به گزارش خبرنگار وسائل، همزمان با گرامیداشت مقام استاد شهید مطهری و روز معلم همایش تحصیل اجتهاد محور با حضور آیت الله صادقی رشاد، رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به همت مدرسه علمیه نورالرضا (ع) مشهد و دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی و موسسه مطالعات علوم راهبردی و معارف اسلام شامگاه پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت در سالن همایشهای دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی برگزار شد که مشروح سخنان ایشان در ذیل تقدیم خوانندگان محترم میشود:
موانع اجتهاد در دوران معاصر
هدف طلبه از ورود به حوزه رسیدن به ملکه اجتهاد است؛ به همین دلیل نمیپرسد که چند سال باید درس بخوانم و چه مدت زمانی طول میکشد و در گذشته حوزه به این شکل بوده است اگرچه متأسفانه این سنتها در شرایط فعلی در حال از دست رفتن است و اجتهاد اگر چه طریق است، اما به مثابه هدف نهائی تحصیل طلبهها دارای اهمیت است.
به نظر میرسد که تحقق ملکه اجتهاد در گذشته میسر و دست یافتنی بوده است و به سرعت طلبه ها به این هدف میرسیدند و گزارش هائی که از دورههای درسی گذشتگان در اختیار است نشان میدهد که دوره خارج و سطوح طولانی نبوده است و اینجا این پرسش مطرح میشود که چه اتفاقی در دورههای اخیر رخ داده است که اجتهاد یک آرزو شده است و کمتر طلبهای باور دارد که به این نقطه خواهد رسید و به نظر میرسد که مشکلی به وجود آمده است که با این وضعیت مواجه شده ایم.
پارهای از دلایل دشوار شدن فرآیند و روند طول مدت دست یابی به اجتهاد عصری است که موضوعات و مسائل پیچیده شده است و دامنه علم بسط یافته است و در عین حال آثاری که پلههای معرفتی گذشتگان ما هستند همان هائی که نقطه عطف فقه هستند آثار گذشتگان از آثار متأخرین سادهتر است و از جهات مختلفی در فقه مشابه هستند.
در واقع با توجه به اینکه فقه ما غنی است در واقع خواسته است رزمایشی را مطرح کند و اینکه برخی میگویند فقه ما استدلالی نیست، فرع کم دارد و پرفروغ نیست صحیح نیست چراکه فقه ما بسیار استدلالی و مستند است و فروع بسیار است.
در عین حال در تاریخ فقه شیعه نقطه عطفی است که تکرار نشده است و آن طور که فقه در تاریخ ایفای نقش کرده است را نمیتوان نادیده گرفت که از آن جمله میتوان به اثرگذاری آثار علمایی مانند مرحوم شیخ انصاری اشاره کرد که فروع بسیاری را در «مبسوط» آورد که نقطه عطفی تکرار ناپذیر در تاریخ فقه است که تا کنون نداشته ایم.
از طرفی مطالب و یادداشتهای مرحوم صاحب جواهر نیز که در قالب کتاب ارائه شده است، از آثار دیگر ارزشمند علمای حوزه است که او نیز نقطه عطف است، اما آن طور که مبسوط در فقه تحول ایجاد کرد جواهر این تحول را ایجاد نکرده است با اینکه جواهر نماد است و فقه جواهری سبک، مکتب و الگو است و جواهر محبوبیت هائی دارد و کتابهای ایشان یادداشتهای سفر بوده است که در ابتدا قصد تدوین یک منظومه فقهی را نداشته است.
در عین حال اثر فوق العاده مبسوط و جواهر را باید در ظرف تاریخی خودشان بررسی کرد که فوق العاده هستند و مبسوط فوق العادهتر است و اگر بررسی شود روشن است که فقه جواهری چقدر عمیق و بسط یافته شده و این نشان دهنده این امر است که علوم توسعه یافته است.
در حال حاضر فقه و اصول توسعه و بسط یافته اند و مسائل روز کار را دشوارتر کرده است، اما مسأله اینها نیست چراکه اگر معرفت جلو رفته است در همین راستا اهل معرفت هم به موازات ارتقاء پیدا کرده اند و مثل شیخ طوسی در روزگار خود به قیاس عصر خود با همین مشکلاتی که عصر ما مواجه بوده است او هم داشته است و اینها عامل است و البته عوامل دیگری موثر است.
