به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله محمدمهدی شب زنده دار در درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر خود در دارالتلاوه مسجد اعظم قم به تاریخ سه شنبه دهم شهریور ماه 1397 به بررسی ادله التألیم البدنی الجسمی پرداخت و گفت: برای اثبات صنف اول از اصناف مندرجه تحت نوع سوم که اعمال قدرت و امر و نهی به ید باشد مسئله ضرب و ما شابهَ الضرب بود البته ضربی که منتهی به دیه نشود و منتهی به جرح، قطع، کسر و امثال ذلک نشود.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم بیان داشت: آیا این صنف برای همگان در این نوع سوم مقصود هست یا مقصود نیست و اگر هم مقصود نباشد از خود امر و نهی آیا دلیل بر وجوب آن وجود دارد یا ندارد؟ به دو طایفه گفتیم میشود و به ادلهای استدلال شده اجماع بود جواب داده شد روایات بود گفتیم روایات به دو دسته تقسیم میشوند طایفه اولی روایاتی است که حکم شرع بر عنوان امر و نهی قرار گرفته است که بحث شد و نتیجه این شد که استدلال به آن روایات مشکل است.
عضو مجلس خبرگان رهبری افزود: طایفه دوم روایاتی است که بعث شرعی و حکم شرعی بر عنوانهای مختلفی قرار گرفته، دون امر و نهی، مجموع این طایفه دوم که هفده عنوان بود قبلاً عرض شد به طور کلی این هفده عنوان هم به چهار طایفه تقسیم میشود؛ طایفه أولی بعض روایاتی است که خود عنوان ضرب و صک که به معنای ضرب شدید است مأخوذ در دلیل واقع شده «و صکّوا بها جباههم» طایفه دوم روایاتی است که به عنوان ید آمده که ید قدر مسلّم آن ضرب است.
آیت الله شب زنده دار اظهار داشت: طایفه سوم روایاتی است که بین ید و لسان را ملازمه قائل شده و طایفه چهارم عناوین مسبّبهای است که بر روی آنها حکم آمده مثل تغییر، مثل ایذاء و امثال ذلک.
وی در پایان تصریح کرد: بنابراین عمده دلیل بر جواز ضرب که نص است گفتند و این مسلم است این روایت شریفه میشود بقیه روایات اگر باشد به اطلاق باید دلالت بکند دیگر خود ضرب در آن واقع نشده است. عمدهترین روایتی که دلالتش ناص است ناصّه است گفته میشود و خیلی یا اظهر و الروایات در این جهت است همین روایت شریفه است که این روایت از این جهات گفته شده که جهات سندی و دلالی، که سندی آن البته قابل تخلّص است به آن مبنا، اما اشکال دلالی یک و دو قابل تخلّص نیست بنابراین استدلال به این روایت شریفه تمام نیست.
خلاصه جلسه گذشته
آیت الله شب زنده دار در جلسه گذشته گفت: وجه پنجم در ادله امر به معروف و نهی از منکر این هست که در این طایفه تعلیل شده امر و نهی به یک علتی که آن علت ادعا میشود در مورد ضرب و شبه ضرب هم وجود دارد بنابراین میشود قیاس منصوص العلة.
وی افزود: یعنی این روایات علت آورده شدن حکم روی امر و نهی را بیان کرده و ما میبینیم این علت در مورد غیر امر و نهی هم مثل ضرب وجوب دارد بنابراین از باب قیاس منصوص العلة از امر و نهی تعدی میکنیم به آنچه که یفید همان فائده امر و نهی را که عبارت باشد از ضرب، فرک و امثال ذلک.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم بیان داشت: روایت مفصلی است در تحف العقول از سید الشهداء امام حسین سلام الله علیه تا میرسد به اینجا، میفرماید که«و قال»یعنی قال الله تبارک و تعالی«الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَبَدَأَ اللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکَرِ فَرِیضَةً مِنْهُ» چرا؟ «لِعِلْمِهِ» تعلیل فرموده فریضةً منه «لعلمه بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّیتْ وَ أُقِیمَتِ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ کُلُّهَا هَینُهَا وَ صَعْبُهَا».
وی ادامه داد: علت این که خدای متعال ابتداء به امر به معروف و نهی از منکر کرده و آن را فریضه قرار داده این است که خدا آگاه است به اینکه وقتی امر به معروف و نهی از منکر این فرضه، بأنّها یعنی این فریضه، ادا بشود و انجام بشود و اقامه بشود إستقامت الفرائض کلّها، بقیه فرایض در پرتو اقامه شدن این فریضه برپا خواهند شد.
