به گزارش خبرنگار وسائل، به همت پژوهشگاه علوم و معارف اسلامي نشست علمي «فقه و تمدن از منظر امام موسي صدر» 15 آذرماه در تالار المهدي پژوهشگاه با سخنراني حجج اسلام سيف اله صرامي؛ رئیس پژوهشکده فقه و حقوق پژوهشگاه علوم و معارف اسلامی و محسن الویری؛ عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) برگزار شد.
گزارش بخش نخست اين نشست اختصاص به سخنان حجت الاسلام صرامي دارد كه رابطه فقه و اخلاق را در انديشه امام موسي صدر دنبال کرده است. مشروح سخنان وی در ادامه تقديم ميشود:
تازه بودن مسائل فقهی امام موسی صدر
قبل از ورود به بحث دو نكته را متذكر ميشوم: اول اینکه بحث فقه و تمدن در این جلسه لااقل به مقداری که بنده خواهم گفت، ارتباط این دو مد نظر نیست، بلکه بیشتر تلاش من بر این است که فقه ایشان را تا حدودی که وقت این جلسه اجازه میدهد در محورهایی که خواهم گفت معرفی کنم و توضیح دهم.
طبیعتاً آن محورهایی که انتخاب شده است ارتباطی با تمدنسازی دارد، و تلاش من بر این بوده است، اما به هر حال رابطه فقه و تمدن، تخصص در هر دو فقه و تمدن میخواهد که از این جهت و بحث را به شکل دیگری بر میآورد، ولی به هر حال اگر فقه ایشان را هم بیشتر آشنا شویم، مخصوصاً اگر با نگاه آن محورهایی در فقه که میتواند به درد تمدنسازی بخورد مهم است.
نکته بعد اینکه من به طور کلی میخواستم روی فقاهت امام موسی صدر تکیه کنم، کسانی که با تحصیلات و آثار ایشان آشنایی دارند باید این را اذعان کنند که امام موسی صدر به عنوان یک فقیه زمان شناس و فقیه فرهیخته که از نوجوانی و جوانی در مسیر اجتهاد فقهی گام برداشتند و در اوایل جوانی به تأیید اساتید خودشان اجتهادشان تأیید شده است و بعد از اینکه یک مجتهد مسلم بودند وارد جامعه شدند و در قم، نجف و لبنان تلاشهای فقاهتی داشتند.
نکته بعد اینکه ممکن است که کسی توهم کند که افکار امام موسی صدر مربوط به چهل یا پنجاه سال پیش است و حال باید مباحث و مسائلی که مربوط به امروز است را در فقه دنبال کنیم؛ اما بررسی فقه ایشان و گوشههایی از فقه که ایشان وارد شدند، نشان میدهد که مسائلی را مطرح مي كنند که همین امروز مسأله ما است؛ حالا یا به دلیل اینکه روی آن مسائل تا به امروز کار نشده است.
بنابراین به حالت جوان بودن مسأله باقی مانده است و ضرورت آن هنوز باقی است، یا اینکه افکار ایشان جلوتر از زمان بوده است که میشود هر دو گزینه را علت مفید بودن بحثهای فقه امام موسی صدر برای امروز دانست. من بعد از این دو مقدمه برای اینکه از وقت استفاده کنم چند محور از فقه ایشان را میخواهم اشاره کنم.
رابطه فقه و اخلاق در انديشه امام موسی صدر
محور اول که خیلی مهم است رابطه فقه و اخلاق است؛ من فقه ایشان که از چهل سال پیش به صورت پراکنده و در این مجموعه گام به گام که مؤسسه امام موسی صدر اخیراً زحمت کشیدند و تهیه کردند را مطالعه کردم. پژوهشی هم در زمینه فقه به طور خاص بر اساس افکار ایشان در حال تدوین است که آن را هم مطالعه کردم؛ به نظر میرسد که محور مهمی هم در فقه علمی و هم در فقه عملی امام موسی صدر رابطه فقه و اخلاق است.
یعنی ایشان تعامل فقه و اخلاق را به درستی شناختهاند و نه به طرف اخلاقگرایی افراطی، غلتیدهاند و نه به طرف فقهگرایی افراطی. از این جهت فکر میکنم که در چهار نکته رابطه فقه و اخلاق در آثار علمی ایشان و در رفتار عملی ایشان را میتوان دید.
