vasael.ir

کد خبر: ۱۳۰۵۶
تاریخ انتشار: ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۸:۲۹ - 22 April 2019
در نشست «عقلانیت، تمدن‌سازی و نظام انقلابی» تبیین شد؛

گزارش | مقایسه عقلانیت مدرن با عقلانیت جهان اسلام

وسائل ـ عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: عقلانیت جهان اسلام می‌گوید من و دیگری هر دو باید تسلیم عقل باشیم و تمدن اسلامی که در حاشیه عقلانیت مربوط به خودش شکل می‌گیرد تمدن ایدئولوژیک نیست و در عین حال ایدئولوژی زده نیست بلکه تمدنی علمی است که تمام رفتار‌ها و کنش‌های فردی و اجتماعی آن در حاشیه حقیقتی است که باید شکل بگیرد و با روش و منطقی که دارد و اگر مدارا است بعد از پذیرش حقیقت است که مدارا حق است.
به گزارش خبرنگار وسائل، نشست تحلیل نظریه نظام انقلابی مقایسه عقلانیت مدرن با عقلانیت جهان اسلامدر بیانیه گام دوم با موضوع «عقلانیت، تمدن سازی و نظام انقلابی» با حضور حجت الاسلام والمسلمین پارسانیا، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی شنبه 31 فروردین به همت کانون غرب شناسی و اندیشه اسلامی دانشگاه علوم اسلامی رضوی در محل سالن آمفی تئاتر این دانشگاه برگزار شد که مشروح این نشست در ذیل تقدیم خوانندگان محترم می شود.

حجت الاسلام والمسلمین پارسانیا در ابتدا به مقایسه عقلانیت مدرن و انقلابی و مفهوم انقلابی بودن و عقل و عقلانیت در جهان اسلام پرداخت، گفت: عقلانیتی که در جهان امروز حضور دارد و تمدنی که به طبع آن وجود دارد و دارای سیطره است تمدن و عقلانیتی است که انقلاب اسلامی در تقابل با آن قرار گرفته است و معلوم می شود که عقلانیت دیگری است و می خواهد یک فراخوان داشته باشد.

اگر سخن از عقلانیت به معنای بخشی از عقل انسانی است که فعلیت پیدا کرده است، باید به تطورات و تحولات تاریخی آن نگاه کرد که چطور و چگونه پدید آمده است و آن چیزی که ماکس وبر در اوایل قرن بیستم از آن به عنوان عقلانیت ابزاری نام برد به عنوان ویژگی مدرنیته و جهان مدرن از آن یاد می کند که یکی از مهمترین آثار او درباره عقل و علم برنامه هائی است که با پیروی از افکار او در قرن حاضر برگزار می شود.

در این صد سال معنای عقلانیت تغییراتی داشته و در عین حال هم تحولاتی داشته است که در صد سال قبل از آن در 1819و 1800 تحولات جدی درباره معنای عقل رخ داده است و واقعیت تاریخی درباره عقل تغییر پیدا کرده است و ما اینجا معنائی از عقل را می گوئیم که در ظرف وجود انسان ها پیدا شده است و سطحی از عقلانیت در صد سال قبل از وبر غایب شده است و یکی از نقاط تحول در عرصه عقلانیت فیلسوفی به نام کانت است که معنای قبلی عقلانیت را نقد می کند.


مقایسه عقل دکارتی / جنبه شهودی در تفکر دکارت مورد غفلت قرار می‌گیرد

اگر بخواهیم تطورات معنای عقل را در جهان مدرن بگوییم پیدایش این جهان را با نقطه عطفی با معنای عقل می دانند که در اینجا عقلی پدید آمد که به آن عقل روشنگری می گفتند که با دکارت پدید آمد و پدید آمدن این معنا از عقل زمینه های تاریخی دارد که در دوره رنسانس شکل گرفته بود و عقل دکارتی با شک در معانی تاریخی عقل و علم مربوط به آن حاصل می شود که عقل روشنگری است و عقل جزئی و مفهومی واستدلالی است در برابر معانی دیگری که از عقل وجود داشت و عقل کلی گفته می شد و واقعیت محیطی است که زمانی و مکانی نیست اما زمان و مکان از آنجا نازل می شود.

