vasael.ir

کد خبر: ۸۹۷۵
تاریخ انتشار: ۰۸ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۱:۱۶ - 30 July 2018
خارج فقه امر به معروف/ استاد شب زنده دار/ جلسه 212

شرطیت عدالت| حصر رستگاری در آمران به معروف از باب غلبه است

وسائل- انحصار ذکر شده در آیه 104 آل عمران مبنی بر اینکه صرفا آمران به معروف و ناهیان از منکر رستگار می شوند بدان جهت است که غالب افرادی که اقدام به این امر می نمایند انسان های وارسته ای هستند که نزدیک به رستگاری و فلاح می باشند و نمی توان استفاده کرد چون عدالت شرط رستگاری است پس به صورت اولی باید شرط وجوب امر به معروف باشد.

به گزارش خبرنگار وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار در کلاس درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر خود در دارالتلاوه مسجد اعظم قم به تاریخ یکشنبه هفتم آبان ماه 1396 در جلسه 212 در ادامه بررسی اشتراط شرط عدالت در وجوب امر به معروف به تبیین و بررسی روایت مورد استفاده در اثبات وجوب شرط عدالت برای وجوب امر به معروف پرداخت و اشکالات تمسک به آیه 104 سوره آل عمران را تبیین نمود.

تقریر درس

عضو شورای نگهبان قانون اساسی در جلسه گذشته عنوان کرد:اگر روایاتی که تاکنون ذکر شده بر اشتراط عدالت تمام باشد و اشکالات سندی و دلالی بر آن‌ها وارد نباشد، با روایت نبوی مذکور در وسائل تعارض می‌کنند و اگر بگوییم هردو تساقط می‌کنند پس مرجع می‌شود اطلاقاتی که می‌گفت «مروا بالمعروف و انهوا عن المنکر» و مقیدی برای اطلاقاتی که می‌فرمود «مروا بالمعروف و انهوا عن المنکر» و هیچ قید و شرطی نداشت پیدا نمی‌شود و حجتی بر این تقیید و اشتراط عدالت وجود ندارد.

مشروح این جلسه را می توانید در ذیل ملاحظه بفرمایید

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه بررسی تمسک به آیه 104 از سوره آل عمران برای اثبات اشتراط عدالت:

بحث در پاسخ استدلال به ذیل آیه مبارکه «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (آل عمران/104) که از این ذیل «و اولئک هم المفلحون» به این بیان که چون دال بر حصر هست استفاده می‌شود که آمران به معروف و ناهیان عن المنکر این‌ها عادل هستند حالا اما به این نحو که این وجوب مشروط است به عدالت یا واجب مشروط به عدالت است. علی أی حال کسانی که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند باید متصف به وصف عدالت باشند تا بتوان گفت آن‌ها تنها رستگاران هستند.

اشکالات تمسک به آیه 104 از سوره آل عمران:

اشکال چهارم:

جواب دیگری که در این جا داده می‌شود فرمایش علامه طباطبایی قدس سره است. ممکن است این بیانی که عرض می‌کنم مراد ایشان این باشد،‌ مراد ایشان دو احتمال شاید در آن هست. ایشان فرموده است که: «المسؤول بها الکل و المصاب بها البعض». در واجبات کفائیه مسؤول به واجبات کفائیه کل است ولی مصاب بعض است، همان که انجام داده، ولو خطاب متوجه همگان است، اما مصاب همان است که انجام داده. حالا با توجه به این مطلب که امر به معروف و نهی از منکر هم یک واجب کفایی است قهراً ایشان می‌خواهد این جوری بفرماید کأنّه که این که فرموده «و اولئک هم المفلحون» یعنی این آمران به معروف عملاً در خارج، تا آدم امر به معروف نکند که آمر به معروف نمی‌شود و ناهی از منکر نمی‌شود. «و اولئک» یعنی این آمران به معروف و ناهون عن المنکر تنها این‌ها هستند که فائز به ثواب امر به معروف و نهی از منکر هستند. یکی از معانی فلاح را هم گفتیم چیست؟ فوز بود، ظفر بود. در مسأله امر به معروف و نهی از منکر چه کسانی فائز به ثواب امر به معروف و نهی از منکر هستند؟ کسانی که انجام دادند. کسانی که انجام ندادند و دیگران این واجب کفایی را انجام دادند فائز به این ثواب نیستند. الان یک مؤمن محترمی از دنیا می‌رود آن جاها تشییع می‌کنند، نماز بر او واجب کفایی بر همه است، دفن او واجب کفایی بر همه است، حالا چه کسی فائز به آن ثواب آن صلات و آن دفن می‌شود؟ آن کسی که انجام داده، بقیه ولو تکلیف متوجه‌شان بوده اما آن‌ها فائز به این فلاح، به این ثواب نیستند. پس این جا «و اولئک هم المفلحون» به قرینه این که آن اشکالات هم پیش نیاید یعنی تنها این‌ها فائزون به ثواب امر به معروف و نهی از منکر هستند. این دیگر دلالت بر این که باید عادل باشند نمی‌کند ، برای این که این کار را انجام دادند، انسان وقتی واجبی را انجام داد، محرمی را ترک کرد ثواب آن گیرش می‌آید ولو واجب دیگری را معاذ الله ترک کند یا محرم دیگری را انجام بدهد.