1. شخصيت ايشان گره خورده به رابطه فقه و اخلاق
اصلاً رکن اصلی شخصیت ایشان است، همين پيوند فقه و اخلاق است؛ یعنی وقتی انسان زندگی ایشان و آثارشان را ببیند میبیند که کأن تعامل فقه و اخلاق شخصیت ایشان را ساخته است؛ یعنی شما از یک طرف یک فقیه مسلم را میبینید و یک فقیهی که میتواند با همه جا در ارتباط باشد، کسی میتواند این ارتباط را پیدا کند که به زبانی که غیر از حوزه علمیه و غیر از مجتهدین و غیر از آنهایی که فقط فقه و اصول را خواندهاند بفهمند و آن زبان اخلاق است.
ایشان مطالب فقهی و اهداف فقهی را با زبان اخلاق و از همه مهمتر با رفتار اخلاقی در تعاملات خودشان نشان میدهند و این ناشی میشود از اینکه شخصیتشان یک شخصیت فقهی اخلاقی است؛ نه شخصیت افراطی فقهی است و نه شخصیت اخلاقی؛ این یک رکن.
2. بروز اين رابطه در تعاملات اجتماعی
رکن دیگر این است که اصولاً این شخصیت را در تعاملات اجتماعی نشان میدهند؛ یعنی وقتی وارد بر فرض، ارتباطات در لبنان و حتی قم در مکتب تشیع و جاهای دیگر که هستند، این تعامل و ارتباطی که با مراکز، افراد، شخصیتها، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، چه شیعه و چه سنی دارند، اینها را انسان میبیند که بر اساس رابطه فقه و اخلاق است.
3 و 4. رابطه فقه و اخلاق، جايگاه نوآوری علمی و عملی امام موسی صدر
نکته سوم اینکه رابطه بین فقه و اخلاق محل نوآوریهای علمی ایشان هم هست، یعنی این رابطه یکی از جایگاههای مهمی است که امام موسی صدر نوآوری علمی و تئوریک دارد که باید روی آن مطالعه شود و میتوان از روی آن تحقیق و پژوهش به دست آورد.
نکته چهارم هم اینکه در عمل هم فقه و اخلاق محل نوآوری تعاملی ایشان است؛ یعنی ایشان وقتی که وارد تعامل مثلاً با اهل کتاب میشوند، در عین حال که احکام فقهی را رعایت میکنند و مثلاً با آن خانم نامحرم دست نمیدهند، اما توضیحشان اخلاقی است، فرمودند که من برای احترام خودت دست نمیدهم؛ حالا من اینها را نمیخواهم توضیح دهم بلکه یک نکته از آن را میخواهم به عنوان محور دوم توضیح دهم و آن نوآوری ایشان در رابطه فقه و اخلاق است.
فقه و اخلاق محور تعاملات اجتماعي
حالا فقه و اخلاق تعریفش چیست؟ فقه و اخلاق، هر دو مربوط به رفتار انسان هستند، بنابراین تلاقی دارند و این بحث مطرح میشود که آیا تعاملات و آیا اصولاً شخصیت و فکری که باید رواج پیدا کند به عنوان آموزههای اسلامی باید بر محور فقه باشد یا بر محور اخلاق باشد؟ ایشان در کلماتشان دارند که باید بر محور هر دو باشد.
در عین حال که اخلاق رابطه اصلی بین انسانها هست، جدای از دین، مذهب، نژاد و هر گروهگرایی و دستهبندی که فرض کنیم، اما نکته مهم ایشان در ارتباط با جایگاه فقه در مورد اخلاق است که امروز زیاد به درد ما میخورد.
