به گزارش خبرنگار وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار در کلاس درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر خود در دارالتلاوه مسجد اعظم قم به تاریخ شنبه بیست و دوم مهرماه 1396 در جلسه 206 در ادامه بررسی اشتراط شرط عدالت در وجوب امر به معروف به تبیین و بررسی عبارت منقول در خطبه 105 نهج البلاغه پیرامون این شرط پرداخت.
تقریر درس
عضو شورای نگهبان قانون اساسی در جلسه گذشته عنوان کرد: اعتماداً بر توثیق جناب ابن طاووس قائل هستیم که محمد بن موسی ثقةٌ و هم اسماعیل ثقةٌ، اگر این دو بزرگوار در سند روایتی واقع بشوند از ناحیهی آنها این سند اشکال ندارد و اگر این کتاب ثابت بشود که همان کتاب نگاشته شده همان کتابی است که محمد بن محمد الاشعث عن موسی بن اسماعیل عن اسماعیل عن موسی بن جعفر دارد نقل میکند اگر این را اطمینان پیدا کنیم از ناحیهی سند دیگر مناقشه نداریم.
مشروح این جلسه را می توانید در ذیل ملاحظه بفرمایید
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در روایاتی بود که به آنها استدلال شده برای اثبات اشتراط وجوب امر به معروف و نهی از منکر به عدالت. رسیدیم به روایت سوم که صاحب جواهر قدس سره در مقام استدلال و جزو ادلهی دالّه ذکر فرموده و آن عبارتی است در خطبهی صد و پنجم نهج البلاغه. مرحوم صاحب وسائل اینجور نقل کردند
قال امیرالمؤمنین وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ ائْتَمِرُوا بِهِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ وَ إِنَّمَا أُمِرْنَا بِالنَّهْیِ بَعْدَ التَّنَاهِی.»
این عبارتی است که صاحب وسائل در همان باب دهم از ابواب امر به معروف حدیث هشتم ذکر فرموده. البته در نهج البلاغههایی که فعلاً موجود است و ما به آن مراجعه کردیم مثل متن نهج البلاغهای که ابن ابی الحدید نقل کرده یا ابن میثم نقل کردند و یا ملا فتح الله کاشانی نقل فرمودند یا فیض الاسلام دارند یا بعض حتی نهج البلاغههای دیگر، همانی که محمد عبده ظاهراً حاشیه زدند آنجاست «و إنّما اُمِرتُم بالنهی بعد التناهی» صاحب وسائل نقل فرمودند إنّما اُمِرنا بالنهی بعد التناهی، اما در این نهج البلاغهها، این نسخ إنّما اُمرتم بالنهی بعد التناهی است.
حالا علی ای حالٍ تقریب استدلال قبلاً بیان شد. آن جملهی «و أمُروا بالمعروف و ائتمروا به» هم باز در نقل صاحب وسائل است. در این نسخ از نهج البلاغه که عرض کردم این جمله هم نیست «و أمُروا بالمعروف و ائتمروا به» بلکه همان جملهی دوم « وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ وَ إِنَّمَا أُمِرْنَا بِالنَّهْیِ بَعْدَ التَّنَاهِی» این جملهی اخیر هم میتواند مؤید این باشد که آن جملهی اول نباید باشد چون اگر آن هم بود پس باید میفرمود إنّما اُمِرنا بالامر و النهی بعد التناهی نه فقط روی خصوص نهی، بالاخره این اختلاف نسخهای است بین نقل صاحب وسائل رحمه الله از نهج البلاغه و آن نهج البلاغههایی که فعلاً در اختیار ما هست.
حالا البته یک نهج البلاغههایی هم هست که برای قرن پنج و اینها است که مکتب آیت الله مرعشی نجفی چاپ کردند که در این کتابخانه وجود دارد افست شده یعنی چاپ نشده افست شده همان خطی را افست کردند که من فرصت نشد حالا به آن مراجعه کنم آن هم وجود دارد باید مراجعه بکنم.