علم طبیعت در ذیل یک عالم دیگر است که آن عالم عقل است و آن عقلی که هویت وجودی دارد و عقل انسانی در اثر ارتباط با آن مفاهیم را می گیرد و عقل مفهومی است و شهود دارد و این جنبه شهودی در تفکر دکارت مورد غفلت قرار می گیرد و در نزد دکارت عقل همین بدیهیات مفهومی است و اندیشه است و عقل اندیشه ای و مفهومی است.

در جهان اسلام نسبت این عقل مفهومی و اندیشه ای با شهود بحث می شود که چه نسبتی دارند؟ از کجا این مفاهیم آمده اند؟ از آن شهود آمده اند که به صورت مفهومی در می آیند و درک معانی کلی کردن نتیجه شهود حقایق کلی است و در ذیل آن یک عقل مفهومی قرار می گیرد و در اندیشه دکارت شما خدا، نفس و جسم دارید جوهره عقلانی در جهان شناسی او مورد غفلت واقع می شود در حالی که در جهان اسلام «اول ما خلق الله العقل» و در این عقل است اما عقل مفهومی در دکارت باقی است.


نسبت بین عقل مفهومی انسان‌ها که پیامبر درونی است با آن عقل شهودی چیست؟

در حاشیه عقل شهودی یک منبع معرفتی دیگر اضافه می شود که آن نقل است و همین عقل مفهومی ارتباطی با نقل پیدا می کند و مفهوم دیگری از عقل پدید می آید که آن عقل استنباطی است و به تعبیر برخی متفکران این عقل بیان است که او چه گفته است که عقلانیت جهان اسلام قالب بیانی است چراکه به نقل باز می گردد و نقل از کجا آمده است؟ و اعتبار نقل چطور به وجود آمده است؟

از طرفی وحی اعتبار دارد و نسبت وحی با عقل مفهومی چیست؟ که این امر یکی از مسائل تاریخ جهان اسلام این است که نسبت نقل با عقل انسانی و نسبت عقل انسانی با وحی چیست و این یک مسأله همیشگی جهان اسلام بوده و هست و خواهد بود و در عین حال فلسفه اسلامی با این مسأله پیوند می خورد.
 
قبل از آن در روایات پاسخ داده می شود و بعد از آن ادامه پیدا می کند و تکفیر می شوند و تکفیر می کنند و در غزالی بحث عقل و نقل است و نسبت عقل با نقل و نسبت عقل با وحی چیست که دائما ادامه دارد چراکه شما فیلسوف و متکلمی در جهان اسلام نمی بینید که نسبت به این جریان موضع خودش را مشخص نکند.

جریان های معرفتی جهان اسلام با موضع گیری در برابر تبیین نسبت عقل با وحی و عقل با نقل/ تقسیم بندی دیده می شود و در دکارت با کنار گذاشتن عقل شهودی و وحی که نوع عالی از آن است نقل هم کنار می رود و فقط عقل مفهومی است و در مسیحیت عقل با حذف شریعت کنار گذاشته شده بود.
 
این عقل و نقل استنباطی مهجور مانده بود و حادثه ای است که در تاریخ مسیحیت رخ داده است و دکارت در آنجا مشکلی ندارد اما امروز در جهان اسلام اگر نقل و شریعت کنار گذاشته شود عقلانیتی که مبتنی بر نقل است عقلانیت زنده ای است و به سادگی نمی توان آن را کنار گذاشت.