فقه، پاسدار اخلاق است
امروز خیلیها انتقاد میکنند و میگویند که چرا فقه را اخلاقی نکنیم و برای اینکه زبان ما در جهان و در ارتباطاتمان زبان گویا و ارتباطی و تعاملی باشد، چرا فقط بر محور اخلاق کار نکنیم و تعامل نکنیم؟
ایشان نکته جالبی دارد که فقه را به عنوان پاسدار از اخلاق میگیرند؛ فقه را پاسدار اخلاق در نظر میگیرند و میفرمایند که اگر انسان را با عقاید و اخلاق آزاد بگذاریم و فقه و قانونگذاری در کنار آن قرار ندهیم، آن اخلاق و عقاید به مرور زمان از دست میرود؛ چون انسان از یک روح و یک جسم تشکیل شده است و روح و جسم انسان همواره بر هم تأثیر میگذارند.
اگر ما گفتیم که اخلاق و عقاید بر اساس آن معنویات و روحیاتی که انسان دارد، بخواهیم بر محور آن حرکت کنیم، چون انسان تعاملات جسمی دارد و کششها و کنشهای جسمی، جنسی، شهوات و عوامل مختلفی که انسان را در جامعه حوزههای فردی و اجتماعی تحت تأثیر قرار میدهد این به تدریج اخلاق را از محتوای آن خالی میکند، این یک پاسدار میخواهد؛ یعنی یک سازماندهی و یک نظم دهنده میخواهد؛ فقه نظمدهنده اخلاق است؛ فقه پاسدار اخلاق است.
بنابراين اگر ما روی اخلاق تکیه کنیم و فقه را کنار بگذاریم، آن اخلاق به تدریج در کنشها و واکنشها و آن شهوات و خواستههای فردی و اجتماعی از بين مي رود.
نقد امام موسی صدر بر اخلاق گرايی افراطی غرب در تعاملات اجتماعی
اینکه میگویند که حکومت اگر دینی شود دین آویزه دست حکومتگرها میشود، برای اخلاق بدتر از آن هم هست؛ یعنی اگر ما دین را کنار بگذاریم و بگوییم که فقط با اخلاق، جامعه را اداره کنیم، اخلاق اتفاقاً بیشتر میتواند آویزه مطامع حکومتگران و قدرتمندان و کسانی باشد که دنبال حرص و آز خودشان هستند، این است که این دو باید باهم باشند.
ایشان آمده است و به خوبی بر اساس انسانشناسی که ارائه داده است در کتاب گام به گام، جلد 2 صفحه 318 و 319 توضیح داده است که ما نباید فریب اخلاقگرایی افراطی غرب را بخوریم؛ باید اخلاق و فقه را کنار هم داشته باشیم.
كرامت يک اصل كلامی است
محور دیگری که من به عنوان فقه ایشان میخواهم اشاره کنم، اصل کرامت است؛ این مسأله هم موضوع امروزی است، یعنی امروز هم کسانی هستند که فقه را به این متهم میکنند که توجهی به اخلاق ندارد یا ما باید اخلاق را گسترش بدهیم ولی به این توجه نمیکنند که این دو با هم نیاز است و موضوع بحث امروز است.
بحث دیگر درباره کرامت است؛ امروز در بحثهای فقهی، جلسات فقهی، همایشها و نشستهایی که داریم بحث کرامت مطرح است؛ کرامت انسانی در آموزههای دینی چطور نگاه شده است؟ آیا از کرامت میتوان قاعده فقهی به دست آورد؟
بعضی به دنبال این هستند که کرامت را به عنوان قاعده فقهی معرفی کنند. اتفاقاً ما یک بحثهایی را درباره کرامت داشتیم و بعد از کلی بحث و بررسی به یک نتیجهای رسیدیم که امام موسی صدر به درستی منعکس کرده است و آن اینکه کرامت قاعده فقهی نیست، بلکه کرامت اصل کلامی است.
