به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله ابوالقاسم علیدوست، در جلسه چهاردهم درس خارج فقه سیاسی که چهارشنبه 26 دیماه سال 1397 در مدرسه آیت الله العظمی گلپایگانی برگزار شد، به تبیین روایات تأیید ائمه نسبت به برخی از قیامها پرداخت و گفت: در مقابل روایاتی که برافراشتن هر پرچمی قبل از قیام قائم را ضلالت میانگارند، روایاتی نیز وجود دارد که در آنها ائمه (علیهم السلام) به تأیید برخی از قیامهای قبل از ظهور تصریح کردهاند، نظیر روایتی که در آن از قیام اهل قم به عنوان صاحبان قیام تمجید شده است.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم در پاسخ به آندسته از روایاتی که برافراشتن پرچم قبل از قیام قائم را کاری طاغوتی میپنداشتند، چهار جواب ارائه کرد و بیان داشت: اولّا این روایات ناظر به جریان مهدویت و بابیّت است، ثانیاً در این روایات نسبت به قیامهای منهی عنها، تعیین جهت شده و تشکیل حکومت در غیر آن جهات منهی بلامانع است، ثالثاً این روایات مبتلاء به روایات متعارض هستند و رابعاً در سند همه این روایات افراد واقفی وجود دارند که این حضور پررنگ مشکوک به نظر میرسد.
وی در تبیین تعیین جهت حکومت منهی عنها در روایات گروه چهارم گفت: در این روایت بر گمراهکننده بودن، طاغوتی بودن و دعوت به غیر خدا تصریح شده و این بدان معناست که اگر کسی به خدا دعوت کرد و حکومتش هدایت کننده و غیرطاغوتی بود پس تشکیل حکومت توسّط او در عصر غیبت جایز است.
رئیس کرسیهای آزاداندیشی حوزه علمیه قم در تشریح مشکوک بودن حضور واقفیه در سند روایات گروه چهارم خاطرنشان کرد: واقفیه کسانی بودند که قصد داشتند امامت را تمام کنند و لذا حضور اینها در سند روایات باعث میشود که ما شکّ مان به این روایات بیشتر شود و لو به حسب موازین رجال گفته شده که واقفیه ثقه هستند.
آیت الله علیدوست در جلسه گذشته در تبیین نگاه مطلوب در زمینه مطالعه زندگی ائمه (علیهم السلام) گفت: در مقابل عقول ناقصهای که تحمّل پذیرش برخی از معجزات و کرامات ائمه (علیهم السلام) را ندارند، ما معتقدیم معجزات ائمه را در رفتار و سیره آنها باید توسعه دهیم و نیازی به ذکر بعضی از خوارق عادت از طرف ایشان نیست.
متن تقریر این جلسه را در ادامه میخوانید:
بررسی روایات گروه چهارم تمام شد و عمده روایات همین گروه چهارم هستند و ما اگر بتوانیم این گروه به اضافه روایت عیص بن قاسم که در گروه اول بود را جواب بدهیم دیگر مشکلی پیدا نمیشود و روایات مقتضی کار خودشان را میکنند.
من دیروز بحثی داشتم پیرامون شرطة الخمیس که مقایسهای بین آن و نیروی انتظامی فعلی شد؛ برخی از دوستان که گمان کردند من میخواهم تطبیق بدهم بین این دو نهاد در حالیکه نظر بنده این نیست بلکه کارکرد نیروی انتظامی یکی از کارکردهای شرطة الخمیس است. شرطة به معنای علائم است و اشراط الساعة به معنای علائم قیامت است و چون شرطة الخمیس حامل علامت خاصّی بودند به آنها شرطة گفته میشد.
گاهی اوقات هم شرطة بدون اضافه شدن چیزی به آن به معنای دوستان خاصّ والی به کار برده شده است وگاهی هم به معنای نهاد حسبه از آن یاد شده است که اگر به معنای حسبه بگیریم به معنای نیروی انتظامی یا نهادی شبیه به آن معنا شده است. پس لفظ شرطة الخمیس در لغت به معنای نیروی انتظامی هم گرفته شده است ولی ما اصرار نداریم که این معنا را به کرسی بنشانیم.
این روایاتی که خواندیم، مخصوصاً گروه چهارم از آنها مستمسک بسیاری از کسانی است که با انقلاب مشکل دارند و اینها عموماً به گروه چهارم تمسّک میکنند. من چهار جواب و حتّی پنج جواب به این استناد دادهام.
جواب اول این است که انسان وقتی که با این روایات زیست میکند به این نتیجه میرسد که این روایات بیشتر به جریانات مدّعی مهدویت و بابیّت بازگشت دارد.