مراحل تبدیل عقلانیت ابزاری

در این مرحله عقل دکارتی هنوز عقل ابزاری نشده است و تا بخواهد عقل ابزاری شود چند تحول دیگر به لحاظ تاریخی دارد تا عقلانیت ابزاری بی بدیل شود و در دکارت بحث متافیزیک، مبدأ، خدا و استدلال است و عقلانیت فقط یک عقلانیت تجربی محض نشده است و دو تا حادثه دیگر اتفاق می افتد که سطوح دیگر عقلانی به صورت کامل فراموش می شود.

به موازات این حوادث یک جریان حس گرایانه در حال رشد است که نظریه بیکن همزمان با دکارت است و از طرفی جان لاک و حس گرائی عقل را افق حس می خواهد و این حس گرائی توان عقل را ضعیف می کند و شکاکیت ایجاد می کند و حس گرائی تردید را ایجاد کرد.
 
عقل در اینجا یک قوه ذهنی و درک ذهنی شد و به فاعل و سوژه مستند شد و عقل دیگر یک جوهر مستقل نبود و در این امر تردید حاصل شد و امری سوژه محور شد؛ در دوره دکانت این حادثه اتفاق افتاد و کسی که از عقل بهره می برد می گفت عقل مال خود من است و خود بنیاد شد.
 
این یک پدیده مدرن است و عقلی ذهنی می شود و آنچه که باقی ماند حس است و جهان مدرن عقل او سوژه محور است که ثابت و فیکس است و ثابت عینی و مجرد نیست که از زمان و مکان فراتر باشد و امری متعالی نیست و شبه عالی است.
 
عقل به دنبال آن علم می آید و در عقل او عقل نور نیست او صورت گری به عالم می دهد و حتی مفهوم زمان و مکان و مواجه ما با جهان هستی در افق حس رخ می دهد نه شهود عقلی و واقعی و در عین حال مفاهیم ذهنی بر روی شهود مثل بختک می افتد و این عقل کانت است و در افق حس مفهوم زمان و مکان می چسبد؛ این سخن کانت است و این جریان واقع گرائی را در درون خود دارد که تا مدتی ادامه پیدا می کند و پوزویست ها با کانت موافق است.

دورانی که بشر فقط ذهنی می اندیشد و علم ذهنی، علمی عینی است و علم واقعی نیست و توهم واقعیت است و عقل متافیزیک در اینجا غایب می شود و عقل استنباطی را دکارت حذف کرد و عقل متافیزیک را که بخواهد مبدأ، وحی و حیات و خدا را بشناسد کانت حذف کرد ولو اینکه مفهومی باشد و رابطه انسان با فوق طبیعت قطع می شود.
 
پوزویست‌ها رابطه را فقط با طبیعت می دانند و با ذهنیتی که صحت و سقم خودش را باید با حس بیازماید و گزاره های علمی، گزاره های آزمون پذیر هستند و علم محدود به دانش تجربی می شود و همه آگاهی های که تجربی نیستند سوژه محور هستند و برساخته انسان هستند و انسان اینها را می پروراند و فرهنگی که با دکارت می آید دین می تواند داشته باشد ولی دین بدون شریعت و هر چه از شریعت عقلی محض باشد پذیرفته می شود.

و این عقل مجرد هم دیری نمی پاید که دوام خود را از دست می دهد در نزد دکارت و در دکارت شما هنوز می توانید درباره خدا حرف بزنید و علم پیدا کنید اما در نزد کانت از اصل خدا، دیگر علم نمی توانید پیدا کنید و عقل متافیزیکی از بین می رود و در نزد کانت عقل فیزیکی از اول از بین رفته بود و بشر فکر می کرد متافیزیک می فهمد و او روشنگری کرده است.
 
این مقطع دوم روشنگری است و مقطع اول روشنگری که متعلق به دکارت است روشنگری می کند که عقل و وحی و کلیسا چیست و کتاب مقدس چیست و روشنگری دوم می گوید اگر شما بخواهید درباره عالمی غیر از عالم طبیعت و یا بیرون از خودتان حرف بزنید چیست.