این هم فرمایشی است که ایشان دارد.

اگر ما بگوییم این ذیل به قرینه آن که آن اشکال حصر اگر بخواهیم آن جور معنا کنیم آن اشکال حصر را دارد که خلاف واقع است پس به دلالت اقتضاء و صوناً لکلام الشارع از این که یک امر خلاف واقعی را بیان فرموده باشد پس آن قرینه می‌شود که این جا این فلاح به معنای فوز است، قهراً فوز به یک چیزی لازم است دیگر، فازَ به چه؟ فازَ به ثواب و با واجب کفایی بودن هم این جوری سازگار است.

یا استظهار می‌کنیم این معنا را و یا لااقل احتمال می‌دهیم احتمالاً مساویاً با آن احتمالی که مستدل می‌خواست به آن استدلال بکند و علی أی حال پس استدلال عقیم می‌شود چون یا خلاف است، ظاهر در خلاف است یا ظهور در آن که مستدل می‌گوید ندارد. این هم یک جواب که می‌توان این مطلب را گفت.

اشکال پنجم:

جواب دیگری که باز وجود دارد در مقام این است که جماعتی از مفسرون و بزرگان تفسیر من العامة و الخاصة این‌ها این طور گفتند که حالا قبل از این که این را بگویم آن جواب دیگر را عرض می‌کنم بعد این جا.

بعضی از مفسرین مثل مرحوم طبرسی در جامع الجوامع یا ... هر دو هست، جوامع الجامع است یا جامع الجوامع است، کتاب ایشان.

ایشان در آن جا فرموده است که «اولئک هم المفلحون» الاحقاء بالفلاح دو غیره. یعنی به خاطر این که کأنّ آن اشکال که این حصر قابل توجیه نیست و اشکال دارد آن را قرینه گرفتند بر این که کأنّ در این جا کلمه افلاح اشراب شده در آن و تضمین شده در آن معنای دیگری. می‌دانید که در زبان عرب، در ادبیات عرب این وجود دارد که گاهی معنای یک فعلی اشراب می‌شود در یک فعل دیگری و در اثر این اشراب خواص آن فعلی که اشراب شده است این جا پیدا می‌شود از نظر تعدیه، ادات تعدیه و این‌ها. مثلاً «اذا دفنتم موتاکم فاغسلوهم» وقتی دفن‌شان کردید غسل‌شان بدهید. معقول است بعد از دفن کردن و خاک روی آن ریختن و این‌ها تازه بیاییم غسلش بدهیم؟ این جا پس مقصود از «اذا دفنتم موتاکم» یعنی اذا اردتم دفن موتاکم. معنای اراده، معنای قصد در دفنتم اشراب شده، تضمین شده. پس باید معنا کنیم «اذا دفنتم» یعنی «قصدتم، اردتم دفن موتاکم فاغسلوهم» حالا این جا هم ایشان فرموده این که می‌فرماید «اولئک هم المفلحون» این جا کلمه «احق» مفاد احقیت اشراب شده یعنی این‌هایی که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند این‌ها احق مردمان به فلاح و رستگاری هستند. نمی‌خواهد بگوید حتماً رستگاری دامنگیرشان شده، فائز به رستگاری شدند، این‌ها در محاسبه احق هستند حالا ممکن است یک وقت یک مانعی پیش بیاید رستگار نشوند، یک جهتی پیش بیاید رستگار نشوند، یک شرایطی را فاقد باشد یا یک موانعی را واجد باشد ولی وقتی حساب می‌کنیم این‌ها از بقیه مردم احق هستند، چرا؟ برای این که این‌ها دست عده‌ای را گرفتند، آن‌ها را نجات دادند، آن‌ها را به سعادت رساندند با امر به معروف و نهی از منکر کردن‌شان، فقط به فکر خودشان نبودند، خیلی‌ها را نجات دادند. اگر بنا باشد که این فلاح را بیایند تقسیم بکنند بین عباد، این‌هایی که این دگر دوستی را داشتند و به فریاد دیگران رسیدند و نه دیگران را، بلکه به اهداف شارع کمک کردند، شارع قصدش چه بوده؟ قصدش این بوده که مردم را به فلاح و رستگاری رساند، به سعادت‌های اخروی‌شان برساند، این‌ها کمک کردند شارع را در این کار، بنابراین این‌ها احق به رستگاری و فلاح هستند تا دیگران. احق هستند اما احقیت ملازمه ندارد با این که حتماً واجد آن می‌شوند برای این که ممکن است مانعی پیش بیاید، ممکن است یک شرایطی لازم دارد شرایط را نداشته باشند. پس بنابراین باز ایشان و امثال این بزرگوار....