كرامت بر كل فقه سايه گسترانده است
از اینکه کرامت اصل کلامی است آیا برداشت می شود که از آن بحث فقهی به دست نمیآید؟ و نمیتوان از آن استفاده فقهی کرد؟ چرا اتفاقاً خیلی بهتر و بیشتر هم میشود استفاده کرد، اما وقتی کرامت را ما در جایگاه خودش که جایگاه کلام است بنشانیم اولاً از دایره بحث حجیت و ظن بیرون بردهایم و باید به قطع و لااقل اطمینان با کرامت برخورد کنیم، یعنی ببینیم که در جایی میتوانیم از کرامت استفاده کنیم که مقطوع و مطمئن باشد و انسان بتواند بگوید که اینجا واقعاً جای کرامت است و ثانیاً به عنوان اصل حاکم بر کل فقه باشد، شما چطور عصمت ائمه را یک اصل حاکم بر کل فقه و اصول میدانید؟
پس اگر کرامت را به جای قاعده فقهی، گفتید که اصل کلامی است، یعنی بر کل فقه حاکم است، یعنی شما هر آیه و روایتی را میخواهید استفاده کنید باید مواظب اصل کرامت باشید، همانطور که مواظب اصل توحید، نبوت و معاد هستید؛ نمیتوان یک آیه و روایتی را به عنوان یک فقیه قبول کرد اما آن آیه و روایت با عصمت ائمه نسازد یا با امامت ائمه نسازد.
کرامت در عین حال که کاربرد زیادی دارد فقط به عنوان قاعده فقهی نیست که ما در ساحت فقه ببینیم، در ساحت کلام است؛ لذا ایشان در عبارت خود در گام به گام در جلد 1 صفحه 226 اشاره میکند که کرامت یکی از اهداف دین است که به عنوان یک اصل قطعی باید در فقه دنبال شود.
عدالت اجتماعی در نگاه امام موسی صدر
محور بعد عدالت اجتماعی است؛ یکی دیگر از محورهای مهم فقه امام موسی صدر، عدالت اجتماعی و نوآوری ایشان در عدالت اجتماعی است.
اولاً در اینکه عدالت را در پایه کلامی چگونه باید ببینیم؟ ایشان پایه کلامی را در اصل هستی میبیند، یعنی این تعبیر را دارند که پیوند جهان هستی با عدالت؛ یعنی جهان هستی با عدالت پیوند خورده است و محقق شده است که اشاره به آیات نخستین سوره الرحمن میکنند و به خوبی از اینها استفاده میکنند که جهان هستی اصلاً بر پیکره عدالت بنا شده است.
این قسمت که «الرحمن علم القرآن خلق الانسان، علمه البیان، الشمس والقمر بحسبان والنجم و الشجر یسجدان والسماء رفقها و وضع المیزان»، اینجا السما رفعها و وضع المیزان در کنار هم آورده است، یعنی رفع السماء خلقت آسمان و زمین با وضع میزان باهم بوده است که سه بار در این آیات میزان که عدالت است تکرار میشود؛ این نشان دهنده هماهنگی و پیوندی هست که بین عدالت و جهان هستی و ناموس هستی برقرار است.
بعد از این مبنای کلامی نگاه اجتماعی ایشان است؛ عدالت اجتماعی لازمهاش این است که جامعه به دور از افراط و تفریط داشته باشیم؛ همین که فقط حکومت یک برنامههایی برای عدالت داشته باشد یا افراد بیایند و عدالت پیشه کنند کفایت نمیکند برای آن عدالتی که مورد نظر اسلام است؛ باید جامعه به دور از افراط و تفریط باشد.
فرهنگهای تحميلی غرب فريبنده است
باز یک نکتهای را میگویند که امروز برای فقها نکته مهمی است که در جامعه میخواهند احکام فقهی را پیاده کنند باید به این جهت توجه کنند که فرهنگهای تحمیلی آنها را فریب ندهد و به فرهنگ مصرف اشاره میکنند.
فرهنگی که ما امروز هم دچار آن هستیم، همین که امروز هم ام الفساد مباحث اقتصادی ما است، ما به جای اینکه دنبال تقاضای حقیقی برویم، طبق فرهنگی که بر ما تحمیل شده است، دنبال تولید افراطی و بعد دنبال مصرف افراطی می رویم. این همه تبلیغات سبب تقاضاهای کاذب می شود و در پی آن مسائل و آسیبهای این تقاضاهای کاذب به زمینههای مختلف ابعاد اجتماعی و سیاسی جامعه منتقل شود.