عضو مجلس خبرگان رهبری اظهار داشت: پس این روایت از روایاتی است که تعلیل فرموده فریضه شدن امر به معروف و نهی از منکر را به این علت، این علت در مورد ضرب هم هست در مورد فرک هم هست در جایی که حالا مطلقا بگوییم ضرب و فرک عِدل امر و نهی از و انسان مختار است از اول که آن راه را برود یا این راه را برود یا این که نه بنابر ادلهای که بعداً خواهد آمد بگوییم اینها عدل هم و در کنار و عرض هم نیستند اینها ترتیب دارند درجهبندی دارد اگر امر و نهی؟
آیت الله شب زنده دار گفت: این امر لسانی و نهی لسانی اثر نکرد آن وقت نوبت به ضرب، فرک و امثال ذلک میرسد. بنابراین همان فائدهای که بر آن مترتب است نسبت به یک عده، یک عده با امر و نهی، امر و نهی لسانی، فاعل واجبات میشوند تارک محرمات میشوند همین اثر را هم فرک و ضرب و ماشابه ذلک دارد نسبت به یک عده دیگری که آن لسانی درشان اثر ندارد پس همان اثر بر آن بار است دیگر، و به حکم اینکه علت معمّم است و کما اینکه مخصص است پس حکم تعمیم پیدا میکند در حقیقت این حکم وجوب تعمیم پیدا میکند نسبت به این هم باید گفت که هست.
مشروح مطالب مطرح شده در این جلسه را در ادامه میخوانید:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.
برای اثبات صنف اول از اصناف مندرجهی تحت نوع سوم که اعمال قدرت و امر و نهی به ید باشد مسئلهی ضرب و ما شابهَ الضرب بود البته ضربی که منتهی به دیه نشود و منتهی به جرح، قطع، کسر و امثال ذلک نشود. آیا این صنف برای همگان در این نوع سوم مقصود هست یا مقصود نیست و اگر هم مقصود نباشد از خود امر و نهی آیا دلیل بر وجوب آن وجود دارد یا ندارد؟
به دو طایفهی گفتیم میشود و به ادلهای استدلال شده اجماع بود جواب داده شد روایات بود گفتیم روایات به دو دسته تقسیم میشوند طایفهی اولی روایاتی است که حکم شرع بر عنوان امر و نهی قرار گرفته است که بحث شد و نتیجه این شد که استدلال به آن روایات مشکل است.
طایفه دوم روایاتی است که بعث شرعی و حکم شرعی بر عنوانهای مختلفی قرار گرفته است
طایفهی دوم روایاتی است که بعث شرعی و حکم شرعی بر عنوانهای مختلفی قرار گرفته، دون امر و نهی، مجموع این طایفهی دوم که هفده عنوان بود قبلاً عرض شد به طور کلی این هفده عنوان هم به چهار طایفه تقسیم میشود.
طایفهی أولی بعض روایاتی است که خود عنوان ضرب و صک که به معنای ضرب شدید است مأخوذ در دلیل واقع شده «و صکّوا بها جباههم» طایفهی دوم روایاتی است که به عنوان ید آمده که ید قدر مسلّم آن ضرب است و طایفهی سوم روایاتی است که بین ید و لسان را ملازمه قائل شده و طایفهی چهارم عناوین مسبّبهای است که بر روی آنها حکم آمده مثل تغییر، مثل ایذاء و امثال ذلک.
اما طایفهی أولی از این طایفهی ثانیه روایت «ابی إسمع قاضی مرو عن جابر عن ابی جعفر علیه السلام» است باب سوم از ابواب امر به معروف حدیث اول، «مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ بِشْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عِصْمَةَ قَاضِی مَرْوَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی حَدِیثٍ قَالَ: فَأَنْکِرُوا بِقُلُوبِکُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ» صورتهای آنها را با ضرب شدید بزنید «وَ لَا تَخَافُوا فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَا سَبِیلَ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ هُنَالِکَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِکُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِکُمْ غَیْرَ طَالِبِینَ سُلْطَاناً وَ لَا بَاغِینَ مَالًا وَ لَا مُرِیدِینَ بِالظُّلْمِ ظَفَراً حَتَّى یَفِیئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ یَمْضُوا عَلَى طَاعَتِهِ» به این روایت مبارکه برای این مسئله استدلال شده است که ضرب پس بنابراین لامانع منه، قهراً یکی از اصناف و زیرمجموعههای انکار به ید میشود و قهراً اگر شرایط دیگر وجود داشته باشد واجب است.
صاحب وسائل قدس سره این روایت را چند بار ذکر فرموده است و هیچ کجا تمام روایت را نیاوردهاند، همه جاهایی که بیان فرمودند تقطیع کردند هر بخشی که به نظر مبارک ایشان مناسب با آن عنوان باب بوده همان مقدار را آوردهاند.
در باب یک حدیث ششم، باب یک از ابواب امر به معروف و نهی از منکر حدیث ششم، در باب دو، حدیث ششم، باب سه که الان خواندیم حدیث یک، شاید جاهای دیگر وسائل هم باشد که حالا در کتاب امر به معروف فعلاً این سه جا را مراجعه داشتیم و چون تقریب استدلال به این حدیث و تصمیم نهایی متوقف بر این است که کل حدیث ملاحظه بشود از این جهت حدیث را از خود کتاب شریف کافی عرض میکنیم تا بعد تقریب استدلال بیان بشود و بعد ببینیم آیا دلالت تمام هست یا تمام نیست.
