به گزارش خبرنگار وسائل، امکان یا امتناع فلسفه سیاسی ملاصدرا یکی از بحثهای داغ حوزه فلسفه و اندیشه سیاسی در سالیان اخیر بوده است. برخی معتقدند که اساسا فلسفه صدرالمتالهین شیرازی فاقد سویههای سیاسی است و اگر رگههایی از مباحث سیاسی هم در آثار این فیلسوف اسلامی مشاهده میشود، بیشتر تکرار مطالب شیخالرئیس و فارابی است و افزون بر آن، نوآوری خاصی در نظام اندیشه صدرا دیده نمیشود.
از طرف دیگر قائلین به فلسفه سیاسی ملاصدرا مدعی هستند که ملاصدرا از تامل درباره سیاست غافل نبوده و شمای کلی فلسفه سیاسی صدرالمتالهین از لابهلای آثار او قابل جستجو و دستیابی است.
به بهانه روز بزرگداشت ملاصدرا، با دکتر شریف لکزایی استادیار گروه فلسفه سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم و عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی، در مورد فلسفه سیاسی صدرا گفتوگویی انجام دادیم که بخش پایانی آن از محضرتان میگذرد:
بیشتر بخوانید: بخش اول، دوم و سوم این مصاحبه
وسائل ـ شما میگویید اگر میخواهد تحولی صورت گیرد، این تحولی جوهری است. اولا درونی است و بر اساس نگاه صدرایی است که انسان ابتدا باید خود را متحول کند و خودش که تغییر کرد و متحول شد، این میتواند جامعه را متحول کند. نگاه اسفار اربعه هم همین است. در سفر چهارم، انسانی که خود را متحول کرده و تغییر داده و دیگرگون شده است جامعه را هم تغییر میدهد. و الا برای چه منظوری وارد جامعه میشود؟
اگر داخل جامعه نیاید، سفر او تمام شده نیست. باید داخل جامعه بیاید تا سفرش تمام شود. داخل اجتماع میآید برای این که دست اجتماع را بگیرد و اجتماع را با خود همراه کند. این رویکرد در نگاههای سنتی ما وجود ندارد.
اصلا این نظریه این نگاههای جبری را میشکند و از بین میبرد. این که ساختاری وجود دارد یا دیدگاههای جبرگونه وجود دارد که اصلا به ما مجال حرکت نمیدهد؛ حرکت جوهری اینها را نفی میکند. اراده شما است که مسیر شما و مسیر جامعه را تعیین میکند.
دکتر سید جواد طباطبایی هم در بحث حرکت جوهری تصریح کرد که بحث «حرکت جوهری زمانی» را میتوانیم از مباحث صدرا استنباط کنیم و در تحلیل تحولات اجتماعی از آن استفاده کنیم. البته خودشان تصریح میکند که منظور و مراد ملاصدرا نبوده اما از مباحث او قابل استنباط است.
به هر حال هر فیلسوفی که بحث انسان مدنی را طرح کند و جایگاه انسان در اجتماع را نشان دهد، این خواه ناخواه فلسفه سیاسی دارد؛ چه به آن تصریح کرده باشد، چه تصریح نکرده باشد؛ چه اثری در زمینه فلسفه سیاسی داشته باشد و چه نداشته باشد. وقتی به عنوان فیلسوف و متفکر از انسان مدنی صحبت کنید، کفایت میکند که بگویید این فلسفه سیاسی دارد.
صرف اینکه شما یک بحث نظری ارائه کنید شاید خیلی باب طبع ما نباشد و ممکن است بنیانهای بحث را خوب جا بیاندازد ولی در عرصه فلسفه سیاسی و فلسفه اجتماعی نتواند مقاومت کند. اینکه چگونه تداوم فلسفه نظری در عرصه فلسفه عملی استمرار یابد را در مقالهای که منتشر کردم بررسی کردهام و میتوانید به آن مراجعه کنید.
برای مثال در آنجا بحث حرکت جوهری را ذکر کردم و اینکه چگونه این اتفاق رخ میدهد که قابل توجه است. فرضا بحث نسبت بین حکمت سیاسی متعالیه و انقلاب اسلامی هم از همین مسیر میگذرد و هم اینکه معتقدم از مسیر دیگری هم باید حرکت کرد و این دو را باید باهم در نظر گرفت. یکی اینکه این حکمت چه تاثیراتی در این انقلاب گذاشته است و الان چه نقشی میتواند ایفا کند. از هر دو مسیر آنجا صحبت کردم.