برخی در ادّعای مهدویت عجله داشتند و خود را مهدی معرفی میکردند ولی برخی هم که عجول نبودند ابتداء از بابیّت شروع میکردند مثل علی محمد باب که شش مرحله ادّعا داشت. او از ذکریّت شروع کرد که من سمبل یادآوری به امام زمان (عج) هستم و بعد گفت من باب هستم و بعد ادّعای مهدویّت کرد و بعد ادعای نبوت کرد و بعد ادعای ربوبیّت و بعد هم ادّعای الوهیّت کرد و بعد هم مُرد و الّا یک ادّعای دیگر هم میکرد.
در رابطه با روایات گروه چهارم هم لازم است بدانیم که برخی از بنی الحسن ادّعای مهدویّت کردند. امام فرمودند که هر پرچمی قبل از قیام قائم بلند شود صاحب آن طاغوت است. هر چند امام در این روایات قید نزدهاند ولی نظر ما و ذوق ما این است که اگر کسی بدون گرایش خاصّی و بدون اینکه نظری به بابیّت و مهدویّت و ذکریّت و ... داشته باشد قیام او مشکلی ندارد.
اما جواب دوم که ذوقی هم نیست این است که در گروه چهارم دو تعبیر است که در واقع جهت حکومت را تعیین میکند. در یک روایت دارد که فصاحبها طاغوت یعبد من دون الله یا در جای دیگری دارد که کل رایة ضلالة، بله اگر پرچمی بلند شود که صاحبش طاغوت باشد و غیر خدا را عبادت کند یا اینکه پرچم ضلالتی برپا شود، پیروی از آن و اصلاً تشکیل چنین حکومتی قطعاً صحیح نیست ولی ما نظرمان در رابطه با تشکیل حکومتی روی حکومتی است که صاحب آن فقیه و باتقوا و بسیاری از شرائط دیگر را داشته باشد.
پی این روایات جهت حکومت را تعیین کردهاند و از محل بحث ما خارج است. در اینجا ممکن است که دو اشکال گرفته شود: اشکال اول این است که اگر امام گفتهاند یعبد من دون الله به این معناست که هر کسی که پرچمی را قبل از قیام قائم بلند کند از نظر ما اهل بیت او طاغوت است و غیر خدا را پرستش میکند ولو خودش هم اینطور نباشد و فقیه و مجتهد و عادل هم باشد. به عبارتی امام صادق (علیه السلام) میخواهند بگویند صاحب رایتی که قبل از قیام قائم بلند میشود در حکم طاغوت و در حکم کسی است که غیر خدا را عبادت میکند.
یک اشکال دیگر که ممکن است کسی به این روایات بگیرد این است که برخی از روایات عبارت یعبد من دون الله را ندارند و همچنین برخی از روایات رایة ضلال را ندارد. ما اخذ به این روایات میکنیم که این عبارات را ندارند.
اما پاسخ به اشکال اول این است اگر بگوییم در نظام ارزشانگاری ما کسی که قیام کند ولو موحّد باشد طاغوت است و غیر خدا را پرستش میکند چنین برداشتی خلاف ظاهر است هرچند نمونه دارد و حتّی اصطلاح اصولی هم دارد و چنین حملی در اصول فقه معروف به «تصرّف حکمی» است و کارکردش به این نحو است که نفی موضوع میکند ولی در واقع نفی حکم میکند. امّا به هر حال این حمل خلاف ظاهر است.
اما پاسخ به اشکال دوم هم این است که اگر روایت واحدی داشته باشیم که یک نقل از آن با نقیصه است و یک نقل با اضافه است، نقل با اضافه مقدم است چون دوران بین اصل عدم زیاده و اصل عدم نقیصه است که اصل عدم زیاده مقدم است و دلیلش هم این است که راوی در حال زیاده، توجه دارد ولی نقیصه ممکن است بر اثر عدم التفات باشد.
نکتهای که به ذهنم آمده این است که ما چرا واقفیّه را خیلی پررنگ در این روایات میبینیم. واقفیه در روایات ما حضور پررنگ دارند بر خلاف فطحیّه و آنطور که در نظرم هست این جریان برای شیعه بسیار گران آمد و در یک مقطعی هم اکثریّت را در دست گرفتند.
در این روایاتی که خوانده شد افرادی مثل حسین بن مختار قلانسی، حمید بن زیاد کوفی، علی بن حسن، حسن بن محمد بن سماعة کندی که از عمودهای واقفه است. اینها کسانی بودند که قصد داشتند امامت را تمام کنند و لذا حضور اینها در سند روایات باعث میشود که ما شک مان به این روایات بیشتر شود و لو به حسب موازین رجال میگویند که اینها ثقه بودند یعنی آدمهای بدی بودند ولی دروغ نمیگفتند.
