vasael.ir

کد خبر: ۸۸۵۷
تاریخ انتشار: ۱۴ تير ۱۳۹۷ - ۱۸:۱۰ - 05 July 2018
حجت الاسلام والمسلمین ارسطا/ 43

فقه القضا| نسبت سنجی بیت‌المال با حقوق شهروندی حلقه مفقوده فقه

وسائل ـ حجت الاسلام والمسلمین ارسطا آن بخش از بیت المال را که به همه تعلق می‌گیرد را جزو حقوق شهروندی دانست و گفت: از جمله مسائلی که در کتب فقهی به آن پرداخته نشده، این است که آن کدام قسمت از بیت المال را باید در میان تمامی افراد به صورت مساوی تقسیم کرد بدون آنکه نیاز آنها سنجیده شود؟

به گزارش خبرنگار وسائل، حجت الاسلام والمسلمین ارسطا در چهل و سومین جلسه فقه القضاء به ادامه بررسی ادله جواز ارتزاق قاضی از بیت المال پرداخت و اظهار داشت: منظور از بیت المال هو بیت الذی یجمع فیه ما یشترک فیه جمیع المسلمین من الاموال و یصرف فی مصالح جمیعهم.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم، افزود: بر اساس این تعریف اموالی مثل زکات یا خمس جزو بیت المال نمی باشند چون گروه خاصی از مسلمین آن را می پردازند و شامل همه نمی شود.

وی در اشکال به سیره به عنوان نخستین دلیلی که بر جواز ارتزاق قاضی از بیت المال اقامه شده است، گفت: سیره یک دلیل لبی است دلیل لبی یک قدر متیقن دارد و قدر متیقنش این است که قاضی اگر نیازمند باشد می توان از بیت المال به او حقوق داد. پس شامل جواز ارتزاق قاضی به طور مطلق نمی شود.

حجت الاسلام والمسلمین ارسطا در توضیح استدلال برخی بر قاعده ارتکاز، بیان داشت: ارتکاز تفاوتش با سیره این است که ارتکاز از جنس فعل نیست از جنس فهم است. ارتکاز یعنی فهمی که در اعماق ذهن افراد وجود دارد.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم در بررسی دلیل ارتکاز بر جواز مطلق اخذ رزق از بیت المال گفت: احراز ارتکاز بسیار مشکل است خصوصا اگر عنایت به این نکته داشته باشیم که فهم متشرعه در اثر استیلای یک فتوا تغییر می پذیرد.

 

تفصیل مطالب مطرح شده در این جلسه، بدین شرح است:

 

خلاصه جلسه گذشته

بحث ما در جلسه گذشته پیرامون جواز ارتزاق قاضی بود و عرض کردیم که در این زمینه سه قول وجود دارد و معروف در میان معاصرین آن است که ارتزاق قاضی از بیت المال جایز است ولو اینکه محتاج نباشد.

بنده ابتدا یک تعریفی در مورد بیت المال عرض کنم سپس به سراغ آن دلیلی که آقایان فقها برای این منظور اقامه کرده اند، خواهیم رفت تا ببینیم میزان دلالتش چگونه است.

 

تعریف بیت المال

منظور از بیت المال هو بیت الذی یجمع فیه ما یشترک فیه جمیع المسلمین من الاموال و یصرف فی مصالح جمیعهم پس هرچه که جزو اموال عمومی باشد الزاما جزو بیت المال نیست چون پاره ای از اموال عمومی مصارف خاصه دارند یعنی به همه مسلمین تعلق نمی گیرد؛ به گروهی از مسلمین تعلق می گیرد مثلا فرض بفرمایید زکات اینگونه است.

 

زکات جزو بیت المال نیست

زکات، که به همه مسلمین تعلق نمی گیرد؛ به گروهی از مسلمین تعلق می گیرد. بله اگر آن گروه ها که ابن سبیل اند، در راه مانده اند، فقرند، مسکین اند و عاملین آن ها ( إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ 60/توبه) اگر به اینها داده شود اینها تامین شوند، یک چیزی زیاد بماند، آن مبلغ که زیاد مانده است جزو بیت المال تلقی خواهد شد.

