به گزارش وسائل، علاوه بر ادلهی قرآنی و روایی ذکرشده، در مقام تبیین مبانی فقهی و کلامی اصل 14 قانون اساسی میتوان به برخی از قواعد فقه سیاسی از جمله قاعدهی تألیف قلوب و قاعدهی دعوت به اسلام اشاره کرد. از همین رو در ادامه این دو قاعده مطالعه و بررسی میشود:
بند اول: قاعدهی تألیف قلوب
«تألیف» از ماده ی الف و به معنای انس، مهربانی و دوستی با افراد، جمع کردن چیزهای پراکنده و پیوند دادن آنها با هم است. بر این اساس مقصود از اصطلاح «تألیف قلوب» ایجاد الفت و مهربانی در دل افراد است که با هدف مقاصد خیری همانند دعوت به دین، دفع خطرهای احتمالی ناشی از آنان و حفظ اصل و پایههای اسلام صورت میگیرد.
علامه طباطبایی مقصود از «مؤلفه القلوب» را کسانی می داند که با دادن سهمی از زکات به ایشان، دلهایشان به طرف اسلام متمایل میشود و به تدریج به اسلام گرایش پیدا میکنند، یا اگر مسلمان هم نشوند، مسلمانان را در دفع دشمن یاری کرده و یا در برآوردن پاره ای از حوایج دینی به آنها کمک میکنند.
بر این مبنا میتوان قاعدهی تألیف قلوب را به معنای کشش انسانها به سمت اسلام و آموزههای آن و همچنین جذب آنان به منظور همکاری با مسلمین و برقراری رابطه با ایشان دانست.
در حقیقت این قاعده در مقام تبیین جایگاه اشخاصی است که انگیزهی معنوی نیرومندی برای گرایش به آموزههای اسلامی یا پیشبرد اهداف اسلام ندارند، و با تشویق آنان میتوان اقدام به تألیف قلب، و جلب محبت آنان کرد.
ادلهی گوناگون فقهی اعم از آیات قرآن کریم، روایات ائمهی معصومین و اجماع فقهای شیعه مستند این قاعده تلقی میشود. در این بین به نظر یکی از مهمترین مستندهای قاعدهی تألیف قلوب در اندیشهی فقهای شیعه آیهی 60 سورهی مبارکهی توبه است که میفرماید: «صدقات، فقط ویژه نیازمندان و تهیدستان [زمین گیر] و کارگزاران [جمع و پخش آن] و آنان که باید دلهایشان را [برای تمایل به اسلام] به دست آورده شود [= مؤلفه قلوبهم]، و برای [آزادی] بردگان و [پرداخت بدهی] بدهکاران و [هزینه کردن] در راه خدا [که شامل هر کار خیر و عام المنفعه میباشد] و در راه ماندگان است، [این احکام] فریضهای از سوی خداست، و خدا دانا و حکیم است».
در خصوص ریشههای این اصطلاح نیز باید به جریان نبرد سپاه اسلام در سال هشتم هجری با مشرکان هوازن و ثقیف اشاره کرد، که پیامبر(ص) پس از اطلاع از آمادگی آنان برای حمله به سپاه اسلام با لشکری دوازده هزار نفری به سوی آنان حرکت کرد و در نهایت آنان را شکست داد.
پس از این نبرد غنایم زیادی نصیب مسلمانان شد که پیامبر اسلام(ص) بخشی از غنایم را که به خود ایشان تعلق داشت، به اشراف و بزرگان مکه که تازه مسلمان شده بودند یا مشرکانی که به آن حضرت کمک کرده بودند بخشیدند. این اقدام به مؤلفه القلوب مشهور شده است.
مؤلفه قلوبهم چه کسانی هستند؟
آنچه در خصوص بررسی ارتباط میان قاعدهی تألیف قلوب و مبنای فقهی رعایت حقوق انسانی و رفتار مبتنی بر اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی با افراد غیرمسلمان ضروری به نظر میرسد، پاسخگویی به این پرسش است که چه کسانی مشمول حکم این قاعده میشوند و به بیان دقیق تر، مصادیق مؤلفه قلوبهم چه کسانیاند؟
در اینکه قاعدهی تألیف قلوب تنها شامل بخشی از مسلمانان میشود یا غیرمسلمانان را نیز دربرمیگیرد، میان اندیشمندان اسلامی اختلافهایی وجود دارد؛ برخی مصادیق آن را تنها از غیرمسلمانان می دانند، برخی مصادیق این قاعده را تنها گروهی از مسلمانان می دانند و برخی نیز دامنه شمول قاعدهی تألیف قلوب را اعم از گروههای مسلمان و غیرمسلمان می دانند.