محل استدلال این جملهی اخیر است دیگر. «إِنَّمَا أُمِرْنَا بِالنَّهْیِ بَعْدَ التَّنَاهِی» ما امر شدیم به امر کردن یعنی امر به و نهی از منکر، حالا بالنهی فعلاً نهی از منکر را میگیریم و واجبات هم، ترک واجبات را هم باید نهی کنیم دیگر. به این جهت میتوانیم به موارد امر به معروف هم تسری بدهیم. «وَ إِنَّمَا أُمِرْنَا بِالنَّهْیِ بَعْدَ التَّنَاهِی» امر شدیم بعد از تناهی، یعنی بعد از این که تناهی کردیم خودمان اجتناب کردیم امر شدیم به این که حالا نهی از منکر بکن. بنابراین دلالت بر اشتراط میکند که این امر ما بعد از اوست مثل این که گفته میشود صلاة العصر بعد صلاة الظهر، إنّما اُمرنا بصلاة العصر بعد صلاة الظهر، یعنی صلاة عصر مشروط به نماز ظهر هست. اینجا هم اُمرنا بالنهی بعد التناهی، پس معلوم میشود این امر مشروط به تناهی هست دلالت به حسب ظاهر، دلالت قوی و ظاهری است.
مرحوم شبِر یک شرحی دارند بر نهج البلاغه، نخبة الشرحین، یعنی شرح ابن ابی الحدید و شرح ابن میثم را ایشان مطالب نخبه و مهم آن را انتخاب فرموده و در این شرح مزج کرده و با آنچه که به ذهن شریف خودش رسیده شاید اضافه فرموده نخبة الشرحین، از کلام شبّر در نخبة الشرحین به دست میآید که ایشان حتی آن جملهی اول را هم دالّ بر مدّعا میدانند یعنی «وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ ائْتَمِرُوا بِهِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ» میفرماید این جمله هم إشعار دارد به این که امر و نهی بعد از تناهی است فلذا حضرت تأیید فرمود به آن جملهی اخیر. فرموده که
«وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ اشارةٌ الی أنِّ النهی عن الشیء إنّما هو بعد الانتهاء عنه فلذا اکّده به قوله فإنّما اٌمرتم بالنهی بعد التناهی»
این فرمایش ایشان که خواستند محل استتدلال را غیر از جملهی اخیر، جملهی قبل هم قرار بدهند خالی از مناقشه نیست مناقشهی ظاهر، برای این که آن چه دلالتی دارد؟ «وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ ائْتَمِرُوا بِهِ» چه دلالتی دارد بر این که مشروط است یا «و انهوا عن المنکر و انتهوا عنه» آن هم چه دلالتی بر مشروطیت دارد؟ بله دلالت میکند که این کار خوبی است و بخواهید مؤثّر باشد ممکن است که اشاره به این داشته باشد که بخواهید آن امر و نهی شما مؤثّر باشد خودتان هم باید مُؤتمر باشید منتهی باشید اما مشروط بودن وجوب را به او دلالتی نمیکند.
آیا این استدلال تمام هست یا تمام نیست؟
وجوهی از مناقشات بر این استدلال وجود دارد که باید طرح کنیم و بررسی کنیم.
مناقشهی اول این است که آیا از این عبارت استفادهی عدالت میشود یا استفاده میشود که آن فعلی را که امر میخواهید بکنید آن را باید حداقل انجام بدهید آن را که میخواهید نهی بکنید آن را باید منتهی باشید و ترک بکنید نه این که عادل باشید فقط بیش از آن معلوم نیست دلالت بکند چطور؟ برای این که فرموده «إِنَّمَا أُمِرْنَا بِالنَّهْیِ بَعْدَ التَّنَاهِی» این بعد التناهی دو احتمال در آن وجود دارد یعنی بعد التناهی عن المنکرات بالمرة، و ترک الواجبات بالمرة، چون متعلَّق آن که ذکر نشده یا نه بعد التناهی عّما نهیتم عنه، یا بعد التماهی عّما امرتم به فعله یا امرتم بعدم ترکه؟ پس دو احتمال وجود دارد. قدر متیقّن در مقام تخاطبش همان است که امر داریم به آن میکنیم یا نهی داریم از آن میکنیم چون مسلّم او را میگیرد یا بعد التناهی عن کلّ المحرمّات و المنکرات، این احتمالش دارد که هم این را میگیرد و هم غیر این را، محتمل هم هست که نه « إِنَّمَا أُمِرْنَا بِالنَّهْیِ بَعْدَ التَّنَاهِی عمّا نهیتم عنه» از همانی که داری نهی میکند باید تناهی داشته باشد چون قدر متیقّن در مقام تخاطب وجود دارد فلذا است ممکن است که گفته شود بنابر مسلک مثل محقق خراسانی که وجود قدر متیقّن در مقام تخاطب را مانع از انعقاد اطلاق میدانند بگویند قدر متیقّنش آن است پس عدالت را دلالت نمیکند اگر دلالت بکند دلالت بر انتهاء عن المنکر المورد للنهی را دارد میفرماید.