روشنگری این است که بداند که نمی داند و روشنگری متافیزیک که فکر می کرد جهان را می شناسد در واقع نمی شناخت و متافیزیک از اول چیزی جز ذهن شناسی نبوده است و کانت نگفت که متافیزیک را کنار بگذارید و روشنگری فقط معرفت را روشن کردن است بلکه گفت از اول متافیزیک یک شیء مستقیم دیده شده است و با نوعی غفلت از بیگانگی و حقیقت خود است.

معنای روشنگری در حال عوض شدن است و چیزی که در فرهنگ مردم باقی می ماند سطحی از عقلانیت است که با حضور پوزویست ها که می خواهد جهان را بشناسد و آزمون پذیر است و محدود شدن معنای عقل به دنبال خود محدود شدن حوزه علم و معنای علم را آورد بدان معنا که شریعت و متافیزیک علم نیست و اینها انسانیات است(humanists )همان طور که شعر علم نیست و اینها انشائیات است که برای زندگی لازم است و موضوع برخی از علوم است و با این تعریف از عقل دوگانه ای به وجود می آید که دو گانه علوم طبیعی و علوم اجتماعی را ایجاد می کند.

موضوع علوم طبیعی شناخت طبیعت است که با کمک حس می شناسیم و علوم اجتماعی موضوع آن (humanists) است و این دوگانه، دوگانه مسلط است و پیامد این معنا از عقل است و امروز یونسکو بر همین اساس بخش های خود را تعریف کرده است.

در عین حال به نظام علمی جامعه ایران نگاه کنید و تقسیم بندی علوم را ببینید با یک آشفتگی زبان که ترجمه درستی نشده است همین کار می شود و دانشکده ادبیات، حقوق و هنر در این تقسیم بندی humanists) است و فلسفه در دانشکده ادبیات تدریس می شود و علم نیست و اینها برخاسته های انسانی است و فقه و اصول و کلام نیز اینگونه است و موضوع شناخت علمی هستند و آگاهی های مفیدی هستند که در فرهنگ برای زندگی است و آگاهی های حیاتی هستند.

شناخت علمی به گونه ای آزمون پذیر درباره اینها نظریه هائی داده است و با روش آزمون می خواهند اثبات یا ابطال کنند و آنها می گویند ایدئولوژی ها علم نیستند ولی شما نظریه علمی درباره ایدئولوژی ها و نیازهای اقتصادی و سیاسی می توانید داشته باشید.
 
این معنای عقل به عقلانیت ابزاری تنزل پیدا کرده است و پیامدها اینگونه می شود که متافیزیک و همه گزاره های ارزشی غیر علمی می شوند بدین معنا که دانش از ارزش جدا می شود و این موضوع همان صحبت 1900 وبر است و که در سر کرسی تدریس علمی در نظام آکادمیک درباره مسائل ارزشی نباید به عنوان علم سخن گفت و این کار سیاستمداران سیاست در عرصه سیاسی است و بایدها و نبایدهای سیاست علمی نیست و اینها ایدئولوژی است.

ما ایدئولوژی را در فارسی به درستی تجربه نکرده ایم که گاه به معنای حکمت عملی ترجمه می شود که در حوزه علوم اجتماعی ایدئولوژی به این معنا به کار گرفته نمی شود و ایدئولوژی نوعی آگاهی برساخته ذهنی است که در تفسیر مارکسیستی فریب هم در آن نهفته است و برای حفظ نظام اجتماعی کاربرد دارد اما کسانی که استفاده می کنند حفظ منافع خودشان را ندارد بلکه حفظ طبقه ای دیگر برای تسلط است و ایدئولوژی در اینجا فایده دارد که هر چه باورپذیرتر گفته شود فایده بیشتری دارد.
 