حدیث شریف در کافی بعد از سندی که خواندیم از وسائل اینچنین است «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ یُتَّبَعُ» این کلمهی یُتّبع در خود کافی چاپ اسلامیه وجود دارد. من چاپی که دارم یعنی مراجعه کردم همین چاپ اسلامیه هست، این دارالحدیث را مراجعه نکردم.
معنای ضرر در روایت
در خود وسائل در بعضی نسخ آن هست قومٌ ینبع، در بعض نسخ هست که قومٌ ینبغ، پس یُتّبع، ینبع، ینبغ. اگر یُتّبع باشد «یکون فی آخر الزمان قومٌ یُتّبع» یعنی یک گروهی هستند که اینها مورد پیروی مردم قرار میگیرند، چشم مردم به آنها است؛ اعمال آنها، رفتار آنها، مواضع آنها، در مردم اثر میگذارد بعد مطابعت میکنند آنها را، اگر قومُ ینبع یا ینبغ باشد ینبغ یعنی یظهر، قومی هستند نَبَغان پیدا میکنند یعنی ظهور پیدا میکنند در میان آنها.
«فِیهِمْ قَوْمٌ مُرَاءُونَ یَتَقَرَّءُونَ وَ یَتَنَسَّکُونَ حُدَثَاءُ سُفَهَاءُ» گروهی که اهل ریاء هستند تَقَرُء میکنند. تقرء به معنای تعبّد گرفته یعنی اهل عبادت هستند، مسجد و نماز و خیلی ظاهرشان اهل عبادت است و اهل تنسّک هستند تنسک هم به همان معنای عبادت است عطفش تفسیری مثلاًباشد. حدثاء، سفهاء، اینها تازه به دوران رسیدهاند سابقهای در عبادت و تقوا و فضیلت و اینها ندارند سفهاء آدمهای سبکمغز و نابخردی هستند.
اینها خصوصیتشان این هست که «لَا یُوجِبُونَ أَمْراً بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْیاً عَنْ مُنْکَرٍ إِلَّا إِذَا أَمِنُوا الضَّرَرَ» اینها امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند مگر وقتی که مأمون از ضرر باشند. اینجا اگر یادتان باشد در دلیل اشتراط عدم ضرر که یکی از شرایط امر به معروف قبلاً خواندیم یکی از شرایطش این بود که ضرر نداشته باشد.
اینجا این روایت را آوردیم از باب روایاتی که کأنّ میگوید این شرط نیست حالا اینجا فلذا بزرگان آمدند در مقام توجیه برآمدند جمعاً بین ادلهای که میگوید اگر ضرر بود امر به معروف واجب نیست و این روایت گفتند این ضرر اینجا معنایش ضرر نیست.
یعنی عدم نفع، جایی امر به معروف و نهی از منکر میکنند که نفعی برایشان داشته باشد اگر نفعی نداشت امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند یا مقصود ضرر اندک است «الا إذا أمنوا الضرر»، یعنی ضرر کم، چون ضرر خیلی کم مانع از وجوب امر به معروف و نهی از منکر نمیشود اینها ادنی ضرری هم اگر باشد اینها امر به معروف نمیکنند نهی از منکر نمیکنند «یَطْلُبُونَ لِأَنْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَ الْمَعَاذِیرَ» دنبال این هستند که یک راهی پیدا کنند برای فرار از امر به معروف و نهی از منکر کردن، یک مجوّزی، یک عذری پیدا کنند برای این که امر به معروف و نهی از منکر ننمایند که بگویند آقا اگر از ایشان سؤال بکنی چرا اینجا امر به معروف نکردی، چرا نهی از منکر نکردی؟
یک عذری را میتراشند درست میکنند به این جهت به این جهت، «یَتَّبِعُونَ زَلَّاتِ الْعُلَمَاءِ وَ فَسَادَ عَمَلِهِمْ» اینها کارشان این هست که بالاخره علما که معصوم نیستند ممکن است یک جایی مضلّهای داشته باشند و یک اشتباهی داشته باشند ناروایی از ایشان سر بزند یا یک عمل فاسدی معاذ الله یکجا از یک کسی سر بزند، اینها خوبیهای علماء را نمیبینند دنبال این هستند که آن چیزها را پیدا کنند به رخ مردم بکشند بگویند اینها اینجوری هستند و پایگاه علماء را در بین مردم سست کنند «یُقْبِلُونَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ....
