به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله محمدباقر تحریری تولیت حوزه علمیه مروی تهران در نخستین جلسه «روش تحلیل سیاسی دینی» دین را تعریف میکند و توضیح میدهد که دین به انسان درباره ارتباطش با مبدأ و هدف آفرینش و همچنین درباره زندگی، دیدگاه روشن ارائه میدهد.
دین، هم راه را نشان میدهد و هم برای زندگی دنیا برنامه اجرایی دارد. دین، مجموعهای از بینشها و وظایف عملی در شئون گوناگون فرد و جامعه است که از جانب خداوند برای پیادهسازی در زندگی فرستاده شده است.
عقل میتواند کلیات عبودیت و اینکه مخلوق باید در برابر خالق عبودیت و خضوع داشته باشد را درک میکند؛ اما در عین حال ما در روش رسیدن به راه، به تعبد نیاز داریم؛ یعنی با روش عقلی، نیاز و احتیاج خود را از خداوند متعال برای راهنمایی و ارسال رسل، درخواست میکنیم. بنابراین سخنان پیامبران الهی تعبدا باید پذیرفته شود.
دین در اصول اعتقادی، مسئله جدیدی نمیگوید، بلکه «راهنمایی» و «تحلیل کردن» است؛ اما همه مسائل عملیاش جدید است و برای انسان بهطور مستقل راهی برای آگاهی و فهم نسبت به آن وجود ندارد. خداوند این اعمال را بر عهده ما قرار داده و ما نیز این امور را تعبد میکنیم.
دین از جانب خداوند متعال آمده است و ساختمان وجودی ما، قسمتی از آن، یعنی مسائل اعتقادی را درک میکند. و قسمت عمدهای از آن را که درک نمیکند توسط عقل حکم میشود که تحت لوای الله قرار بگیریم؛ بنابراین خداوند دین را میآورد تا برنامههای آن اجرا شود.
آیت الله تحریری سیاست را اینگونه تعریف میکند: «مدیریت جامعه برای پیاده کردن دستورات شرع مقدس در حیطه جامعه» یا «مدیریت جامعه انسانی در روابط گوناگون اجتماعی».
ایشان سپس به مسئله «نظامسازی» در عرصههای مختلف و «تبادل دستاوردهای اجتماعی» میپردازد و اساس مدیریت را «عدالت» میداند تا زندگی مادی هر شخصی به اندازه و حق خودش بچرخد.
آیتالله تحریری درباره نظام طولی ولایت معصوم بحث میکند که به ولایتِ «فقیه» میرسد و در ادامه به رابطه دین و علوم میپردازد. گسترة نفوذ دین در جامعه دینی و غیر دینی از دیگر بحثهای آیتالله تحریری است.
بخش نخست این گفتوگو پیشتر منتشر شد؛ اکنون بخش دوم آن را در ادامه میخوانید:
سیاست؛ مدیریت جامعه انسانی در روابط گوناگون اجتماعی
زندگی انسان عمدتا در روابط مختلف اجتماعی شکل میگیرد. پیامبر باید این جامعه را نیز مدیریت کند. به «مدیریت جامعه برای پیاده کردن دستورات شرع مقدس در حیطه جامعه» سیاست میگویند. به عبارت دیگر، سیاست یعنی مدیریت جامعه انسانی در روابط گوناگون اجتماعی.
یکی از ابعاد امور دینی، مسائل عبادی است، اما این مدیریت تنها منحصر به پیاده کردن امور عبادی نیست که با ساخت مسجد و شکل گرفتن نماز جمعه، کار تمام شود؛ خیر، این جامعه نیازمند نظام اقتصادی است.
انسان نیازمندیهای مادی دارد و برای برآورده شدن این نیازهای مادی، بر نظام طبیعی همچون زراعت و باغداری تکیه میکند؛ همچنین به وسایلی نیاز دارد که بهطور طبیعی خداوند در اختیار انسان قرار داده است؛ مانند کوهها، معادن و آبها. یقینا بهره مندی از این امور نیاز به نظاممند شدن دارد.