یمکن الجواب از این گفته به این که اگر ما در اصول قائل بشویم به این که هر سه متعلّق یدلّ علی العموم بنابراین اینجا متعلَّق حذف شده نگفته بعد التناهی از چه؟ آن ما ینتهی عنه را بیان نکرده حذف کرده و هر سه متعلّق یدلّ علی العموم. پس این بعد التناهی علی ذلک المسلک عموم دارد و عموم نیازی به مقدمات حکمت ندارد و قدر متیقّن در مقام تخاطب را هم اگر کبرویاً بپذیریم که مانع از انعقاد اطلاق است مانع از انعقاد عموم نیست مگر کسی مبنای محقق نائینی یا محقق خراسانی در بعض مبانیشان بپذیرد که آنها فرمودند که عموم هم نیاز دارد به مقدمات حکمت، عموم وارد بر مطلق میشود که آن ادات عموم به نظر آنها دلالت بر استیعاب متعلّق میکند پس در رتبهی قبل باید متعلّق معلوم بشود چه هست تا این عموم استیعاب او را بفهماند فلذا این آقایان قائل هستند وقتی میگویی اکرم کلّ عالمٍ، ابتداءً باید در عالم اطلاق جاری بشود مقدمات حکمت تطبیق بشود بگوییم این عالم قید نخورده پس بنابراین طبیعت عالم مقصود است آنوقت این کل میآید چکار میکند؟ او را استیعاب میکند تصریح میکند و الا اکرم کلّ عالم ممکن است عالم یعنی عالم عادل، پس این کلّ استیعاب عالم عادل را میفهمم یا عالم یعنی عالم فقیه، پس این کل استیعاب عالم فقیه را میفهمم بنابراین در رتبهی قبل باید حال عالم روشن بشود و او احتیاج دارد به مقدمات حکمت، اگر ما این حرف را زدیم که البته مطلبی است که در اصول مرضی نیست ولی این دو فحل اصول، مرحوم آقای نائینی قائل به این هستند آقای آخوند هم در بعض کلماتش و بعض مبانیشان قائل به این هستند و اگر گفتیم نه این احتیاج به این حرفها ندارد و کل خودش وارد میشود بر طبیعت مُهمله و دلالت بر استیعاب میکند بلااحتیاجٍ الی مقدمات حکمت، پس اینجا اینجور ممکن است که جواب بدهیم. ببینید من این اشارهها را کردم برای این زمزمههایی که گفته میَشود اصول نمیدانم فلان، بیسار، بدانید اگر اصول نداشته باشیم فقه نداریم و این دقایق فقه مبتنی بر آن مبانی اصولیه است ما در اصول باید این دقایق را توجه به آن بکنیم فرا بگیریم. و آنها را در فقه تطبیق کنیم حالا اگر نمیآییم تطبیق بکنیم گاهی نمیگوییم بخاطر احالهی بر وضوح آن هست که آنها را دیگر در ذهن آقایان هست و الا هر کلمهای الان ما اینجا میخواهیم تطبیق کنیم دهها بحث اصولی باید اینجا تطبیق بشود تا ما به این روایت بتوانیم استدلال بکنیم. مباحث اوامر باید تطبیق بشود که دلالت بر وجوب میکند یا وجوب نمیکند مبانیای که در آنجا وجود دارد بحث مشتق را باید اینجا، همهی اینها اینجاها دخالت دارد و باید اینها را توجه به آن داشته باشیم.