و «یُقْبِلُونَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ» اینها به نماز و روزه و اینها اقبال میورزند، روی میآورند «وَ مَا لَا یَکْلِمُهُمْ فِی نَفْسٍ وَ لَا مَالٍ» یکلمهم یعنی چی؟ جرح نمیکنند «فی نفس و لامال» یعنی برنمیتابند مثلاً به خودشان این که مشکلی، نقصی در مالشان، بدنشان، در راه امر به معروف و نهی از منکر مثلاً پیدا بشود «وَ لَوْ أَضَرَّتِ الصَّلَاةُ بِسَائِرِ مَا یَعْمَلُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ لَرَفَضُوهَا کَمَا رَفَضُوا أَسْمَى الْفَرَائِضِ وَ أَشْرَفَهَا» همین نماز و روزهای را هم که به جا میآورند این را هم اگر ببینند نماز به سایر کارهایشان، به اموالشان، به ابدانشان ضرر میرساند لرفضوها، همانطور که نماز خودشان را نمیخوانند روزهی خودشان را نمیگیرند «کما رفضوا أسمی الفرائض و اشرفها»، رفیعترین فرائض، و شریفترین فرائض را، همانطور که آن را رفض کردند و کنار زدند و انجام نمیدهند نماز و روزهی خودشان هم همینجور است بعد حضرت اینجا وارد این میشوند که «إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَام الْفَرَائِضُ هُنَالِکَ یَتِمُّ غَضَبُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِمْ» اینجاست که این آدمهایی که اینجوری هستند که امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند، دنبال مضلّات علماء هستند، واجبات خودشان را هم تا جایی انجام میدهند که ضرر مالی و جانی برایشان نداشته باشد.
این آدم «یَتِمُّ غَضَبُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِمْ فَیَعُمُّهُمْ بِعِقَابِهِ» عقاب را بر آنها نازل میکند اما این عقاب اینجوری نیست که بر شخص آنها وارد بشود عقاب وقتی وارد میشود برای یک جمعیت، اینها دیگر خشک و تر را با هم میسوزاند «فیعمّهم بعقابه فَیُهْلَکُ الْأَبْرَارُ فِی دَارِ الْفُجَّارِ وَ الصِّغَارُ فِی دَارِ الْکِبَارِ» البته همانطور که در بحثهای کلامی و عقیدتی گفته شده در این موارد آن ابرار و آن صغار پاداش آنجهانی پیدا میکنند که جبران میشود ولی الان که عذاب میآید بالاخره عذاب که میآید همهی اینها، زلزله میآید مثلاً همهشان، رعد و برق است چیزی میآید خشکسالی میآید هر چه میآید یک بیماریِ وبای مثلاً همگانی میآید دیگر همه، اینجور نیست که خدای متعال در اینجا یک کاری بکند که این مثلاً میکروب وبا فقط در آنها وارد بشود، میکروب که آمد همه مبتلا میشوند زلزله که آمد همهجا، همهی ساختمانها مثلاً خراب میشود اینها هم، ابرار هم گرفتار میشوند.
صغار هم گرفتار میشوند منتها گرفتاری اینها بعداً در آخرت جبران میشود به جوری که میگویند یعنی راضی میشوند میگویند الحمدلله الان این چیزی که الان دارند به ما اینجا میدهند عوض آن، لایُقاص به آنها، بعد میفرماید «إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ سَبِیلُ الْأَنْبِیَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ» راه صلحاء و صالحین است «فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ» حال این مذاهب هم یعنی چی؟
یعنی راههای رفت و آمد امنیت پیدا میکند یا نه، در اثر این امر به معروف و نهی از منکر مذاهب در امنیت قرار میگیرند خود مذاهب مختلفهای که وجود دارد یعنی یک نفع همگانی برای همه دارد ولو بعض مذاهب هم درست نباشند «وَ تَحِلُّ الْمَکَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ وَ یُنْتَصَفُ (خوب اینجاها را دقت میفرمایید) وَ یُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ یَسْتَقِیمُ الْأَمْر فَأَنْکِرُوا بِقُلُوبِکُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَا تَخَافُوا فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِم» بقیه دیگر همان بود که در وسائل خواندیم. پس این صدر را صاحب وسائل تا اینجا حذف فرموده است.
بررسی مرجع ضمیر «صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ»
حالا تقریب استدلال به این روایت مبارکه به این هست که این که فرمود «صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ»، این ضمیر هم به کجا برمیگردد؟ صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ، قبل از این جمله ما یکی آن «قومٌ یُتّبع»، آن قومی بود که یک ویژگیهایی حضرت برای آنها ذکر فرمودند یک احتمال این هست که کلام را حضرت به او شروع کردند و او کأنّ نقطهی مرکزی کلام هست یعنی موضوع آن هست.
بنابراین ضمیر هم به همانها برمیگردد که این قوم اینچنینی را که دارای این اوصاف بود این خصوصیات برایشان ذکر کردیم، اینها را دارد میفرماید که «صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ»، به آنها برمیگردد که اینها یک قسم از انسانهایی هستند که فاعل منکرند تارک واجب هستند.
بنابراین آنها را میگوید این کار بکن، اگر بخواهیم برای مطلق موارد امر به معروف و نهی از منکر از آن استفاده بکنیم باید به الغاء خصوصیت یا به قول به عدم فصل ضمیمه بکنیم؛ بگوییم راجع به این فاعلین منکر و تارکین واجب شارع فرموده «صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ»، بنابراین فرقی بین اینها و غیر اینها نیست امّا به اجماع و عدم قول به فصل و إمّا به الغاء خصوصیت.