اما به طور کلی آن مبلغی که برای صرف در مصارف زکات خرج نشده آن دیگر جزو بیت المال نیست چون مصرف معین دارد. بنابراین مصارف خاصه اموالی که در اسلام باید به مصارف خاصه برسد جزو بیت المال تلقی نمی شود

 

خمس نیز از دایره بیت المال خارج است

همین طور سهم سادات از خمس که به سادات فقیر تعلق می گیرد. برخلاف تصور مردم بعضی وقت ها می گویند خمس تعلق می گیرد به سادات ولو اینکه پاشنه کفشش از طلا باشد، این تلقی غلط است بلکه به  سادات فقیر تعلق می گیرد.

اوایل انقلاب مرسوم شده بود که روی اموال ادرات دولتی می زدند «بیت المال مسلمین»؛ این تلقی ناصوابی بود به دلیل اینکه بیت المال تعلق به عموم مسلمین دارد در حالی که آن مالی که به آن برچسب زده بودند به آن دستگاه خاص تعلق داشت.  

کانّ بیت المال یک معنای عامی در تداول مردم یا صاحب نظران پیدا کرده است غیر از آن معنای خاصش. معنای خاصش همان اموالی است که مصارف خاصه ای ندارند برای جمیع مسلمین است و باید صرف آنها شود.

 

وجه تسمیه بیت المال

در گذشته این گونه بود که خانه ای وجود داشت که در آن اموال را جمع می کردند همان گونه که امیرالمومنین(ع) همین کار را می کرده است. در روایت آمده که امیرالمومنین(ع) می آمدند و نظارت می کردند به آن اموال که چیزی از آن اموال که در آن خانه گذاشته اند کم نشده باشد و اموال بیت المال را تقسیم می کردند.

 

شیوه برخورد امیر المومنین با بیت المال

یک روایت زیبایی است که کتاب الغارات که از مهمترین و قدیمی ترین کتاب های تاریخی است، آن را نقل کرده است. این کتاب ارزشمند، به فاسی هم ترجمه شده است.

در این کتاب آمده است که: «من از کنار بیت المال رد می شدم دیدم یک پیرمردی آنجا است و اموال موجود در بیت المال را دارد به صورت در کیسه های بزرگی مساوی قرار می دهد.

هفت تا کیسه که هر کیسه متعلق بود به محله های هفت گانه کوفه حتی یک مقدار نان بود که قسمت کرد و به صورت مساوی روی هر کدام از این کیسه ها قرار داد و برای خودش هیچ چیزی قرار نداد بعد کف بیت المال را جارو کرد و شروع کرد به نماز خواندن».

این فرد می گوید من آن شخص را نمی شناختم، وقتی به خانه رفتم به پدرم گفتم این شخصی که امروز دیدم یا زاهد ترین مردم است یا نادان ترین. قضیه را برای پدرم تعریف کردم پدرم گریه کرد و گفت او زاهدترین مردم است.

معلوم است که امیرالمومنین(ع) لباس خاصی برای خودش نداشته است، افرادی را دور خودش جمع نمی کرد.

این کار(تقسیم بیت المال) را علی القاعده نباید امیرالمومنین(ع) انجام دهد باید خدمه حضرت انجام دهند نه خدمه ای که در مرتبه بالا هستند لکن امیرالمومنین(ع) خودش مخصوصاً این کارها را  انجام می داد.

بیت المال پس یعنی این اموالی که یشترک فیه جمیع المسلین و یصرف فی مصارف جمیعهم؛ مثلا پولی که صرف ساختن مسجد، مدرسه، بیمارستان، پل، قنات یا وسیله هایی که امروزه مصرفش عمومی است و شامل حال همه مردم می شود. دستگاهای وسائل نقلیه عمومی و امثال اینها.

