به گزارش خبرنگار وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار در کلاس درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر خود در دارالتلاوه مسجد اعظم قم به تاریخ یکشنبه بیستم شهریور ماه 1396 در جلسه 197 در ادامه بررسی اشتراط شرط عدالت در وجوب امر به معروف به تبیین اشکالات تفصیلی پیرامون ادله قائلین به اشتراط وجوب عدالت پرداخت.
تقریر درس
عضو شورای نگهبان قانون اساسی در جلسه گذشته عنوان کرد:در استدلال به ادله موجود در اشتراط عدالت در امر به معروف برخی عدالت را شرط وجوب امر به معروف و نهی از منکر قلمداد می کنند، در مقابل برخی علما شرط عدالت در امر به معروف و نهی از منکر را شرط واجب قلمداد می کنند.
مشروح این جلسه را می توانید در ذیل ملاحظه بفرمایید
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در اجوبهی تفصیلیهی ادلهای بود که قائلین به اشتراط وجوب امر به معروف و نهی از منکر به آنها استدلال کرده بودند.
آیهی اولی که به آن استدلال شده بود «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُم» (بقره، 44) پاسخ داده شد بعض جوابهای دیگر هم در اینجا هست که چون در آیات بعد هم آن جواب وجود دارد دیگر موکول میکنیم جواب آخر را به آیات بعد،
آیهی دوم و سومی که به آن استدلال شده بود. آیهی دو و سه سورهی مبارکهی صف بود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون» که تقریب استدلال این بود که لِم تقولون، اطلاق دارد. هم إخبار، إخبارِ به امری را که انجام نداده در گذشته، یا در آینده انجام نخواهد داد شامل میشود. هم این که امر بکند به چیزی که انجامش نمیدهد یا نهی بکند از چیزی که ترک نمیکند او را، همهی اینها را شامل میشود هم موارد إخبار، هم موارد وعد و هم موارد امر به معروف، معروفی که آن را انجام نمیدهد و موارد نهی از منکری که آن منکر را مرتکب میشود. «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون» همهی این صور را میگیرد و خدای متعال ملامت میفرماید انکار و نکوهش میفرماید که چرا حرفی را که انجام نمیدهید میزنید؟ از این استفاده میکنیم به این که پس این کار مبغوض شارع مقدس است. وقتی مبغوض شارع مقدس است پس آنجاهایی که فرموده امر بکنید به معروف و نهی کنید از منکر، این صورتی که مبغوض هست این مقصودش نیست. آنجایی مقصودش هست که عامل هست آمر به معروف و تارک هست ناهی از منکر. این تقریب استدلال.
و بعد آیه سوم سورهی صف، «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون» که دیگر در این آیهی دوم صراحت بیشتر است چون کبُرَ مقتاً، مقتاً تمیز است یعنی غضباً، أن تقولوا ما لا تفعلون، تقریب استدلال همان است منتها با صراحت بهتر و بیشتری،
از این استدلال جوابهای متعددی وجود دارد که بعضی از آنها را بزرگان فرمودند و بعضی دیگر از آن هم که فکر میکنیم ببینیم چهجور است.
محقق بهائی قدس سره فرموده است این آیات هم مثل آیهی قبل انکار راجع به عدم عمل ما یقول است. نه انکار نسبت به ما یقول باشد. انکار و ملامت برای این نیست که چرا امر به معروف میکنید و نهی از منکر میکنید؟ انکار به این است که چرا طبق امر به معروف خودت عمل نمیکنی؟ چرا طبق نهی از منکر اجتناب نمیکنی؟ بنابراین دلالت نمیکند که آن قول، آن امر به معروف و آن نهی از منکر مبغوض شارع است «أنّ الانکار راجعٌ الی عدم العمل بما یأمُرُ به و بقوله لا علی الامر و القول» این فرمایش ایشان است شاید صاحب جواهر هم قدس سره این جواب را داشته باشند که دارند.
همانطور که دیروز عرض کردیم این جواب خلاف ظاهر است جداً، چرا؟ برای این که آن چیزی که مصبّ ملامت و پرسش انکاری در این آیات هست همان فلِمَ تقولون است. اگر میخواست آن مطلب را بفرماید باید بفرماید لِمَ لاتفعلون ما یقولون؟ چرا عمل نمیکنید به آن چیزی که میگویید؟ آن را باید مصبّ سؤال انکاری قرار میداد و حال این که آن چیزی که مصبّ سؤال انکاری قرار داده این است که چرا میگویید چیزی را که انجام نمیدهید. بنابراین این قلب کردن خلاف ظاهر است مگر کسی که بگوید قرینه وجود داشته باشد که ما حالا آنجوری میگوییم مجازاً، خلاف ظاهر، به تساهل آنجوری معنا بکنیم.
