vasael.ir

کد خبر: ۱۱۷۴
تاریخ انتشار: ۱۳ مهر ۱۳۹۴ - ۱۹:۱۷ - 05 October 2015
قواعد فقه حکومتی/ درس 2

قواعد مربوط به تأسیس حکومت اسلامی-قاعده اول: انحصار الحاکمیة فی الله

پایگاه اطلاع رسانی وسائل - استاد صبوری در درس دوم قواعد فقه حکومتی به تبیین قاعده انجصار الحکم فی الله پرداخت و گفت: این قاعده در صدد اثبات یک معنای سلبی و یک معنای ایجابی است؛ مفاد سلبی قاعده همان سلب حق حاکمیت از "غیرالله" و مفاد ایجابی آن اثبات حاکمیت برای "الله" است. البته به زودی در قواعد دیگری ولایت "ماذون من الله" که همان پیامبر، امام و ولی فقیه است، به اثبات خواهد رسید.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت الإسلام والمسلمین محسن صبوری در درس دوم از سلسله مباحث «قواعد فقه حکومتی»، به طرح و تبیین بخش اول از مباحث خود درباره قواعد مربوط به تاسیس و راه اندازی حکومت اسلامی پرداخت.

بر اساس این گزارش استاد صبوری قواعد بخش اول از درس قواعد فقه حکومتی را به «تأسیس حکومت اسلامی»، قواعد بخش دوم را به «ادارۀ حکومت اسلامی» و قواعد بخش سوم رابه «حفظ حکومت اسلامی» اختصاص داده است.

اولین قاعده از بخش اول درباره تاسیس حکومت اسلامی عبارت است از قاعدۀ «انحصار الحاکمیة فی الله عزوجل».

در ادامه توضیح مفاد این قاعده و ادلۀ آن آمده است.

لازم به ذکر است، این مباحث از سوی استاد صبوری، به تدریج در حال کامل شدن است.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطیبین الطاهرین

و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین

بخش اول: قواعد مربوط به تاسیس حکومت اسلامی

قاعده اول: انحصار الحاکمیة فی الله (عزوجل)

مفاد قاعده:

این قاعده در صدد اثبات یک معنای سلبی و یک معنای ایجابی است؛ مفاد سلبی قاعده همان سلب حق حاکمیت از "غیرالله"  و مفاد ایجابی آن اثبات حاکمیت  برای "الله"  می باشد. البته به زودی در قواعد دیگری ولایت "ماذون من الله"- که همان پیامبر، امام و ولی فقیه است – را اثبات خواهیم نمود.

ادله قاعده:

باید توجه داشت که ادله پیش رو در نحوه اثبات مفاد قاعده، یکسان نبوده و برخی از ادله تنها عهده دار اثبات یکی از بخشهای سلبی یا ایجابی قاعده می باشند. لذا در اینجا ابتدا به بیان ادله سلب حاکمیت از غیر "الله"  پرداخته و بعد از آن ادله اثباتی را مطرح می نماییم.

الاول) ما دل علی شمول عبادة الله لجمیع شئون الحیاة

 قرآن کریم از یک سو هدف از خلقت انسان را "عبادة الله" بیان نموده؛ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»[1]. و از سوی دیگر صراط مستقیم انسانیت را منحصر در همین امر می شمرد؛ «وَ أَنِ اعْبُدُونی‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»[2]

لذا در بسیاری از آیات قرآن کریم انسانها به عبودیت  دعوت شده و از شرک باز داشته شده اند؛ « وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً»[3] لکن بحث مهم در اینجا این است که آیا "عبادة الله" تنها منحصر در مناسک و یا همان عبادات مصطلح است و یا اینکه عرصه های دیگری را هم شامل می شود؟ ما در این بخش برآنیم که اثبات نماییم که عبادت و بندگی در تمامی عرصه های حیات بشری – اعم از امور فردی، اجتماعی، سیاسی و.. -  نمود داشته و روی گردانی از آن موجب شرک و دوگانه پرستی می گردد. البته ناگفته پیداست که این شرک درتمام عرصه ها به معنای شرک فقهی نبوده و از احکام آن – از قبیل نجاست، عدم احترام خون و... – برخوردار نیست.

