vasael.ir

کد خبر: ۸۸۹۳
تاریخ انتشار: ۲۰ تير ۱۳۹۷ - ۱۵:۳۵ - 11 July 2018
حجت‌الاسلام نعیمیان تبیین کرد/ بخش چهارم

فقه حزب| ارزیابی تجربه‌های سیاسی تمدنی در بحث تحزب

وسائل ـ ارزیابی تجربه‌های سیاسی تمدنی در تمدن اسلامی امری مستقل است، می‌توان تجربه های گوناگون را مورد تأمل قرار داد و به ارزیابی آنها پرداخت و با معیارهای مختلف غربی یا اسلامی به ارزیابی آنها پرداخت؛ اما این نکته را نیز نباید فراموش کرد که ارزیابی اینها یا حتی بازخوانی آموزه های دینی می تواند در قالب‌های مختلفی باشد.

حزب تشکلی سیاسی مستقل از دولت یا برگرفته از دولت و مبتنی بر ایدئولوژی معین و دارای مدیریت رهبران است که پشتیبانی توده مردم را دارا می‌باشد و برای رسیدن به قدرت سیاسی، فعالیت تشکیلاتی و سازماندهی دارد؛ بنابراین حزب در جوامع غربی دارای ایدئولوژی غربی و قدرت محور است و برای کسب قدرت و جلب توده‌های مردم از ابزارهای مختلفی بهره می‌برد؛ در همین راستا بخش چهارم از سلسه مباحث حجت‌الاسلام ذبیح الله نعیمیان، عضو هیأت علمی پژوهشگاه اندیشه سیاسی اسلام تقدیم خوانندگان می‌شود.

اما آیا افراد همسو با حاکمیتی که بر فرض نسبت به مخالفین با خشونت برخورد می‌کند و آنها را به شدت سرکوب می‌کند، آیا می‌توان گفت که اینها از تنوعی برخوردار نیستند، طبیعت انسان‌ها مقتضی تنوع در رفتارها و ذهنیت‌ها و سلائق آنهاست و اگر این تنوع ها بتوانند در بستری از فضای آزاد به اقدام بپردازد.

این تنوع‌ها می‌تواند مقتضی شکل‌گیری دسته‌ها و گروه‌ها یا باندهای مختلفی شود که با حاکمیت همسو هستند، این فعالیت‌های گروه می تواند از سطوح مختلفی از انسجام برخوردار باشد، همین گونه که اگر مخالفین حاکمیت بتوانند انسجام آشکار یا پنهانی در میان خود برقرار کنند، این امر زمینه ساز شکل‌گیری تشکل‌هایی است که از ویژگی خاصی برخوردارند.

بنابراین هم موافقان و مخالفان تمام عیار یک حکومت یا گروه‌هایی که از موافقت و مخالفت نسبی با دستگاه حکومت و نیز با سایر گروه‌ها برخوردار هستند، اگر بتوانند انسجام و سامان مناسبی به صورت درونی برای خود ایجاد کنند، این سامان می‌تواند هم مراتب مختلفی داشته باشد، این انسجام می‌تواند انسجام حداقلی یا متوسط یا حداکثری باشد و همین امر می‌تواند تشریک مساعی با سایر گروه‌ها یا تقابل شفاف و منضبط یا درگیری‌های قوی میان آنها را رقم بزند.

ما می‌توانیم بگوییم که انواع این رقابت‌های تند یا ملایم با دستگاه و حاکمیت یا رقابت‌های ملایم یا تند با سایر گروه‌های مطرح در جامعه این امری است که محدود به یک جامعه نیست و در همه جوامع وجود داشته و وجود دارد و با طبیعت فعالیت‌های انسانی سازگاری تمام عیار دارد.

بنابراین نمی‌توان گفت که اگر تحزب را به معنای فعالیت‌های منسجمی که در فضای رقابت‌های معطوف قدرت وجود دارند، تنها در یک تمدن خاص وجود دارند؛ بنابراین امکان این که تنوع فعالیت‌های گروهی و انسجام‌ها و سازمان‌های گروهی از تنوع مختلفی برخوردار باشند، امری است که تنها در حد امکان نخواهد بود؛ بلکه وقوع عینی و بیرونی داشته و دارد و اما اینکه ما چه سطحی از انسجام درونی گروه‌های مختلف را به عنوان فعالیتی در حد فعالیت حزبی بنامیم.