عقلانیت مدرن ایدئولوژی ندارد

عقلانیت مدرن ایدئولوژی ندارد و شما در جهان غرب در یک مقطعی که عقل ذهنی و سوژه محور نشده است راجع به ارزش ها و خدا حرف می زنید و درباره آزادی انسان حرف می زنید و در عین اینکه درباره یک مسأله ارزشی سخن می گویید اما آن را علمی می دانید.
 
ایدئولوژی تا وقتی می تواند یک هویت علمی برای خود دست و پا کند که عقل غیر تجربی به افق عقل حسی و تجربی تنزل پیدا نکرده باشد و اینکه یک نظام باید تغییر کند گزاره ارزشی است و این گزاره وقتی که عقل به افق عقل ابزاری تنزل پیدا کند این گزاره ها دیگر علمی نیست و از طرفی ایدئولوژی درست و غلط نمی توانیم داشته باشیم.

عقلانیت مدرن به جائی می رسد که از جهان مدرن دفاع می کند و این عقلانیت در گام های نخست خود داعیه دفاع از این نظام را به صورت علمی دارد اما به مقطعی می رسد که هر نوع دفاع و باید و نبایدی غیر علمی می شود و شما با جهانی مواجه می شوید که هست و جهان را فقط در اموری می شناسد که پیشگیری داشته باشد و بایدها و نبایدها و ارزش ها و متافیزیک علمی نیست و عقل یک هویت کاملا برساخته انسانی دارد.
 
ذهن انسانی که این مفاهیم را می شناسد پدیده اجتماعی می شود و با چیزی به اسم مرگ سوژه مواجه می شود و هویت روشنگری علم تجربی که در حاشیه پوزویست ها بود زیر سوال می رود و ذهنی تلقی می شود و رویکردهای پست مدرن شکل می گیرد.

عقلانیت ابزاری، آن‌چنان علم نیست که جهان را نشان بدهد بلکه بخشی از برساخته است و دوگانه می شود که بخشی از عقل می یابد و بخشی می سازد و در افق حس هم ساخته می شود و در عین حال این جهان مدرن و نظام اندیشه ای مدرن است که در آنجا هیچ ارزش متعالی که فرا روی انسان باشد نیست و ارزش برساخته انسانی است که خود این انسان برساخته محصول نظامات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خود است و در مرگ سوژه انسان در گرو کاری می شود که خودش ایجاد کرده است و انسان مستقلا هویتی ندارد و در چارچوب نظام هائی است که خودش ساخته است.

وقتی معلوم می شود که در حوزه ارزش ها علمی وجود ندارد ایدئولوژی زیر سوال می رود و از طرفی حتی ارزش علمی زیر سوال می رود و بعد از اینکه می گویند هیچ حقیقی نیست برای اینکه می خواهند نتیجه بگیرند می گویند پس باید یکدیگر را تحمل کرد و منطقا همان نتیجه نیچه گرفته می شود.

در این وضعیت نظام سلطه ای را در همه بخش های جهان به وجود آورده است و همه فرهنگ های دیگر را تسخیر گرده است و در ایران در حاشیه قدرت خود است و قدرت وابسته ژاندارم جهان است و جامعه ایرانی نامشروع می داند سبیل کفار بر مسلمین را و جامعه ایران نامشروع می داند حاکمیت مستبدین و کسانی که به غیر ما انزل الله هستند و حق را مستقل از عقل می داند.
 
عقل نوری است که صدق و کذب و شریعت را می شناسد و عقل را حکم نمی کند بلکه حکم را می شناسد اما در آنجا انسان حکم دهنده است و این مسئله دانش و علمی به اسم فقه را به وجود آورده است.

این فقه در یک سده دو انقلاب را به وجود آورده عقلانیتی که تحقق دارد و متدینین با این عقلانیت زندگی می کنند و عالم را می بینند و در برابر استبداد قبل و بعد از مشروطه مقاومت می کنند و فقیهان را علم می بینند و فقه یک فلسفه نیست ولی فقه بدون یک فلسفه نمی تواند باشد و فقه بحث درباره اینکه عقل و علم چیست ندارد اما براساس تعریفی از عقل و علم استوار است.
 
