به گزارش وسائل، یکی از فعالیتهای جاری پژوهشکده شورای نگهبان بازخوانی مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی مصوب سال ۱۳۵۸ و شورای بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ است. در این راستا جلساتی از سال ۱۳۸۶ با حضور پژوهشگران مرکز این مجموعه برگزار شده است. آنچه در ذیل ارائه شده است، بخش سوم جلسه ۲۲ و ۲۳ پیرامون اصل شانزدهم قانون اساسی است.
زبان عربی زبان قرآن و معارف اسلامی
در خصوص فرهنگ قرآنی مردم در گذشته، مقام معظم رهبری میفرمایند: «۳۱ سال پیش، قبل از انقلاب، مردم ما حتی آنهایی که سواد خواندن و نوشتن نداشتند، غالباً میتوانستند قرآن را از رو بخوانند. آنها نمیتوانستند فارسی بخوانند با آنکه زبانشان فارسی بود؛ اما میتوانستند کتاب خدا را بخوانند و قرآن را بفهمند».
همچنین ایشان در خصوص فراگیری همگانی زبان قرآن میفرمایند: «دو کار باید انجام گیرد؛ اول اینکه تمام ملت ما بایستی روخوانی قرآن را یاد بگیرند و نباید یک نفر در میان ملت ما بماند که قادر نباشد قرآن را باز کند و به طور صحیح بخواند. کار دوم رفتن به سمت فهم قرآن است؛ قرآن باید ترجمه شود».
فاصله زیاد تا رسیدن به فرهنگ قرآنی
به رغم اینکه قرآن و فرهنگ قرآنی در نظر اعضاء مجلس بررسی نهایی قانون اساسی، یکی از فلسفههای لزوم فراگیری زبان عربی به شمار میرود، اما متأسفانه بعد از گذشت چند دهه از انقلاب اسلامی، آن گونه که شایسته است، نتوانستهایم به این مهم دست یابیم. اگرچه توفیقاتی در این زمینه به دست آمده است، اما به نظر میرسد هنوز تا وضعیت مناسب فاصله زیادی وجود دارد.
زبان عربی در واقع ابزاری است برای آشنایی با فرهنگ اسلام و قرآن. پس این زبان فی نفسه هدف نیست بلکه قرآن و اسلام هدف اصلی و نهائی به حساب میآید. براین اساس و برای نیل به این مقصود میبایست از روشهای نوین آموزشی در جهت بالا بردن رغبت دانش آموزان بهره برد.
آموزش زبان عربی چند ضرورت دارد: نخست اینکه از منظر دینی تسلط بر آن برای فهم قرآن و معارف دینی و الهی لازم است. از طرف دیگر به دلیل آمیختگی زبان فارسی با زبان عربی، این زبان از جهت فهم زبان فارسی نیز اهمیت پیدا میکند. کما اینکه بخش مهمی از متون ادبی پیشین ایران از فرهنگ غنی اسلامی نشات گرفته است.
از آنجا که زبان عربی نمای بیرونی شریعت است و به عنوان نماد اسلام و شعائر اسلامی به حساب میآید، دولت دینی موظف است که اهتمام جدی به احیاء و ترویج شعائر دینی داشته باشد و زمینه مساعدی را برای رشد معنوی و کسب فضائل اخلاقی جامعه فراهم آورد. همچنین این مسأله نیز مورد توجه است که با این رویکرد آموزش و تعلیم زبان عربی بخشی از حقوق شهروندی نیز محسوب شده و مردم حق دارند تا از آموزش خوب این زبان، که زبان دین و کتاب دینیشان است، بهرهمند شوند.
جایگاه زبان عربی
زبان عربی به عنوان زبان دین و معارف اسلامی، جایگاه و اهمیت ویژهای دارد. زبان عربی در واقع کلید درک معارف الهی است. از سوی دیگر زبان عربی کلید ارتباط با بخش وسیعی از امت اسلامی است و به این جهت دارای جایگاه مهمی بوده و آموزش عمومی آن ضروری است.
مسئولین و قرآن کریم
آقای اشراقی در قسمتی از مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی بیان میکند: «دکترها یا وزرایی بودند که وقتی میخواستند یک جمله عربی بخوانند غلط میخواندند.» امروزه نیز در جلسات قرآن به کرات دیده میشود که بعضاً حتی مقامات و نمایندگان مجلس اسلامی توانایی خواندن یک سوره از سور جزء سیام قرآن کریم را ندارند! این مسأله برای جامعه اسلامی یک عیب بزرگ به حساب میآید و نشان دهنده موفقیت کم مسؤولین نظام جمهوری اسلامی ایران در بالا بردن سطح سواد جامعه در حوزه معارف قرآنی میباشد.
نزول قرآن به زبان عربی در خور تعقل و تدبر است و این امر نشانگر موضوعیت داشتن این زبان از جانب خداوند متعال است. در این خصوص شایان ذکر است که از آنجا که برای معاندینِ اسلام ذات قرآن قابل حذف نبوده و نیست، سعی نمودهاند ابزار فهم آن را از دسترس عموم مسلمانان خارج کنند.