این مقوله دیگری است، پس میان دو امر می‌بایست تمایز قائل شد، یکی اینکه آیا فعالیت‌های گروهی در تمدن خاصی صرفا وجود دارند، رقابت‌های معطوف به قدرت رقابت‌های سیاسی، آیا تنها در یک تمدن وجود دارند یا در همه تمدن‌ها هستند؛ اگر بپذیریم و باید بپذیریم که تحقق این رقابت‌ها در تمدن‌های مختلف واقع شده است و همواره وجود داشته و دارد، این امر را بیاد مقتضی این دانست که نباید فعالیت‌های گروهی و سازمان یافته را محدود به یک شکل کرد؛ اما مقوله دوم این است که آیا می‌بایست در عنوان گذاری اینها ما بخل بورزیم و تنها فعالیت‌های گروه خاصی را به عنوان تحزب بشناسیم.

این امر را می‌بایست امری از سنخ جعل عنوان دانست، اگر همه این فعالیت‌ها را به عنوان تحزب ما یاد کنیم، هیچ منع لغوی وجود ندارد و عنوان گذاری مقوله رایجی است؛ اما می‌باید عنوان گذاری را امر کاملا ساده تلقی نکنیم؛ چرا که عنوان گذاری و نامگذاری از سنخ امور بشری است.

انسانها به طور طبیعی با توجه به مصالحی که در نظر می‌گیرند، به اموری اقدام می‌کنند و عنوان گذاری نیز معمولا می‌بایست براساس چارچوب‌های زبانی و مصالح و حکمت‌های عاقلانه ای لحاظ شود که بتواند در کاربردها به آنها یاری رساند؛ لذا مفهوم حزب یا هر مفهوم مشابه دیگری لزومی ندارد که بر همه فعالیت‌های گروهی سیاسی اطلاق شود و می‌توان این نکته را در همه زبان‌ها سراغ گرفت که به هرحال خرد انسانی مقتضی این است که برای شکل‌های مختلف فعالیت‌های انسانی عناوین مختلفی بگذارد، می‌توان مفهوم گروه بندی سازماندهی و تشکل را معنای عامی دانست.

اما معنای تحزب معنای خاص‌تری داشته باشد و ویژگی‌های افزون‌تری برای فعالیت‌های خاص سیاسی بکار گرفته شود؛ در واقع سطح خاصی از انسجام جهت‌مندی و هدف‌مندی را می توان به عنوان حزب یاد کرد، این توضیحات می‌تواند در راستای بحث پیشین مورد توجه قرار گیرد که آیا احکام و ارزش‌ها و فرهنگ‌هایی که ارزش‌ها و احکام مختلفی دارند، آیا می توانند در مقوله شکل دهی رفتارهای بیرونی و سپس در عنوان گذاری و تعریف نظری و تعریف عنوانی تحزب و سایر مقوله‌های مشابه دخالت پیدا کنند یا نه؟

در پاسخ باید گفت ارزش‌های گوناگون می‌توانند در عرصه شکل دهی فعالیت‌های گروهی دخیل باشند، هر تمدنی و هر فرهنگی می‌تواند فعالیت خاصی را مقتضی باشد و شرایط امکان برای تحقق برخی از شکل‌های گروهی برخی از سازماندهی‌ها را تقویت کند و شرایط امکان آنها را پررنگ کند و شرایط امتناع برخی از اشکال دیگر را نیز از سوی دیگر یاری رساند و امتناع برخی از شرایط را ایجاب کند.

به رغم آنکه انسانها مختارند که به هر نحوه ای وارد فعالیت‌های سیاسی گروهی شوند؛ اما یک فرهنگ ممکن است نوع خاصی از فعالیت های گروهی را تجویز نکند و با گفتمان سازی و فرهنگ سازی امکان عملی و وقوعی بعضی از فعالیت‌های ارادی را به حداقل برسانند، یعنی ممانعت فرهنگی سیاسی از برخی فعالیت به اقتضای ارزش‌هایی است که در آن فرهنگ یا در یک آیین یا در یک تمدن پذیرفته شده است و این امر به صورت صریح یا به صورت غیر صریح و به صورت ارتکاذی به جهت دهی عمومی جامعه و از جمله فعالیت‌های گروهی سیاسی می انجامد.

