به گزارش خبرنگار وسائل، پیش اجلاسیه کرسی نظریهپردازی با موضوع «پارادایم شبکهای»، یکشنبه 12 اسفند 1397 به همّت گروه منطق فهم دین پژوهشکده حکمت و دینپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ساختمان مرکزی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد.
در این کرسی علمی حجتالاسلام دکتر عبدالحمید واسطی به عنوان ارائه دهنده و حجج اسلام دکتر خسرو باقری نوعپرست، حسین بوستان و حمیدرضا شاکرین به عنوان داور و حجج اسلام دکتر سیدمحمدتقی موحدابطحی، حسین سوزنچی، علیرضا قائمینیا و رضا عبدی به عنوان ناقد حضور داشتند. دبیری این جلسه به عهده حجت الاسلام دکتر سوادی بود.
آنچه در ادامه میخوانید مشروح سخنان حجت الاسلام واسطی در این نشست است:
عرائض بنده در دو محور است محور اول بحث عنوان و صورتبندی است و محور دوم از حیث محتوایی است. در محور اول بنده به این مبحث پرداختهام که اگر یک نظریه بخواهد عیار نظریه داشته باشد چه محورهایی را باید پوشش دهد.
تعریف نظریه بر اساس آنچیزی که هیئت کرسیهای نظریهپردازی بیان کردهاند عبارت است از: بازهای از گزارههای منسجم قابل سنجش که به چیستی و چرایی و چگونگی میپردازند و امکان تغییر ایجاد میکنند. تلاش شده که مؤلفههای این تعریف در این ایدهای که عرضه میشود رعایت شود.
عیار نظریه آنجایی قابل قبول است که کفایت لازم از حیث سرعت و محتوا برای تبیین وجود داشته باشد ما در این مقالهامان این معیارها را مطرح کردهایم و به آنها در تدوین مقاله توجه داشتهایم.
20 فرایند در ذیل سه فصل برای نظریه مورد نظر قرار گرفته که توسعه آن در جدول سازههای عام تغییر یک نظریه است آمده که در آن جدول 20 محور در نظر گرفته شده که شامل مسئله اصلی، مسئله فرعی، بستر، چارچوب و ... میشود. این عرض حقیر در مورد صورتبندی نظریه بود.
در بحث محتوای این مقاله زمینهسازی اولیه توجه به این ایده جملهای بود که یکی از اندیشمندان در فضای علوم انسان بیان کردند و رسانهای شد؛ آن جمله این بود که «هنوز پارادایم تولید علوم انسانی اسلامی ایجاد نشده». پیرو این جمله، بنده در مباحثی که در اینباره مطرح بود، به دنبال این رفتم که در مباحثی که تاکنون در این زمینه مطرح شده، فراوانی محتوا چقدر است که بشود در قالب یک پارادایم صورتبندی شود؟
وقتی که مراجعه کردم دیدیم که مرحله گفتمانسازی از سه مرحله شکل گیری یک دستگاه علمی تکمیل است و بقیه مرحلهها یعنی سازواره و سازمان پیدا کردن و مسئله تولید علم در حال شکلگیری است.
در مرحله بعدی که باید گفتمان تبدیل به یک سامانه شود و سازمان پیدا کند دیدم که یکی دو سامانه وجود داشت که هم پارادایم اجتهاد دینی در آن مطرح بود و هم چند پارادایم دیگر که توسّط اساتیدی مانند دکتر ایمانی، سوزنچی و دکتر بستان ارائه شده بود.
با بررسی این موارد دیدم که یک دستگاه اولیه شکل گرفته ولی صورتبندی منطقی برای اینکه یک دستگاه معرفتی که ارتباط اینها با هم توسّط یک دالّ مرکزی کنترل شود وجود ندارد.