این معنا هم که این بزرگوار و بعضی مفسرین دیگر فرمودند، این هم مطلب دقیق و تمامی است، یعنی البته تعین آن در این مطلب اگر آن راه‌های دیگر هم باز باشد ما نمی‌توانیم بگوییم حتماً متعین است آیه شریفه به این. ممکن است آن حرفی باشد که آن آقا زد، ممکن است حرفی باشد که آن آقا زد ولی این هم بالاخره یک مطلبی است که برای ما که کسی بخواهد استفاده عدالت از این آیه شریفه بکند می‌توانیم بگوییم که ... و هم چنین در بحث گذشته که عده‌ای به این ذیل تمسک کردند برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر، می‌خواستند از این ذیل استفاده بکنند وجوب امر به معروف و نهی از منکر را که ما گفتیم که این ذیل دلالت نمی‌کند، یکی از جواب‌ها هم همین بود که لعل معنایش این باشد.

 الان اگر کسی بیاید این جوری در فارسی بگوید، بگوید آمران به معروف و ناهیان از منکر تنها کسانی هستند، این در فارسی شما می‌گویید نگفته این را؟ خوب گفته پس باید توجیه کنید. این قالب هم در زبان عرب، کسی که عرب زبان باشد همین جور از آن می‌فهمد. نمی‌توانی بگویی که نگفته، خوب فرموده. اگر گفت «اولئک هم المفلحون» این مثل این که در فارسی بیایی این جمله را بگویی، اگر در فارسی این جمله را گفتی که نمی‌شود گفت نگفتی، حصر نگفتی، خوب گفت. در زبان عرب هم اگر مبتدا بخواهد معرفه باشد، خبر هم معرفه باشد و به خصوص ضمیر فصل هم بین این دو تا قرار بگیرد آن فهم لغت عرب، متفاهم عند عرف العرب این است که حصر فهمیده، مثل این که گفته فقط. حالا که این دلالت را دارد، این کلام این مفاد عرفی دارد و از آن طرف می‌بینیم این مفاد عرفی با واقع ناسازگار است پس بنابراین باید به دلالت اقتضاء بیاییم توجیه کنیم. حالا این توجیهاتی است که بزرگان در این صدد بیان فرمودند. می‌گوید که این‌ها احقاء هستند. احقاء بودند گفتیم ممکن است موانعی داشته باشد. بعضی مانع داشتند، مانع‌شان چیست؟ این است که گناه کردند. این‌ها احقاء هستند و لکن این نیست که حالا که احق هستند آن برای آن‌ها محقق است، آن چیزی که احق به آن هستند، چرا؟ چون مانعی وجود دارد،‌ مانعش این است که عادل نیست، مانعش این است که فلان گناه را کرده، این‌ها ممکن است. بعضی چیزها مانع می‌شود حالا این نکته تربیتی را هم که الان یادم آمد عرض بکنم. یک وقتی شیخ استاد قدس سره آیت‌الله قاروبی تبریزی رضوان الله علیه، ایشان می‌فرمود ما وقتی تحصیل می‌کردیم در نجف اشرف با وادی السلام خیلی مؤانست داشتیم،‌ هر روز به وادی السلام می‌رفتیم و آن آثار و چیزهایی که از وادی السلام ایشان کسب کرده بود. می‌گفت بعضی از دوستان ما هم خیلی دیده بودند ما این جور هستیم آن‌ها هم اقتداء