چنانکه برخی از فعالیت‌ها و برخی از اشکال و الگوهای فعالیت سیاسی را می‌تواند ایجاب کند و شرایط امکان آن را از جهت فرهنگی و ارزشی تقویت کند؛ بنابراین این ارزش‌ها هستند که در مسأله موضوع سازی می‌توانند با تکیه بر فرهنگ‌ها و تمایلات دینی مختلف به شکل دهی این موضوعات بپردازند.

بنابراین نباید انتظار داشت که در سه تمدن مختلف موضوعات به صورت یکسان ساخته شود، ممکن است کسی با تکیه بر اینکه ما ابتدا در مقام عنوان گذاری و استعمال‌های بعدی هنگامی به یک موضوع ما به استعمال حقیقی مبادرت خواهیم ورزید که در مقام جعل یک شکل ثابت و یک شکل خاصی لحاظ شده باشد.

بنابراین نسبت به مقوله تحزب می‌توان گفت که با تکیه بر این اشکال ممکن است فردی بگوید که ما باید تمدن خاصی را مد نظر قرار دهیم، این یک مقوله دیگری است؛ در واقع ما وارد مقایسه فراورده های تمدنی شدیم، تحزب می‌تواند در قالب عنوان تحزب در تمدن‌های مختلف مطرح شود، اگر ما معنای عام تحزب را در نظر بگیریم که به معنای تشکل و فعالیت‌های سامان یافته و جهت‌مند سیاسی معطوف به قدرت لحاظ شود؛ چنانکه گفته شد این امر در همه تمدن‌ها و همه زمان‌ها ادوار و شرایط جفرافیایی وجود داشته است.

آیا می توان گفت که یک شکل از آنها شکل اصیلی هستند که اگر ما بخواهیم عنوان حزب را بر آن اطلاق کنیم، می‌بایست یک شکل خاص و الگوی خاص را مثلا در تمدن الف، مد نظر قرار دهیم و به کارگیری آن در سایر تمدن‌ها را استعمال‌های غیر حقیقی و مجازی تلقی کنیم یا استعمال در مصادیق ناقص بکار ببریم؟

اگر ما نگاه انحصاری نسبت به یک تمدن داشته باشیم، به طور طبیعی این امر مقتضی آن خواهد بود که ارزش گذاری خاصی در مقام بکارگیری و اطلاق این مفاهیم زمینه طرح پیدا کند؛ یعنی اگر بطور نمونه ما بگوییم که ارزش‌های مدرن در عالم غرب شکل گرفتند و تحزب به معنای نوین در بستر تاریخ تمدنی غرب شکل گرفتند و تحزب تنها می بایست در همان کاربرد معاصر تمدن غربی به معنای صحیح تلقی شود.

هرگونه فعالیت متمایز از هرگونه موضوعات متمایز و از ویژگی موضوعات غربی را می‌بایست شکل غیر صحیح تلقی کرد، اگر اینگونه هست، کاربرد این مفاهیم محدود خواهد بود و مبتنی بر نوعی ارزش گذاری است؛ افزون بر اینکه نباید فراموش کرد که این موضوعات در مسیر تاریخ با تکیه بر ارزش‌ها و فرهنگ های مختلفی شکل گرفته است، در واقع در مقام ترجیح یک اولویت موضوعی به ناگزیر باید گفت که فردی از تمدن ب، مقوله ای از تمدن الف را با ارزش‌های خود پذیرفته است.

در واقع ارزش‌های او با ارزش‌هایی که به تحقق یک موضوع به همسانی رسیده، این امر مقتضی آن است که مقوله ای مانند تحزب یا سایر مقوله‌ها یا حکومت یا دولت یا دموکراسی را تنها در شکل غربی آن سراغ گیرد و با تغافل ارادی یا با غفلت و غیر ارادی متکی بر ساده انگاری ارزش‌های غربی را ارزش‌های برتری یافته و ارزش‌هایی که مقتضی شکل‌گیری مقوله‌ای مانند دموکراسی یا تحزب یا دولت غربی را پذیرفته و این پذیرش ارزشی اوست که به اینجا انجامیده که حتی در تعریف یک موضوع، تعریف غربی آن را بر تعریف غیر غربی ترجیح داده است.