احتمال دوم این هست که برگردد ضمیر به آنچه که امام علیه السلام بعداً به مناسبت رسیدن کلام به این که اینها رفض میکنند امر به معروف و نهی از منکر را، کما رفضوا اسمی الفرائض، بعد حضرت فرمود ««إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ» بعد میفرماید که حالا «صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ» یعنی همینهایی که باید امر به معروف بشوند و نهی از منکر بشوند که اگر به این قسمت دوم فقط بگوییم برگردد دیگر احتیاجی نداریم به اجماع مرکب، قول به عدم فصل یا الغاء خصوصیت.
احتمال سوم این هست که برگردد به هر دو طایفه، یعنی هم به آن چیزی که ابتداءً حضرت با آن کلام را شروع کردند، موضوع اصلی و اولی کلام قرار دادند و هم به آنچه که بعداً در مقام توضیح و تبیین به او اشاره فرمودند و به همهاش برگردد. اگر به همه هم برگردد، به هر دو طایفه برگردد این هم باز استدلال برای مقام احتیاجی به آن ضمائم الغاء خصوصیت و قول به عدم فصل و اینها نخواهد داشت.
احتمال چهارم این هست که برگردد به این اخیر، که فرمود «و یُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ یَسْتَقِیمُ الْأَمْرُ فَأَنْکِرُوا بِقُلُوبِکُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُم» ضمیر برگردد به همین اعدائی که قریب به این جمله ذکر شده و آخرین چیزی بود که صلاحیت برای این که ضمیر به آن برگردد در کلام هست.
پس بنابراین در این مرجع ضمیر «صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ»، چهار احتمال وجود دارد. تقریب استدلال این هست که استظهار بشود که مرجع ضمیر یکی از آن سه تا هست نه اعداء، یکی از آن سه تا است.
اگر مرجع ضمیر یکی از آن سه تا باشد حالا اگر اولی باشد به ضمّ آن که گفتیم، قول به عدم فصل و امثال ذلک، اگر دومی باشد احتیاج به این ضمیمه ندارد اگر سومی هم باشد که هر دو باشد که باز هم احتیاج ندارد پس بنابراین کسی که به این روایت میخواهد استدلال بکند باید استظهار کند که این ضمیر مرجعش احد الامور الثلاثه است، احدی الامور الثلاثه است اینجور باید استدلال بکند این تقریب استدلال به این روایت شریفه.
در مقام تحقیق که آیا این استدلال تمام هست یا نه تمام نیست؟ وجوهی از ملاحظات و ایرادات هست که باید بررسی کنیم ببینیم که آیا با توجه به آن ایرادات باز استدلال تمام میشود یا نه.
اشکال اولی که قبلاً هم متذکر شدیم فقط اشارةً حالا عرض میکنیم این هست که گفتند این روایت از نظر سند مشکل دارد چرا؟ برای این که هم مشتمل بر ارسال است و هم مشتمل هست سند بر بعض افراد که وثاقت آنها ثابت نشده.
اما اشتمال بر ارسال، چون دیدید سند این بود «احمد بن محمد بن خالد عن بعض اصحابنا» و احمد بن محمد بن خالد یک آدمی است که گفتهاند ایشان خودش آدم ثقهای است ولی اشکالش این هست که بسیار یعتمد المراسیل و از ضعفاء نقل میکند و حتی ابن غضائری که کم کسی است که از تضعیف ایشان رهایی داشته باشد، ایشان فرموده احمد بن محمد بن خالد برقی خودش ثقةٌ، اشکال در مرویٌ عنهای آن هست که از ضعفاء نقل میکند از این، بنابراین اینجا نمیشود گفت به خاطر احمد بن محمد بن خالد آن بعض اصحاب ان شاء الله آدمهای ثقهای بودندو نه، رویهی ایشان این نبوده که حتماً از آدمهای ثقه نقل بکند. پس این یک ارسال در اینجا وجود دارد.
بعد «ابی عصمة قاضی مرو عن جابر عن ابی جعفر علیه السلام» اینجا دارد عن جابر عن ابی جعفر علیه السلام ولی در باب دوم حدیث ششم «عن ابی عصمة قاضی مرو عن ابی جعفر علیه السلام» خود صاحب وسائل این روایت را در باب دوم، در باب سوم عن جابر نقل کرده در باب دوم خود صاحب وسائل مستقیماً میگوید قاضی مرو عن ابی جعفر علیه السلام، در باب یکم آنجا هم میفرماید که ابی عصمة عن جابر عن ابی جعفر علیه السلام، بنابراین این اختلاف نقل صاحب وسائل کأنّ نشان میدهد که منبع، آن کافی که ایشان از آن نقل میکرده، کتبی که از آن نقل میفرماید دو جور بوده، اشتباه از ایشان است یا در منبع اینچنینی بوده؟ بنابراین امر مردد میشود که این روایت ارسال دارد یا ارسال ندارد.
