به گزارش خبرنگار وسائل، حجتالاسلام والمسلمین عبدالحسین خسروپناه، رییس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، در «سلسله درس گفتارهای فقه حزب» ناظر به کتاب «فقه و حکمرانی حزبی» اثر حجتالاسلام والمسلمین داود فیرحی، استاد دانشگاه تهران مباحثی را مطرح کرده است که بخش سوم آن در ادامه تقدیم میشود:
جلسه گذشته مشخص شد که حزب یک جلسه سیاسی یا مستقل از دولت و یا برگرفته از دولت است؛ یعنی برخی از احزاب مستقل از دولت هستند و بعد دولت تشکیل می دهند و برخی نیز از دل دولت بیرون می آیند که مبتنی بر ایدئولوژی معینی و با مدیریت رهبران و پشتیبانی توده مردم فعالیت تشکیلاتی و سازماندهی برای رسیدن به قدرت سیاسی انجام می دهند.
تعریف حزب
پس اولاً تشکل سیاسی مستقل از دولت یا برگرفته از دولت است؛ دوم اینکه مبتنی بر ایدئولوژی معینی است، سوم: دارای مدیریت رهبران است، چهارم: پشتیبانی توده مردم را باید داشته باشد، پنجم: فعالیت تشکیلاتی و سازماندهی دارد و ششم: برای رسیدن به قدرت سیاسی است، این تعریف واقعی حزب است.
نقد حزب مدرن
در جلسه گذشته نشان دادیم، حزبی که آقای فیرحی تعریف میکند، تعریف دقیق و جامعی نیست، از کلیدیترین عنصری که در حزب باید به مدرن باید به آن توجه کرد، ابتنای بر ایدئولوژی معینی است که معمولاً در حزب به معنی مدرن یا ایدئولوژی سوسیالیستی دارد یا ایدئولوژی لیبرالیستی دارد.
مگر میشود گفت حزب مدرن در یک نظام دموکراتیک شکل پیدا میکند، یعنی از ویژگیهای حزب مدرن همانطور که در کتابشان آمده که ذیل دموکراسی مدرن معنی پیدا میکند.
ولی آیا دموکراسی مدرن میتواند دموکراسی مدرن بدون یک ایدئولوژی شکل پیدا کند؟ چون ایدئولوژی به معنی مرامنامه دنیوی و برنامه ای برای ساختن جهان است، لیبرالیسم و سوسیالیسم هم دقیقاً در همین راستا است.
لذا وقتی حزب مدرن را پذیرفتهاید، حتماً نظام دموکراتیک را نیز باید بپذیرید؛ اما نظام دموکراتیک بدون یک ایدئولوژی قابل تصور نیست و قابل تحقق هم نیست، یعنی مفهوما و مصداقا نظامهای دموکراتیک از یک ایدئولوژی خاصی بهره میبرند.
با توجه به تعریفی که ما از حزب مدرن بیان کردهایم، از سه جهت میخواهیم بگوییم که حزب مشروع نیست، تا ببینیم راهکارهای حکمی که مطرح شده است، آیا میتواند حزب مدرن را مشروع کند یا خیر؟ اما بعد از اینکه تعریف و موضوع حزب روشن شد.
ایدئولوژی به معنی منفی به عنوان مثال مجموعه گذارهای کاذب، محل بحث نیست و تعریفی است که مارکس مطرح میکرده است؛ ایدئولوژی گاهی اوقات به معنایی است که مارکس مطرح کرده است؛ مجموعه گزارههای کاذب کارآمد.
زمانی ایدئولوژی به معنی بر حکومت توتالییته تطبیق میشود که آنها معانی خاص است؛ در مرام نامه باید راهبردها ذکر شود، راهبردها نیز مبتنی بر مبانی و اصولی است که در ایدئولوژی است و باید گفت که من در اداره جامعه از دین استفاده میکنم یا خیر، مردم را مشارکت می دهم یا خیر؟
مرام نامه غیر از ایدئولوژی است، ایدئولوژی در واقع آن اصول و مبانی است و مرام نامه یعنی بیان راهبردها؛ اما خود راهبردها حتماً باید مبتنی بر یک اصولی و اصولی مبتنی بر مبانی باشد، باید نگاه در خصوص عدالت را بگوید، آیا دغدغه اصلی تو عدالت است؟ آزادی است؟ امنیت است؟ این اصول باید مشخص شود.