یکی دیگر از این نیازمندیها، تبادل دستاوردها است؛ چراکه افراد مختلف، دستاوردهای مختلف دارند؛ مثلا یکی گندم میکارد و دیگری انگور یا دام پرورش می دهد. اینها لازم است از دستاوردهای هم بهره ببرند؛ بنابراین انسان در نظام تبادل و تجارت وارد میشود. این امور نیز باید نظام و قوانین داشته باشد.
گاهی خود شخص مستقلا وارد جایی میشود و آنجا را احیا میکند. گاهی علاوه بر احیا، آنجا را به شخص دیگری واگذار میکند؛ اینجاست که در جهت تأمین نیازمندیهای مادی، مسائل فقهی (اجاره، مزارعه، مساقات و...) شکل میگیرد. تأمین نیازهای مادی بر اساس این مسائل، نیازمند مدیریت خواهد بود.
از طرف دیگر، انسانها حالت تجاوز دارند؛ بنابراین قوانینی لازم است تا از این تجاوزها جلوگیری شود. در اینجا نظام قضایی مطرح میشود.
ممکن است این تجاوز، در ابعاد مختلف زندگی ـ خانوادگی، اقتصادی و...ـ اتفاق بیفتد و به ابعاد سیاسی توسعه پیدا کند؛ فرد میخواهد از حق خود تجاوز و جایگاهی را که برای او نیست تصرف کند. در این مواقع امامالمسلمین در مقابل او میایستد.
«عالَم»، تجلی «حکمت و عدالت» خداوند است
با این دیدگاه، این حاکم باید از جانب خداوند انتخاب شود و راه و راهنما نیز از جانب خداوند باشد. نظام سیاسی اسلام بر اساس این حاکم الهی شکل میگیرد. این قوانین بر اساس حکمت و عدالت است و نباید نسبت به آن غافل شد.
انسانها مخلوق و عیال خداوند هستند و حقتعالی مخلوقات را در عالم آورده تا اداره شوند و به نیازهایشان برسند. اساس این مدیریت، عدالت است تا زندگی مادی افراد به اندازه خود بچرخد. عدالت، «اعطاء کل ذی حق، حقه» است.
بعد از تحقق عدالت، هدف تحقق پیدا میکند؛ در صورت پیاده شدن این قوانین، هرکس به اندازه خودش از نیازهای مادی بهرهمند خواهد شد.
در بحثهای بینشی مطرح میشود که عالَم از حکمت و عدالت حق ظهور یافته است؛ بنابراین قوانین با این دیدگاه تحلیل میشود و باید برداشت صحیحی از تمام قوانین که انسانها را به نیازمندیهای مادی و معنوی میرساند، وجود داشته باشد.
خداوند ما را برای یکسری اهداف کلی و جزئی آفریده است. هدف کلی، بندگی در برابر خداست، با وظایف مختص به آن، و چون خداوند فرموده است اطاعت میکنیم.
خضوع در برابر این قانون، خضوع در برابر مقلَّد و واسطه است؛ «اطیعواالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» (نساء/59) این امور بر اساس حکمت بوده و حکمت نیز رسیدن به هدف است؛ آن هم به اندازه معین است. اندازه هم عدالت است.
«فقیه»، ولایت رسولالله را دارد
کسی که بعد از معصوم، حکومت تشکیل میدهد، باید از دین و کلام معصوم(ع) این را بفهمد که حق تشکیل حکومت را دارد. «فقیه» توانایی این امر را دارد. امام راحل چون به اینجا رسید حق تشکیل حکومت را دارد؛ اما کسی که به اینجا نرسیده است و بیشتر از این را فهم نمیکند، به لوازم آن نیز ملتزم نمیشود. نظام طولی به این معنا است.