بنده تلاش کردم که یک انسجامی بین محورهای لازم برای پارادایم که حداقل در پنج محور شکل گرفتهاند، برقرار شود که یک هسته مرکزی داشته باشند و آن هسته مرکزی شبکه اصلی است. در مقاله پس از توصیف مسئله وارد متحوا شدهام و گفتهام اگر پارادایم قابل توصیف است چگونه است، یا دستگاه مرکزی برای هسته تولید علمی به چه نحو فعال شده و کارایی دارد؟
برای دقیق سازی این مسئله که دستگاه موضوعی برای تولید علم دینی چه هست یک سری مفاهیم باید تعریف شوند که یکی از آنها علم دینی است. تعریف علمی عبارت است از مجموعه گزارههای توصیفی و لوازم عقلانی آنها که از منابع وحیانی یا متصل به وحی استخراج شده و کفایت لازم برای حل مسئله را دارند.
اما تعریف ما از پارادایم عبارت است از یک الگوی کلان معرفتی که نظام فکری و روشی را برای تولید نظریهها ارائه میکند. در پارادایم باید محورهای پنچگانه حداقلی رعایت شود. مقصود ما از کلمه شبکه یک مجموعه به هم پیوسته و منسجم است که به صورت تعاملی و برآیندی کار میکند. مقصود ما از هسته مرکزی، دالّ مرکزی است که اشاره دارد به شبکه رسمی و مجموعه تعاملاتی که در کل هستی در لایههای مختلف صورت میپذیرد.
ما مقاله را بر اساس بستر فلسفه اسلامی با قرائت حکمت متعالیه با تقریر علامه طباطبائی دنبال کردهایم که ما در این بستر چهار لایه عالم داریم، عالم فطرت که وجود بی نهایت دارد از وحدت به کثرت، وجود به نحو تشکیکی جاری میشود، از نقطه ولایت دوباره وجود جاری میشود.
روح ما در بین توحید و قیامت قرار دارد و از نقطهای به دنیا وارد میشود به بدنی تعلّق میگیرد که این تعلّق چه سینوی باشد و چه صدرایی باشد مهم نیست و در محیطی قرار میگیرد که با هم نوع ارتباط برقرار میکند و بعد هم به سمت خداوند از نقطهای در دنیا خارج میشود و برمیگردد. ما در آن مرکز قرار داریم و کلمه اراده هم به جای انسان گذاشته شده چون که در کلّ شبکه بتواند حرکت کند.
مسئله اصلی معادلات حرکت انسان در شبکه اصلی است. کلمه معادله برای بیان کمیت و کیفیت و جهتی است که در آن حرکت صورت میگیرد و همه این تبیینات در مقاله، بر اساس حکمت صدرایی بیان شده است.
مقصود ما از شبکه اصلی این است که بر اساس آن میخواهیم معادله حرکت را به دست بیاوریم و علوم انسان معادله حرکتهای ما در هستی هستند و بسته به اینکه هدف کدام جهت باشد، معادله تغییر میکند چه به سمت بدن، چه به محیط و چه جهتهای دیگر.
با توجه به این مقدمات تعریف علم دینی خودش را نشان میدهد و بر این اساس، علم دینی آن معادله حرکتهایی است که در شبکه هستی توسّط خداوند برای حرکت انسان به سمت عالم ملکوت و بی نهایت تعیین شده است. بر اساس هرکدام از این خطوط ما میتوانیم آیات و روایات را توضیح کنیم که برایندش با نحوه پرداختن ما به آنها، یک دستگاه چند مجهولی را نتیجه میدهد که گزارههای دینی آن معادله چند مجهولی را حلّ میکنند.
پارادایم شبکهای به ما کمک میکند که چگونه لوازم عقلانی و تجربی و مفاهیم و زیرساختهای عقلانی و تجربی در گزارههای دین را استخراج کنیم. پارادایم شبکهای هم گزارههای دینی را از حیث عقلی و تجربی آشکار میکند و هم لوازم تجربی و عقلی آنها را اکتشاف میکند. پارادایم باید قدرت بر این کار را داشته باشد. یک پارادایم شبکهای هم روششناسی فهم دین را به ما میدهد و هم چگونگی تغییر آنها و ملاک اعتبارسنجی آنها را به ما میدهد.
