vasael.ir

کد خبر: ۱۲۵۹۵
تاریخ انتشار: ۲۶ دی ۱۳۹۷ - ۱۴:۰۶ - 16 January 2019
در نشست «ولایت فقیه و دموکراسی» تبیین شد؛/ ۲

نباید به بهانه خطر سکولاریزه شدن نسبت‌های ناورا به حوزه داد

وسائل ـ رئیس دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم گفت: فقیه پروری و مفسر پروری کار کوچکی نیست؛ اینکه توراث اهل بیت (ع) را به نسل‌های بعدی منتقل کنیم کار کم ارزشی نیست. نباید تلاش‌های بسیاری از بزرگان روحانیت و حوزه‌ها علمیه را تحقیر کرد و گفته شود که حوزه سکولار شده است. البته خطر سکولاریسم شدن وجود دارد اما اینکه گفته شود فقه، تفسیر و تبلیغ سکولار شده، ناروا و نادرست است.
به گزارش خبرنگار وسائل، دومین نشست از دوره دانش‌افزایی نباید به بهانه خطر سکولاریزه شدن نسبت‌های ناورا به حوزه داد«ولایت‌فقیه» 20 دی ماه با موضوع «ولایت‌فقیه و دموکراسی» ویژه مدرسین علوم عقلی و فقه و اصول حوزه علمیه خراسان و مبلغان دینی که به همت دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی با حضور اساتید و فضلای حوزه در مدرسه علمیه سلیمانیه مشهد برگزار شد.
 
در بخش نخست این گزارش که پیش تر ارائه شد، حجت الاسلام والمسلمین احمد واعظی رئیس دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم به بیان نگاه مقایسه ای میان دموکراسی اسلامی و لیبرالی پرداخت. آنچه در ادامه می خوانید بخش پایانی این گزارش است.
 
 
تفاوت‌های انسان شناسی لیبرالی و اسلامی

مخدوش کردن اصل نظارت شورای نگهبان از سوی هر کسی که باشد، قابل دفاع نیست چراکه باعث می شود آفات دموکراسی بیشتر خودنمایی کند.

برای پی بردن به تفاوت مردم سالاری دینی مد نظر ما با لیبرال دموکراسی، ابتدا باید لیبرالیسم را شناخت که بر چه پایه هایی استوار شده است و اصول اصلی لیبرالیسم چیست؟ نخستین تفاوت برجسته آن با دیدگاه اسلامی در واقع نگاه به فرد است یعنی انسان شناسی لیبرالی با انسان شناسی که اسلام مطرح می کند بسیار متفاوت است.

در اندیشه اسلامی نگاه به انسان، نگاه ترکیبی و از ابعاد مختلف است و انسان عبدالله و مخلوق است؛ خداوند در بینش اسلامی هم ولایت تکوینی بر ما دارد و هم ولایت تشریعی دارد در کنار اینکه خالق و مالک است.
 
انسان در بینش اسلامی فرد صاحب حقوق، مختار، آزاد و مسؤول است و نسبت به شریعت باید ملتزم باشد. انسان یک موجود خودآئین که آئین و نحوه زیستن خود را تعیین کند نیست و خداوند در عین اینکه عقل و فهم به انسان داده است حجت بیرونی هم داده است.
 
خداوند وحی و ائمه را فرستاده و در چگونه زیستن ما اعمال نظر کرده است؛ ما به خود وانهاده نیستیم و خود آئین نیستیم که آئین زیست خودمان را مشخص کنیم.


تقابل اسلام و لیبرالیسم

اما در بنیش لیبرالی انسان خودآئین و خود مختار است و به خود واگذاشته شده است. خود انسان چگونه زیستن و نظام حقوقی حاکم را تعیین و نظام اخلاقی و نظام مدنی درست می کند؛ مناسبات اقتصادی و سیاسی را تعریف می کند که از بنیادی ترین اصول خود آئینی بشر و مدنیت معاصر فعلی است. اینجا یک تقابل روشن بین اسلام و لیبرالیسم وجود دارد.
 
تفاوت روشن دیگر لیبرالیسم این است که انسان را فرد صاحب حقوق معرفی می کند؛ با توجه این دیدگاه از نظر آنها نظام سیاسی مطلوب، لیبرالیسم نظامی است که تلاش می کند به نحو حداکثری افراد به حقوق فردی خودشان برسند.