زبان و فرهنگ فارسی با فرهنگ اسلامی در هم آمیخته است و مستندات تاریخی این امر نیز بر این حقیقت صحه میگذارند. از طرفی برای اینکه آحاد ملت بتوانند با قرآن کریم و فرهنگ اسلامی آشنا گردند، میبایست زبان عربی را در دوره راهنمایی و دبیرستان به شیوهای صحیح آموزش ببینند تا بتوانند ضمن رشد معنوی، تکالیف دینی و شرعی خویش را نیز به نیکی بشناسند. به فرض اینکه کلام خداوند به زبان فرانسوی یا آلمانی نازل میگردید، آن وقت ما به آن زبانها متمایل میشدیم. پس در اصل، کانون توجه ما و همه مسلمین قرآن کریم است.
فراگیری زبان عربی در روایت
لزوم آموزش و فراگیری زبان عربی پیش از تصویب اصل ۱۶ قانون اساسی، از لسان روایات اهل بیت علیهم السلام نیز برداشت میشد. روایت امام صادق علیه السلام در این خصوص پیرامون نزول وحی به زبان عربی دلالت بر اهمیت و جایگاه رفیع این زبان دارد. علاوه بر این، آنچه از منظر اهل بیت علیهم السلام حائز اهمیت است، رجوع مستقل هر مسلمان به منابع دینی و بهرهمندی از آن میباشد.
تأثیر این مسأله بر رشد و تعالی جامعه اسلامی و حرکت به سوی ارزشهای ناب دینی، که بعضاً ممکن است به خاطر برخی مصلحت اندیشیها مغفول مانده باشد، بسیار با اهمیت به نظر میرسد. تنها امری که میتواند این نقیصه و نقایص دیگری را که از خلأ معرفتی مردم نشات میگیرد برطرف کند، رجوع مستقیم آحاد ملت به منابع اسلامی و آگاهی ایشان از معارف ناب و اصیل دینی میباشد.
ارتباط زبان عربی با وحی
در خصوص نفی ارتباط ذاتی میان وحی و زبان عربی و استناد به دیدگاه متکملین در این خصوص شایان ذکر است که این مدعا که بعضاً روشنفکران دینی آن را مطرح میکنند، توسط علماء اسلامی پذیرفته شده نیست.
سؤالی که به طور جد توسط این افراد مطرح میشود اینکه: آیا نزول قرآن به زبان عربی و عیناً با این الفاظ بوده است یا اینکه مفاهیم مجرد و محتوایی فارغ از قالب و صورت بر قلب پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله نازل شده است و انشاء کننده آن به زبان عربی و در قالب موجود، نفس پیامبر صلّی الله علیه و آله بوده است.
در این خصوص مراجعه و استناد به آیات قرآن به بهترین وجه میتواند راهگشا باشد. آیه دوم از سوره مبارکه یوسف در این خصوص مقرر میدارد: «إِنَا أَنزَلْنَاه قُرْءَانًا عَرَبِیا». بر این اساس میان زبان عربی و وحی نازل شده بر پیامبر ارتباط ذاتی وجود داشته و به واقع این زبان، زبان دین اسلام است. مباحث دیگری که مطرح میشود در واقع آراء و تفاسیر خاصی است که در علم کلام مطرح شده و مورد اجماع و اتفاق علماء اسلام نیست.
در خصوص مباحث مطرح شده پیرامون ارتباط زبان عربی با وحی این سؤال مطرح است که: نازل شدن وحی به زبان عربی، آیا مثبت اصالت زبان عربی است یا این مسأله صرفاً به خاطر اقتضائات زمانی و مکانی بوده است؟ آیا از آنجا که پیامبر و قوم وی، که مخاطب اصلی و اولیه این وحی بوده اند، عرب زبان بودند، نزول قرآن میبایست به زبان عربی صورت میگرفت؟
اگر پیامبر (ص) در قوم دیگری که مثلاً انگلیسی زبان بودند مبعوث میشد، آیا وحی و نزول قرآن باز هم به زبان عربی انجام میگرفت؟ سؤال دیگری که مطرح میشود این که آیا در هنگام تکلم، ابتدا محتوا را میاندیشیم و بعد در قالب الفاظ بیان میکنیم یا اینکه بدون نیاز به اندیشیدن، محتوا در قالب کلمات بیان میشود؟ به نظر میرسد که پیش از تکلم مرحله اندیشیدن قرار دارد.