کرده بودند و آن‌ها هم وادی السلام شده بودند ولی نتیجه‌ای نمی‌گرفتند. به ایشان مثلاً می‌آید شکایت می‌کند که ما هرچه بالاخره وادی‌السلام برویم،‌ چه می‌کنیم و چه می‌کنیم اثری نمی‌بیند. گمان کنم ایشان فرمود که بعضی ارواح طیبه در وادی السلام به او گفته بودند که یک گناه کبیره‌ای از تو سر زده بوده، حالا قبل از طلبگی. این مانع از این است که ما برای تو بتوانیم کاری بکنم، مقامات بالاتر باید کاری بکنند،‌ از دست ما نمی‌آید. گناه کبیره‌ای که قبلاً انجام دادی مثل لاینال عهدی الظالمین، ولو توبه هم کردی از آن و گذشته اما این یک مانعی است که از عهده مثل ماها در نمی‌آید، امیرالمؤمنین باید یک کاری بکند، امام حسین باید یک کاری بکند، مقامات بالاتر، این مقامات پایین‌تر این جا نمی‌توانند کاری انجام بدهند. حالا این می‌گوید تو احقاء هستی، این‌ها احقاء هستند اما یک مانعی وجود دارد، مانعش چیست؟ بله این جا امر به معروف کرده، آن جا امر به معروف کرده خیلی هم چه کرده اما عاق والدین هست، خوب نمی‌شود. بعضی‌ها هستند کارهای اجتماعی خیلی خوب انجام می‌دهند اما عاق والدین‌شان هستند. کارهای اجتماعی را خیلی خوب انجام می‌دهند، ظالم به اهل و عیالش است، پس این به آن فلاح نمی‌رسد، این‌ها مانع او می‌شود، یا یک شرایطی وجود دارد آن شرایط را ندارد، پس مانع می‌شود. این هم یک معنا.

اشکال ششم:

معنای دیگری که گفته شده است این است که فرمودند که این فلاح این جا فلاح نسبی است. این در تفسیر تسنیم هست. محتمل است عبارت المیزان هم همین را بخواهد بفرماید. عبارت المیزان ذو وجهین است، ذو احتمالین است، یکی آن احتمالی که قبلاً عرض کردم. یکی هم این احتمال که اگر این برای المیزان باشد قطعاً تبعه تلمیذ المحقق دام ظله که این‌ها فرمودند که این... بله «اولئک هم المفلحون» آن فلاح مسبب از امر به معروف و نهی از منکر،‌ ما فلاح‌ها داریم. این جنس الفلاح را نمی‌خواهد بگوید که این‌ها فقط جنس الفلاح را دارند و جنس الفلاح در اختیار دیگران نیست. این نه، آن فلاحی که از رهگذر امر به معروف و نهی از منکر به دست انسان می‌آید این‌ها، که این با آن که فائز به ثوابش هستند، اگر آن ثواب را همان فلاح بگیریم همان می‌شود. حالا اگر فلاح را غیر ثواب و ثواب امر به معروف بگیریم، این باز یک تفاوتی با آن معنا پیدا می‌کند. پس این جوری معنا می‌کنیم، «اولئک هم المفلحون»‌ یعنی فقط این آمرون بالمعروف و ناهون عن المنکر هستند که آن فلاحی که از راه امر به معروف و نهی از منکر به دست می‌آید واجد آن می‌شوند، دیگرانی که این سبب را در خودشان ایجاد نکردند، قهراً آن فلاحی که مسبب از این است به دست آن‌ها نخواهد آمد.