 

ضرورت پرداختن به مساله بیت المال

سوال: مصادیق مصرف بیت المال در کجا مشخص شده است؟ جواب: در فقه به صورت مشخص و یکجا بیت المال بررسی نشده است و اینجا جای کار دارد.

بیت المال را شما در کتاب فقهی یک وزان واحدی برای بیت المال که در همه کتاب فقهی مراعات شده باشد پیدا نمی کنید. به صورت پراکنده اسمی از بیت المال میان کلمات فقها آمده است.

احتمالا به این علت بوده است که مورد ابتلای فقها نبوده است که حکومتی به صورت شیعی بخواهد یک جایی را به عنوان بیت المال قرار بدهد از این باب به آن نپرداخته اند و گرنه مطالب بسیاری است که در باب بیت المال به آن پرداخته شود.

مثلا از امیرالمومنین(ع) داریم که من بیت المال را بین مردم به مساوی تقسیم می کنم«اسوی الاموال فی البیت المال» در راویات هست که امام زمان(عج) هم که تشریف می آورند همین گونه عمل می کنند، بدون اینکه بین افراد فرق گذاشته شود.

در این زمینه اولین مطلبی که به ذهن می رسد این است که بیت المال باید به تناسب افراد تقسیم شود نه اینکه به مساوات تقسیم باشد.

اینجا یک قسم از بیت المال است که افراد همه در آن مساوی اند به اصطلاح حق شهروندی افراد است که تعلق می گیرد به هر کسی که شهروند جامعه اسلامی باشد المواطن یعنی شهروند.

در همین رابطه است که امیرالمومنین(ع) به آن سوالاتی که در این باره از ایشان می شد، پاسخ می داد. از جمله یکبار خواهر حضرت خدمت ایشان رسید و در حالی که ناراحت بود، عرض کرد شما به من سه درهم از بیت المال دادی در حالی که به کنیز من که دیروز آزادش کردم نیز سه درهم دادید.

حضرت فرمود ساکت باش من در کتاب خدا نگاه کردم و فضیلتی برای فرزندان اسحاق بر فرزندان اسماعیل نیافتم. خیلی زیباست این فرزندان اسحاق و اسماعیل ناظر به چیست؟

بنده مدت ها فکر می کردم که حضرت می خواهد بفرمایند که افراد بر یکدیگر فضیلتی ندارند بعد دیدم که در بعضی از کتاب های یک توضیح جالبی دادند گفته اند که اسماعیل مادرش(هاجر) کنیز بود ولی اسحاق مادرش(ساره) حره بود یعنی حضرت می خواهد بفرماید بین کنیز زادگان، برده زادگان هیچ تفاوتی نسبت به کسانی که از انسان آزادی به دنیا آمده اند وجود ندارد. این مطلب از تعالیم درخشان اسلامی است.

 

شاخصه جهانی بودن مکتب اسلام

بعضی از مکاتب نمی توانند مکتب جهانی باشند، از جمله آنها مکاتبی هستند که بر ملیت، نژاد، فرهنگ و آداب و رسوم تاکید می کنند.

اما مکاتبی مثل اسلام از اول نشان می هند که جهانی اند؛ زیرا هیچ کسی بر کسی دیگر برتری ندارد مگر در تقوی و تقوی هم که شاخصه ای ندارد و واقعیت آن را فقط خدا می تواند تشخیص دهد.

این نشان می دهد که این اندیشه جهانی است و می تواند جهان را فرا گیرد اینطور نیست که فقط در قسمتی از جهان بتواند طرفدارانی پیدا کند.

از جمله جاهایی که کار نشده است این است که آن کدام قسمت از بیت المال است که در میان تمامی افراد باید به صورت مساوی تقسیم شود بدون آنکه نیاز آنها سنجیده شود؟

در روایات تاکید بسیاری شده است که التسویه فی عطایا بیت المال؛ خصوصا در سیره امیر المومنین(ع) که می فرمایند که بر طبق سیره پیامبر(ص) عمل می کنم و امام زمان(عج) هم همین سیره را عمل می کند.