وسائل ـ به لحاظ ماهوی خود «حکمت سیاسی صدرا» چه ظرفیتهایی را در خدمت بنای «حکمت سیاسی متعالیه» قرار میدهد؟ یا اینطور بپرسم که چه نکات مغفول ماندهای در فلسفه سیاسی صدرا وجود دارد که ما باید برای تدوین حکمت سیاسی متعالیه به آنها توجه داشته باشیم؟
شاید اولین کاری که باید صورت گیرد این است که پرسشهای فلسفه سیاسی را به این فلسفه ارائه کنیم تا ببینیم چه پاسخی میدهد. مثلا پرسشهای فلسفه سیاسی که تیندر مطرح میکند را به ملاصدرا عرضه کنیم و پاسخ را ببینیم. این سوالات و مسائل به همه فیلسوفان حکمت متعالی ارائه شود.
ممکن است به ملاصدرا ارائه کنید و نصف این پرسشها را جواب بگیرید. ولی این پرسشها را زمانی که به امام خمینی(ره) و شهید مطهری و حضرت آیتالله جوادی آملی ارائه کنیم، پاسخ بیشترشان را دریافت خواهیم کرد. یا مثلا اگر به فیلسوف دیگری مثل حاج ملاهادی سبزواری ارائه کنید کمتر پاسخ بگیرید. طبیعتاً هر کدام از این متفکران یک ظرفیتی دارند. ما اینها را در یک قالب و یک دستگاه نگاه میکنیم.
به تعبیر حضرت آیتالله جوادی آملی، ملاصدرا برخی از مسائل را علماً درنیافته و برخی مطالب را عمرا نرسیده است. حیات او اجازه نداده است. طبیعتاً از آن زمان تاکنون این سیر متفاوت شده است. بحثهای جدیدتری را دیگران همانند علامه طباطبایی و استاد مطهری و حضرت آیتالله جوادی آملی انجام دادهاند و اینها کمک میکند. ممکن است در بخش نظری ملاصدرا خیلی خوب کمک کند.
برخی از اساتید میگویند اگر میخواهید درباره فلسفه سیاسی ملاصدرا صحبت کنید، بگویید «فلسفه متعالی سیاسی»! این فلسفه متعالی معطوف به سیاست است. ولی وقتی راجع به حضرت امام صحبت میکنیم میتوانیم بگوییم «فلسفه سیاسی متعالی». یعنی فلسفه سیاسی او معطوف به تعالی است. وجه عملی و وجه فلسفه سیاسی خیلی برجستگی دارد. برخلاف ملاصدرا که وجه نظری آن برجستگی دارد ولی معطوف به سیاست است. این تفاوتها یا تمایزها شاید وجود دارد. منتها اگر کل این دستگاه را در نظر بگیرید، از ملاصدرا تاکنون خیلی از ظرفیتها بروز و ظهور یافته است.
برخی از مباحث همانند ادراکات اعتباری در تفکر علامه بروز و ظهور و بسط پیدا میکند. البته شما ممکن است ریشههای آن را به فارابی هم بازگردانید و بگویید فارابی چنین چیزی دارد. اما با این بسط و تفسیر و درون این دستگاه متفاوت میشود و ظرفیتهای جدید خود را به ما ارائه میکند.
آنچه از مجموع بحثهای ما پیداست این است که این حکمت، یک دستگاه فلسفهورزی است و ملاصدرا یکی از میراثداران مهم آن است که فلسفهاش به ما کمک میکند. طبیعی است که با توجه به طرح نظری حرکت جوهری در هستی و جامعهی خود، این دستگاه هم میتواند مشمول این حرکت جوهری باشد و هرچه جلوتر میرود، ابعاد و اضلاعش را بسط و تفصیل دهد و به ما کمک کند که پرسشهای جدید خود را با پاسخهایی از این حکمت همراه کنیم.