حالا این ارسال دوم ممکن است که خیلی مهم نباشد بگوییم آن مرسل اگر آن مرسلٌ عنه همان جابر است دیگر حالا، حالا آنجا ذکر شده اینجا مثلاً ذکر نشده این یک اشکال، پس اشکال ارسال است که ما این اشکال را راه حلی برای دفع آن فعلاً نداریم.
اشکال دوم این هست که خود این قاضی مرو ابو عصمة قاضی المرو، حالش برای ما روشن نیست
اشکال دوم این هست که خود این قاضی مرو ابو عصمة قاضی المرو، حالش برای ما روشن نیست؛ لم یُوثّق فی کتب الرجال، البته جرح هم ندارد ولی توثیق هم ندارد. آن بشر بن عبدالله که در بعضی از نسخ هم بُشیر هست این هم باز لاتوثیق له، بنابراین سند علاوه بر ارسال مشتمل هست بر دو نفر که اینها توثیقی در کتب رجال ندارند.
پس بنابراین سند محل اشکال است و لکن علی مسلکنا که قبلاً هم عرض کردیم چون این روایت در کافی شریف است و ما میگوییم که تمام روایات کافی ولو اسنادش ضعیف باشد ولو سند ضعیف باشد حجت است به خاطر شهادت کلینی به این که شهادت داده این مضامین، این مطالب از ائمه صادر شده با توضیحات و تفصیلات تفصیلیای که قبلاً هم عرض کردیم و به صورت جزوه هم درآمده، آقایانی که قبلاً تشریف نداشتند میتوانند به آن جزوهها مراجعه بفرمایند. این پس بنابراین اشکال سندی علی المسلک المعروف بین الاعلام قابل دفاع نیست و این اشکال سندی وارد است فقط علی هذا المبنی میتوانیم تخلّص کنیم بگوییم از نظر سند لابأس به.
و اما از نظر دلالت، اما از نظر دلالت محقق عراقی قدس سره فرموده است و همچنین صاحب جواهر، محقق عراقی تعبیرشان این هست که این روایت راجع به باغین هست نه کلّ کسانی که فاعل منکر هستند یا تارک واجب هستند خصوص باغین را دارد میفرماید. صاحب جواهر هم تعبیرشان این هست که این روایت راجع به کسانی که، الموصوفین بهذه الاوصاف، به خصوص اینهاست نه برای همگان، تعبیر باغین ندارد صاحب جواهر، اما ایشان میفرماید این روایت مخصوص همین افرادی است که در اینجا ذکر شده است.
عرض میکنم در توضیح این مطلب که ما گفتیم در این روایت چند احتمال است در مرجع ضمیر؟ چهار احتمال، صاحب جواهر میفرماید که اگر این ضمیر برگردد به آن طایفهی اول، حضرت برای طایفهی اول، یعنی همان چیزی که کلام را با آن شروع کردند آن موضوعی که کلام را حضرت با آن شروع کردند یک اوصاف ویژهای برایشان فرمودند که اینها قومٌ مراعون، اینجور هستند اینجور هستند یک ویژگیهای خاص دارند اینها را حضرت میفرمایند که شدت باید به خرج داد برای ایشان، چون اینها خیلی تأثیرگذار هستند در جامعه، همانطور که خواندیم عبارات آن را، یک آدمهای ویژهای هستند که اینها خیلی تأثیرگذار در جامعه هستند مثل این نیست که یک کسی حالا خودش یک گناهی را انجام میدهد فردی، شخصی، تأثیر اجتماعی آنچنانیای ندارد این افرادی که دارای این خصوصیات اینچنینی هستند اینجا را این روایت شریفه فرموده «صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ».
بنابراین ما نمیتوانیم به ضمیمهی قول به عدم فصل یا الغاء خصوصیت تعدی به دیگران بکنیم چرا؟ برای این که دلیلی برای عدم فصل ما نداریم، این عدم فصل ادعایی هست خود این روایت میتواند دلیل بر فصل بشود و الغاء خصوصیت هم همینجور، وقتی خصوصیت را بالوجدان در اینها داریم میبینیم اینها یک آدمهای مراعی، متنسّکِ متقرّء تابع ضلات علماء هستند چه میکنند این کارهای ناشایست خاصی که از اینها سر میزند ممکن است که اینها باعث شده که شارع در باب امر به معروف نسبت به آنها یک شدت ویژهای به خرج داده که این شدت دربارهی دیگران نباشد.
پس بنابراین اگر به آن أولی هم برگردد به قول صاحب جواهر، علاوه بر این که حالا اضافه میکنیم ممکن است به آن اولی برگردد امر مردد است که به آن أولی برمیگردد یا به دومیها برمیگردد یا به مجموع اینها برمیگردد یا به آن اعداء برمیگردد.