و اما برخی از آیات و روایاتی که دلالت بر این معنا دارند:

یکم. آیه شریفه «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ»[4]

وجه استدلال: در آیه شریفه منظور از اینکه نصاری حضرت مسیح (ع) را به عنوان "رب" قرار داده اند، همان شرک در عبادت است. لکن اتخاذ "احبار و رهبان" یا همان علماء یهود و نصاری به عنوان رب، نمی تواند به معنای شرک در عبادت باشد زیرا یهود و نصاری هرگز عالمان خود را نمی پرستیدند. سیاق آیه نیز این دو گونگی "اتخاذ" را تایید می نماید چرا که " المسیح بن مریم" را از "احبارهم" و "رهبانهم" جدا نموده است و این خود نشان می دهد که اتخاذ عالمان به عنوان رب با اتخاذ مسیح (ع) به عنوان مذکور متفاوت بوده است. در واقع مقصود در این فقره از آیه کریمه، بیان یکی دیگر از انحطاتات اهل کتاب یعنی "شرک در طاعت" یا همان فاصله گرفتن از " توحید در حاکمیت" می باشد.

روایت ابوبصیر[5] نیز مطلب فوق را به خوبی تایید می نماید؛ «عدة مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَى عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَعَوْهُمْ إِلَى عِبَادَةِ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ دَعَوْهُمْ مَا أَجَابُوهُمْ وَ لَکِنْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً وَ حَرَّمُوا عَلَیْهِمْ حَلَالًا فَعَبَدُوهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَشْعُرُونَ»[6]

باید دانست که اساسا لفظ "عبادت" در لغت به معنای "خضوع، انقیاد و طاعت" آمده است و استعمال آن در "پرستیدن" از باب "استعمال اللفظ فی احد مصادیقه" است. جوهری در صحاح می گوید: «و العِبادةُ: الطاعةُ»[7] ابن منظور نیز در لسان العرب عین جمله مذکور را آورده است.[8]   فیومی نیز در مصباح المنیر آورده است: «عَبَدْتُ: اللَّهَ أَعْبُدُهُ عِبَادَةً وَ هِىَ الانقِیَادُ وَ الخُضُوعُ[9]

البته برخی از بزرگان مطلب فوق را نپذیرفته و عبادت را به معنای "غایت تذلل" یا همان "پرستش" گرفته اند نه مطلق خضوع و انقیاد و اطاعت. جناب صدر المتالهین (ره) در تفسیر آیه شریفه «ایاک نعبد» می فرماید : « و العبادة  ضرب من الشکر و غایة فیه لأنها الخضوع و التذلّل یدل على أعلى مراتب التعظیم و لا یستحقّها أحد إلّا بإعطاء اصول النعم الذی هو خلق الحیوة و القدرة و الحسّ و الشهوة و لا یقدر علیه أحد إلّا اللّه فلذلک اختص سبحانه بأن یعبد، و لا یجوز العبادة لغیره بخلاف الطاعة فإنّها قد تحسن لغیره کطاعة الأب و المولى و السلطان و الزوج، فمن قال: إنّ العبادة هی الطاعة فقد أخطأ لأنها غایة التذلّل دون الطاعة فإنّها مجرد موافقة الأمر، ألا ترى إنّ العبد یطیع مولاه و لا یکون عابدا له؟ و الکفّار یعبدون الأصنام و لا یکونون مطیعین لهم إذ لا یتصوّر من جهتهم الأمر»[10]

پیش از پاسخگویی به فرمایش جناب صدرالمتالهین تذکر این نکته لازم است که با مراجعه به تفسیر گرانسنگ  مجمع البیان معلوم می شود که جناب صدر المتالهین مطالب مذکور را از فرمایشات مرحوم طبرسی اخذ نموده - و به علت موافقت با رای ایشان - عین عبارت را بدون تغییر قابل توجهی ارائه فرموده اند.[11]