فراموش شدن سنتها
در واقع عمق مسأله فراموش شدگی سنت هائی بوده است که در تاریخ فقه و اصول و حوزههای ما وجود داشته است و در حال حاضر از بین رفته است و بسیاری از سنتها از میان رفته است چراکه در گذشته کلام موضوعیت داشت که اگر بررسی دقیق شود دیده میشود در یک دورهای فقه حدیثی ما رایج شده و بسط یافته است و در یک مقطعی افرادی مثل شیخ طوسی و شیخ مفید ظهور میکنند که اولا متکلم هستند و سپس اصولی هستند و آیا دلیل این نیست که در گذشته به مبانی توجه خاص شده است؟
از طرفی امروز از مبانی غافل هستیم و به مبانی اهتمام نیست که اگر کلام به مثابه یک دانش پایه و مقدمه برای فقه اصول مدنظر نیست و این در حالی است که شیخ طوسی و مفید مبادی را از مسائل تفکیک کرده اند که منظور این بوده است که فلسفه و علم اصول هر دو نیاز است و مبانی اصول و دانش اصول نیاز است و اینها مبادی و مسائل را خلط کرده اند.
تمام اصول بر تمام کلام مبتنی است و چون کلام (پیروان اهل سنت) با کلام ما کاملا متفاوت است اصول ما متفاوت است چراکه همه اصول بر همه کلام مبتنی است و برخی از بخشهای کلام زیر ساخت علم اصول نیست بلکه همه کلام زیر ساخت همه علم اصول است و توجه به مبانی بسیار مهم است.
امروز نگاه فرانگر، مشرفانه و داورانه به علم رایج شده و البته سنت خوبی است؛ بعد از کانت نگاه معرفت شناسانه به همه پدیدهها و علوم رایج شده است و فلسفه از هستی شناسی به معرفت شناسی چرخش کرده است و در کشور ما در سالهای اخیر به این موضوع پرداخته میشود.
تولد دانشهای جدید
دانشهای جدیدی در حال تولد هستند و فلسفههای مضاف در حال به وجود آمدن هستند؛ فلسفههای مضاف تماما از جنس و سنخ متافیزیک و فلسفی و سنتی نیست و بیشتر وجه معرفت شناختی دارد و کمتر درگیر نزاع هائی است که بین موافقین و مخالفین فلسفه در حکمت سنتیه گذشته وجود دارد. به نظر میرسد که یکی از سنتهای که مورد غفلت واقع شده است و باید احیاء شود توجه به مبادی و مبانی و اهتمام به پیوند زدن قواعد، مسائل علوم به مبادی و مبانی است که فلسفه مضاف و فلسفه خاص است.
اجتهاد تقلیدی
از آن جهت که نگاه، نگاه مشرفانه میشود و فرد مسلط به عام میشود و با علم باید به نحو مسلط مواجه شد ضمن اینکه اجتهادی که از بناها آغاز میشود بدون اینکه در مبانی اجتهاد صورت گرفته باشد این امر خواه ناخواه و لاجرم اجتهاد تقلیدی است که وقتی در مبانی امری مبنا و رأی اتخاذ نکرده اید به نظر و رأی دیگران اعتنا میکنید و در واقع مقلد دیگری هستید و موضوع را میپذیرید و رأی و بنای خودتان را به آنچه که دیگران نظر داده اند پایه ریزی میکنید چراکه کلام و حکمت استنباطی است.
مباحث زیر ساختی اجتهادی و استنباطی است و نظری است و اگر کسی خودش به نظر نرسیده باشد و به اعتماد به نظر دیگران و مبتنی بر نظر دیگران در موضوع دست یافته اند که او هم عمل کند مفهومش این است در پایهها و مبانی مقلد است و بناها لاجرم تقلیدی میشود.
اجتهاد تقلیدی به این دلیل است که فرد اصول کارنکرده است چراکه اصول مبادی فقه است و به نگارش دیگران اکتفا کرده است و براساس مبانی دیگران رأی خود را صادر میکند که اجتهادی نیست و یکی از جهاتی که به نظر میرسد باید به آن اهتمام شود در حوزه باید برنامه ریزی شود و حوزهها از زیر ساختها شروع کنند.