در روایات ما خلفای پیش از امیرالمومنین(ع) فراوان مذمت می شوند که این سیره را مراعات نکردند مثلا خلیفه دوم بین افراد، نسبت به اعاجم بی اعتنا وکم توجه بود، کمتر سهم اعاجم را از بیت المال می داد.

یکی از عواملی که از همان ابتدا باعث شد که ایرانی ها شیفته امیرالمومنین(ع) شوند همین عدالت ورزی حضرت بود؛ ایشان بین عجم و عرب فرقی نمی گذاشت.

 

اشکال بر دلیل اول جواز مطلق ارتزاق قاضی از بیت المال

صحبت بر سر این است که آیا قاضی از بیت المال می تواند حقوق دریافت کند ولو به این حقوق محتاج نباشد ولو قضا بر او متعین باشد.

گفتیم سه قول وجود دارد قول رایج این است که بله می تواند این کار را کند و استدلال اولی که شده است سیره مسلمین است عرض کردیم که این سیره قابل مناقشه است.

اشکال سیره این است که یک دلیل لبی است؛ دلیل لبی یک قدر متیقن دارد و در اینجا قدر متیقن این است که قاضی اگر نیازمند باشد می توان از بیت المال به او حقوق داد.

یک مطلب دیگری در این میان است که با سیره خیلی شباهت دارد و گاهی اوقات آقایان فقها سیره را به معنای اعمی به کار می برند که شامل آن معنا هم می شود و آن معنا عبارت است از ارتکاز مسلمین.

 

خلط سیره و ارتکاز در برخی آثار فقهی

این را خوب دقت کنید گاهی اوقات این دو تا مطلب در کلمات بعضی نویسندگان خلط می شود.

ما یک ارتکاز داریم و یک سیره. سیره عقلا و ارتکاز عقلا داریم، سیره متشرعه و ارتکاز متشرعه داریم. هر کدام از این دو مفهوم ممکن است در مورد عقلا مطرح شود و ممکن است در مورد متشرعه مطرح شود.

تنها در بعضی از این کتاب ها به دقت نسبت به تفاوت این دو مراعات شده است شاید دلیلش این باشد که وقتی یک اصطلاح می خواهد در میان فقها شکل بگیرد ابتدا اینطور نیست که این اصطلاح به طور دقیق به کار رود.

این اصطلاح از آنهایی نیست که از قدیم در میان فقهای شیعه رواج داشته باشد بلکه در قرون اخیر رواج پیدا کرده است خصوصا از زمان وحید بهبهانی که به ارتکاز و سیره تمسک کرده اند.

از آنجا که ارتکاز و سیره اصطلاحات نسبتاً جدیدی است شما در کتاب های اصولی راجع به ارتکاز و سیره نوعاً چیزی پیدا نمی کنید مگر بعضی از کتاب هایی که توسط معاصرین نوشته شده است مثلا مرحوم شهید صدر در کتاب خودشان این تفاوت را توضیح دادند.

یکی از بهترین کتاب ها که به این مسأله خوب پرداخته است متعلق سید محمد تقی حکیم است که «الاصول العامه للفقه المقارن» نام دارد. مرحوم شیخ محمد رضا مظفر در کتاب اصول فقه خودش بعضی جاها به کتاب آقای حکیم ارجاع می دهد.

 

تفاوت سیره و ارتکاز

فرق بین سیره و ارتکاز این است که سیره از جنس عملکرد است یعنی فعلی که از عقلای بما هم عقلا بلا تامل صادر می شود. عملکردی است که از عقلا در باب سیره عقلا صادر می شود بدون آن که نیازمند تامل باشد.

به عبارت دیگر یعنی عقلا به صورت خود به خودی در پاره ای از موارد کارهایی را انجام می دهند؛ این کارها ناشی از عاقل بودن آنها است نه ناشی از مسلمان بودن شان. داشتن زبان خاص، زندگی در مکان خاص، داشتن آداب و رسوم خاص. این گونه موارد را سیره عقلا می گویند.