مبنای هستی شناسی، معرفت شناختی و انسان شناختی شما چیست؟ آیا دغدغه شما سعادت دنیوی و اخروی انسان است؟ اینها مبانی است.
بنابراین چون حزب یک ساختار است و ما قدرت و امنیت را یک نهاد بدانیم، حزب ساختاری میشود، برای بدست گرفتن این نهاد و برای این که این نهاد را به دست بگیرد.
لذا حزب یک ساختار میشود، وقتی یک ساختار شد، درون این ساختار باید مرام نامهای باشد که بیان راهبردها کند، حتماً باید بگویید که اصول این راهبردها چیست؟ هر حزبی هم یک مانیفستی دارد.
مانیفست همان بیان راهبردها است، یک منشوری دارد و این منشور حتماً باید اصول و مبانی داشته باشد، مثل این است که شما بگویید فرض کنید درباره طبیعت میخواهیم حرف بزنیم؛ اما عقبه بحث ما یک مبنای معرفت شناختی و هستی شناختی ندارد.
با توجه به تعریفی که عرض شد، ما نمیتوانیم مرام نامه حزب را از ایدئولوژی حزب جدا کنیم، در اینجا با سه اشکال میخواهم بگویم که حزب مشروع نیست.
حزب مدرن طرفدار ایدئولوژهای سکولار است
یکی از دلائل ما درباره عدم مشروعیت نکتهای است که عرض کردم، اسلام یک ایدئولوژی خاصی دارد، اسلام طرفدار پیوند دین و دنیا است؛ اما ایدئولوژیهای اجتماعی مدرن، طرفدار سکولاریسم هستند و حزب مدرن حتماً طرفدار ایدئولوژی مدرن است؛ یعنی قطعاً یکی از مبانی سکولاریسم است؛ در حالی که حکومت اسلامی و نظریه ولایت فقیه و به تعبیری نظریه فقهالاجتماع معتقد به پیوند دین و سیاست است.
پس اصلیترین اختلاف ایدئولوژی اسلامی با ایدئولوژیهای سکولار در پذیرش و عدم پذیرش سکولاریسم است؛ بر اساس این اختلاف شرعا نمیتوانیم از حزب مدرن دفاع کنیم و حزب مدرن را بپذیریم؛ بنابراین مفاهیم حزب وقتی زیر مفاهیمی مثل دموکراسی و مشارکت سیاسی قرار گرفت، حتماً محتوایی ایدئولوژیکی پیدا میکند که توضیح داده شد.
نقد دوم بر حزب مدرن
نقد دوم بر حزب به لحاظ غرض و اهداف است؛ حزب مدرن به صراحت خودشان رسیدن به قدرت و کسب پیروزی است و رسیدن به هدف میتواند هر وسیلهای را توجیه کند.
در دنیای مدرن هدف وسیله را توجیه میکند، چون سیاست مدرن که برای اولین بار ماکیاولی مطرح کرده این است؛ در عمل نیز همین طور است، پدر سیاست مدرن ماکیاولی است که همه نیز او را قبول دارند.
صریحاً هدف را تصریح میکند که وسیله را توجیه میکند؛ در مقام عمل نیز تمام فعالیتهای سیاسی که در دنیا دیده میشود، همینطور است؛ یعنی از هر ابزاری سخنی استفاده میکنند برای اینکه به قدرت برسند.
حالا یک جایی دعوا کند، جایی مسخره کند و... هدف رسیدن به قدرت و کسب پیروزی است؛ اما غرض و هدف در فعالیتهای تشکیلاتی در اسلام تکلیف محوری و رضایت شارع مقدس است که خیلی تفاوت دارد.
گاهی میگوییم، هدف ما این است که به تکلیف عمل کنیم؛ اگر به نتیجه هم رسیدیم که رسیدیم؛ اگر نرسیدیم، باز هم پیروزم؛ چون به تکلیف شرعی خود عمل کردهام؛ همان حرفی است که امام در زمان جنگ بارها می گفتند؛ این دو هدف قطعا حزب به معنای مدرن را دیگر نمیپذیرد و تعارض پیدا میکند.