فلسفه اصول و فلسفه فقه باید جزو دروس شود
انگشت شماری از فضلا در قم و مشهد درباره فقه اصول در حال کارکردن هستند؛ فلسفه اصول و فلسفه فقه باید جزو دروس شود چراکه فلسفه فقه نگاه معرفت شناسانه به فقه دارد و ساختار و پیش فرضهای فقه و مبنا به طلبه میدهد که با مبنا وارد فقه و اصول شود و عمیقتر به فقه اصول نگاه کند و نه تنها زیر ساختهای مستقیم بلکه پارهای از مبادی که از آنها به مبادی بعیده میشود تعبیر کرد مثلا مواضع و مواقع که در فلسفه دین ما باید اتخاذ کنیم و مبنائی که در فلسفه دین اتخاذ میکنیم قطعا در رأی ما در فقه و اصول اثر میگذارد و مگر میشود بدون اینکه فلسفه دین کار شود.
امروز فلسفه دین در جهان جای کلام را میگیرد و در عین حال معاندین از پایگاه فلسفه دین به دین نگاه میکنند و درصدد هستند که دین را ویران و نابود کنند و موافقین لاجرم و به ناچار از پایگاه فلسفه دین از دین دفاع میکنند و از پایگاه کلام باید از دین دفاع کرد چراکه رسالت و هویت کلام همین است؛ اینکه برخی میگویند که کلام عهده دار رسالت دفاعی نیست حرفهای سستی است و موقعیت کلام این است که اگر کلام اگر دفاعی نباشد، کلام نخواهد بود.
اما در حال حاضر کلام کفایت نمیکند و ما به فلسفه دین و دانشهای دیگر جدید در حوزه دین پژوهی نیاز داریم؛ فقه محتاج این مبانی است که اگر شما کارکردهای دین را در فلسفه دین کار نکرده باشید و در قلمروی دین به نظریه دست نیافته باشید اجتهاد تقلیدی میشود.
علوم انسانی به شدت با فقه گره میخورد
از طرفی علوم انسانی به شدت با فقه گره میخورد و فقه در حقیقت بخش عمده سبک زندگی انسان را تشکیل میهد و فقه مناسبات انسانی و آحاد مسلمین را تنظیم میکند؛ رسالت فقه چه در حوزه فردیات و همه مناسبات انسان با همه عناصری که متعلق و مواجه با انسان است براساس فقه تنظیم میشود؛ چگونگی برخورد با طبیعت و کیهان و برخورد با انسانهای دیگر و حقیقت با فقه است.
سبک زندگی حاق تمدن است
همه جهات و اطرافی که آدمی در حیات با آنها سروکار دارد و کسی که مجموعه این مناسبات را بر مبنای فقه تنظیمی میکند سبک زندگی متفاوت از کسانی دارد که مناسبات را بر اساس فقه تنظیم نمیکنند؛ امروز سبک زندگی اساس حیات و مناسبات و منازعات است و غرب میخواهد سبک زندگی خود را بر جهان تحمیل کند و سبک زندگی که مقتضای فقه است را بزداید؛ میگوید سکولار زندگی کنید و متصل به مواضع شرعی زندگی نکنید. سبک زندگی حاق تمدن است و غرب میخواهد تمدن و سبک زندگی خود را به سراسر جهان صادر کند.
اجتماعی شدن فقه یک پله و مرحله است
اگر جامعهای و یا گروه و ملتی سبک زندگی خاصی را اخذ کرد هویت او همان میشود و در نتیجه اگر سبک زندگی غربی به جامعه آمد و رایج شد و بدل به فرهنگ شد در واقع هویت ما را میسازد و ما فردی غربی در ایران میشویم بدان معنا که دیگر نیاز نیست جوانان ما مهاجرت کنند و در آمریکا زندگی کنند تا غربی شوند و سیطره تمدن غرب در کشور ما میتواند بی هزینه باشد که جوانان در کشور ما سبک زندگی غربی را بپذیرند و فقه میخواهد این راب سازد.
شأن فقه را نباید فقط در پارهای از احکام تصور کرد که برای مناسبات شخصی است و یا در مناسبات اجتماعی موثر است و گفته میشود اگر فقه اجتماعی شد مسأله حل شد در صورتی که اینگونه نیست و اجتماعی شدن فقه یک پله و مرحله است.
حکومت مقدمه تحقق تمدن است / فقه الاجتماع برشی از فقه است
فقه فردی به معنای فقه با رویکرد فرد است و احکام فردی منظور نیست و فقهی است که رویکرد آن فقهی است و به مناسبات و امور فردی مینگرد و قرار نیست امت و جامعه تشکیل شود در عین حال فقه فراتر از این امور است؛ فقه فردی باید ارتقاء پیدا کند و مناسبات را اجتماعی ببیند، اما کافی نیست چراکه میتواند فقه اجتماعی شود.