پس سیره عقلا چند عنصر دارد: 1- از جنس فعل و عملکرد است 2- ناشی از عاقل بودن عقلا است 3- به صورت خود به خود صادر می شود بدون تامل.

اگر سیره را در باب متشرعه بخواهید بیان فرمایید همین تعریف است که به جای عقلا متشرعه باید بگذارید یعنی رفتار و عملکرد متشرعه که بدون تامل از متشرعه صادر می شود و ناشی از متشرع بود آنها است.

 

قلمرو دلالت سیره

سیره وقتی فعل شد، همه افعال یک ویژگی دارند و آن این است که لسان ندارند یعنی عبارتی در فعل به کار نرفته است چون عبارتی در فعل به کار نرفته، ناگزیر دلالت بر قدر متیقن می کند.

مثلا وقتی من می بینم یک آقایی از متدینین مقید است به اینکه بعد نماز واجب تسبیحات حضرت زهرا(س) را بگوید آیا من می توانم تشخیص دهم که این تسبیحات واجب است، مستحب است یا مباح است؟ خیر، من فقط تشخیص می دهم که تسبیحات حضرت زهرا(س) جائز به معنی الاعم است.

یعنی می تواند واجب، مستحب یا مباح باشد در بعضی از حالات ممکن است حتی مکروه هم باشد؛ البته در این مثالی که مطرح کردم، اینگونه نیست.
محاسن گذاشتن، مثالی است که برای سیره می زنند و برخی در دلالتش اشکال می کنند. برخی از فقها می گویند یکی از دلایل فقها برای لزوم گذاشتن محاسن برای مردان سیره متشرعه است نوع فقهایی که با این استدلال مواجه شدند مناقشه کرده اند که سیره متشرعه فقط بر جواز این کار دلالت می کند، حداکثر بر استحباب آن دلالت می کند و بر وجوبش نمی کند. پس سیره از جنس فعل است.

 

ارتکاز متشرعه چیست؟

ارتکاز تفاوتش با سیره این است ارتکاز از جنس فعل نیست از جنس فهم است. ارتکاز یعنی فهمی که در اعماق ذهن افراد وجود دارد. ارتکاز عقلا یعنی فهمی که در اعماق فهم عقلا وجود دارد.

بنابراین اگر عناصر ارتکاز را بخواهیم بیان کنیم اینطور است: 1- از جنس فهم است 2- ناشی از عاقل بودن عقلا است نه ناشی از مذهب، نژاد، زبان، فرهنگ و آداب و رسوم آنها 3- این ارتکاز نیاز به تأمل ندارد. در اعماق ذهن شان بدون آن که نیاز به تامل و تفکر باشد، وجود دارد.

ارتکاز متشرعه همین عناصر را دارد فقط به جای عقلا باید متشرعه را بگذارید یعنی آن فهمی است که در اعماق ذهن متشرعه بما هم متشرعه وجود دارد، چون پایند به شریعت اند.

اینها مباحث مهمی است خوب باید در مورد تأمل کنید. قابلیت این را دارد که در موردش پایان نامه و یا رساله دکتری نوشته شود؛ چه در حوزه و چه در دانشگاه.

این فهم گاهی اوقات آنقدر فهم واضح و آشکار است یعنی همیشه باید اینطور باشد که شما از هر عاقلی که بپرسید در ارتکاز عقلا بدون تامل پاسخی می دهد که نشان دهند وجود آن فهم است.

به عنوان مثال از هر فردی بپرسیم که اگر دو نفر پزشک باشند و ما یک مریضی مهمی داشته باشیم، به کدام یک از این دو باید مراجعه کنیم؟ فورا می گویند آن کسی که عالم تر و حاذق تر است.

در پاسخ چنین پرسش افراد تامل نمی کنند نمی گویند چند احتمال دارد، نه بلافاصله می گویند باید به آن کسی که عالم تر است مراجعه کنید. این نشان دهنده آن است که ارتکازی است.