یعنی نمی توان پذیرفت که یک موضوعی شکل درست آن در یک تمدن باشد و درستی و نادرستی آن صرفا به این باشد که در مقام جعل ما باید جعل اولیه را بپذیریم؛ آری، می توان گفت اگر مفهوم انگلیسی یا مفهوم غرب با واژه غربی تحزب را اگر مدنظر قرار دهیم، این امر مشیر به معنای خاصی است؛ اما اگر مفهومی مانند تحزب را برآمده از مفهوم تمدن تاریخی در فرهنگ اسلامی محسوب کنیم اینجا نباید بار ارزشی تمدن تحزب در معنای غربی را به تحزب در معنای فارسی عربی اطلاق کرد.

اما ما با این مشکل مواجه هستیم که در سده اخیر بخاطر تقدم ارزشی برخی از تمدن غرب در ذهنیت بسیاری از غرب باوران ارزشهای غربی چنان تاثیر داشته است که حتی در تعریف موضوع تعریف تمدنی تاریخی غربی را بر سایر تعریف‌ها مقدم کردند؛ آری می‌توان در مقام مقایسه گفت که تجربه تمدنی این تمدن یا آن تمدن از چه وجوه اشتراک و افتراقی برخوردار هستند و به ارزش‌گذاری آنها پرداخت و پس از پذیرش یا نقد رد یکی از آنها به استعمال و اقتباس از این واقعیت با تکیه بر تجربه‌های گوناگون پرداخت.

اما در مقام اطلاق لفظی اقتضاء هریک از تمدن‌ها را در نظر گرفت و به یک تمدن بسنده نکرد و تجربه تاریخی یک تمدن را در موضوع‌شناسی بر اساس بسته انگاری و تلقی محدود غربی تعریف نکرد، البته می توان گفت که همه ارزش‌های دینی مثلا در تمدن اسلامی تبلور نیافته و فعالیت‌های گروهی سیاسی در بستر تاریخی در فضای اسلامی به صورت تمام عیار برآمده، از ارزش‌های دینی نیستند و بدینسان موضوعات مطرح در جامعه اسلامی نیز و از جمله مقوله‌هایی مانند مشارکت سیاسی یا فعالیت گروه‌های سیاسی کاملا برآمده از ارزش‌های دینی نیستند.

و ممکن است حتی کسی بگوید که آن شکلی که در عالم غرب تحقق یافته با ارزش‌های اسلامی نیز سازگاری بیشتری با تجربه هایی دارد که در تمدن اسلامی تحقق پیدا کرده؛ اما این نیازمند تامل جدی و مستقلی است که آیا می تواند به صورت خیلی راحت و ساده از چنین مقوله ای سخن گفت و آیا در اینجا واقعا در این ارزیابی ارزش‌های اسلامی واقعا به صورت تمام عیار به میدان آمدند و در ذهنیت چنین فردی که به این ارزیابی می پردازد وجود دارد یا آنکه تحلیل مدرن و غربی آن باعث شده که حتی در تفسیر آموزه های دینی دخیل باشد؟

آری، ارزیابی تجربه‌های سیاسی تمدنی در تمدن اسلامی امری مستقل است، می‌توان تجربه های گوناگون را مورد تأمل قرار داد و به ارزیابی آنها پرداخت و با معیارهای مختلف غربی یا اسلامی به ارزیابی آنها پرداخت؛ اما این نکته را نیز نباید فراموش کرد که ارزیابی اینها یا حتی بازخوانی آموزه های دینی می تواند در قالب‌های مختلفی باشد.

یکی از قالب‌های خطرناک این است که ارزش‌های غربی ذهنیت ما را در مقام تفسیر آموزه های دینی نیز دستخوش تحولاتی کند و بسیاری از امور بسیاری از تفاسیر علمای برجسته را به عنوان تفاسیر یا قرائت های ناصواب مورد نقد و هجمه قرار دهد؛ اگر بخواهیم تجربه مشارکت سیاسی را در نظر بگیریم، بی تردید می توان گفت که آموزه های دینی به صورت تمام عیار در آنها جاری و ساری نشده است؛ اما آیا می توان گفت که ارزش‌های اسلامی در تمدن غیر اسلامی یا تمدن غربی وجود دارد.