اما در بینش اسلامی نیز انسان حقوق دارد چراکه بخشی از فقه بیان حقوق است اما انسان منحصر به بعد فرد صاحب حقوق نیست و انسان ظرفیت معنوی، اخلاقی، ابعاد فطری و الهی دارد.
 
در این اندیشه نظام سیاسی مطلوب فقط نظامی نیست که مسئله احقاق حقوق فردی را تسهیل کند بلکه نظام سیاسی مطلوب اسلامی، نظامی است که علاوه بر مسئله حفظ حقوق فردی، امر زیست اخلاقی، معنوی و زیست کریمانه، شریفانه و زیست توأم با تقوا و معنویت را تسهیل کند.

نظام سیاسی مطلوب اسلامی این نیست که فقط در قبال ابتدائیات زندگی و حقوق فردی مسؤولیت داشته باشد بلکه باید جامعه اسلامی جامعه ای باشد که افراد به آسانی بتوانند با شرافت، کرامت و معنویت زندگی کنند و امر زیست معنوی و اخلاقی و ایمانی تسهیل شود.
 
هر چقدر ما در میدان عمل نتوانیم به این اهداف دست یابیم به همان میزان با آرمان های اسلامی فاصله گرفته ایم. پس نگاه به فرد، فقط فرد صاحب حقوق نیست بلکه به حیات اخلاقی و ایمانی و معنوی جامعه مسؤول است.
 
اگر فقر در جامعه اسلامی دامن گستر است نظام اسلامی برای فقرزدایی مسؤل است چراکه وقتی فقر باشد زیست ایمانی و اخلاقی مشکل می شود و وقتی ابتدائیات زندگی تأمین نشود نمی شود توقع داشت که کارمندان رشوه نگیرند. نظام در این باره مکلف است و نسبت به تسهیل زیست معنوی و اخلاقی موظف است.


جدائی دین از سیاست یکی از فروعات سکولاریسم است

لیبرال دموکراسی یک نظام سکولار ومبتنی بر عقلانیت سکولار است. جدائی دین از سیاست یکی از فروعات و نتایج سکولاریسم است؛ در اینجا این پرسش مطرح می شود که جوهره سکولاریسم چیست؟ اصل سکولاریسم عقلانیت سکولار است؛ ما دو نوع عقلانیت داریم که شامل عقلانیت موحدانه و عقلانیت مومنانه و عقلانیت سکولار است.
 
عقلانیت مومنانه بیان می کند که در تنظیم روابط و شناخت حقایق و کسب معارف و تنظیم مناسبات انسانی و اجتماعی بشر در کنار اتکاء به عقل و دانش که حجت درونی خداوند است باید بهره مند از حجت بیرونی باشیم؛ منبع معرفتی ما در تنظیم مناسبات و کسب معارف فقط عقل و حجت درونی نیست بلکه حجت بیرونی و وحی نیز سهیم است.


عقلانیت مومنانه و موحدانه

عقلانیت مومنانه و موحدانه در کنار به رسمیت و حجیت بخشیدن به شئون بشری به حجت بیرونی و وحی و سنت نبوی و کلام معصومین به عنوان منبع معرفتی که در تنظیم مناسبات اجتماعی مورد نظر است.
 
عقلانیت موحدانه در مقابل عقلانیت سکولار است؛ عقلانیت سکولار به معنای خودبسندگی و خودکفایی عقل بشری است و معتقد است که خرد، عقل آدمی و حجت درونی خود کفا است و همه چیز به تشخیص و دانش بشری بر می گردد و نیاز به منبع بیرونی و معرفتی نیست.
 
 
نباید به بهانه خطر سکولاریزه شدن نسبت‌های ناورا به حوزه داد


خصوصی سازی دین

این عقلانیت همه چیز را سکولار می کند، اخلاق و سیاست را سکولار می کند و به معنای جدائی همه چیز از منبع وحیانی و دینی است. این موضع با نگرش اسلامی ما تفاوت دارد که در تاروپود حیات فردی و جمعی ما مستعد از وحی و مستمد از سنت نبوی و معصومین هستیم.
 
نگاه سکولار اجازه نمی دهد که دین و منابع دینی بخواهند ایفای نقش در وجوه حیات داشته باشند چراکه عقلانیت سکولار در غرب رواج پیدا کرد و این اتفاق افتاد که عده ای ملحد شدند و دین را انکار کردند.
 