بنابراین در بحثِ ولایت مطلقه فقیه این مسئله عنوان میشود که آیا امام معصوم (ع) چنین اجازه دخل و تصرف و مدیریتی را به فقیه داده است یا خیر؟ پاسخ این امر را امام راحل اینگونه دادهاند که «فقیه همان ولایت رسولالله(ص) را دارد».
ثمره نظام طولی این است که مخالفت با یک دستور فقیه و مرجع تقلید، در واقع مخالفت با دستور خداوند متعال و امام زمان(عج) است؛ بر خلاف نظامهای دیگر که این مسئله مطرح نمیشود و فقط در اداره جامعه به شما میگویند مخالفت نداشته باشید. اما سیاست دینی در نظام دینی اینگونه است.
در نظام دینی، ما نمیتوانیم مسئله جزایی را از جای دیگری بگیریم؛ یعنی حاکم آن نیز باید دینی باشد. جایگاه اصلی مسائل اقتصادی باید زیرنظر حاکم باشد؛ زیرا خداوند متعال اختیارات لازم را به وی داده است.
وقتی حکومت برپا نباشد، بحث دیگری است، اما اصل این است که نظامات باید تحت سرپرستی خداوند باشد. هر قسمتی که جدای از سرپرستی او باشد، دینی نیست و اختلال ایجاد میشود. در سیستم قضایی، اینچنین است. همچنین در سیستمهای جزایی و نظامی.
اقدام علیه حکومت طاغوت، کار خوبی است، اما باید دید آیا تحت امر ولیّ معصوم و مولی است یا خیر. اگر این اقدام تحت سیستمی که خداوند قرار داده است، نباشد، گاهی خود عمل خوب است و فرد توسط ولیّ معصوم نیز تجلیل میشود و او را نیز شهید میداند، اما او در سیستم ولیّ معصوم جا نمیگیرد.
حرکتهای زید ابن علی (علیهالسلام) یا یحیی ابن زید از جمله این امور است. در این سیستم باید از ولیّ امر اجازه داشته باشیم. به این نکته باید دقت شود که هر نظام دینی با اجازه ولیّ محقق می شود.
در اینجا بحثهای دیگری مطرح میشود؛ نحوه مدیریت به سیاست خاصی احتیاج دارد. اینکه این سیاست بر اساس چه دیدگاهی باشد و مدیریت خانواده باید به چه کسی داده شود؟ اگر این دو با دو فکر بخواهند مدیریت شوند، آشفتگی به وجود خواهد آمد.
معقول این است که یکی مدیریت کند و دیگری بپذیرد. بحث این است که چه کسی مدیریت کند و چه کسی بپذیرد؟ این نحوه مدیریت همان سیاست است.
تفاوت سیاست دینی با سیاست غیردینی
سیاست دینی بر اساس بینشهای توحیدی است که در تمام شئون زندگی وجود دارد. ما خداوند متعال را حاکم و ولیّ مطلق میدانیم و این حاکم مطلق، حاکمانی را برای ما قرار داده است. این نظام طولی را باید بپذیریم؛ بنابراین مخالفت با ولیّ معصوم یا غیرمعصوم، مخالفت با خدا و رسول خدا محسوب میشود.
این نظام طولی را باید ترسیم کنیم. این جزء بینش ما است. سیاست دینی یعنی اینکه بینش ما بر تمام شئون زندگی ما، نحوه اداره جامعه و مدیریتهای دیگر حاکم است.
در مقابل، سیاست غیردینی عملا کاری به دین ندارد و برای آن، تدین یا عدم تدین در کارهای شخصی تفاوتی نمیکند؛ مخصوصا اگر آن شاکله ـ به تعبیر خود آنها ـ دموکراسی باشد. دیگر با زندگی فردی شخص کاری ندارند و تنها امر مهم برای آنها مشکل نداشتن با سیستم اداری جامعه است.