برخی از ارزش‌ها به صورت مشترک ممکن است در تمدن‌های مختلف وجود داشته باشد و به ویژه برخی از ارزش‌های دینی در پیشینه تمدنی غرب نیز وجود داشته و با ارزش‌های اسلامی نسبتا مشابهتی در برخی از موارد داشته باشند؛ اما از یاد نخواهیم برد و نمی‌توانیم از یاد ببریم که دنیای مدرن دنیایی است، برآمده از آموزه‌های انسانی انسان بنیاد و خود بنیاد و بریده از خدا بنیادی و ارزش‌های دینی این امر در تمام فراورده های تمدنی غرب خود را بالعیان تجلی داده است؛ آیا بنابراین می توان سخن از این گفت که فراورده تمدنی مانند تحزب دموکراسی و حکومت بریده از این ارزش‌های دینی نیستند و آیا نمی توان گفت با تکیه بر خود بنیادی انسان شکل و سامان گرفتند؟

می‌توان این امر را به راحتی مشاهده کرد؛ بنابراین اگر بخواهیم در فضای ارزش گذاری غربی به موضوع شناسی بپردازیم، به ناگزیر باید دخالت این خود بنیادی را در موضوع سازی و فرآیند تحقق تحزب غربی مدنظر قرار داد و این امر مقتضی آن است که اگر لایه های بریدن انسان از خدا و از تکالیف دینی در چنین فرآیند تمدنی خود را در مقام تحقق موضوعی نشان داده باشد.

نمی‌توان شکل تحزب فعلی را شکلی دانست که حتما باید به عنوان نسخه اصلی و مصداق صحیح و سالم تحزب دانست و در ارزیابی سایر تشکل های سیاسی در سایر تمدنها و سایر تجربه های تمدنی ملاک تام و تمام تلقی کرد، غیر از دخالت این ارزش‌ها برخی از ویژگی‌های کارکردی مانند مدیریت قدرت و توزیع قدرت و نحوه رسیدن به قدرت و اداره آن و مدیریت آن ممکن است، به عنوان اموری خنثی و مشترک در تجربه های انسانی مدنظر قرار گرفته شود و با تغافل یا غفلت از خود بنیادی فرآورده های تمدنی غربی به عنوان امر مستقلی لحاظ شود.

از این جهت تحزب غربی و الگوهای حزبی غربی یا برخی از الگوهای غربی به عنوان کارآمدترین الگوها لحاظ شوند و از این جهت این موضوع به عنوان این مصادیق از تحزب به عنوان موضوعات برجسته و بهترین الگوها مد نظر قرار گیرد؛ اگر این است، ما با دو مقوله مواجه هستیم یکی در اطلاق و عنوان گذاری و استعمال عنوان تحزب بحث پیشین ما به این امر اشاره کرد که ما در اطلاق می‌توانیم لحاظ‌های گوناگونی در نظر گیریم، هم می‌توان در مقام جعل و عنوان گذاری با تسامح برخورد کرد و این تسامح یا دقت کمتر می‌تواند دایره مصداقی را وسیع کند و نتیجه آن خواهد که به مصادیق مختلف می‌توان حزب اطلاق کرد یا می‌توان مصداق محدودی را و مصداق خیلی خاصی را با ویژگی‌های خاص مد نظر قرار داد.

در این صورت استعمال این مفهوم در سایر مصادیق مجازی یا تسامحی خواهد بود، اما مسأله مهم این است که حتی اگر نخواهیم به ارزش گذاری و دخالت ارزش‌ها در شکل گیری تحزب غربی بپردازیم، جای این سؤال باقی است و چه لزومی دارد و چه کسی می‌تواند بگوید که استعمال جعل عنوان بر عهده کیست؟ آری در تمدن غربی می توان گفت که اطلاق جعل این عنوان برای الگوی خاص با ویژگیهای خاص این در اختیار آنها باشد، اما عنوان لازم نیست که جعل غربی برای سایر تمدنها ملاک باشد.