عده ای دیگر خواستار جمع شدن قلمرو دین و خصوصی سازی دین شدند که حریم دین فقط و فقط تنظیم رابطه خصوص فرد با خدا است که تنظیم گر رابطه خصوصی فرد با خدا باشد.
 
بنابراین هر چیزی که با Public life و حیات عمومی بشر مربوط شود مثل سیاست، اقتصاد، نظام حقوقی، انواع تعاملات فرهنگی و اجتماعی و هرچیزی که به رابطه انسان با انسان مربوط می شود خارج از قلمرو دین است و دین به آن کاری ندارد و دین فقط به رابطه خصوصی انسان با خدا مربوط است و این خصوصی سازی دین است که به خاطر غلبه عقلانیت سکولار این دو اتفاق افتاد.

برخی حوزه های علمیه را متهم به سکولار بودن و سکولار شدن می کنند و یا نسبت به خطر سکولاریسم در حوزه ها هشدار می‌دهند. البته این مطلب حقی است بدین معنا که احساس خطر به حقی است و باید مواظب آن باشیم.
 
به تفسیر دیگر یک رویکرد افراطی است و این نحوه برخورد با حوزه ها خطرناک است و باید دقت کرد. اما تفسیر حق این موضوع آن است که از گذشته یک بیماری دیرپا در حوزه ها وجو دارد که بخشی از حوزه و روحانیت ما تلقی از دین داشته است.
 
براساس این تلقی دین هیچ کاری به سیاست و اداره جامعه و حکومت ندارد، خنثی، بی طرف، بی علاقه و بدون جهت نسبت به آنچه که در جامعه مسلمین نسبت به اجتماعیات و سیاسیات و آنچه که در کلان جامعه اتفاق می افتد حوزه و روحانیت نباید کاری داشته باشد؛ این به معنای پذیرش سکولار بودن امر حکومت و سیاست و بی ارتباطی فضای اداره جامعه و حکومت با امر دین است.


برخی به اسم اینکه حوزه نباید سکولار شود، حوزه را تحقیر می کنند

امام (ره) نسبت به این موضوع احساس خطر کردند و به همین دلیل منشور روحانیت را چند ماه پیش از رحلت نوشتند. حوزه ما با این انقلاب عجین شده است و انقلاب اسلامی ولیده حوزه های علمیه است و کسی نمی تواند نقش روحانیت و در رأس آن مراجع را در به ثمر رساندن انقلاب انکار کند و در واقع حوزه و انقلاب هم سرنوشت هستند.
 
اما تفسیر نادرستی که در این باره وجود دارد این است که برخی ممکن است ببینند حوزه باید بیش از این کوشش کند و تولید دانش داشته باشد و در خدمت نظام باشد و بیش از این حوزه و روحانیت باید برای تحقق اهداف این انقلاب تلاش کند که این مطلب حق است اما ادبیات برخی از طرفداران آن نادرست است.
 
گاه به بهانه اینکه حوزه باید داشته های جدیدی داشته باشد، در واقع داشته های فعلی حوزه را مخدوش می کنند و به اسم اینکه حوزه نباید سکولار شود، حوزه را تحقیر می کنند و فقهای بزرگ را تحقیر و تلاش های عالمانه را تحقیر می کنند که این مسأله پسندیده نیست.


اتهام سکولاریزه شدن فقه، تفسیر و تبلیغ سکولار شده ناروا است

این درحالی است که فقیه پروری و مفسر پروری کار کوچکی نیست. اینکه توراث اهل بیت(ع) را به نسل های بعدی منتقل کنیم کار کم ارزشی نیست و نباید تلاش های بسیاری از بزرگان روحانیت و حوزه ها علمیه را تحقیر کرد و گفته شود که حوزه سکولار شده است.
 
البته خطر سکولاریسم شدن وجود دارد در گذشته نیز بوده است اما اینکه گفته شود فقه، تفسیر و تبلیغ سکولار شده، ناروا و نادرست است. برای داشته های جدید نباید داشته های موجود را از بین برد بلکه باید نسبت به خطر سکولاریسم و بی تفاوتی نسبت به اجتماعیات و سیاسیات هوشیار بود.
 