خداوند متعال در خصوص قرآن و امام معصوم (ع) در خصوص فرمایشاتشان نیز هرگاه اراده میکنند، الفاظ خاصی را برای انتقال مفهوم مد نظرشان انتخاب میکنند و اساساً همان زبان تکلم معیار خواهد بود و نه چیز دیگر. کما این که قابل تصور نیست که مفهوم جدای از لفظ اندیشیده شود و اساساً ترجمه کامل هم ممکن نیست؛ یعنی غیرممکن است که بتوان محتوایی را به طور صد در صد از زبانی به زبان دیگر منتقل نمود؛ زیرا محتوا اساساً مجرد از لفظ ایجاد نمیشود که بخواهیم آن را مجرد از لفظ تصور کنیم و در مرحله بعد به لفظ دیگری تبدیل شود. پس عین آن چیزی که به ذهن متبادر شده است آن هم به زبان عربی بیان میگردد.
در خصوص شباهتها و تفاوتهای میان زبان و ادبیات صدر اسلام با زبان عربی معاصر، حقیقت آن است که میان گویشهای این دو تفاوتهای چشمگیری وجود دارد؛ اما در قواعد کلی صرف و نحو، تفاوت چندانی میان دستور زبان صدر اسلام و دستور زبان دوران معاصر وجود ندارد. از دیرباز تا کنون مکاتب ادبی مختلفی از قبیل: کوفی، بصری و ... به عنوان مکاتب مرجع وجود داشتند که هم اکنون نیز در تعلیم و تعُلم زبان عربی از آنها استفاده میشود.
صدر این اصل مقرر میدارد: «از آنجا که زبان قرآن و علوم و معارف اسلامی عربی است...». بر این اساس زبان عربی جزئی از «زبان قرآن» است. قسمت دیگر اصل تأکید بر «علوم و معارف اسلامی» دارد. نکته مهم در این خصوص این است که علوم و معارف اسلامی تنها در معارف شیعه خلاصه نمیشود.
امروزه کشورهای متعدد اسلامی هستند که با جمعیتی بالغ بر یک میلیارد نفر علاوه بر فراگیری علوم به زبان عربی مقالات علمی خود را به همین زبان منتشر میکنند و هم زمان داعیه اسلام اصیل را نیز دارند. به همین جهت به نظر میرسد مشکل اصلی، عدم اجراء صحیح این اصل است.
این مشکل را اعضاء مجلس بررسی نهایی قانون اساسی به نیکی تشخیص داده بودند و به دنبال راهکار مناسبی برای آن بودند. هم اکنون نیز قابل بررسی است که چرا پس از گذشت چندین دهه از ابتدای انقلاب نتوانسته ایم فارغ التحصیلانی تربیت کنیم که قادر باشند مستقلاً از متون عربی و مرجع به شکل ترجمه، درک مفاهیم و تفسیر بهره ببرند.
نظریههای جدید روشنفکری درصددند میان جوهر و ذات دین مبین اسلام و زبان عربی ارتباط برقرار کنند؛ زیرا میخواهند با این کار به اسلام صبغه فرهنگی و قومی و قبیلهای بخشیده و این دین رهایی بخش را در حد امری عرفی و فرهنگ مردمی خاص تنزل دهند. در طرف مقابل دیدگاه مبتنی بر وحی (گزاره وحی)، ارتباط ماهوی میان زبان عربی و دین اسلام قائل نمیشود. چون در این دیدگاه معیار و مالک، عصمت نبی است و نه زبان تکلمی مخصوص به او.
البته بحث تفصیلی پیرامون اصل این مسأله گسترده است و آراء متعددی در این میان وجود دارد. به عنوان مثال مورخانی مانند قَلْقَشَندی در کتاب «صبح العشاء» یا سرخسی، پیرامون این که وحی جنس زبانی دارد یا معرفتی، بحثهای متعددی مطرح نمودهاند که از حوصله این بحث خارج است؛ بنابراین با علم به اینکه دیدگاه حق دقیقاً نقطه مقابل مدعای این روشنفکران دینی است، میبایست از توطئه دشمنان اسلام که به دنبال ایجاد فرصت جهت مهجور نمودن دین هستند نیز غفلت نورزید.
خداوند متعال در قرآن کریم در مورد این زبان میفرماید: ما این قرآن را به لسان عربی مبین فرستادیم نه به زبان غیر عربی که کفار مدعی آنند. بی شک بر همگان واضح است که زبان قرآن گنگ، اصم و مبهم نیست. یکی از رمزهای ماندگاری قرآن، همین زبان عربی است. بلاغت و فصاحت این زبان قابل انکار نیست.
زبانشناسان معتقدند زبان عربی نسبت به زبان فرانسوی به لحاظ ساختار و نظاممندی یک رتبه بالاتر است. خداوند متعال بر اساس حکمت ازلی خویش زمینه را برای حضرت ابراهیم (ع) که عجمی لالسان بود به گونهای فراهم نمود که فرزند ایشان حضرت رسول (ص) در این وادی لم یزرع زندگی کند تا به این زبان مستعرب شود. خلاصه اینکه زبان عربی دارای ریشه و ارزش ذاتی است، و نه عرضی./910/241/ح
منبع: پژوهشکده شورای نگهبان