به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله احمد مبلغی، صبح شنبه 18 فرودین ماه سال 1397 در جلسه نود و یکم درس خارج فقه الاجتماع که در مدرسه آیت الله العظمی گلپایگانی برگزار شد، در تبیین فوائد حرکت حوزه به سمت نظریه گفت: نظریه ضمن بررسی اهداف و علل و ارتباطات بین مجموعه احکام، علاوه بر استنباط احکام کلی و کلان، ناگزیر منجر به استنباط بسیاری از احکام جزئی و خرد میشود که در فرآیند استنباط کمتر به آنها پرداخته میشود.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم ضمن تشریح مراحل چهارگانه دستیابی به نظریه فقهی، در تفصیل نوع نظریه حقوقی فقهی، بیان داشت: در نظریه فقهی حقوقی ما میگوییم که شارع فلان اهداف را دارا است و روابط بین این احکام فلان روابط است. این نگرش نشان از توصیف موجودیها دارد به این معنا که از نگاه شرع آنچه که لحاظ شده است چیست؟ از جانب دیگر تفسیری هم هست به این معنا که در نظریه فقهی حقوقی چون ما به دنبال این نیز هستیم که چرا شارع فلان حکم را لحاظ کرده است؟ یا چرا این مجموعه در کنار هم هستند و چه منطقی را دنبال میکنند؟ این چرائی نشان از تفسیری بودن یک نظریه دارد.
وی در تشابه نظریه و استنباط در کشف احکام جرئی و خُرد عنوان داشت: نظریه یک خروجی دیگر هم دارد که نظیر خروجی استنباط است. استنباط در صدد کشف تکحکمهاست و این نتیجه در نظریه نیز وجود دارد. نظریه اگر درست جلو برود فضائی را فراهم میآورد که در این فضا خردهاحکام مربوط به مجموعهها نیز به دست میآیند که چه بسا در استنباط به آن توجّهی نشده است.
متن تقریر:
آیت الله مبلغی در جلسه گذشته در تبیین ضرورت وجود قانون در جامعه گفت: اگر ما نظریه فقهی حقوقی نداشته باشیم طبعاً نظام حقوقی نیز نخواهیم داشت و این ضعف باعث میشود که قانونگذار منبعی دیگر را برای تغذیه مواد و تبصرههای خود استفاده کند که این مطلب منجر به عدم اجرای قوانین اسلامی در جامعه میشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
بنده سال جدید را به تمام دوستان تبریک عرض میکنم و مصادف شدن بهار طبیعت با ماه رجب را به فال نیک میگیریم.
در آخرین جلسه گذشته که سال قبل برقرار شد سؤالی مطرح شد که نظریه حقوقی آیا ماهیّت توصیفی دارد یا ماهیّت تفسیری؟
در علوم تجربی این دو نوع نظریه تشریح شدهاند؛ اگر نظریهای قانونی را کشف کند که آن قانون صرفاً در صدد توصیف یک پدیده باشد این نظریه توصیفی خواهد بود، نظیر نظریهای که میگوید زمین بر دور خورشید میچرخد که این مطلب صرفاً یک توصیف است.
اگر نظریهای بیاید که قانونی را ارائه کند که آن قانون تفسیر یک پدیده را به عهده دارد، آن نظریه تفسیری خواهد بود. نظریه گالیله که سقوط اجسام را تفسیر میکند از این قبیل است.
در علوم انسانی هم هر دو سنخ وجود دارد، مثلاً در جرمشناسی نظریههایی که ارائه میشود هم نظریههای تفسیری هستند و هم توصیفی؛ نظریّاتی که به تفسیر رفتار مجرمانه (سلوک إجرامی) افراد میپردازند و جامعه را از این حیث مورد بررسی قرار میدهند، نظریات تفسیری هستند.