این نکتهای است که ایشان چهل یا پنجاه سال پیش میگوید اما مشکل امروز جامعه ما نیز هست. تبلیغات مصرفگرایانه مورد انتقاد ایشان است. چرا ما به جای اینکه دنبال تقاضاهای واقعی انسان باشیم تقاضاهای کاذب را با تبلیغات مصرفگرایانه جا مياندازيم، این جامعه را از اعتدال دور میکند.
امام موسی صدر میگوید که جامعه باید تولید و تقاضایش اعتدالی باشد، در مصرف و در تولید و در تقاضا یک اعتدالی داشته باشد تا بتوان در این جامعه عدالت اجتماعی را پیاده کرد.
مقوله كار در انديشه فقهی امام موسی صدر
نکته بعد که باز در این جامعه اعتدالی و در پایههای عدالت اجتماعی توجه میدهند محور کار است و اینکه از نظر فقهی کار چطور باید دیده شود؟ البته باز رابطه فقه و اخلاق در این برداشت و این استفاده اجتهادیشان از آنچه که اسلام از کار میخواهد بسیار دخالت دارد.
میفرماید که کار در اسلام به معنای این نیست که صرفاً پولی در مقابل آن داده شود؛ آنچه که امروز در اذهان و در فرهنگ ما است، کار، تلاش و زحمت در اسلام امری مقدس است که با پول و کالا اصلاً قابل تبادل نیست، تقدسش به این حد هست و برای آن روایاتی میآورند.
البته نباید در این زمینه به سمت مالکیت عمومی و دیدگاههای سوسیالیستی برویم. امام موسی صدر تأکید میکند که اسلام مالکیت خصوصی را محترم شمرده است، اما در عین حال کار و تلاش را هم فقط به عنوان درآمد در نظر نگرفته است بلکه به عنوان سرمایه اجتماعی در نظر گرفته است که در اسلام به آن توجه زیادی شده است.
این باز نکته و مشکل اساسی جامعه ایرانی و غرب امروز است. ثروتهایی که ما داریم و استعدادهایی که در جوامع خاورمیانه وجود دارد آن روز ایشان در ذهن داشته است اما مشکل این است که با وجود استعدادها و مواد اولیه به جای اینکه روی اینها کار و تلاش شود و تبدیل به ثروت واقعی و قدرت اقتصادی برای جهان اسلام شود، سرمایههای اولیه و فروش آن، صورت مصرفگرایی دارد.
فرهنگ ما ایرانیان هم متأسفانه همینطور است؛ به جای اینکه ما کار و تلاش را اصل قرار دهیم، صرفاً برای اینکه یک درآمدی داشته باشیم دنبال کار میرویم.
نگاه راهبردی امام موسی صدر به مسأله زكات
نکته آخر اینکه در عدالت اجتماعی، محور زکات و انفاق است که ایشان به مسأله زکات فقهی چطور نگاه میکند؟ ایشان میفرماید اشتباه است که ما زکات را مالیات دولت اسلامی بدانیم زکات برای تأمین جامعه تشریع شده است.
یعنی در اسلام به هر کسی استعدادها، اموال و مالکیتهای مختلفی داده شده است اما تلاش شده است که این استعدادها و مالکیتها به سمت اعتدال پیش برود، با انفاق ما یرزق، استفاده میکنند که از آنچه به شما روزی شده است انفاق کنید؛ اين روزی نه فقط مال، بلكه از همه جهات، چه دانش، چه توانایی، چه مال و مواهب دیگری که خداوند به هر انسانی ارزانی داشته است.
تلاش اسلام این است که با زکات و خمس، سطح زندگی انسانها را به هم نزدیک کند. ایشان چند روایت از روایات زکات را در همین کتاب گام به گام نقل کرده است و اشاره میکنند که هدف زکات این نیست که یک عدهای فقیر باشند، آنچه که امروزه متأسفانه در جوامع هست. یعنی نباید یک عدهای فقیر باشند و گیرنده زکات باشند و یک عدهای ثروتمند باشند و در طبقه بالاتری همیشه دهنده زکات باشند.
هدف از تشريع خمس و زكات
هدف از خمس و زکات این است که این توازن برقرار شود؛ بنابراین در هر جامعهای باید ببینیم که این توازن چطور برقرار میشود. امام موسی صدر اول آن دو آیه مهم مربوط به خمس و زکات را مطرح میکند، آیه خمس «واعلموا انما غنمتم....ان کنتم آمنتم بالله»، بعد آیه زکات انما الصدقات ... تا آخر می آورد و میفرماید که تأکید شده است که جامعه را باید با خمس و زکات متعادل کرد.