اما سیاست دینی به جنبههای فردی زندگی اشخاص نیز کار دارد و در این جهت به افراد تعلیم میدهد که اگر شخصی حرف و سخنی دارد، بیان کند و موضع خود را نشان دهد. پیامبران(ع) در جایگاه دینی، میان مردم میرفتند، با آنها حرف میزدند و محاجه و گفتوگو میکردند و جامعه را رها نمیکردند. این را سیاست دینی میگویند.
در بُعد تربیت نیز اینگونه است؛ اگر این دین را نپذیرفتید مشکلی ندارد؛ «لا اکراه فی الدین»(بقره/256)؛ اما از این جهت که در این جامعه حضور دارید، باید به این قوانین ملتزم باشید.
این یک روش عقلایی است که انسان در هر جامعهای که باشد، بایستی به قوانین عمومی آن جامعه نیز ملتزم باشد؛ بنابراین دین طریقه حرکت صحیح و لازم را به افراد میآموزد و تنها در روند کلی، او را رها نمیکند.
هدفِ سیاست غیردینی؛ فقط تکامل مادی
در یک نگاه کلان میتوان گفت که در سیاست دینی، هدف حاکم جامعه، تکامل همهجانبة مادی و معنوی جامعه است، اما در سیاست غیردینی تکامل جامعه به معنای تکامل معنوی و حقیقی نیست. تنها هدف سیاستِ غیردینی، رساندن جامعه به یک تکامل مادی و حیوانی است.
اگر مسائل انسانی هم، در جامعه و سیاست غیردینی مورد توجه قرار میگیرد، ابزاری برای همین هدف است. بهعنوان مثال روانشناسان متمحض را به خدمت میگیرند تا درباره طریقه کنترل طرز تفکر مردم تحقیق کنند تا افراد در این جوامع از منافع بهره ببرند و بر دیگران سلطه داشته باشند.
بنابراین استفاده آنها از دانشمندان نیز در این جهت است؛ البته مباحث، خوب و در راستای انسانشناسی است، اما با این جهت است.
به خلاف نظام دینی که به انسان و انسانشناسی از جهت خلیفه الهی بودن توجه میشود و اینکه انسان میتواند در هر جایی عبودیت داشته باشد. در سیاست دینی، تفاوت ظاهری مردم در بُعد اساسی دین که کمال معنوی باشد تأثیری نخواهد داشت و همه یکسان هستند.
دین به یک فرد فقیر که توانایی فعالیت در حد فرد غنی را ندارد و زندگی او محدود است، قناعت را تعلیم میدهد؛ اما این فرد باید در حد و شأنش اداره شود و عزت دینیاش نیز حفظ شود.
اینگونه نیست که شخص ثروتمند یا کسی که بیشتر پول داده است، در جامعه عزیزتر باشد. بله، فرد ثروتمند تشویق میشود که انفاق کند یا به دیگر امور بپردازد، اما اینکه کمالات به این امور داده شود، در سیاست دینی وجود ندارد.
خاستگاه اولیه دین، توجه به عالم غیب است
اساسا خاستگاه دین توجه به عالم غیب است. اینکه ما از آنجا آمده و به آنجا برمیگردیم با چه سازوکاری است؟ یکی از این سازوکارها توجه به عالم غیب است. همچنین توجه متفکرانه به موجودات و قوانین نظاممند این عالم است که از آنها به آیات تعبیر میشود.
گاهی دین برای تنبه ما به عالم غیب، ما را به روابط پیچیده ظاهری توجه میدهد که بشر جدای از دین نیز میتواند به این روابط برسد؛ مانند قوانین علمی، روابط ظاهری، فعل و انفعالات فیزیکی، فیزیولوژیکی، بیولوژیکی و... .
خداوند متعال بشر را بهگونهای آفریده است که میتواند با به کار بستن حس مکرر که تجربه باشد و ایجاد وسایل تجربی، به این قوانین راه پیدا کند؛ بنابراین خاستگاه اولیه دین بیان قوانین ظاهری حاکم بر این عالم نیست.