بحث در این است که نظریه حقوقی فقهی که لازمه تقنین و قانونگذاری است، از چه سنخ از نظریه است؟ آیا نظریه حقوقی فقهی ماهیّت توصیفی دارد یا تفسیری؟
پاسخ این است که فقه وقتی احکام را (که به مثابه قوانین هستند) کشف میکند این کشف به طور کلاسیک نظریه نامیده نمیشود بلکه استنباط است.
فقیه وقتی که استنباط میکند، خروجی این استنباط، دستیابی به یک حکم شرعی است که منجر به فتوا میشود پس حکم (که معادل قانون در علوم هنجاری است) با استنباط کشف میشود نظریه نیست که بخواهیم صحبت کنیم این نظریه تفسیری است یا توصیفی.
ما در نظریه حقوقی به دنبال کشف حکم نیستیم بلکه به دنبال روابط بین احکام هستیم. روند دستیابی به نظریه حقوقی این است که ما اولاً احکام مجموعهای را در نظر میگیریم، در مرحله دوم روابط و پیوندهای برقرار بین مجموعه احکام را ملاحظه میکنیم. در مرحله سوم به منطق و پارادایم حاکم بر این ارتباطات مسلط میشویم و در مرحله چهارم اهداف مجموعه را با مطالعه به دست میآوریم که این چهار مرحله منتهی به یک نظریه حقوقی فقهی خواهند شد.
حال سؤال این است که این کشف آیا توصیف است یا تفسیر؟ نظریه توصیفی اصولاً به دنبال چیستیهاست و تفسیر به دنبال چرائیهاست؟ نظریه توصیفی هستها را ارائه میکند و از چیستی هستها میپرسد ولی نظریه تفسیری به دنبال چرایی است و اصولاً کاری با چیستیها ندارد.
با توجه به نکته فوق ما سؤالمان را اینطور مطرح میکنیم که نظریه فقهی سؤالش از هستیهاست یا از چرائیها؟
در نظریه فقهی حقوقی ما میگوییم که شارع فلان اهداف را دارا است و روابط بین این احکام فلان روابط است. این نگرش نشان از توصیف موجودیها دارد به این معنا که از نگاه شرع آنچه که لحاظ شده است چیست؟
از جانب دیگر تفسیری هم هست به این معنا که در نظریه فقهی حقوقی چون ما به دنبال این نیز هستیم که چرا شارع فلان حکم را لحاظ کرده است؟ یا چرا این مجموعه در کنار هم هستند و چه منطقی را دنبال میکنند؟ این چرائی نشان از تفسیری بودن یک نظریه دارد.
ما با نظریه میفهمیم که چرا شارع این نوع از احکام را لحاظ کرده است و با نظریه چرایی لحاظات و استثنائات روش میشود چون در فقه حکم روشن است ولی چرائی استثنائات آن و لحاظات آن و تعداد آن روشن نیست که در نظریه این استثنائات و لحاظات و کمّیات روشن میشود؟
پس نظریه توأمان دو نقش اساسی را در فضای فقه به انجام میرساند یکی اینکه مانند استنباط احکام را از متن ادلّه (البته به طور کلان و مجموعهای) کشف میکند و یکی اینکه چرایی همنشینیها در احکام مجموعهای، چرایی لحاظات و چرائی کمّیات را مشخص میکند.
بنده این نکته را نیز عرض کنم که نظریه یک خروجی دیگر هم دارد که نظیر خروجی استنباط است. استنباط در صدد کشف تکحکمهاست و این نتیجه در نظریه نیز وجود دارد. نظریه اگر درست جلو برود فضائی را فراهم میآورد که در این فضا خردهاحکام مربوط به مجموعهها نیز به دست میآیند که چه بسا در استنباط به آن توجّهی نشده است.
پس نظریه یک برکت سهجانبه دارد چون هم توصیفی است و هم تفسیری است و هم حکم احکام جزئی و خُرد را به ما مینمایاند.
تهیه و تنظیم: محرم آتش افروز