یعنی باید دهنده خمس، یا آن کسی که خمس و زکات را اداره میکند تلاش کند که با خمس و زکات جامعه را از نظر سطح درآمدی و رفاه به همدیگر نزدیک کند، یک جامعهای نباشد که یکی کاخ نشین و یکی کوخ نشین باشد.
ایشان پس از آنکه چند روایت از روایات زکات را که میآرود به این نکته توجه میدهد که نگاه اسلام به زکات بالا آوردن سطح زندگی فقرا هست تا به نزدیک سطح زندگی اغنیا برسند و باهم در حد و حدود هم باشند.
روایتی نسبتاً طولانی هست، راوی از کسی که کفش فروش یا کفش دوز است سئوال میکند که گاهی هم زن، بچه و عیالش زیاد هست و گاهی هم ممکن است که یک چیزی اضافه بیاورد، آیا اگر اضافه بیاورد این زکات دارد؟ اول حضرت میفرمایند که بله زکات دارد؛ بعد امام سئوال میکند که چقدر زیاد میآورد؟ او میگوید که نمیدانم چقدر است.
سپس حضرت نکته و ملاک را میفرمایند که «قال ان کان یفزد علی القوت مقدار النصف القوت یأخذ الزکات و ان کان اقل من نصف القوت اخذ الزکات»، یعنی فقط وضعیت خرج و برج سالانه آن نیست، باید غیر از آن تا حدود نصف خرج سالانهاش هم به عنوان پسانداز داشته باشد، اگر بیش از این و بیش از نصف خرج سالانهاش بود آن وقت است که باید زکات بدهد، اما اگر کمتر بود این اصلاً زکات میگیرد، چون فرض بر این است که میخواهد سطح زندگی خود را بالا ببرد.
ادامه روایت میفرماید: «قلت فعلیه فی ماله زکات تلزمه»، اگر بیشتر باشد، «قال بلی، قلت کیف یصنع»، حالا این زکات را چه کار کند؟ میفرماید: «قال یوسع بها علی عیاله فی طعامهم و شرابهم»، آن مقدار اضافه را اول باید صرف بالا آوردن سطح زندگی خود کند، نه اینکه به فقیر بگوییم به اندازه بخور و بمیر بگیرد و غنی به غنای خود ادامه بدهد.
باید غنی سطح زندگی ضعیف را بالا بیاورد، «و کسوتهم»؛ بعد میفرماید: «و ان بقی انه شیءٌ» یعنی آن را بدهد که دیگران از آن استفاده کنند؛ در اینجا می شود فهمید که نه فقط به اهل و عیال خودش بلکه برای اقوام دورتر خود هم باید از این زیادی درآمد خرج کند.
بنابراین میفرمایند که «و ما اخذ من الزکات فزده علی عیاله حتی»، این نکته است که امام موسی صدر روی آن تأکید میکند، «حتی یلحقهم بالناس»، تا اینکه زندگیاش ملحق به مردم شود؛ یعنی تا وقتی باید به او زکات داد که این در سطح زندگی عمومی آن جامعه بیاید، اگر فرض کنید که تمام قوت و زندگی او تأمین است اما در سطح معمولی زندگی آن جامعه نیست، هنوز باید به او زکات داد تا آن فاصلهها کم شود.
نکته مهم اين است ببینیم که یک مجتهد چگونه در بحث زکات نوآوری دارد و از خود روایات هم استفاده میکند؛ یعنی در چارچوب فقه سنتی، نه اینکه پیش خودش بنشیند و با عقلانیت خودش مطلبی را بگوید، از روایت استفاده میکند که هدف خمس و زکات با مالیات فرق میکند، خمس و زکات برای خرج و برج حکومت نیست، مالیات نیست، خمس و زکات برای معتدل کردن جامعه اسلامی است./504/229/ح
ادامه دارد ...
تهیه و تنظیم: علیرضا فلاحی