قدرت در دل تکلیف، دیگر هدف، وسیله را توجیه نمیکند؛ اینکه از یک وسیله خلاف شرع برای رسیدن به قدرت استفاده کنید، ممکن است کسی بگوید مگر رسیدن به قدرت در اسلام بد است؟
قدرتی در مدرنیته معنی دارد، در سیاست مدرن معنی دارد که اولاً هدف نهایی است؛ ثانیاً هر وسیلهای میتواند از آن استفاده شود، برای اینکه به این هدف برسیم و آنرا باید با هم دید، نه اینکه هدف را جدا و وسیله را جدا تصور کنیم که اسلام، البته هدف را عمل به تکلیف شرعی میداند نه قدرت، بنابراین قدرت هدف متوسط میشود و هر وسیلهای نیز برای رسیدن به این هدف مجاز نیست.
ما الان میخواهیم بگوییم که قدرت از حزب مدرن هدف نهایی است که با هر وسیلهای مجاز است به آن برسد، مجموعه را ببینید، این مجموعه از نظر فقهی نامشروع است، چون شرع به شما اجازه نمیدهد از هر وسیله ای استفاده کنید.
شما نمیتوانید بگویید که من مصلحت در این دیدم که این کار انجام شود، چون مصلحت از منابع تشریع نیست یا حتی مقاصد شریعت از منابع تشریع نیست؛ در فقه شیعه، یعنی عمل را هم شارع یا به نص عام یا به نص خاص برای شما تعین تکلیف کرده است؛ لذا اگر به نص عام یا نص خاص میگوید، این عمل جایز نیست، حق ندارید از آن استفاده کنید، تا به قدرت برسید.
قوانینی است که هر کشوری برای خودش دارد که در حزب مدرن قوانین هم سکولار است، مثلاً قوانین حفظ امنیت، کسی بگوید من این دروغ را به او نسبت دهم، برای امنیت کشور خیلی مهم است.
چون این شخص را به نحوی از صحنه بیرون کنم، برای اینکه او بیاید فاسد است و جامعه را فاسد میکند؛ پس بهتر است ما یکسری نسبتهایی را به او بدهیم؛ این خیلی فرق دارد، چون قانون همان است؛ اما اینکه چه ابزاری را برای تحقق این قانون استفاده میکنید، از هم جدا میشود.
نقد سوم
نقد سوم بر حزب مدرن این است که در حزب مدرن رهبران و شورای مرکزی همه کاره مردم هستند؛ مردم پشتیبان هستند، اما فعال سیاسی نیستند و مردم به تعبیر رهبران و اعضای شورای مرکزی فعال سیاسی هستند؛ میخواهم بگویم این فعالیت سیاسی از نظر فقهی برای مردم یا واجب عینی است یا واجب کفایی.
فعالیت سیاسی برای مردم که فعالیت سیاسی داشته باشند واجب کفایی یا واجب عینی است؛ در هر دو صورت نمیسازد که جمعی از مردم بگویند، ما به یک گروهی نیابت دادهایم، آنها برای ما کار را انجام دهند.
یکی از دلائل آقای فیرحی نیز همین بوده است که بعدا بررسی میکنیم؛ یعنی تنها راه تحقق حزب مدرن این است که مردم به رهبران نیابت بدهند که شما به جای ما فعالیت سیاسی داشته باشید.
مسأله نیابت در فقه در اعمال عبادی، در واجبات و در موارد خاصی اجازه داده شده است، مثل عمل حج، اما در مسألهای مثل جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و سایر فعالیتهای سیاسی اجتماعی یا شخص مکلف است یا نیست؛ یا واجب است جهاد برود یا واجب نیست، اگر واجب است یا واجب عینی است یا واجب کفایی، ولی در حزب مدرن این مشارکت سیاسی نیابت داده میشود به عده ای که شما به جای ما انجام دهید.
اصل در عدم نیابت است، اصل در این است که عبادت را خود شخص مکلف باید انجام دهد و روشن است؛ اینکه اصل در انجام عبادت، جواز نیابت است را هیچ کسی نمیگوید، اصل این است که خود شخص انجام دهد.
آقای فیرحی برای اینکه یک حکم جوازی برای حزب مدرن درست کند، چندتا توجیه کرده است، یکی همین نیابت بوده است که با بیان محل تأمل میشود که آن را تکرار نکنیم.
یکی دیگر از توجیهاتی که ایشان دارند، این است که ایشان در بحث نیابت، حزب را با حقوق عمومی پیوند میزند و اینکه در اصل در هر حق مشترک، اشاعه است، مگر خلافش ثابت شود.