یا مثلا چند نفر می خواهند با هم مسافرت بروند و هیچ کدام بر هم برتری ندارند آرای شان با هم مخالف است چه کنند؟ فورا این مطلب به ذهن می رسد که بر طبق نظر اکثریت عمل کنند؛ این نشان می دهد که این مطلب جزو ارتکازات عقلا است.

 

رابطه سیره و ارتکاز

آخرین نکته اینکه هر سیره ای چه عقلا و چه متشرعه مبتنی بر یک ارتکاز است یعنی قبل آن یک فهمی وجود داشته است که آن فهم در قالب این عملکرد آشکار شده است.

مثلا «رجوع جاهل به عالم» از سیره های عقلایی است که مبنای تقلید است، به این ارتکاز بر می گردد که «اخذ به ظواهر کلام» جایز است. ما در صحبت کردن با افراد دنبال نصوص نیستیم بلکه به ظواهر کلام اکتفا می کنیم.

پس هر سیره ای مبتنی بر یک ارتکاز است اما عکس آن صادق نیست یعنی ربما یکون هناک ارتکاز و لم ینجر الی حد السیرة یعنی به حد سیره نرسیده است.

 

تمسک به ارتکاز متشرعه در جواز ارتزاق قاضی به طور مطلق

تمام این مقدمات را که خیلی مطالب مهمی است و باید خوب در موردش تامل کرد گفتیم برای اینکه بگوییم ممکن است در باب جواز ارتزاق قاضی به قول مطلق به ارتکاز مسلمین استناد شود نه سیره مسلمین.

یعنی ممکن است کسی بگوید من تمسک به سیره نمی کنم چون تمسک به سیره همیشه یک مشکل دارد و آن این است که دلالت می کند بر قدر متیقن.

بیشتر از قدر متیقن نمی شود از سیره استنباط کرد اما اگر کسی تمسک بر ارتکاز کند، می تواند بیش از قدر متیقن را از آن استنباط کند. همانطور که عرض کردیم فرق ارتکاز با سیره این بود که ارتکاز یک فهم است یعنی در اعماق فهم که حداقل حکم آن مساله موجود است.

در اعماق ذهن متشرعه حکم آن مساله هم موجود است، اینطور نیست که فقط یک عملکرد باشد نه بلکه حکمش هم موجود است پس ارتکاز چون از جنس فهم است قدر متیقن ندارد، نشان دهنده حکم قضیه است لکن الکلام کل الکلام در این است که احراز ارتکاز فوق العاده مشکل است، چرا؟

در پاسخ باید گفت که شما می خواهید احراز کنید که متشرعه به واسطه متشرعه بودن از زمان معصومین تا الان چنین فهمی داشتند مثلا ریش گذاشتن را واجب می دانستند یا خیر؛ این کار خیلی مشکل است چون ما راهی برای احرازش نداریم.

چطور می توانیم تشخیص دهیم دویست سال پیش چنین فهمی داشته اند، تا چه برسد به متشرعه عصر معصومین؟! خصوصا اگر عنایت به این نکته داشته باشیم که فهم متشرعه در اثر استیلای یک فتوا تغییر می پذیرد. این نکته بسیار مهمی است.

یعنی یک فتوا می آید در یک عصری مستولی می شود در جوامع شیعی، آن فتوا باعث می شود که متشرعه فهم خاصی پیدا کنند که قبل از آن نداشتند.

بنابراین ممکن است کسی در جواز ارتزاق قاضی از بیت المال به ارتکاز تمسک کند ولی با این اشکال مواجه است که قابل اثبات نیست پس ما تا اینجا دلیلی پیدا نکردیم. دلیل بعدی روایات است که در جلسه آینده به آن خواهیم پرداخت. /902/241/ح

 

مقرر: عزیز الله طالبی

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۰ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۳۱:۳۹
طلوع افتاب
۰۶:۵۶:۵۱
اذان ظهر
۱۳:۱۱:۳۵
غروب آفتاب
۱۹:۲۵:۴۱
اذان مغرب
۱۹:۴۲:۳۹