بنابراین یا استظهار میشود که به أولی برمیگردد چون مصبّ کلام و مابدءَ به الامام علیه السلام آنها بودند و ظاهر این هست که موضوع بحث آنها هستند چون بدءَ به الامام علیه السلام و ظاهر این هست که آنها موضوع بحث هستند استظهار میکنیم که ضمیر به آنها برمیگردد و اگر ضمیر به آنها برگردد اینها یک طایفهی ویژهی خاصهای هستند.
اگر هم این استظهار را نکنیم بگوییم بله درست است که آن بدء به، ولی بعد هم حضرت مطالبی فرمودند که آنها هم قابلیت این که مرجع ضمیر باشند دارند بنابراین مردد میشویم که ضمیر به آن برمیگردد یا به بقیه برمیگردد و چون اگر به اولی برگردد اشکال صاحب جواهر وجود دارد بنابراین امر دائر میشود بین این که مراد از این جملهی مبارکه، جملهای باشد که یصحّ.... معنایی باشد که یصحّ به الاستدلال یا معنایی باشد که لایصحّ به الاستدلال، فلذا است که از حیّز استدلال میافتد چون امرش دائر است بین مایصحّ الاستدلال و مالایصحّ الاستدلال میشود.
توضیح بیانات آقاضیاء
و اما طبق فرمایش آقا ضیاء قدس سره، مرحوم آقا ضیاء اصلاً به اعداء و باغین برگردانده یعنی همین که آخر ذکر شده این هم یا استظهار میشود و یا احتمال مساوی با احتمال دیگر داده میشود اما استظهار آن بر اساس این هست آقا ضیاء دیگر قرائنی ذکر نفرموده فرمودند این به آن برمیگردد این برای اینها است شاید مراد مرحوم آقا ضیاء قدس سره این باشد که اولاً تا مرجع قریبی وجود دارد یعنی چیز قریبی وجود دارد که یصلح به این که مرجع ضمیر باشد این ضمیر را باید به آن برگرداند نه به ما یکون بعیداً عن الضمیر، گفت این اعداء که کنار این جمله ذکر شده صلاحیت برای این دارد که ضمیر به آن برگردد چرا برگردانیم به آن که اول کلام هست؟ یا آن که متوسط در کلام هست؟ همین که قریب است این اولاً.
علاوه بر این که حالا همان بحثی که در اصول داریم که اگر ضمیری، قیدی متعقّب به جُملی شد آیا به کلّ او برمیگردد یا به آن اخیر برمیگردد؟ معمولاً گفتند که آن اخیر قدر متیقّن است به آن برمیگردد مابقی معلوم نیست محل اختلاف شده. پس بنابراین اینجا این ضمیر اعداء وجود دارد این یک جهت است. جهت دوم این هست که امام علیه السلام به آیهی شریفهی «إِنَّمَا السَّبیلُ عَلَى الَّذینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم» (شوری، 42)
حضرت سلام الله علیه فرمودند که «وَ لَا تَخَافُوا فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَا سَبِیلَ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیم» استشهاد به این آیه کردند. اینها چه کسانی هستند؟ آنهایی که بغی میکنند، ظلم به دیگران میکنند یعنی تعدی به دیگران میکنند.
کسی که خودش نمازش را نمیخواند، کار به دیگران ندارد؛ روزهی خودش را نمیگیرد اعمال و واجبات خودش را انجام نمیدهد، محرمات خودش را ترک، اما این نه، پس معلوم میشود که نظر به اعداء است اعداء است که به دیگران ضرر میرساند با دیگران دشمنی میکند پس بنابراین استشهادی هم که حضرت فرمودند این نشان میدهد که نظر به همینهایی دارند که اعداء هستند و دشمن هستند با این تناسب بیشتری دارد تا کسی که مجرد این که واجبات خودش را انجام نمیدهد محرمات خودش را معاذ الله انجام میدهد.
خب سوم این که باز حضرت فرمودند اگر شما به لفظ گفتید صک جبهه هم کردید، همهی اینها را انجام دادید اثر نکرد، آنوقت فرمود چکار کنید؟ آن وقت فرمود که «جاهدوهم بأبدانکم» اینها را به جنگ آنها بروید باز این نشان میدهد که طرف حساب کی هست؟ طرف حساب اعداء هستند که میگوید کار به جهاد میرسد و این که با ایشان مبارزه کنید به جهاد بروید.
بنابراین توجه به این سه نکته قرب چیزی که یصلح للمرجعیه، دو: استشهاد امام علیه السلام به آیهای که مناسب با اعداء است نه با هر فاعل منکری و تارک معروفی که برای خودش را دارد انجام نمیدهد یا نه، سه این که بعد فرموده اگر اینجوری شد جاهدوهم بأبدانکم، بعد قرینهی چهارم، حالا که مجاهدهی با اینها میکنید حضرت چه فرمودند؟ فرمودند که «غیر طالبین سلطانا» با آنها که میجنگید مقصودتان این نباشد که بر آنها سلطه پیدا بکنید نه مقصودتان این باشد که آنها به حق بیایند به راه حق بیایند «و لا باغین مالاً و لا مریدین بظلمٍ ظفراً» باز اینها برای کجاست؟
برای جمعیت بُغات و دشمنانی هستند که وقتی با آنها میجنگید مقصود این نباشد که آنها را تحت سلطه بخواهید بگیرید، اموال آنها را به عنوان غنیمت بگیرید اینها قصدتان نباشد باز اینها هم نشان میدهد که چه هست؟ نظر به بُغات دارد یعنی جمعیت ستیزهجویی که مثل همین داعشیها و امثال ذلک و این طالبانیها و اینها که به جان شیعه میافتند با شیعه، اینها را دارد میفرماید اینها دستور خاصی راجع به اینها دارد میفرماید ما نمیتوانیم تعدّی به غیر اینها بکنیم.