فقه الاجتماع برشی از فقه است و احکام مربوط به جامعه است و این باید ارتقاء پیدا کند در عرصه حکومی و نگاه حکومی داشته باشد و فکر کند که شریعت آمده است که همه شئون را اداره کند و فقط مختص به شئون فردی و اجتماعی نیست و باید مناسبات سیاسی و دیپلماتیک و بین المللی را هم اداره کند و فقه حکومی تولید کند.
فقه حکومی باید تاریخ ساز و فرهنگ ساز شود و فرهنگ دیگری را تولید کند که ناشی و برآمده از شریعت است که ارائه شود و اینها در طول یکدیگر هستند و از آنجا که قرار است انسان با همنوع خود زندگی کند لذا فقه باید این مدل از زندگی را اداره کند و براساس شریعت حکومت به وجود آورد و حکومت مقدمه تحقق تمدن است.
نیاز به دولت پردازی و تشکیل دولت اسلامی است
در شرایط فعلی نیاز به دولت پردازی و تشکیل دولت اسلامی است چراکه اگر دولت اسلامی تشکیل نشود نمیشود جامعه را اسلامی کرد و برای این کار اقتدار و ابزار لازم است تا از حد پرورش فرد محوری به جامعه پروری منتقل شویم و اینها مقدمه این است که تمدن سازی شود و تمدن اسلامی بنیان شود.
این مهم باید در بستر فقه اتفاق بیفتد که اگر طلبه فهمی اینگونه داشته باشد نگاه تغییر میکند و این موارد زیرساختها و رویکردها هستند که نگاه مشرفانه به فقه است و از طرفی فهم جامع، فراگیر و فرانگر به اهداف و رسالتها و نقش فقه است.
بدون علوم انسانی موضوع شناسی در فقه تمام نیست
یکی از جهاتی که باید اهتمام شود پرداختن به مبانی است که این مبانی باید تبدیل به قالب دانشها شود و علوم انسانی حائز اهمیت هستند چراکه علوم انسانی امروز رقیب شریعت هستند و علوم انسانی باید تصرف شود و اسلامی تأسیس شود چراکه بدون علوم انسانی موضوع شناسی در فقه تمام نیست و علوم انسانی به ما موضوع شناسی میدهد که اگر فهم به اقتصاد داشتیم فقه الاقتصاد میشود چراکه فهم اقتصاد را علم اقتصاد به ما میدهد و علم اقتصاد با منظر اسلامی نیاز است.
طلبه سهمی در فرآیند تحصیل ندارد
جهت دیگر که از جمله غفلتها است این است که ما سهم طلبه را در فرآیند تحصیل حذف کرده ایم و اخیرا این حذف صورت مضاعف داشته است و طلبه زحمت نمیکشند و مجتهد نمیشود؛ اینکه گفته میشود برخی دروس حوزه سخت است و باید آسان شود درست نیست؛ در شرایط فعلی آفت ترجمه، تلخیص و تست زنی و فارسی خوانی و شب امتحان دامن گیر حوزه شده است و باعث میشود که طلبه مجتهد نمیشود و نقش طلبه حذف شده است.
طلبه و استاد رابطه خطیب و مستمع دارند
از طرفی بین طلبه و استاد رابطه خطیب و مستمع شده است و طلبه سهمی در فرآیند تحصیل ندارد و سهم طلبه به صفر رسیده است. خسارت ترجمهها و تلخیص ها بسیار است که سبب ویرانی حوزه میشود؛ نسل ترجمهای اگر استاد شوند دیگر امکان بازگشت به وضع قبلی را ندارند.
طلبه قواعد فقهی را نمیخواند و از نقش قواعد فقهیه در امر اجتهاد غافل هستیم و مگر میشود بدون تسلط بر قواعد فقهی کسی مجتهد شود و وقتی قواعد فقهی تدریس نمیشود پای طلبه میلنگد و این موضوع به دانش بدل نشده و طبقه بندی نیز نشده است؛ نیاز است قواعد و مراحلی گذاشته شود تا طلبهها سنجیده شوند./504/241/ح
تهیه و تنظیم: فاطمه ترزفان