بنابراین در مقام نامگذاری جعل یک عنوان توسط افرادی متعلق به یک تمدن خاص هیچ الزامی برای این جعل مشابه برای افراد دیگر وجود ندارد، آری، می‌توان گفت حزب غربی این است و حزب شرقی آن است؛ مثلا می توان گفت الگوی تک حزبی را به عنوان الگوی غیر صادق و غیر صحیح تلقی کرد و تنها الگوی چند حزبی را برای مقوله حزب تعریف کرد و آیا می‌توان گفت که مثلا حزب سوسیالیستی حزب نیست و فقط الگوی حزب لیبرالی حزب است؟ در مقام عنوان گذاری به نظر می رسد که ما اگر ویژگی‌های فرهنگی و مبنایی و تمدنی را لحاظ کنیم، لزومی ندارد که ما حزب را صرفا به یک معنای خاص در یک مصداق خاص لحاظ کنیم؛ چرا که لحاظ کننده ها گوناگون هستند.

هرکسی، هر فردی و هر عرفی دست کم می‌تواند برای خود جعل اصطلاح کند؛ اگر عرف غربی به صورت کاملا فراگیر تنها به حزب در قالب الگوی خاصی حزب بگویند، اگر خود آنها در معنای عام تری این مفهوم را بکار گیرند، در آن عرف این تعبیر مجازی خواهد بود؛ اما اگر در عرف کاملا متمایز دیگری مانند عرف سوسیالیستی یا در عرف اسلامی یا در سایر تمدن‌های شرقی حزب به معنای وسیع‌تری از ابتدا جعل شود.

در این صورت نمی توان گفت کاربرد آن در سایر مصادیقی که غربی‌ها به آن حزب تمام عیار نمی گویند، حزب نخواهد بود، در عرف آنها این کاربرد کاربرد واقعی خواهد بود؛ بنابراین توجه به تفاوت‌های تمدنی و عرف‌ها نمی‌گوییم استعمال‌ها و اراده‌های فردی، نه اراده های نسبتا جمعی و یک عرف نسبتا واحد می توان کاربرد مجازی و حقیقی را به انحاء مختلف در نظر گرفت.

هیچ ضرورتی وجود ندارد که بگوییم یک عرف جعل و اعتبار آن معیار برای عرف‌های دیگر قرار گیرد، هر عرفی می‌تواند دایره مجاز و حقیقت را به صورت مستقل تعریف کند و در زمان طولانی این کاربرد را برای خود به رسمیت بشناسد، ممکن است این مسأله مطرح شود که اگر عرف‌های تمدنی در زمان یکسانی و به صورت همزمان به جعل چنین واژه هایی مبادرت کرده باشند.

این امر پذیرفتنی است؛ اما اگر یک عرف تمدنی یا در میان یک تمدن یک عرف برجسته پیشتر از دیگران برای یک مقوله یک موضوع اعتباری به نامگذاری و عنوان گذاری مبادرت کرده باشد و دایره استعمال حقیقی و مجازی بر اساس آن می‌بایست تعریف شود.

این سبقت زمانی می تواند امری در واقع ترجیحی نسبت به سایر تمدن‌ها و عرف‌های زبانی فرهنگی لحاظ شود و اگر عرف‌های دیگر و سایر تمدن‌ها خواستند از چنین مقوله ای با عنوان مزبور یاد کنند؛ به ناگزیر میبایست جعل آن عرف نخست را ولو در تمدن دیگر لحاظ کنند، در مقام تحلیل به این مسأله و پاسخ به این باید گفت: اولا ارادی بودن جعل الفاظ مقتضی آن است که چنین الزامی پذیرفته شدنی نباشد.

ویژگی دوم در یک ویژگی که در مقوله های ارادی و جعل الفاظ بود این بود که به طور طبیعی باید نوعی حکمت و مصلحت سنجی در جعل الفاظ وجود داشته باشد، این امر نیز می‌تواند در تحلیل این مقوله به ما کمک کند که اگر عرف دوم ولو اینکه از تاخر زمانی برخوردار است.

در مقام جعل چه بسا ترجیح دهد و حکیمانه بیابد که همان جعل عرف دیگر را مد نظر قرار دهد؛ اگر خود آنها به این نتیجه برسند منعی نیست و این بکارگیری الفاظ عرف تمدنی دیگر را به عنوان جعل مورد قبول خود بپذیرند، این بستگی به ضوابطی که دارد که برای کاربرد زبانی و برای جعل الفاظ می توان بکار گیرند.