اما اشکال دیگری که عرصه را بر این روایات تنگ میکند روایاتی است که از شیعه و سنّی رسیده مبنی بر اینکه یک سری قیامها قبل از قیام حضرت مهدی (عج) میشود و ائمه هم آن را تأیید کردهاند و روایات هم به قدری از دو طریق شیعه و سنّی متعدد است که لازم نیست به خصوصه بررسی سندی شود. بنده چند روایت از این دسته روایات خدمت شما میخوانم:
امام میفرمایند: مثل اینکه من پیش قومی هستم که از مشرق خروج کردهاند، حق را مطالبه میکنند ولی به آنها نمیدهند سپس حق را مطالبه میکنند ولی به آنها نمیدهند پس هنگامیکه با این وضع مواجه میشوند، شمشیر دست گرفته و حکومت زمان حاضر به عقب نشینی میشود ولی اینها دیگر قبول نمیکنند و خواستاشان را بالاتر میبرند و دفع نمیکنند حکومت یا پرچم یا سیوف را الّا اینکه به دست صاحب شما (امام زمان (عج)) بدهند.
ذیل همین روایت است که مرحوم مجلسی آورده است که ما امیدمان این است که منظور از حکومتی که شمشیر را به دست امام زمان (عج) میدهند، همین حکومت صفویه است در حالیکه اشرف افغان آمد و شاه سلطان حسین را از بین بردند و لذا تطبیقات اشتباه است و رفقاء باید مواظب باشیم که از این سوراخ دوباره گزیده نشویم؛ سید بن طاووس در قرن هفت ادّعا کرد که امام زمان (عج) ظهورشان نزدیک است و ظهور مغول، یکی از نشانههای آن است در حالیکه هفت قرن از آن زمان گذشته است.
امروز هم شاهد آن هستیم که برخی این روایات را تطبیق بر دوران انقلاب اسلامی میکنند و این کار درستی نیست.
در رابطه با کلمه ظهور صغری نیز باید نکتهای را عرض کنم. واژه ظهور صغری را برخی از جریانهای انحرافی امروز استفاده میکنند؛ بله این واژه در کلمات بزرگان ما به کرّات به کار برده شده ولی در جهت منفی در برخی از جریانات امروز نیز به کار گرفته میشود و باید حواس مان باشد که استفاده از این کلمه تأییدی بر آن جریانات انحرافی نباشد.
مردی از اهل قم مردم را به حق دعوت میکند و مردانی آهنیین که بادهای سنگین آنها را نمیلرزاند حولش جمع میشوند که از جنگ خسته نمیشوند و نمیترسند و بر خدا توکّل دارند که همانا عاقبت برای متّقین است.
این روایت به تنهایی سند ندارد ولی به هر حال در آن آمده است: خدمت حضرت نشسته بودم، حضرت این آیه را خواندند: حتی اذا جاء وعد اولیهما بعثنا علیهم عباداً لنا اولی بأس شدید فجاسوا خلال الدیار وکان وعداً مفعولاً. این آیه آنطور که من خواندم در بحار آمده است ولی در قرآن بعثنا علیکم هست و ممکن است که در کلمات نسّاخ تغییر کرده باشد.
پس از اینکه آیه قرائت شد راوی میپرسد: فدای شما شوم، اینها که خداوند فرمود « حتی اذا جاء وعد اولیهما بعثنا علیهم عباداً لنا اولی بأس شدید فجاسوا خلال الدیار وکان وعداً مفعولاً» چه کسانی هستند؟ امام سه مرتبه فرمودند اینها اهل قم هستند.
اصل آیه مال بنی اسرائیل است و در قرآن به دو فساد بنی اسرائیل و دو نابودی و هلاک شدن آنها اشاره میکند. در آیه قبل خداوند میفرماید: وَ قَضَيْنا إِلى بَني إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً؛ ما به بنى اسرائيل در كتاب(تورات) اعلام كرديم كه دو بار در زمين فساد خواهيد كرد، و برترىجويى بزرگى خواهيد نمود.
حالا بحث شده است که این دوبار چه هست؟ یک مرتبه از آن مربوط به جریان بخت النصر است که ششصد سال قبل از میلاد آنها را نابود کرد و مورد دومش مربوط به سیانوس یا آنطیاخوس بود که صدسال قبل از میلاد آنها را نابود کرد./904/422/ح
تهیه و تنظیم: محرم آتش افروز