اگر این تعریف از عقل و علم را بگیرید فقه را از هویت و ذات آن خالی کرده اید و این تعریف از عقل و علم اگر به افق این دانش وارد نشود و نسازد قدرت تحرک اجتماعی ندارد و این نوع از عقلانیت داوری علمی می کند و با موازین علمی رفتارها را می سنجند و ایئولوژی نیست و انتقاد می کنند و انتقاد در حاشیه خواسته های افراد نیست بلکه در حاشیه شناخت حقیقت است.


عقلانیت جهان اسلام

عقلانیت جهان اسلام می گوید من و دیگری هر دو باید تسلیم عقل باشیم و این حقیقت است و آرمان و ارزش و صدق و سعادت و مبدأ و معادی است و غل و زنجیر و اسارتی است و باید انسان را رها کرد به سمت حقیقت و سعادتی که می رود که اگر چیزی به اسم عقلانیت ابزاری پذیرفته می شود تحت تأثیر هوی است.
 
در بحث رویکردهای انتقادی رسمیت بخشیدن به الهه هوی است که برای تولید دانش ها و اراده انسان ها است که دانش می سازد نه اینکه علم و دانش است که پیشگام باشد و حقیقت است که اراده باید در مدار حقیقت حرکت کند اما آنها می گویند اراده حق را می سازد و تمدن اسلامی که در حاشیه عقلانیت مربوط به خودش شکل می گیرد تمدن ایدئولوژیک نیست.
 
در عین حال ایدئولوژی زده نیست بلکه تمدنی علمی است که تمام رفتارها و کنش های فردی و اجتماعی آن در حاشیه حقیقتی است که باید شکل بگیرد و با روش و منطقی که دارد و اگر مدارا است بعد از پذیرش حقیقت است که مدارا حق است.

اگر احترامی به انسانیت و اخوتی و برادری انسانی است به عنوان حقیقت است و کسی که حریم انسان‌ها را نگه نمی دارد او اشتباه می کند که داور بین آنها عقل عملی و استنباطی است و لذا اگر در مواجه با دیگران کنشی داشته باشد این کنش باید عقلانی باشد./503/241/ح


تهیه و تنظیم: فاطمه ترزفان









انتشار یافته: ۶
در انتظار بررسی: ۰
گیتی جوینی
Iran, Islamic Republic of
13:41 - 1398/02/03
نظرات این اندیشمند را بیشتر نشر دهید.
یا علی مددی
Iran, Islamic Republic of
22:36 - 1398/02/08
لطفا مطالب علمی دیگر درباره فقه حکومتی از اساتید دانشگاه علوم اسلامی رضوی اخذ شود.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
11:41 - 1398/03/19
برای توسعه و تقویت ارتباط بین حوزه و مسوولان امر نیازمند تحکیم روابط رسانه های تخصصی از نوع سایت تخصصی وسائل هستیم.
تنوع مطالب و به روز بودن در عین لحاظ تخصص دانشگاهی و عمق حوزوی از مزایای این پایگاه است که ان را تقویت می کنید.
لاله رخ افضلی
Iran, Islamic Republic of
11:26 - 1398/04/01
مکتب کلامی شیعه به دلیل جایگاه گفتمانی از ابتدا، جنبه سیاسی خود را در رقابت با مکاتب دیگر حفظ کرد و موضوع امامت و رهبری سیاسی جامعه اسلامی در آن بر ذهن و رفتار سیاسی متکلمان شیعی حاکم شد.
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۳۰ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۰۰:۵۸
طلوع افتاب
۰۶:۳۰:۲۴
اذان ظهر
۱۳:۰۶:۱۳
غروب آفتاب
۱۹:۴۱:۲۳
اذان مغرب
۱۹:۵۸:۵۳