قاعده عدم جواز تصرف شرکا در حق مشترک جز به اجازه همگان هم قاعده است که از مرحوم سبزواری نقل شده است به حیازت هم اشاره میکند، بعد تمسک میکند به خطابات عمومی شارع و اینکه خطابات قانونی در اسلامی داریم که از ابتکارات حضرت امام(قدس سره) است.
خطابات قانونی، خطابات شرعی است
خطابات قانونی هم خطابات شرعی است که متوجه جامعه است؛ یعنی اراده قانون گذار جعل احکام است، الی نحو العموم؛ چون بعضی از خطابات جزئی هستند و متوجه تکتک مکلفان است؛ بعضی از خطابات کلی هستند، متوجه عموم مخاطبان هستند.
یک قسم دوم خطابات قانونی میشود، حالا این خطابات قانونی آیا انحلال پیدا میکند به خطابات جزئی یا نه واقعا خطاب عموم به ما هو عموم است؟ این نظر امام است که مرحوم شبیری در کتاب نکاح می گوید: خطابات عمومی نیز انحلال پیدا میکند، مرحوم فاضل لنکرانی این را نمیپذیرد.
اگر ما خطابات قانونی را بپذیریم که عموم مکلف هستند، پس عموم حقوقی دارند، همچنین تکالیفی دارند، ایشان میگویند حقوق که قابل اسقاط است، تکالیف می ماند، تکالیف را چگونه درست کنیم؟ تکالیف را با نیابت درست میکنیم.
مردم نیابت دهند به عده ای که رهبران حزب هستند، اعضای شورای مرکزی هستند و آنها به جایشان تصمیم بگیرند و عمل کنند، این یکی از مهمترین دلایل توجیه شرعی حزب است.
ما دو جواب دادهایم، یکی اینکه بخش حق، همیشه حق قابل اسقاط نیست، اینکه این حق از آن اقسامی باشد که قابل اسقاط است را باید اثبات کنید؛ بخش تکلیف نیز یا برای مکلفین هست یا نیست؛ اگر هست به چه مجوزی میشود گفت این میتواند نیابت کند.
چون اصل در نیابت، در تکلیف مباشرت است؛ پس مهمترین دلیل ایشان که از مباحث پیوند حزب با حقوق عمومی و حقوق مشترک و خطابات عمومی و قانونی استفاده میکند تا به نیابت برسد، مجموعاً یک بحث است.
یکی دیگر از دلایلی که میشود از کتاب ایشان استفاده کرد، به عنوان یک دلیل، حفظ نظام زندگی است نه حفظ حکومت یا نظام سیاسی، چون تسریع میکند؛ چون فقها در کتابهای فقهیشان مرتب به حفظ نظام تأکید میکنند که حفظ نظام واجب است.
ایشان معنی کرده حفظ نظام را، حفظ نظام نظامها؛ یعنی حفظ زندگی به معنای عام و مقصود، حفظ نظام حکومتی و نظام سیاسی نیست؛ بنده یک تتبعی کردهام این بحث را در کتب فقهی دیدم؛ فقها وقتی از حفظ نظام صحبت می کنند هم عام گفتهاند و هم خاص، مثل حفظ نظام سلامت، معیشت، خانواده که واجب است.
مثلا گفته شده: همانطور که لازم است پزشک طبابت کند، لازم است بیمار هم اجرت بدهد، عام هم ذکر شده است که آنهم حفظ نظام نظامها است، با این بیان چرا ما این حفظ نظام را، حفظ نظام سیاسی اجتماعی نگیریم؛ چون مقصود از نظام سیاسی اجتماعی چیست؟
یعنی حفظ نظام نظامها است؛ یعنی جامعه اسلامی یک نظام سلامتی را مد نظر دارد، نظام معیشت را مد نظر دارد، نظام تربیت را مدنظر دارد که هر کدام از اینها احکامی دارند و هم مقاصدی دارند.
شارع برای نظام معیشت احکامی دارد، مقاصدی هم دارد، شارع برای سلامت یک مقاصدی دارد و یک احکامی دارد، مجموعه اینها نظام سیاسی یک جامعه میشود، سیاسی نه به معنای خاص که در مقابل اقتصاد، سیاست به معنای تدبیر یعنی حکومت.