بنابراین جای کار وجود دارد. دستگاهی نیست که بگوییم خاتمه پیدا کرده است، برخلاف فلسفه مشا که دستگاهی است که تمام شده است. البته ممکن است امروزه به آن رجوع کنید و ظرفیتها را دوباره بشناسید ولی وقتی فلسفه ملاصدرا آمد، آن فلسفهها تمام شد و خاتمه یافته تلقی شد. شما برای اینکه به فلسفه ملاصدرا دست پیدا کنید و فلسفه ملاصدرا را فهم کنید، فلسفههای دیگر را هم میخوانید. یعنی برای ورود به فلسفه ملاصدرا چارهای ندارید که ابن سینا و شیخ اشراق را بخوانید.
بنابراین مشا دستگاهی است که ممکن است امروزه ظرفیتهای زیادی هم داشته باشد ولی نمونهاش در خارج بستهبندی و تمام شده است. ولی فلسفه ملاصدرا باز است و انتهای آن معلوم نیست، چون دستگاه جدیدی به وجود نیامده است که شما بگویید این فلسفه بستهبندی شد و آنجا است و صرفا به لحاظ تاریخی برای ما ارزشمند است. چنین نیست و به لحاظ وجودی برای ما ارزشمند است.
همانطور که عرض شد، در دوره معاصر، متفکران ما به این بحثها پرداختند. کما اینکه در همین سالهای اخیر، خود حضرت آیتالله جوادی آملی به این بحثها ورود کرده و بحث سیاست متعالیه و فلسفه سیاسی متعالیه را به صورت خاص طرح میکند. اگر به باور برخی از اساتید، ملاصدرا موجد حکمت متعالی سیاسی است اما حضرت امام و آیتالله جوادی آملی و مطهری و طباطبایی واجد حکمت سیاسی متعالیه هستند و فلسفه سیاسی متعالی دارند.
در واقع میتوان در این سالها گفت رشد خوبی داشته اگرچه همچنان نیازمند کار است. ما بخشی از مسیر را طی کردیم و تنها چند گام برداشتیم و هنوز بخشهای زیادی را باید دید و گامهای زیادتری را باید برداشت. به هر حال درباره فلسفه سیاسی افلاطون آثار زیادی نوشته شده است. درباره فلسفه سیاسی غرب به فارسی آثار زیادی ترجمه شده است و من نسخههای غیرفارسی را کار ندارم. ولی راجع به فلسفه سیاسی صدرالمتالهین، هر موقع که شما این کتابها و این بحثها از تعداد انگشتان دست بیشتر شد، میتوان گفت گامهای بیشتری برداشتیم.
در مورد معاصران هم همینطور است. مثلا در خصوص خود حضرت امام کتابی نداریم که فلسفه سیاسی ایشان را بررسی کند. ایشان فیلسوف است و بحثهای مکتوب ایشان هم وجود دارد و میتوانست در این سالها کاری انجام شود ولی متاسفانه هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده است. نیاز داریم که به تکثری در این بحثها برسیم. هر چقدر این بحثها بیشتر گفتوگو شود و پرسشها به این دستگاه فلسفی عرضه شود، ما رشد و پیشرفت بیشتری خواهیم داشت.
وسائل ـ به عنوان جمع بندی اگر مطلب خاصی هست بفرمایید.
به طور کلی به نظر من در دوران جدید به تعبیری که ابن خلدون در مقدمه داشت، ما سند دانش خود را گم کردیم. ما در همه دانشهای معمول و رایج با مشکل مواجه شدیم. در حوزههای علمیه معمولا همه دانشها تدریس میشد و در همه زمینهها متفکرین ما اثر میگذاشتند. از طب تا نجوم، هیئت، فلسفه، حکمت، کلام و فقه و حتی در ادبیات عرب و ادبیات فارسی آثار خوبی تنظیم شد اما در این 200 سال اخیر، ما این سند را ظاهرا گم کردیم و نیاز به اصلاح و احیای مجدد داریم.