ببینید یعنی این عمل شما در آن حال دیگر خیلی قبیح و بشیع ... است لِمَ تقولون و حال این که لاتفعلون، و این دو تا هر دوتای آن البته از رذائل است. هر دو از رذائل است ولی غیر هم است. هم گفتن چیزی که انجام نمیدهد، هم انجام ندادن چیزی که گفته است. اینها دوتا عمل هست. هر دوی آن هم قبح دارد. و ملاک رذیله بودن آن هم با هم فرق میکند. به قول علامهی طباطبائی قدس سره، ایشان میفرماید این که انسان بگوید چیزی را که عمل نمیکند این کاشف از نفاق است. این که عمل نمیکند به چیزی که گفته است کاشف از ضعف اراده است و این دو تا، دو تا ملاک جدای از هم دارد میفرماید: «فهو تعالی یبغضُ من الانسان أن یقول ما لایفعلُه لأنّه من النفاق و أن یقول الانسان ما لایفعلُه غیرُ أن لایفعلَ ما یقولُه فالاولُ من النفاق و الثانی من ضعف الاراده و وهن العظم» یک چیزی را گفته بعداً پای آن نمیایستد. بخاطر ضعف اراده، بخاطر سستی، اما یک وقت نه یک وقت نه یک چیزی را بنا ندارد اصلاً انجام بدهد یا انجام نداده میآید تظاهر میکند که انجام بدهم، این نفاق است. پس این دو تا رذیلهی جدا هست. هر دوی آن هم منهی است. آن چیزی که در این آیه منهی است آن همین است که بگوید چیزی را که انجام نمیدهد فلذا آن را تلو استفهام انکاری قرار داده و سؤال انکاری قرار داده. بنابراین این معنا که آقایان حالا چون کأنّ آن طرف مسئله برایشان مسلّم بوده این استدلالات مستدل را هی این ادلهای که او اقامه کرده اینجور خلاف ظاهر معنا کردند. بله حالا یک وقت آن جوابهای اجمالی که قبل دادیم به خاطر آنها بگوییم بالاخره این ظاهر نمیشود مراد باشد. این یک حرف آخری است اما اگر بخواهیم بگوییم نه ظاهر آیه این است کلاّ، ظاهر آیهی شریفه همان است که مستدل دارد میگوید یعنی نهی میخورد به این که چرا میگویی. حالا ببینیم آیا حتی با این استظهار از آیهی شریفه باز دلالت تمام است یا تمام نیست، حالا مطلب دیگری است که بعد گفته میشود.
و اما جواب دیگری که در مقام داده شده جواب صاحب جواهر قدس سره هست. که فرموده احتمال دارد که «مِن کون اللوم علی قول فعلنا أو مایدلّ علی ذلک و لافعلَ» یعنی در حقیقت ایشان میفرماید که محتمل است که آیه دارد انکار میفرماید، نکوهش میفرماید که شما إخبار کنید به این که فلان کار را انجام دادم و حال این که انجام ندادید. این دروغ است. «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون» فرموده احتمال دارد که این باشد. و إذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال، محتمل است مفاد آیه همان باشد که مستدل میفرماید. محتمل هم هست مفاد آیه این باشد بنابراین امر آیه مردد بین المعنیین میشود. ظهور در هیچکدام ندارد و استدلال ناتمام است. حالا إمّا ذاتاً اینجوری هست و إمّا این که آن اطلاقات فراوان، قرینه میشود که آیه مردد بشود امرش.
این فرمایش صاحب جواهر قدس سره محل اشکال هست به این که شما چرا تخصیص میزنید. اگر اطلاق دارد مستدل میگفت آقا همهی این صور را شامل میشود هم إخبار، هم وعده، هم امر و نهی کردن به معروفی که خودش انجام نمیدهد یا منکری که خودش انجام نمیدهد. این اطلاق را به چه مناسبت تخصیصش میدهید؟ نه هر سه صورت را دارد میگیرد اگر میخواهید خودش را بگویید اگر میخواهید به آن قرینه بگویید که چون اطلاقات داریم قرینه میشود که تخصیص بزنیم دست از اطلاقش برداریم این همان اشکالاتی را دارد که قبلاً عرض کردیم. در اجوبهی اجمالیه ...
این اولاً، پس بنابراین ما اشکالمان به این بزرگوار این است که «ما القرینه علی حصر الاطلاق فی هذا خاصّه» آیه اطلاق دارد شما باید قرینه اقامه بکنید بر این، او میگوید آیه اطلاق دارد این مورد را هم شامل میشود موردی را هم که شما میفرمایید شامل میشود.