 این جا قبول مرادف با صحت است. این نمازت قبول است یعنی صحیح است، این یک معنا. یکی نه انّما یتقبل الله من المتقین قبول را بگوییم مرتبةٌ أخری غیر از صحت است، ممکن است یک عمل صحیح باشد ولی قبول نباشد، قبول نباشد یعنی چه؟ برای توضیحش، مثالش بزرگان این جور مثال زدند. مثلاً یک کسی هدیه‌هایی می‌برد برای یک کسی، افرادی برای یک شخصیتی هدیه می‌برند. خیلی هدیه‌ها را آوردند این را به آن می‌دهند نمی‌پسندد، اما یک هدیه را برای خودش برمی‌دارد دیگر حاضر نیست این را به کسی دیگر بدهد. بعضی از عمل‌ها خدای متعال می‌پسندد، این‌ها فقط اسقاط تکلیف نیست، آن را می‌پسندد. از چه کسانی که عمل‌شان را می‌پسندد؟ از متقین است. آن متقین، کسانی که حتی در تمام اعمال متقی هستند آن‌ها است که خدای متعال اعمال آن‌ها را می‌پذیرد، می‌پسندد. اما برای آن‌هایی که متقی نیستند اسقاط تکلیف می‌شود اما نمی‌پسندد عمل آن‌ها را، ولو صحیح است، آن ثواب‌هایی را هم که جعل کرده آن ثواب‌ها را می‌دهد اما پسندش نیست به معنای آن معنای عرفانی دقیق.

اشکال هفتم:

معنای دیگری که باز در این جا در این آیه شریفه گفته شده است این هست که فاضل مقداد قدس سره در آیات الاحکامش فرموده. ایشان فرموده این حصر به اعتبار اشتمال آمرین به معروف و ناهین عن المنکر از آدم‌هایی است که فلاح و رستگاری دارند. ببینید گاهی هست که یک مطلبی به یک مجموعه نسبت داده می‌شود، إما برای این که این مجموع من حیث المجموع به نحو عام مجموعی یک چیز پنداشته می‌شود، و إما به خاطر این که این عام مشتمل بر آن فرد است، حکم فرد را به کل نسبت می‌دهند. مثلاً می‌گویند حوزه علمیه خیلی موفق است، چه جور می‌گویی خیلی موفق است، من زید را می‌شناسم؟ نه، عمرو را می‌شناسم؟ نه. می‌گویند این جا این مجموع من حیث المجموع را می‌بیند. مجموع من حیث المجموع را که می‌بیند، می‌بیند آدم‌های خیلی موفق در آن هست، فلذا به مجموع نسبت می‌دهد. یا حوزه علمیه اگر مثلاً پنجاه هزار فاضل در آن زندگی می‌کند، طلبه در آن زندگی می‌کند می‌بیند چهل هزار تای آن موفق هستند، چهل و پنج هزار تای آن موفق هستند. این به پنجاه هزار تا نسبت می‌دهد به خاطر وجود آن چهل و پنج‌ هزار تا، می‌گوید حوزه علمیه موفق است. این جا که می‌گوید «و اولئک هم المفلحون» فاضل مقداد فرموده از همین باب است. یعنی اگر مفلحی پیدا می‌شود، اگر رستگاری پیدا می‌شود این به حسب حالا غالب در همان آمران به معروف و ناهیان عن المنکر است. درست است ما در آمران به معروف و ناهیان از منکر آدم‌هایی می‌بینیم که فلاح و رستگاری ندارند چون فاسق هستند نعوذ بالله، چون گناهکارند، می‌بینیم. اما اگر ما به این جمعیت آمر به معروف و ناهی از منکر نگاه کنیم می‌بینیم آدم‌هایی که به فلاح و رستگاری واقعی رسیدند در همین‌ها هستند. چون این چنین است از این جهت فرموده. پس این حصر برای این که در بیرون این جمعیت پیدا نمی‌شود. اگر به این جمعیت فرموده در این‌ها فقط نه از باب این که همه این‌ها واقعاً عادل هستند، از باب اشتمال‌شان بر آن‌ها و یا از باب این که من حیث المجموعی نظر کرده، و هر دو در ادبیات اسنادی در کل زبان‌های عالم رایج است، هم زبان عرب، هم زبان‌های دیگر که این جور اسنادها به یکی از این دو ملاحظه‌ها داده می‌شود. قرآن شریف هم براساس همان مکالمات عرفیه است، منتها در حد اعلای بلاغت و فصاحت اما همان ضوابط را در آن اعمال کردیم. اگر این جوری هم گفتیم باز قرینه‌اش همان دلالت اقتضاء است. ایشان هم این جور توجیه فرموده. اگر این را هم گفتیم باز استدلال مستدل از بین می‌رود.