پس اولاً از این ادله میتوان حفظ نظام اجتماعی و حکومتی را فهمید که واجب است و اختلالش شرعا و عقلا حرام است، این بحث از مباحثی است که آقای فیرحی دقیق باز نکرده است؛ ولی کمک کنم به ایشان، ایشان در واقع حزب را با حفظ نظام اجتماعی پیوند زده است.
یعنی نظام زندگی ما همان گونه که نیاز به نظام درمان و تغذیه و آموزش دارد که ایشان می گوید نظام نظامها مقصود است، برای حفظ نظام این نظامها یا تعادل نظامها، عدم اختلاف نظامها یکی از راههایش حزب است؛ یعنی حزب در زمان کنونی یکی از وسائل حفظ نظام نظامها است.
این استفادهای است که من میکنم، بحث را خیلی مبهم آورده است؛ بنابراین حزب مدرن مشروع میشود، جواب در این نکته است، ما در هر یک از این خرده نظام ها مثل نظام آموزش، نظام امنیت، نظام سیاست و... شارع مقدس احکامی و مقاصدی را بیان کرده است.
مثلا برخی حلال هستند، برخی حرام است، برخی باید و برخی نباید است؛ حالا با نص عام یا نص خاص و با روش اجتهاد به احکام میرسیم، احکام هم با همان روشی است که شارع ذکر کرده است.
یعنی اگر شما کتاب علل الشرایع مرحوم صدوق را ببینید، برای نماز مقاصد را ذکر میکند، برای روزه و حج ذکر میکند، غیر از مقاصد خمسه، عام حفظ نفس، مال، دم، دین و نصب و غیر از آن مقاصدی که شارع تحت عنوان عدل و عدالت، تعلیم و تربیت و... و مقاصدی را هم برای این نظامها بیان کرده است، هم احکام و هم مقاصد را ذکر کرده است؛ یعنی شما با این احکام به آن مقاصد می رسید.
اهل سنت میخواهد با مقاصد حکمها را تغییر دهد، مثل سید محمد عبده که با مقاصدی تعدد زوج را در این زمان جایز نمیداند، ما این را قبول نداریم، میگویم احکام است و مقاصد است و مقاصد حق ندارد، تغیر حکم دهد، شارع حکم را بیان کرده است، شارع میگوید این احکام شما را به مقاصد میرساند.
حزب منشأ اختلال نظام اسلامی است
چون شارع حیات و بصیرت مورد نظرش و مودتی که مدنظرش است را میخواهد، مقاصد، مقاصد شرع است، تعریف کرده است، آنوقت شما میخواهید بگویید برای حفظ نظام نظامها از طریق حزب مدرنی که ایدئولوژیاش سکولار است، یعنی پایبندی به آموزهها و ارزشهای اسلامی را ندارد، اصلا این تناقض است، نه تنها حزب وسیلهای برای حفظ نظام نیست که منشأ اختلال نظام اسلامی است.
شما اول این حزب مدرن را خوب تصور کن، نظام مد نظر شارع را هم درست تصور کن، ببین میتواند کمک کند یا مخرب است؟ چون حزب در نظام مدرن؛ یعنی جنگ و دعا برای رسیدن به قدرت که از هر وسیلهای در چهارچوب قانون آن کشور استفاده می کنند، اگر بگویم از قوانین کشور تخطی نمیکنند.
شما ببینید در آمریکا تمام دوربین های حزب دموکرات روشن است برای اینکه عملکرد ترامپ که حزب جمهوریخواه است را کنترل کند که یک وقت نیاید از رانت ریاست جمهوری برای شرکتهای خصوصیاش استفاده کند، تا آبرویش را ببرند، ممکن است بگوید این نتیجه اش خوب است، ولی نکته این است که به شدت دنبال پیدا کردن نقطه ضعف هستند، تا با آن آبروی آدم ها را ببرند تا در قدرت شکست بخورد و قدرت خودشان پیروز شود.
به نظر بنده این دلیل هم ناتمام است، چون اگر علت خطایی ایشان این است که حزب را دقیق تعریف نکرده است؛ یعنی فقط نکات شکلی حزب را آورده است، در تعریف حزب نه نکات محتوایی را که این یکی از خطاهای بزرگی است که طرفداران مفاهیم مدرن دارند که به آن محتوا و ماهیت مدرن و ترشح ماهیت مدرن در این مفاهیم توجه نمیکنند.(ادامه دارد....)/403/م