پس بنابراین این اشکال اول وارد است علی آن مبنا، که ما بگوییم هر سه متعلَّق لایدلّ علی العموم، یا اگر میگوییم یدلّ علی العموم، بگوییم هر عمومی مسبوق است به نیاز به مقدمات حکمت و اطلاق و قائل بشویم به این که وجود قدر متیقّن در مقام تخاطب جلوی اطلاق را میگیرد پس بنابراین ولو این که دلالت بر عموم میکند اما عموم بعد الاطلاق هست فلذا اینجا ما اطلاقی نداریم اما اگر این مبنا را قائل نشدیم و گفتیم نه، هر سه متعلّق یدلّ علی العموم، عموم هم نیازی به اطلاق ندارد بنابراین جواب میتوانیم به این شکل بدهیم.
این مطلبی است که حالا گفته میشود شما باید در اصول این را مبنا پیدا بکنید این اشکال اول و جواب و بحث راجع به آن.
قدر متیقّن در مقام تخاطب وجود دارد چون مسلّم آن که دارد امر میکند یا نهی میکند آن را مقصود هست این که قدر متیقّن است نمیشود چیزهای دیگر مقصود باشد این مقصود نباشد این حتماً مقصود است به تناسب حکم و موضوع. این حتماً مقصود است هم آنی که دارد نهی میکند از آن یا دارد به آن امر میکند مازاد بر آن هم هست؟ هر سه متعلّق میگوید بله،
بعضی فرمودهاند این اشکال دوم را، گفتهاند ببینید صدر روایت و این کلام مبارک، «وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ ائْتَمِرُوا بِهِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ» اینجا که قیدی ندارد مشروط به شرطی نشده میخواهی عادل باش، میخواهی نباش. میخواهی آن چیزی که داری به آن امر میکنی یا نهی میکنی خودت فاعل و تارک آن باشی یا نباشی، دارد میگوید امر بکن آقا به معروف، نهی بکن از منکر، پس شرطی در اینجا ذکر نشده آنچه که در ذیل ذکر شده و إنّما اُمرنا بالنهی بعد التناهی، حکایت وظیفهی خود امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام است ما به این امر شدیم به شما ربطی ندارد. یعنی ما یک وطیفهی سنگینتر از شما داریم شما امر به معروف بکنید نهی از منکر بکنید میخواهید عادل باشید میخواهید نباشید این وظیفهی شماست ولی ما امر شدیم به امر به معروف و نهی از منکر بعد التناهی، این الف و لام التناهی هم بدل مضافٌ الیه است یعنی بعد تناهینا، بعد التناهی یعنی بعد تناهینا دیگر، ما بعد از تناهیمان امر شدیم. و البته آنها تناهی که دارند روشن است پس شرط وجوب برای آنها هست، به وظیفهی خودشان هم عمل کردند و میکنند این هم احتمال دومی است که بعضی دادند که این حکایت چه هست؟ این ذیل تقیید صدر نمیخواهد بکند چون اُمرنا دارد ما امر شدیم یعنی إنّما اُمرنا نحن معاشر الائمه بالامر بعد التناهی بالنهی بعد التناهی، نحن معاشر الائمه، پس ذیل معنای آن این است پس با صدر تنافیای ندارد صدر را تقیید نمیکند.
این مرحوم آقای شیخ احمد مطهری که یک شرحی دارند بر تحریر الوسیلهی مرحوم امام، ایشان اداءً لحقّه نام ایشان را بردم ایشان امام جمعهی ساوه بودند و قم هم در مؤسسهی در راه حق، معمولاً آنجا بودند این شرح را آنجا مینوشتند ایشان که به رحمت خدا رفتند. ایشان در شرح اینجا این روایت را اینجور جواب دادند این فراز از نهج البلاغه را اینجور جواب داده.
جواب فرمایش ایشان این است که اولاً این خلاف ظاهر است که انّما اُمرنا یعنی معاشر الائمه، اُمرنا یعنی نحن المکلّفون، ما مکلّفون، ما و شما همه امر شدیم بالنهی بعد التناهی، چون این کلام من صدره الی ختمه دارد خطابش به مردم است احوالات مردم را دارد روشن میکند. یک دفعه وسط مطلب یک پرانتز باز کند و راجع به خود ائمه به خصوص یک مطلبی را بخواهد بفرماید. بعد هم اگر اینجور شد وظیفهی آنها آسانتر از وظیفهی ماها میشود نه این که وظیفهی آنها سختتر میشود چون آنها امر به معروف وقتی برایشان واجب میشود که تناهی، البته تناهی میکنند ولی بالاخره ما واجبمان مطلق است آنها واجبشان مشروط است واجب ما مطلق است یعنی چه باشد باید انجام بدهیم آنها واجبشان مشروط است میشود ولو آنها هم شرط را قهراً به خاطر عصمتشان به خاطر اینها دارند ولی بالاخره واجب مطلق کجا واجب مشروط کجا؟
پس این همان بعد اشتراط را میفهماند این اولاً.