امروزه میبینیم طب سنتی ما بیشتر مورد استقبال است و خیلی بیشتر در افراد رغبت ایجاد میکند که به سمت آن بروند. این سنت و پیشینهای دارد. وقتی در دل کار قرار میگیرید، میبینید بیشتر به شما پاسخ میدهد. حداقل این است که وقتی محصولات آن را استفاده میکنید آسیبی به شما نمیزند. در صورتی که وقتی داروهای شیمیایی را استفاده میکنید ممکن است آن بخش از بیماری شما را بهبود ببخشد اما به چند جای دیگر آسیب زده است. الان این روند بازخوانی گذشته و نگاه به میراث فکری و علمی را در همه دانشها تقریباً مشاهده میکنیم. فلسفه سیاسی، طب و پزشکی هر کدام یک نمونه هستند.
ما در واقع از سقوط سلسله صفوی با این مشکلات مواجه شدیم. کشور ما یک لحظه آرام و قرار و ثبات نداشت. در دوره قاجار به این سمت میرود که ثباتی ایجاد شود ولی باز به آن قرار و ثبات نمیرسد. شاید در دوره انقلاب اسلامی است که به تعبیر حضرت آیت الله جوادی آملی انقلاب اسلامی علوم و معارف وحیانی را آزاد میکند. اگر بگوییم آزاد شد باید این آزاد شدن را نشان دهیم. باید به این سمت برویم که این را بیشتر مطرح کنیم.
اگر همه کمکاریهایی که صورت گرفته است و همه تغافلهایی که به وجود آمده و همه نداشتهها را مفروض بگیریم، اکنون دو راه بیشتر نداریم. یا اینکه جذب و هضم فضای علمی و تفکر رایج دنیا شویم و از آنها پیروی کنیم و یا این که مسیر دیگری را تعیین کنیم. انقلاب اسلامی این مسیر دوم را به ما نشان میدهد.
انقلاب اسلامی میگوید از تقلید و پیروی یکجانبه از غرب عبور کنید. به داشتههای خود نگاهی بیندازید و مسیر جدید را بر مبنای داشتههای خود تعریف و تنظیم و تدوین کنید. اگر امروزه صحبت از تمدن نوین اسلامی میشود، باز به پشتوانه و پشتیبانی همین داشتههایی است که از گذشته به ارث رسیده است. توجه به میراث موجود داشته باشیم.
آن تقلید مذموم است. چون اگر بنا بود ما از غرب تقلید کنیم و مسیر غرب را ادامه دهیم، انقلاب اسلامی برای چه به وجود آمد؟ این همه هزینه و شهید و اسارتهایی که در 8 سال جنگ تحمیلی و بعد در اثر تحریمها ایجاد شد، کاری غیرعاقلانه بود؟! اگر بگویم مسیر متفاوتی را پیش روی ما قرار میدهد، بنابراین این مسیر میتواند با جدیت بیشتری دنبال شود؛ آنهم با کارهای ایجابی و نه اینکه صرفاً انتقاد کنیم.
البته من معتقدم همه نگاهها باید وجود باشد. نگاه مخالف و نگاه موافق صد درصد باید وجود داشته باشد. در این مسیر، نگاههای دیگری هم هست؛ اینها با هم باید این مسیر را پیش ببرند. هم آن کسی که مخالفت میکند و انتقاد میکند در حال کمک کردن است و هم آن کسی که موافق است و به صورت ایجابی بحث میکند در حال کمک کردن است و مسیر را هموار میکند.
در واقع راه دوم را پیش رو داریم. البته متاسفانه در بخشهای ساختاری و اجرایی به نظر میرسد این راه و مسیری که میخواهیم دنبال کنیم، کمتر باور شده است و کمتر مورد توجه قرار گرفته است؛ کما اینکه در راه اقتصادی خود، دیدگاههای غربیها را کپی میکنیم و آن هم ناقص است و میخواهیم اجرا کنیم و بعد توقع داریم مشکلات جامعه ما حل شود. در عرصه سیاسی و فرهنگی نیز همینطور است. تصور میکنیم مسیر را درست میرویم ولی مسیر این نیست.
اگر خودمان نظریهای داریم، باید همان را عمل کنیم؛ منتها در تعامل با نظریههایی که رقیب دارد. این بیشتر به ما کمک میکند چراکه میتوانیم دائما مسیرمان را اصلاح کنیم و در طی حرکت و مسیر، ایرادات را برطرف کنیم. یک چیزی است که بعد از انقلاب اسلامی به وجود آمده و علیالقاعده منطقی این است که این مسیر دنبال شود./403/241/ح
تهیه و تنظیم: کاظم محدثی