رد برخی اکتشافات و اختراعات بشری، دگمنگری دینی است
پرسیده میشود علوم تجربی دینی چیست. آیا علوم تجربی باید از دین گرفته شود؟ و آیا جایگاه دین این است؟ میگوییم خیر، بلکه دین گاهی برای اهداف والای خود از قوانین حاکمی که خداوند متعال در روابط ظاهری ایجاد کرده است، استفاده میکند.
شاید این تقسیم علوم تجربی به دینی و غیردینی درست نباشد. گاهی اولیای ما مطالب عقلی را از دیگران نقل میکنند و بهعنوان مطلب مورد قبول ارائه میدهند؛ «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال». «ما قال» بسیار وسیع است.
ممکن است یک مسئله اخلاقی توسط دانشمندی دیگر گفته شود. نباید حرف این دانشمند به این بهانه که دیدگاه دینی ندارد، رد شود و بگوییم ضد اخلاق است.
دین در مسائل اخلاقی مراحلی داشته و به آثار مختلفی توجه دارد. گاهی در مسائل اخلاقی به آثار دنیایی توجه میشود که مصادیق آن فراوان است؛ مثلا اگر دانشمندی از قناعت بحث میکند، آیا به صرف غیردینی بودن نباید بپذیریم؟
بله، ما در دین بالاتر از آن را نیز داریم، اما اینکه از آن طرف بیفتیم و بگوییم چون آن دانشمند دینی نیست پس نباید بپذیریم، این، محدود نگاه کردن به دین و به تعبیر دیگر نوعی دگماتیسم است.
حضرت امام صادق (علیهالسلام) در توحید مفضل، بحثهایی درباره فعل و انفعالات بدن انسان بیان فرمودهاند. اما اینکه بگوییم علوم تجربی منحصر به این است و اکتشافات و اختراعات بشر را، چون دین ندارند، نپذیریم، این همان دیدگاه وهابیت است؛ یعنی هر مسئلهای که از غرب بیاید، حرام است. این همان دگمنگری در دین است.
اینها اموری است که انسان در زندگی خود نیازمند آن است. دین فرموده است که این امور از «راه حرام» و «برای حرام» نباشد؛ مثلا آیا اصل تولید صنعت هستهای مذموم است؟ این را باید دین بفهمد یا انسان متدین آن را متوجه شود.
تحلیل سیاسی دینی
تحلیل به معنای باز کردن یک شیء، در مقابل ترکیب قرار دارد که به معنای جمع کردن دو ماده باهم است. اگر دین را باز کنیم و نحوه مدیریت آن را با دیدگاهی که گفته شد، تبیین کنیم، این، تحلیل سیاسی دینی میشود. سیاست بر دو نوع کلان و جزء است. در نظام دینی سیاستهای جزئی بر سیاست کلان دینی تکیه میکند.
ما مدیریت عالم را اول و استقلالا برای خداوند متعال قائلیم. خداوند مدبرانی را قرار داده است؛ «والمدبرات امرا» (نازعات/5). همچنین در نظام انسانی نیز هادیان و مدیرانی قرار داده است که انبیای الهی هستند و شئون گوناگون زندگی انسان را که نیاز به رهبری خاص دارد، مدیریت میکنند.
رهبر دو شأنِ «ارائه طریق» و «اجرا کردن» دارد. از اینرو در زیارت جامعه میخوانیم «هُم وساسة العباد». «هُداة الخلق» نیز جنبه هدایت قضیه میشود. بنابراین معنای تحلیل سیاست دینی این است که سیاست و نحوه مدیریت دینی را باز کنیم تا ببینیم بر چه اصولی تکیه میکند.
رهبر، مدیریت کلان جامعه را بر عهده دارد و قوای مختلف قضایی، تقنینی، اجرایی، نظامی و ... مدیریتهای خاصی هستند که بهعنوان بازوان رهبر باید وظایفشان را انجام بدهند./402/241/ح