 
نباید به بهانه خطر سکولاریزه شدن نسبت‌های ناورا به حوزه داد


تلقی اسلام از آزادی فردی با تلقی لیبرالی فرق دارد

یکی از تفاوت‌های نظام لیبرال دموکراسی و تلقی اسلامی از حکومت که در نظریه ولایت فقیه مندرج است در بحث آزادی های فردی است. لیبرالیسم در دنیا به واسطه تأکید بر آزادی های فردی شناخته می شود که شامل آزادی بیان، عقیده، آزادی فرهنگی، دینی و آزادی های مختلفی که فرد می تواند داشته باشد مورد تأکید لیبرال ها است.

تلقی اسلام از آزادی فردی با تلقی لیبرالی فرق دارد نوع لیبرال ها وقتی می گویند آزادی فردی در واقع تعریف آنها از مفاهیم آزادی با مفاهیم سلبی و عدمی است؛ می گویند فقدان اجبار، فقدان فشار فیزیکی و قانونی و گاه اجبار فیزیکی و مانع خارجی است که آزادی منفی است.
 
برخی لیبرال ها از تفسیر آزادی استفاده می کنند و آن را مثبت ارزیابی می کنند و مفاهیم ایجابی در تعریف آزادی می آورند؛ اینها به فردی آزاد می گویند که بتواند خودشکوفایی فردی داشته باشد چراکه افراد گاهی به واسطه اجبار و موانع بیرونی نمی توانند به خودشکوفایی برسند و گاه با عوامل درونی مانند فقر و جهل نمی توانند به اهداف خود برسند.


فیلتر غرب برای آزادی مادی است

جامعه آزاد، جامعه ای است که فشارهای درونی نباشد و موانع بیرونی برطرف شود. آزادی حقیقی آن است که شخص بتواند به این کمالات برسد وگرنه جامعه آزاد نیست و این نگاه حداقل است؛ می گویند دولت باید کار ی انجام دهد که موانع بیرونی هم برطرف شود و فقر زدایی و جهل زدایی داشته باشد.
 
جریان غالب لیبرالیسم وظیفه ای نسبت به موانع درونی نمی شناسد. در بینش اسلام ما بحث حریت و آزادی را داریم و از جمله نقاطی است که با جریان لیبرالی فاصله می گیریم؛ در بینش اسلامی قبل اینکه به اینجا برسیم که فرد حق دارد یا نه، یک فیلتر وجود دارد که آیا انجام آن کار به لحاظ اخلاقی و شرعی مجاز است؟
 
در دنیای غرب نسبت به اختیارات و آزادی های افراد فیلتر گذاشته می شود اما فیلترها اخلاقی و معنوی نیست بلکه فیلتر مادی است. غربی ها برای آزادی فرد قید می زنند که سلب آزادی دیگری نشده و ضرری متوجه دیگری نشود؛ در لیبرالیسم آزادی مطلق وجود ندارد.
 
ما در اسلام می گوییم که انسان آزاد است و آزادی مطلق نیست و قیود ما فراتر است. غیر از اینکه حق نداریم آزادی عمل دیگران را سلب کنیم یکسری چیزهایی اساسا مجاز نیست و بحث روایی و ناروایی در فقه مطرح است و بین عمل اختیاری و عملی که با حق آزادی توأم می شود فرق می گذاریم.

در این باره بحث توهین به مقدسات یک مثال زنده است. در گذشته در قرن شانزده و هفده توهین به مقدسات در غرب جرم بود و حتی در انگلیس توهین به مقدسات جرم و جزایش اعدام بود؛ یک جوان را فقط به خاطر اینکه تثلیث را نفی کرده بود، به‌عنوان توهین به مقدسات اعدام کردند؛ این در تاریخ انگلیس ثبت شده است.
 
اما همین جامعه انگلیس در حال حاضر یک حقی را به رسمیت شناخته‌‌اند به نام حق توهین به مقدسات؛ یعنی توهین به مقدساتی که چند قرن پیش از مصادیق ارتداد و مبارزه و با امنیت و پادشاهی انگلیس تلقی می‌شد و جزایش اعدام بود، در شرایط فعلی یک حق شده است.
 