ثانیاً این بنابر آن نسخهای است که اُمرنا باشد اما اُمرتُ هم اگر باشد که اکثر نسخی که حالا ما تتبّع کردیم اکثر نسخ چه هست؟ اُمرتم، نه اُمرنا، و ظاهر بعید نیست که کسی، چون حالا یک خرده بیشتر البته این تتبّع لازم دارد بعید نیست که بتوانیم ادعای اطمینان به صحت آن نسخه بکنیم لتفرّض صاحب وسائل بر این نسخه و تعدد نسخی که امرتم در آن وجود دارد همهی نسخی که ما الان دیدیم و این نسخ مهمه است برای زمان ابن ابی الحدید است برای زمان ابن میثم هست و دیگران، ملا فتح الله کاشانی که اینها از اعظام و بزرگان علما هستند هر سه تای آنها در این فنون بزرگان این فنون هستند اینها اُمرتم نقل کردند بنابراین اطمینان به این هست که اُمرتم باشد این اطمینانی که میگوییم بنابراین که تتبّعما کامل بشود. ان شاء الله آقایان وقت کردند حتماً این را کامل کنند در تتبّع خودشان،
و مسئلهی سوم این است که سلّمنا و آمنّا که اُمرنا باشد و معنای آن این باشد که إنّما اُمرنا نحن معاشر الائمه، اما ولو اینچنین باشد عرض میکنیم که اصل اتّحاد تکالیف است ما لم یثبُت خلافه،
إنّما که دلالت نمیکند بر حصر، به فرمایش امام حالا، ما امر شدیم خیلی خوب پس بنابراین وقتی آنها امر شدند به بعد التناهی، دیگران هم، تکالیف اینجوری نیست که ائمه نمازشان یک شرطهایی داشته باشد که ما نداشته باشیم. تکالیف بین ما و ائمه علیهم السلام الا آن تکالیف ویژهی آنها که تکلیف ما نیست خصائصی دارند تکالیف ویژهای ممکن است که داشته باشند خب ربطی به دیگران ندارد ولی تکالیف عامه مثل وجوب امر به معروف و نهی از منکر، نماز، چه و چه اینها همه چه هستند؟ شرایطشان یکی است.
آن دلیل خارجی دارد میگوییم ولو ظهور اولی این چون انّما اُمرنا گفته این باشد اما به دلیل خارجیای که میگوید اتحاد دارند همه، این اتحاد را از کجا درآوردیم از کجا میفهمیم؟ ان شاء الله روایت بعدی را که خواهیم خواند که خیلی روایت مفصّل چهار یا پنج صفحهای هست شاید، آنجا ما یک فرازی داریم که به خصوص از آن استفاده میشود اتحاد تکالیف، علاوه بر این که این امر مسلّمی است در فقه و موارد عدیده اگر شما تتبّع بفرمایید میبینید ائمه علیهم السلام استدلال فرمودند به فعل نبی بر وجوب یک چیزی یا حرمت یک چیزی برای دیگران، اینها نشان میدهد پس معلوم میشود که تکالیف ایشان با تکالیف دیگران برابر است میگوید آقا اینجا باید شما سجدهی سهو بکنید چرا؟ یا باید فلان کار را بکنید چون پیغمبر اکرم انجام داده یا میگوید نماز، در همین دیشب نگاه میکردم برای خاطر کتاب روایات تقصیر فی السفر را، بخاطر یک جهت دیگر نگاه میکردم به چندین روایت اینجوری برخوردم که حالا اگر ثقیل نمیشد همراه خودم میآوردم آن جلد صلاة را که حضرت میفرماید که در این مقدار باید نمازت را قصر کنی چرا؟ چون پیغمبر قصر فرموده. اینجا اگر اینجور باشد که نه لعلّ تکلیف پیغمبر غیر ما هست استدلال ناتمام میشود. این به خاطر این که مفروض است مسلّم است عند المتشرعه که هر چه وظایف آنها هست بلافرقٍ که شروط اضافهای داشته باشد خصوصیات اضافهای داشته باشد وظیفهی ما هم هست مگر آن چیزهایی که ثابت بشود که آنها از اختصاصات نبی است یا اختصاصات ائمه علیهم السلام هست.