اینکه ما بین گزارهها و لوازم چگونه باید ارتباط برقرار کنیم که یک علم به معنای نظام از توصیف پدیدهها حاصل شود، وظیفه پارادایم شبکهای است. در هر دستگاه پارادایم شبکهای دال، مرکزی بر اساس روابط انسان در شبکه اصلی تعریف میشود.
بنده تا اینجا صورت مسئله را تبیین کردم که در پارادایم شبکهای به دنبال چه هستیم؟ ما بر اساس فلسفه صدرایی، نظامی داریم که هیچ تجافی و خللی ندارد و از مجاری وحدت به سمت کثرت حرکت کرده و در فلسفه تلاش شده علاوه بر توصیف عالم وحدت و توصیف عالم کثرت، چگونگی ارتباط بین این دو عالم نیز بیان شود.
علت اینکه ما فلسفه صدرایی را انتخاب کردیم به عنوان مبنای این بحث این بود که فلسفه صدرایی توانسته به طور عینی بین برهان و شهود و نقل ارتباط برقرار کند و نظام شهودی و عقلانی را به نحو برهانی ارائه کند.
ما در نظریهپردازی شبکهای به رئالیسم شبکهای قائل هستیم و منظور از رئالیسم شبکهای هم این است که ما یک پدیده ساده مواجه نیستیم و پدیده ذوابعاد است و این ابعاد از هم متفرّق نیستند و باهم برآیند به دست میدهند و ما برای اینکه بتوانیم یک پدیده را شناسایی کنیم باید قائل به انسان شبکهای باشیم.
تمام حرکتها برای انسانی که در چنبره شبکهای قرار گرفته است بر اساس حرکت به بالا تعریف شده است. ما در این بحث انسان شبکهای، هسته شبکهای، روش تحقیق شبکهای، رئالیسم شبکهای و عدل شبکهای، رفاه شبکهای و رشد شبکهای داریم که صورتبند همه اینها به تصویر شبکه اصلی بازگشت دارد. اگر قرار است تعقّلی اتفاق بیفتند باید روی هر کدام از خطوط معادلهای بنویسیم و با آن نواقص وجود کل پدیدهها را پوشش دهیم.
نکته دیگری که لازم میدانم بگویم این است که پدیده، قدرت گسترش دارد و داینامیک است و اصل مطلب نیاز به معادله حرکت است و تشخیص این حرکت نیاز به روش تحقیق شبکهای دارد و نتیجهاش علوم انسانی و نظریهها است که در آنها توصیف ابعاد وجودی انسان صورت گرفته است.
کار علم دینی این است که بر اساس شبکه اصلی تلاش کند از گزارههای نقلی به علاوه لوازم تجربانی قطعی، شبکه اصلی را در کل زندگی استخراج کند. ما در هر قسمتی اگر بتوانیم این گزارهها را کنار هم بگذاریم یک دستگاه علمی شکل میگیرد.
من در این بحث مدّعی این نیستم که یک پارادایم را تولید کردهام، پارادایمها تولید نمیشوند بلکه در اثر گفتمانی که وجود دارد به تدریج سازههای خودشان را نشان میدهند و کار حقیر این بوده که سازهها به صورت انسجامی که بر اساس محورهای یک نظریه در دستگاه فلسفه علم وجود دارد شکل بگیرد. نکته اصلی هم تمرکز این دستگاه پارادایمی روی شبکه اصلی است و روح این دستگاه پارادایمی شبکه اصلی است.
برای دستیابی به یک دستگاه علمی، باید از مرحله دستگاه گفتمانسازی به سازواره و سازمان و از سازمان به یک دستگاه علمی برسیم که خوشبختانه امروز در حوزههای علمیّه، مرحله گفتمانسازی تکمیل شده و سایر مراحل تولید علم در حال شکلگیری یا تکمیل است./504/422/ح
تهیه و تنظیم: محرم آتش افروز