چون می‌گویند انسان اختیار دارد می‌تواند آزادی بیان داشته باشد و اینکه چه بیان کند مهم نیست! اما ما می‌گوییم شخص می‌تواند و اختیار دارد ولی هر چیزی که انسان اختیار دارد مگر حق می‌شود؟ پس یکی از وجوه افتراق ما با لیبرال دموکراسی، در مسئله دایره و دامنه آزادی‌های فردی است که آن‌ها نیز مثل ما آزادی مطلق را قبول ندارند اما مقیدات آزادی را خیلی کم قائلند اما ما تلقی اخلاقی از آزادی داریم.


بررسی نظریه سیدقطب و مقایسه های حکومت های گذشته و معاصر

در دوران معاصر و در فضای جهان اسلام و جهان عرب، یک جریان اسلام سیاسی و اسلام‌گرایی داریم که خیلی تند و با حرارت از تطبیق الشریعه و از مسئله تشکیل حکومت اسلامی دفاع می‌کند، اما به‌هیچ‌وجه با دموکراسی یا مردم‌سالاری، نظر مساعدی ندارد و بلکه به‌شدت با آن مخالف هستند.
 
به عنوان نمونه پدر فکری بسیاری از جریانات اسلام‌گرای معاصر در جهان عرب و جهان اسلام، اخوان‌ المسلمین و در رأس آن سید قطب است.

اگر کتاب «معالم فی الطریق» سید قطب را مطالعه فرمائید آنجا یک مبنایی دارد و می‌گوید «پیامبر(ص) در زمانی مبعوث شد که در مقابلش جاهلیت بود و او در سایه هجرت و جهاد در مقابل این جاهلیت ایستاد و اسلام را شکوفا کرد و یک تمدن اسلامی به وجود آمد».
 
بعد ایشان می‌گوید «ما در حال حاضر در جاهلیت نو هستیم، یعنی آنچه که در جهان حاکم است، جاهلیت است و تمامی این دولت‌های اسلامی از مصادیق جاهلیت هستند و کل این مدنیت معاصر غربی هم جاهلیت است و ما باید از جاهلیت هجرت کنیم و علیه جاهلیت جهاد کنیم تا نظام اسلامی محقق شود ولو افراد مسلمان هستند ولی جامعه، جامعه جاهلی است».

در اندیشه سید قطب بسیاری از شئونی که در حال حاضر در دنیای مدرن وجود دارد مظاهر جاهلیت است که باید با آن مبارزه بشود، از جمله پارلمان و دموکراسی را به‌عنوان مقابله با حق تشریع الهی محکوم می‌کند.
 
یعنی پارلمان و قانون‌گذاری از طریق نمایندگان مردم به معنای مقابله و معارضه با ربوبیت تشریعی الهی و از مصادیق شرک قلمداد می‌شود و غصب حق الهی است! این دیدگاهی که سید قطب دارد، به شکل پر رنگ ‌تری در جریانات اسلام‌گرای تکفیری دیده می‌شود.

تمام جریانات اسلام‌گرایی که به شکل جریان اسلام سیاسی در جهان عرب و جهان اسلام در طی دهه‌های اخیر متجلی شدند همه در یک امر مشترک بودند و آن موضع گیری نسبت به کلیت مدنیت معاصر غربی و نسبت به برخی از تجارب حکمرانی است در مدرنیته شکل گرفته است؛ چون دموکراسی و پارلمان آن را نفی می‌کنند.

جمهوری اسلامی یا نظریه ولایت‌فقیه که در قانون اساسی در بُعد سیاسی متجلی شده است، از این جهت نوپدید است اما دموکراسی نوپدید نیست و قدمتی بیش از دو هزار ساله دارد.
 
حکومت اسلامی می خواهد که تطبیق الشریعه شکل بگیرد و شریعت و دین در عرصه اجتماع محقق بشود، این هم امر جدیدی نیست؛ اما تلفیق این دو و به رسمیت شناختن حاکمیت الهی در کنار حاکمیت مردمی و تشکیل گونه‌ای مردم‌سالاری دینی یک امر نوپدیدی است./203/241/ح


تهیه و تنظیم: ترزفان و حسینی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۱ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۵۷:۵۸
طلوع افتاب
۰۶:۲۷:۵۸
اذان ظهر
۱۳:۰۵:۴۷
غروب آفتاب
۱۹:۴۲:۵۸
اذان مغرب
۲۰:۰۰:۳۳