این از مسلّمات است که ببینید شرایط امر به معروف، نهی از منکر، نماز، خصوصیات دیگر این فقط این نیست که یک روایت باشد این است که تکالیف عامه مثل این تکالیف امر به معروف، نهی از منکر، نماز، صوم، حج، جهاد، مسائل عمدهی جهاد نه آن چیزی که برای خصوص رهبر که ... المال آن است چه مال آن است این امور عامه و تکالیف عامه از نظر شرایط و خصوصیات فرقی بین ائمه علیهم السلام و ما نیست. اینقدر این از مسلّمات و واضحات است به حسب روایات و نصوص و فقه که علی ضوء آن که امر مسلم است باید این تفسیر بشود.
و اما جواب دیگری که داده، حالا بالاخره این جوابها وجود دارد حالا هر کدام آنها را شما پسندیدید هر کدامش را هم نپسندیدید در تعلیقه و فیه این کار خوبی است و راه برای این که در تعالیق و تقریرات فیه هم باشد یلاحظُ علیه باشد و اینها باز است.
و اما جواب سوم: جواب سوم این است که از انّما اُمرنا چرا میخوانید شما؟
جواب سوم این است که این و انّما اُمرنا بالنهی بعد التناهی محتمل است و انّما اَمرنا بالنهی بعد التناهی باشد، یا انّما اَمرُنا بالنهی بعد التناهی باشد ممکن است که این دو تا باشد انّما اَمرُنا بالنهی بعد التناهی اگر باشد یعنی امر ما، ما رویهیمان، سجیهیمان و دأبمان این است که بعد التناهی میآییم امر میکنیم که اثر بالاتری داشته باشد. شما اگر میخواهید امر و نهیتان اثر واقعی داشته باشد بالاتر داشته باشد بیایید همین شیوه را به کار ببرید نه اُمِرنا من ناحیة الله، آنطور که اُمِرنا معنا میکردیم یعنی من ناحیة الله، اینجا نه انّما اَمرُنا بعد التناهی است
و انّما اَمرنا بالنهی بعد التناهی، یعنی اَمرُنا در اینجا دو تا احتمال در آن هست اَمرُنا اگر بخوانیم یعنی مصدر مضاف باشد نه فعل باشد اَمرُنا یعنی امر کردن ما در موارد مختلف، که میآییم میگوییم صلّ، میگوییم صوم، میگوییم مثلاً چه، میگوییم چه. که این امر هم به معنای دستور بگیریم یا حالا فقط امر بگیریم این بعد التناهی است بعد از این که خودمان منتهی هستیم امر ما که عنوان مشیر است به آن صلّی ما، صوم ما، چه ما، آنهایی که میگوییم در موارد مختلف. این امر ما بعد از تناهی است شما هم اگر میخواهید ...