اشکال هشتم:

و آخرین توجیه توجیهی است کن العامة و الخاصة بعضی‌ها فرمودند من این عبارت را از روح المعانی یعنی تفسیر آلوسی می‌خوانم:

«و اولئک هم المفلحون أی الکاملون فی الفلاح و بهذا صح الحصر المستفاد من الفصل و تعریف الطرفین»

ایشان گفته که ببینید ما تارةً اصل الفلاح را در نظر می‌گیریم، جنس الفلاح را در نظر می‌گیریم. این را اگر بخواهیم حصر کنیم در آمران به معروف و ناهیان از منکر اشکال ندارد. می‌‌گوییم کسانی هم هستند می‌شناسیم امر به معروف نکردند، نهی از منکر نکردند، فلاح و رستگاری دامنگیرشان شده، چرا؟ برای این که اصلاً در جایی زندگی می‌کردند که مورد امر به معروف و نهی از منکر نبوده، همه‌شان صالح بودند یا نه همه‌شان طالحی بودند که اصلاً احتمال تأثیر نمی‌دادند، پس واجب نبوده برای‌شان. یا نه، قبلاً این آقا معاذ الله اهل این حرف‌ها نبوده آخر کار تاب توبةً‌ نصوحاً ثم مات. پس فلاح دارد دیگر، امر به معروف و نهی از منکر هم نکرده. این نقض‌ها را پیدا می‌کند اگر جنس بگیریم. اما اگر فلاح مقصود مرتبه عالیه فلاح باشد، مرتبه کامله فلاح باشد حصر درست است. می‌گوید آن مرتبه عالیه فلاح برای کسانی است که امر به معروف و نهی از منکر کردند. در واقع لعل این جور باشد،‌ ما که واقف به هستی عالم نیستیم، شاید خدایی که از بالا دارد نگاه می‌کند می‌بیند بله آن‌هایی که مرتبه عالی فلاح را دارند همین‌هایی هستند که امر به معروف و نهی از منکر کردند، دارد خبر می‌دهد «اولئک هم المفلحون» و در ادبیات هم عرب  هم غیرعرب وجود دارد که گاهی نفی جنس می‌کنند اما مرادشان نفی کمال است. لا صلاة لجار المسجد الا فی المسجد» چه معنا کردند؟ یعنی لاصلاة کاملة، نه لاصلاة صحیحة. این جا هم که دارد می‌گوید فلاح فقط مال این‌ها است یعنی الفلاح الکامل.

 «اولئک» مشارٌ الیه آن آمران به معروف و ناهیان از منکر هستند. «اولئک» ببینید «و لتکن منکم امة یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک» یعنی همین امتی که یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر هستند این‌ها فقط رستگار هستند. مستدل می‌گوید شما می‌گویید این‌ها فقط رستگار هستند؟ پس آیه دارد اثبات می‌کند که این‌ها فقط رستگار هستند. این‌ها اگر عادل نیستند چطور رستگار هستند، پس معلوم می‌شود آمران به معروف و ناهیان از منکر که در شرع می‌گوید کسانی هستند که عدالت باید داشته باشند، حالا یا وجوبش مشروط است یا واجبش مشروط است. مفروض این است که این‌ها عادل هستند که می‌‌گوید «اولئک هم المفلحون» چون غیر عادل که نمی‌شود مفلح باشد، مگر شما فلاح را فلاح نسبی و آن حرف‌ها بگیرید.

و صلی الله علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

پایان.

120/907/د

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۶ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۵۰:۳۹
طلوع افتاب
۰۶:۲۲:۰۷
اذان ظهر
۱۳:۰۴:۵۲
غروب آفتاب
۱۹:۴۶:۵۸
اذان مغرب
۲۰:۰۴:۴۵