پس یا استظهار میکنیم علی ضوء هذه القرائن که اصلاً مرجع ضمیر همین است پس دیگر ربطی به بحث ما ندارد و اگر هم استظهار نکردیم قهراً احتمال مساوی با آن احتمال که وجود دارد بنابراین جمله متعیّن نمیَشود فیما یُستدلّ بها، در آن معنا، امرش باز دائر میشود بین مایصحّ الاستدلال و بین مالایصحّ الاستدلال، بنابراین استدلال به این روایت شریفه.... این هم استدلال دوم.
اشکال سوم که آن هم اشکال دلالی هست و آن این است که فرمود «صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ»، این «بها» به کجا برمیگردد؟
اشکال سوم که آن هم اشکال دلالی هست و آن این است که فرمود «صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ»، این «بها» به کجا برمیگردد؟ اصلاً نام ید که در این روایت نیامده که، صدر روایت، ذیل روایت هر جا دیدیم صدرش مخصوصاً نیامده که، صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ، چطور به ید برگردانیم، به اعمال قدرت برگردانیم؟ بنابراین صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ، اصلاً ضرب را دلالت ممکن است که بگوییم نمیکند بها، چیزی که قبل از این جمله قرار گرفته و میشود بها به آن برگردد فریضةٌ عظیمةٌ، اینها است یعنی با این فریضه به صورتَشان بزنید.
یعنی جلویشان را بگیرید این یک امر کنایهای است نه این که با دستتان بزنید به صورتشان، سیلی بزنید بعضی وقتها گفته میشود این حرف را بزن به صورتش، بزن به دهانش، چون قبلش که یدی نیست چیزی نیست آخر، صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ، این «بها» به کجا برمیگردد؟
حالا شما باز تأمل کنید من چند بار تأمل کردم ببینم این «بها» به کجا میخواهد برگردد؟ دیدم که بنابراین این روایت را ما جزو روایات دالّهی بر طایفهی سوم یعنی بر نوع سوم که ید باشد اعمال قدرت باشد و مسلم گرفتند که در کلمات من ندیدم، مسلم گرفتند «صُکُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ» یعنی کأنّ همین یعنی ضرب سیلی به صورت زدن، ولی برای «بها» ما ضمیری پیدا نکردیم قبلش خواندم دیگر، امروز عبارت را خواندم دو مرتبه شما مراجعه هم بفرمایید به کل روایت، آنچه که قبل از این ذکر شده است و میتواند ضمیر به آن برگردد «أَسْمَى الْفَرَائِضِ وَ أَشْرَفَهَا إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا» بها یعنی به این فریضهی عظیمه «تُقَام الفرائض» بعد حضرت میفرمایند که «بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَکَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ وَ یُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ یَسْتَقِیمُ الْأَمْرُ فَأَنْکِرُوا بِقُلُوبِکُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ صُکُّوا بِهَا» یعنی با همین فریضه.
بالاخره لااقل من الاجمال که نمیدانیم این بها را چه معنا بکنیم؟ بگوییم بأیدیکم، به لحاظ بگوییم ضمیر به تناسب مقام است ضمیر مرجعش به تناسب مقام روشن میشود یعنی صکّوا بأیدیکم جباههم، یا نه صکوا بها یعنی با همین فریضه بزنید و میگوید در فارسی میگویند رویش را کم کن، میگوید با این حرفها رویش را کم کن، یعنی روی این اعداءتان را کم بکنید با همین مسئلهی امر به معروف و نهی از منکر.
عمده دلیل بر جواز ضرب نص است
بنابراین عمده دلیل بر جواز ضرب که نص است گفتند و این مسلم است این روایت شریفه میشود بقیهی روایات اگر باشد به اطلاق باید دلالت بکند دیگر خود ضرب در آن واقع نشده است. عمدهترین روایتی که دلالتش ناص است ناصّه است گفته میشود و خیلی یا اظهر و الروایات در این جهت است همین روایت شریفه است که این روایت از این جهات گفته شده که جهات سندی و دلالی، که سندی آن البته قابل تخلّص است به آن مبنا، اما اشکال دلالی یک و دو قابل تخلّص نیست بنابراین استدلال به این روایت شریفه تمام نیست و اما الروایاتٌ الاُخر ان شاء الله فردا./906/422/ح