پس بنابراین یکی این است یکی نه اَمرُنا بالنهی گفتیم چه؟ گفتیم که الان گفت وانهوا عن المنکر دیگر، پس ما امر کردیم به نهی، امرُنا بالنهی در جملهای که گفتیم وانهوا عن المنکر، ما الان امر به نهی کردیم دیگر؟ این بعد التناهی است این امری که ما داریم میکنیم بعد از این که خودمان تناهی کردیم حالا به شماها هم میگوییم بروید نهی از منکر بکنید یا نه ما بعد از این که حالا بعد خواهد آمد ان شاء الله در کلام ابن ابی الحدید که آن هم یک توجیهی کرده ممکن است که اینجوری بگوییم پس بنابراین اَمَرنا بالنهی بعد التناهی، اینجوری باشد که یعنی انّما اَمرنا بالنهی بعد التناهی، الف و لام التناهی هم بدل از مضافٌ الیه باشد یعنی اَمرنا بالنهی بعد التناهینا، ما بعد از این که خودمان این محرمات و این منکرات را انجام نمیدهیم حالا شما را نه امر کردیم به این که از این کارها نهی کنید مردم را، مثلاً اگر یک عالمی هست خدای ناکرده خودش یک کارهایی میکند خودش سیگار میکشد بیاید به این و آن بگوید بالای منبر بگویید مردم سیگار نکشند، این از او پذیرفته نیست میگوید آقا خودت که داری میکشی، حالا به ما امر میکنی که به مردم بگویید نکشند؟ حضرت میفرماید ما اگر به شما مردم دستور میدهیم از شما میخواهیم شما را تحریص میکنیم بر این که نهی از منکرات بکنید این بعد از این که خود ما از آن منکرات اجتناب داریم میکنیم اینجور نیست که ما خودمان اجتناب نکنیم العیاذ بالله بخواهیم مردم اجتناب بکنند به شما بگوییم بروید نهی از منکر بکنید پس انّما اَمرُنا ایاکم بالنهی بعد از چه هست؟ بعد از تناهی خودمان است بنابراین دلالت بر اشتراط نمیکند میگوید این که ما به شما دستور میدهیم میگوییم این امر به معروف که خدا دستور داده در دین هست بروید انجام بدهید ما تحریص میکنیم این بعد از این است که خود ما تناهی کردیم بنابراین به شما حالا امر میکنیم بروید امر به معروف و نهی از منکر بکنید یک عالمی میگوید آقا الان میخواهید بروید تبلیغ، مردم را تشویق کنید به این کارها، به این کارها به این کارها تشویق کنید مردم را، و میگوید من که این حرفها را به شما میزنم خودم اول عمل کردم حالا دارم به شما میگویم بروید به مردم بگویید امیرالمؤمنین سلام الله علیه به حسب این نقل، اینجا دارد میفرماید این که الان من دارم به شما میگویم وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ و انهوا عن المنکر، این بعد از این است که خود من و خود ما ائمه که داریم این حرف را میزنیم خودمان عامل بودیم به اینها، پس بنابراین دارد سجیه و رویهی خودش را میفرماید بنابراین این جمله، اُمِرنا، ممکن است که باشد چون قرائت و سماع از بین رفته این جمله در نهج البلاغه وجود دارد این اعرابهایی هم که در نهج البلاغه این حرکاتی که میگذارند اینها متأخّرین گذاشتند دیگر. اینطور نیست که اینها قرائت و سماع شده باشد این که قرائت و سماع از بین رفته الان یکی از مشکلات ما شده که این خیلی از این جملهها امرش مردد میشود اُمرنا امام علی سلام الله علیه فرمود وقتی میفرمود یا اَمَرنا فرموده یا اَمرُنا فرموده؟ بنابراین چون احتمال اَمرنا در اینجا وجود دارد و اگر اَمرنا خوانده بشود دیگر دلالت بر اشتراط نمیکند ولو اُمِرنا دلالت بکند ولی اَمرنا که دلالت نمیکند بنابراین چون این کلام مردد بین اَمَرنا و اُمِرنا است و به خدمت شما این استدلال عقیم میشود. این هم اشکال سومی است که در اینجا وجود دارد هذا علی نسخهی اُمِرنا یا اَمَرنا، و اما حالا نسخهی اَمرتُم دیگر جای این جواب نیست این جواب برای این خوب است که ما اگر به نسخهی صاحب وسائل بخواهیم اعتماد کنیم یا بگوییم اصلاً نسخ مردد است بالاخره اینهایی که ما میبینیم ابن ابی الحدید و ابن میثم و ملا فتح الله نقل کردند آنجوری نقل کردند صاحب وسائل دارد اینجوری نقل میکند پس این عبارت مردد است بین نقل آنها و نقل اینها، و نمیدانیم که کدام است ممکن است نقل اینها درست باشد نقل اینها هم اگر درست باشد شاید یعنی نقل صاحب وسائل لعلّ درست باشد معلوم نیست حتماً اُمِرنا باشد شاید اَمرنا باشد پس بنابراین این هم جواب دیگری است که داده شده جواب چهارمی است از مرحوم میرزا حبیب الله خوئی در منهاج البرائة، شرح نهج البلاغه و جواب دیگری است از ابن ابی الحدید که ان شاء الله فردا.
و صلی الله علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
پایان.
120/907/د