در پاسخ به اشکال فوق باید عرض نمود که ظاهرا لفظ "عبادت" در اصل برای معنای "خضوع" وضع شده است و دو معنای "اطاعت" و "پرستش" از مصادیق معنای اصلی محسوب می شوند. در تاج العروس آمده است: «و العُبُودِیّةُ و العُبُودَةُ بِضَمِّهِما و العِبَادَةُ بالکسر: الطَّاعةُ. و قال بعضُ أَئِمَّةِ الاشتقاقِ: أَصْلُ العُبُودِیّةِ: الذُّلُّ و الخُضُوعُ.[12] پس اگر به پرستش اصنام عبادت گفته می شود، به معنای پرستش نظر شده و اگر به اطاعت غیر خدا عبادت گفته می شود با نظر به معنای دیگر عبادت یعنی اطاعت می باشد. و اما اینکه عدم اطلاق عبادت در اطاعت پدر،مولی و سلطان را به عنوان نقض آوردند، به صورت سالبه کلیه صحیح نیست زیرا قرآن کریم در موارد متعددی اطاعت غیرالله را مصداق عبادت غیر و شرک شمرده است. آیات ذیل اقسام عبادت غیر الله را به خوبی نشان می دهد:

 «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ»[13]

 «قالُوا سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُون‏»[14]

 « أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکیلاً»[15]

«وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏..»ِ[16]

‏«ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى‏ وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبینٍ. إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً عالینَ. فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ»[17]

دوم آیه شریفه «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا به»[18]

وجه استدلال: در آیه شریفه از کسانی یاد می شود که خود گمان می نمودند از ایمان برخوردار بوده و از کفر به دور هستند لکن نزد خداوند اینان با ایمان شمرده نمی شوند؛ « یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا... ». این تعبیر خود نشان می دهد که آنها دارای شرک و کفر در پرستش نبوده اند زیرا در این صورت در مورد خود گمان ایمان نداشتند. در مقابل، دلیل عدم اتصاف آنها به ایمان " تحاکم الی الطاغوت" بیان شده است که نشان دهنده منافات پذیرش حاکمیت طاغوت با ایمان به پروردگار می باشد. حتی اگر این پذیرفتن در حد مراجعات قضایی باشد. لذا در مقبوله عمر بن حنظله امام صادق (ع) به همین آیه استشهاد نموده و رجوع به سلطان جائر و قاضی منصوب وی را حرام و حکم آنها را – حتی در موارد ثبوت حق - غیر نافذ شمرده اند؛‏

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَیْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلَیْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَیْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِی دَیْنٍ أَوْ مِیرَاثٍ فَتَحَاکَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ أَ یَحِلُّ ذَلِکَ قَالَ مَنْ تَحَاکَمَ إِلَیْهِمْ فِی حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاکَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ مَا یَحْکُمُ لَهُ فَإِنَّمَا یَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ کَانَ حَقّاً ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُکْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یُکْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ....

اکنون به نظر می رسد که با توجه به تفکیک میان شرک در عبادت و شرک در حاکمیت، فرمایش امام (ع) نیز در ادامه مقبوله به فهم ما نزدیکتر شده باشد. آنجا که از ولایت فقهاء سخن گفته و مخالفت در قبال آن را در حد شرک شمرده اند؛ « ...قُلْتُ فَکَیْفَ یَصْنَعَانِ قَالَ یَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکْمِ اللَّهِ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْکِ بِاللَّه..» [19]

222/1174/ش


[1]  ذاریات:56

[2]  یس:61

[3]  نساء:36

[4]  توبه:31

[5]  البته روایت مذکور از جانب "عبد الله بن یحیی" دچار مشکل است. لکن این مساله مانع از استشهاد به روایت نمی شود بالاخص با توجه به نقل آن در کافی شریف و احتمال اتحاد راوی مذکور با عبد الله بن یحیی کاهلی (ر.ک معجم رجال الحدیث:10/375)  

[6]  کافی:1/53 باب التقلید ح 1 ، وسائل:27/124 باب عدم جواز تقلید غیر المعصوم ح 1

[7]  صحاح جوهری:2/503

[8]  لسان العرب:3/272

[9]  المصباح المنیر:2/389 ماده عبد

[10]  تفسیر القرآن الکریم:1/87

[11]  ر.ک مجمع البیان:1/101

[12]  تاج العروس:5/83 ماده عبد

[13]  یس:60

[14]  سبا:41

[15]  فرقان:43

[16]  زمر:17

[17]  مومنون:47-42

[18]  نساء:60

[19]  کافی:1/67 باب الرد الی الکتاب و السنه ح 10

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۰ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۳۱:۳۹
طلوع افتاب
۰۶:۵۶:۵۱
اذان ظهر
۱۳:۱۱:۳۵
غروب آفتاب
۱۹:۲۵:۴۱
اذان مغرب
۱۹:۴۲:۳۹