در این خصوص مرحوم صاحب جواهر با نگاهی به اقوال فقهی مطرح شده توسط فقهای شیعه بر این باور است که: «با تأمل کامل در گفتار فقهای شیعه و روایات وارده و موارد اجماعی و غیراختلافی به دست میآید که اصطلاح «مؤلفه قلوبهم» هم کافرانی را که برای دعوت به اسلام تصمیم به الفت با آنها گرفته شده است و هم مسلمانان ضعیف العقیده را شامل میشود و این اصطلاح اختصاصی به این دو عنوان نیز ندارد».
بر همین مبنا امام خمینی(ره) در تبیین این موضوع بیان می دارند: ««مؤلّفه قلوبهم»؛ و آنان کافرهایی هستند که هدف آن است که به جهاد کردن (برای اسلام) و یا به دین اسلام مایل میشوند. و مسلمانانی هستند که عقایدشان ضعیف است که به خاطر تألیف قلوبشان به آنها زکات داده میشود، و ظاهر آن است که این گروه (نیز) در این زمان ساقط نشده است».
در حقیقت میتوان گفت با اینکه در نظام فکری فقهای شیعه غیر مسلمانان از مصادیق این قاعده محسوب میشوند، تعیین مصادیق قاعدهی تألیف قلوب براساس مصالح و مفاسدی که حاکم مسلمین تشخیص میدهد، تغییرپذیر است و چه بسا در گذشته کسانی به عنوان مصادیق این قاعده تصور نمیشدند، در حالیکه به تشخیص حاکم جامعهی اسلامی امروز مصادیق این قاعده تلقی میشوند و بر این اساس مؤلفهی قلوبهم شامل هر فرد و گروهی است که امام مسلمین در هر زمان، تألیف قلوب آنان را لازم ببیند.
نکتهی دیگر در خصوص قاعدهی تألیف قلوب حدود جلب محبت و گرایش دیگران به سمت آموزههای اسلامی است. به بیان دقیق تر آیا این قاعده به موضوع زکات و پرداخت بخشی از وجوه ناشی از آن به مصادیقی همانند غیرمسلمانان و افراد ضعیف الایمان محدود است یا اینکه در راستای جلب محبت و کشش و جاذبهی دیگران به سمت اسلام میتوان از سایر راهها نیز استفاده کرد؟
در این خصوص باید گفت که اصل تألیف قلوب در اسلام یک قاعدهی عمومی تلقی میشود و محل پرداخت هزینههای آن اختصاصی به زکات ندارد و اگر این عنوان تنها در آیهی مربوط به زکات به کار رفته است، نمیتوان استناد آن را تنها به زکات محدود کرد. علت این امر آن است که غنایمی که پیامبر(ص) برای تألیف قلوب به کار برد، از زکات نبوده، بلکه از اموال خمس و غنایم جنگی مسلمانان بود.
علاوه بر این اصولاً این قاعده به منظور جلب تمایل و حمایت معنوی از گروه خاصی از انسانها و در جهت مصالح مسلمانان و امت اسلامی وضع شده است و به ابواب زکات و جهاد اختصاص ندارد.
در نتیجه میتوان مبنای تعیین حقوق انسانی و رعایت اخلاق حسنه و عدالت در رفتار با غیرمسلمانان را در اصل 14 قانون اساسی، مبتنی بر قاعدهی تألیف قلوب به عنوان قاعدهای که در آموزههای اسلامی همانند قرآن کریم، سیره و سنت اهل بیت علیهم السلام ریشه دارد، تحلیل و تبیین کرد.