اما در عین حال این امر نیز می تواند در قالب دیگری تحقق پیدا کند ممکن است حکمت سنجی و مصلحت سنجی آنها مقتضی این شود که جعل متمایزی برای خود برگزینند و متناسب با فرهنگ و شرایط زمانی مکانی و تاریخی خود جعل دیگری را بکار گیرد؛ هرچند اگر بخواهند به جعل عرف تمدنی دیگر اشاره بکنند در آنجا می بایست طبق اصطلاح خود آنها سخن بگویند.

اما منعی نیست که در عرف خود طبق اصطلاح متمایزی سخن بگویند و تقدم زمانی عرف تمدنی اول نمی تواند برای آنها این الزام را بیاورد که حتما آنها جعل مستقلی نداشته باشند و به ناگزیر جعل تمدنی دیگر را بپذیرند؛ بنابراین هم می توان از امکان جعل‌های مختلف سراغ گرفت و هم می توان از پیروی یک عرف از عرف دیگر سخن گفت این امر بستگی به تشخیص و نوع فعالیت عرف تمدنی دوم دارد یا عرف تمدنی سوم دارد.

مسأله مهمی که در اینجا می توان مورد لحاظ قرار داد این است که تمدنها نمی توانند به صورت تمام عیار متمایز از یکدیگر لحاظ شوند و می توان بده بستان‌های تمدنی و اقتباس‌های تمدنی را در میان آنها سراغ گرفت.

این امر به انحاء مختلف صورت می‌گیرد و دست کم برخی از کسانی که با عرف تمدنی دیگر آشنایی دارند، ممکن است بخشی از فراورده تمدن دیگر را بپسندند و وارد فرهنگ خود کنند، این امر می تواند حداقل به دو شکل باشد، یکی آنکه فراورده تمدن دیگر را با فضای ارزشی و تمدنی خود سازگار ببینند.

در این صورت این اقتباس زمینه مساعد بیشتری پیدا می کند و چه بسا همین امر مقتضی آن باشد که احساس جعل جدیدی نکند یا حتی آنها را به صورت تمام عیار بپذیرند و از تصرفات جزئی نیز پرهیز کنند؛ اما یک شکل دیگر نیز این است که با تکیه بر پذیرش ارزش‌های تمدن دیگر اقدام به چنین کاری بکنند.

چنانکه ما در دوران معاصر در کشورهای اسلامی و از جمله در ایران این امر را نسبت به گرایش های روشنفکری و غرب باور سراغ داریم کسانی که پایگاه دینی قوی نداشتند یا دست کم پایگاه بومی قوی نداشتند به راحتی با باور ارزشها با پذیرش ارزش‌های غربی اقدام به پذیرش مفاهیم و ارزش‌های غربی نمودند که بعضی از اینها مثلا در مقوله تحزب در مشارکت سیاسی در الگوهای حکومتی، الگوهای مشارکت سیاسی، الگوی سامان سیاسی، افراد بسیاری را سراغ داریم که از آن رو که ارزش‌های دینی یا بومی در آنها به صورت جدی نفوذ نداشته و رسوخ نداشته و ارزش‌های غربی را به راحتی پذیرفته اند این امر بوده است که مقتضی پذیرش مفاهیم و الگوهای تمدن غرب شده است.

اما برخی نیز ممکن است تلائمی بین اینها ببینند بدون اینکه لزوما تفاوت ارزشی ببینند، یا اینکه ممکن است با برخورد سطحی به این کار مبادرت کنند؛ البته رویکردی که بخواهد بگوید ارزش‌های دینی اسلامی یا حتی ارزش‌های تمدن‌های شرقی از تلائم جدی با ارزش‌های تمدن غربی برخوردار بودند.

این امر نمی‌تواند چندان صواب بوده باشد و تنها افرادی که برخورد سطحی و ساده و غیر عمیق داشته اند، به این تلقی رسیده اند به این یکسانی یا همسویی ارزش‌های شرقی غربی یا اسلامی غربی رسیده باشند.(ادامه دارد...)

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۰ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۳۱:۳۹
طلوع افتاب
۰۶:۵۶:۵۱
اذان ظهر
۱۳:۱۱:۳۵
غروب آفتاب
۱۹:۲۵:۴۱
اذان مغرب
۱۹:۴۲:۳۹