذهانی و رایج در بین افراد جامعه با آن سروکار داشته ایم که کدام سنت است و دیگری نیست و در چالش تدوین تاریخ باید به سراغ کفه انگاره رفت نه کفه مفهوم.
بیشترین گرفتاری ما در کفه انگاره است و مهمترین دلیل این است که بخش اصلی تدوین قبل از مفهوم سنت است که در جوامع حدیثی چه در اهل سنت و در امامیه پدید آمده است و بعدها در کتابهای اصول و حدیث آمدیم که یک تعریف از سنت ارائه بدهیم و جالب است که وقتی به همان جوامع اولیه برمی گردیم در آنجا مشاهده میکنیم که معنای ثابتی از سنت وجود نداشته است و ما با درک واحد از سنت سروکار نداریم.
این درک سیال بوده است و همه تعریفها از سنت متغیر است لذا وقتی درباره موضوع تاریخ تدوین سنت بحث میکنیم بیش از اینکه بخواهیم مبنای خود را بر روی تعریفهای ارائه شده از سنت در کتابهای بزرگان قرار دهیم باید با یک مدل سیال مطالعه تاریخی مثل تاریخ انگاره روند سیال تحولات سنت را مورد بررسی قرار دهیم.
چالشهای پیش روی درباره تعریف سنت در قرنهای نخست
یکی از بحث هائی که در حوزه سنت داریم این است که آیا سنت عبارت است از گفتار و رفتار پیامبر اکرم(ص) و یا عبارت است از قوانین نهاده شده از سوی پیامبر؟ ما غالبا این تفاوت را مبنای عمل خودمان قرار نمیدهیم و وقتی گفته میشود این امر سنت است آیا هر چیزی که فکر میکنیم که مربوط به پیامبر است سنت است و یا فعل پیامبر که جنبه قانونگذاری داشته باشد سنت است و پیامبر میخواهد قانونگذاری کند.
در عین حال علمای علم اصول ما با امر ارشادی به این مسأله توجه کردند که عواملی که از معصومین میرسند گاه جنبه ارشادی و مولوی دارند. ما هر چقدر در تاریخ نزدیک شده ایم و عصر ما جلوتر آمده است سنت را شامل همه گفتار و رفتار پیامبر (ص) و بقیه معصومین میدانیم و میتوان شواهدی را ملاحظه کرد که وقتی به سراغ صدر نخست میریم درکی که در صدر اول وجود داشته است در واقع تفاوت بوده است و رابطه عموم و خصوص بین گفتار و رفتار پیامبر (ص) وجود داشته است.
علت اینکه ما امروز این مسأله را خیلی جدی نمیگیریم این است که ما صورت مکتوب شده این سنت برایمان دارای اهمیت است و از آنجا که ما دنبال تدوین حدیث هستیم بدان معنا که سنت ابتدا باید به صورت حدیث درآمده باشد و سپس مدون شود و سنتی که هنوز به حدیث تبدیل نشده باشد مدون شدن آن معنائی ندارد؛ وقتی سنت به حدیث تبدیل میشود از مقوله سخن و آن موقع بین آن سخن و این سخن تفاوت وجود ندارد و این امر سبب شده است که ما حساسیت خودمان را نسبت به کاربرد این دو از دست بدهیم و اینها را مساوی تلقی کنیم.
فرق گذاشتن بین شئون پیامبر که شأن معنوی و قضائی و حکومت است
از طرفی فرق گذاشتن بین شئون پیامبر که شأن معنوی و قضائی و حکومت است که از یکدیگر جدا کرده ایم و ما ابتدا از تمایز به سمت مخلوط کردن پیش رفته ایم و سپس وقتی با اشکالات مواجه شدیم دوباره به سمت تمایز پیش رفتیم لذا در بحث تدوین یکی از چالشهای مورخ ما این است که این تفاوت چقدر ملموس است و چه اتفاقاتی افتاده است و از چه زمانی این دو باهم قرین شده اند؟
یکی دیگر از این ابهامات این است که چه تفاوتی بین رفتار عادی معصوم و رفتار معصوم در ارتباط با نهادن یک سنت وجود دارد؟ در اینجا توجه دوستان را به مسأله معروف وحیانی بودن سنت جلب میکنم و این سوال جدی است که وحیانی بودن سنت به چه معناست؟
در بین اهل سنت یک مسأله جدی به نام اجتهاد نبی وجود دارد و شیعیان معمولا روی خوشی به این موضوع نشان ندادند و موضوع اجتهاد نبی این است که برای پیامبر جایگاهی به عنوان مجتهد در نظر گرفته میشود و پیامبر در جایی با مسئلهای مواجه میشود و به عنوان مجتهد حکمی برای حل آن مسأله صادر میکند و تفاوت اجتهاد پیامبر با مجتهدین دیگر این است که در اجتهاد پیامبر همه گفتهها لازم الاجرا است، اما مجتهدین دیگر اینگونه نیست.