بند دوم: قاعدهی (اصل) دعوت
همان گونه که در مقام تبیین مبانی فقهی اصل سوم قانون اساسی بیان شد، یکی از وظایف مهمِ دینی حکومت اسلامی، دعوت الی الله است. دعوت به مفهوم توضیح و تشریح اعتقادات اسلامی و باورها و ارزشهای موجود در آموزههای اسلامی برای افراد غیرمسلمان است تا مبتنی بر آن به اسلام گرایش یابند و به آن ایمان آورند.
به بیان دیگر مقصود از دعوت، درخواست مسلمانان از غیرمسلمانان برای پذیرش اسلام است که به طرق مختلف اعم از گفتاری، نوشتاری و رفتاری صورت میگیرد. در خصوص مبانی فقهی اصل دعوت الی الله میتوان به آیات قرآن کریم، روایات ائمهی معصومین علیهم السلام، ادلهی عقلی، سیرهی حکومتی پیامبر اکرم و اجماع فقهای شیعه اشاره کرد.
برای نمونه میتوان به آیهی «[مردم را] با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن، و با آنان به نیکوترین شیوه به بحث [و مجادله] بپرداز، یقیناً پروردگارت به کسانی که از راه او گمراه شدهاند و نیز به راه یافتگان داناتر است».
همچنین روایت امام صادق علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام در خصوص نبرد یمن اسلام اشاره کرد که حضرت میفرمایند: «پیامبر مرا به یمن فرستاد و فرمود: ای علی، با هیچکس جنگ مکن تا وی را به اسلام دعوت کنی. به خدا سوگند، اگر خداوند به دست تو فردی را هدایت کند برای تو بهتر است از آنچه خورشید بر او طلوع و غروب میکند».
علاوه بر این سیرهی نبی مکرم اسلام در ارسال نامه برای سران کشورهای اسلامی به منظور دعوت آنان به اسلام بیانگر تقدم اصل دعوت بر جنگ و قتال با غیرمسلمانان است. در این خصوص فقهای شیعه تحت عنوان «بَابُ وُجُوبِ الدُّعَاءِ إِلَی الْإِسْلَامِ قَبْلَ الْقِتَالِ» حکم به مشروعیت و حتی وجوب دعوت به اسلام کردهاند.
در حقیقت میتوان گفت که مبتنی بر اندیشهی اسلامی یکی از اصول اساسی در زمینهی تعامل مسلمانان با افراد غیرمسلمان دعوت آنان به سمت یکتاپرستی و پذیرش اسلام با استفاده از روشهای مسلامتآمیز است؛ روشهایی که بر سه اصل حکمت، اندرز نیکو و جدال نیکوتر استوار شده است.
بر این اساس از یک سو با نگاهی به آموزههای اسلامی به خصوص سیرهی اهل بیت(ع) در زمینهی نحوه ی معاشرت با غیرمسلمانان و از سوی دیگر نکوهش رفتارهای غیرمنطقی با غیرمسلمانان توسط آن بزرگواران، چنین برداشت میشود که اصل بر دعوت بوده و مسلمانان در رفتار با افراد غیرمسلمان موظف به رعایت اصول معاشرتی همانند اصل احسان، نیکی و خوشرفتاری هستند.
در نتیجه یکی از مبانی فقهی اصل 14 قانون اساسی در خصوص تعیین حقوق انسانی و رعایت اخلاق حسنه و عدالت در رفتار با غیرمسلمانان، اطلاقات و عمومات قاعدهی دعوت به اسلام است.
در مقام جمع بندی مبانی فقهی و کلامی اصل 14 قانون اساسی باید گفت که قانونگذار اساسی حکم به امکان رعایت حقوق انسانی، اخلاق حسنه و عدالت در رفتار با غیرمسلمانان را مبتنی بر آموزههای شریعت اسلام از جمله آیات کلام الله مجید، سیرهی ائمهی معصومین به ویژه سیرهی حکومتی نبوی و علوی و مستند به قواعد فقه سیاسی همانند قاعدهی تألیف قلوب و قاعدهی دعوت به اسلام صادر کرده است.
هرچند الزام اصل 14 قانون اساسی ناشی از حکم ولایی حاکم اسلامی است که در قانون اساسی نظامِ برآمده از شریعت اسلام وضع شده و پس از آن نیز به تأیید ولی فقیه رسیده است. /909/241/ح