با این وجود کسانی که قائل به اجتهاد پیامبر بودند سنت معنای ویژه داشت و تلقی آنها این بود یکسری احکام است که تکلیف آنها از طریق خداوند و کتاب الله است و بقیه حکمی درباره آنها نیست و اینجا پیامبر است که این پیامبر دارای حق ویژه است.
کسی که قائل به اجتهاد نبی است در جائی که خداوند حکم نداده است و نبی حق اجتهاد دارد و جائی که نبی اجتهاد نکرده است در واقع این حق را به مجتهد داده است و فرق اجتهاد غیر پیامبر با اجتهاد پیامبر این است که مجتهدان دیگر حق اجتهاد در مقابل اجتهاد پیامبر را ندارند، ولی حق اجتهاد در تکمیل اجتهاد پیامبر را دارند و این باور رایجی در فضای اهل سنت بوده است.
وقتی تلقی ما از سنت نبوی این باشد که سنت نبوی توسط وحی از جانب جبرائیل که بر رسول آمده است دریافت میشود که در این صورت فرق جدی بین قرآن و سنت وجود ندارد و وقتی به تک منشأ بودن قرآن و سنت میرسیم این باب بسته است.
هرجا که دسترسی به وحی باشد سنت است و هر جا دسترسی به وحی نباشد سنت نیست و با این نگاه تک منشأ بودن ما خیلی متوجه نمیشویم که چرا باید حکم کتاب بر حکم سنت ارجحیت داشته باشد چراکه منشأ یکی است درحالی که آنهائی که به چند منشأ بودن قائل بودند اولویتی را مدنظر داشتند که حکم از منشأ بالاتر اولویت بیشتری دارد.
چقدر میتوان رفتار حکومتی پیامبر را از شئون معنوی رسالت جدا کرد؟
آنها معتقد بودند سنت عبارت است از یک حقیقتی در فضای تقنین رسول اکرم که هر چیزی به نوعی و نشانی از آن حقیقت باشد میتواند سنت باشد و مقصود این است که درک از سنت چند منشأیی و متنوع بوده است و در اینجا یکی از پرسشهایی که مطرح میشود این است که پیامبر کجا در مقام حاکم حکم کرده است و کجا در مقام بیان سنت است و ابلاغ حکم شرعی است؟ در صدر نخست این سوال وجود داشته است که چقدر میتوان رفتار حکومتی پیامبر را از شئون معنوی رسالت جدا کرد؟
همه میدانیم حکومت اقتضائاتی دارد و به نظر میرسد در درک مسأله سنت در متقدمین و صدر نخست این موضوع قدری چالش برانگیز بوده است و به همین دلیل مواجه میشویم که خلفا برای خود اجازه تصمیم گیریهایی را در امور حکومت قائل بودند که پیامبر داشته است در حالی که ممکن است این جسارت به ساحت پیامبر اکرم (ص) و خیلی از قوانینی که گذاشته شده است کاملا به صورت حکومتی بوده است.
به عنوان نمونه خراج در زمان پیامبر وجود نداشته است خراج اساسا قانونی بود که در زمان خلیفه دوم گذاشته شد و ادامه پیدا کرد و همان طور مشاهده میکنیم که وقتی حضرت علی(ع) به خلافت رسیدند قوانین خراج را ملغی اعلام نکردند و گفته نشد که با توجه به اینکه در سنت نیست پس خراج تعطیل است.
در عین حال پدیده بیت المال را امروز اگر بخواهیم کوچکترین تغییری در آن به وجود آوریم باید مجلس برود و قانونی تصویب شود. مسأله تأسیس بیت المال و چگونگی توزیع غنائم در زمان خلیفه دوم ایجاد یک قانون جدید متفاوت با قوانین تقسیم قنائم در زمان پیامبر اکرم (ص) بود و این طور نبود که حضرت علی (ع) وقتی به خلافت رسیدند اعلام کنند که ما از اول با بیت المال مخالف بوده ایم و این یک اقدام بر ضد سنت نبوی است و باید اقدام شود؛ و فی الجمله دیده میشود که برخی رفتارهای حکومتی در زمان خلفا صورت گرفته است که سابقهای در سنت نبوی ندارد و بعدها در سنت معصومین ما تأیید شده است.
از طرفی ما در شرایط فعلی به آسانی میگوییم جداسازی رفتار حکومتی و اینجا این پرسش مطرح میشود که در آن زمان به چه چیزی رفتار حکومتی گفته شده است؟ تعریف رفتار حکومتی در آن زمان چه بوده است؟ واقعیت این است که باید بررسی شود که در آن عصر چه درکی از این وجود داشته است که چه چیزی حکومتی است و چه چیزی حکومتی نیست./501/241/ح
تهیه و تنظیم: فاطمه ترزفان