علاوه بر این که چطور ایشان صیغه را ماضی گرفتند؟ فعلنا و لافعلَ، و حال این که آیهی شریفه «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون» است. چرا چیزی را میگویید که انجام نمیدهید؟ حالا یا حال یا آینده، اما نسبت به گذشته معلوم نیست اصلاً شامل بشود این، نفرموده است که لِمَ تقولون ما لم تفعلوا، لم تفعلوا نیست که بگوییم به ماضی و گذشته میخواهد بفرماید.
جواب سوم این است که ظهور آیهی شریف در اطلاق که مانحن فیه را هم بگیرد محرز نیست اگر نگوییم محرز العدم است به خاطر هم سیقی که در آیه استعمال شده که فعل مضارع هست و هم به واسطهی تطبیقاتی که ائمه علیهم السلام این دو آیه را بر مواردی فرمودند. که آیات مبارکات و همچنین شأن نزول آیه، که دارد نکوهش میکند که شما چرا یک حرفهایی میزنید یک وعدههایی میدهید یک التزاماتی را به گردن میگیرید که بعداً میدانید انجام نمیدهید؟ یک کسی یک کاری میداند که انجام نمیدهد میآید تظاهر به التزام میکند قبول میکند. وعده و التزام به ما، به گردن گرفتن چیزی که بعداً آن را انجام نخواهد داد لِم تقولون، خود ما هم میگوییم که قول میدهی این کار را بکنی؟ این قول میدهی اینجا یعنی چه؟ نه این که این را تلفّظ میکنی یعنی به گردن میگیری یعنی ملتزم میشوی. لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون، یعنی لِم تعدون و تلتزمون مالاتفعلونهُ؟ چرا چیزی که، آن مفعولش هم محذوف است دیگر، مفعولش، لِمَ تلتزمون و تعدون؟ وعده میدهید و ملتزم میشوید کارهایی را که انجام نمیدهید بعداً انجام نمیدهید. چون انسان چیزی را که وعده میکند یا به گردن میگیرد برای چه هست؟ برای آینده است دیگر. بعد از زمان التزام است بعد از زمان وعده است. در حال وعده و در حال التزام که نیست برای زمان بعد است. آیهی مبارکه هم همین را دارد نهی میفرماید. لااقلّ من الاحتمال المساوی با احتمال دیگر، اگر نگوییم ظهور در این دارد که صیغه، صیغهی مضارع است. و به تطبیقاتی که ائمه علیهم السلام فرمودند. پس لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون، یعنی لمَ تعدون و تلتزمون مالاتفعلونهُ؟ کبُرَمقتاً عند الله أن تلتزموا و تعدوا مالاتفعلون،
ببینید سه تا روایت در این تفسیر شریف کنز الدقائق که تفسیر بسیار خوبی است و شاید از نظر جمع آثار و روایات در ذیل هر آیه، بهتر از تفسیر برهان و تفسیر نور الثقلین باشد علاوه بر این که تفسیر هست روایات در ذیل هر آیه هم به تفصیل ایشان جمعآوری فرموده که این مؤلّف آن معاصر است با مرحوم مجلسی ثانی قدس سرهما است که این چاپ نشده بود تا این اواخر که حالا چند سالی است که چاپ شده. فرموده
«و فی تفسیر علیّ بن إبراهیم: سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ. مخاطبة لأصحاب رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله- الّذین و عدوه أن ینصروه
اینها به پیغمبر قول دادند که پیامبر را یاری میکنند
و لا یخالفوا أمره، و لا ینقضوا عهده فی أمیر المؤمنین- علیه السّلام-
این قولها را به پیغمبر دادند که ما بعداً از تو حمایت میکنیم با خلافت امیرالمؤمنین، نصب بکنی مخالفت نمیکنیم این قولها را دادند و این چیزها را به گردن گرفتند
فعلم اللّه أنّهم لا یفون بما یقولون فقال: لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ»
این آیه به این مناسبت نازل شده شأن نزول آن این است پس این ربطی به این ندارد که چرا امر میکنید به چیزی که انجام نمیدهید و نهی میکنید از چیزی که خودتان انجام میدهید؟ این دارد میگوید چرا تقولون، همین شبیه آن چیزی که در فارسی خودمان هم میگوییم که قول میدهی که این کار را نکنی یا این کار را بکنی؟ یعنی ملتزم میشوی؟ وعده میدهی؟ من یک مقداری البته این را تقاضا میکنم در کتب لغت بیشتر تفحّص و تتبّع بفرمایید که قول آخر خیلی موارد استعمال دارد یکی از موارد استعمال قول همین التزام و وعد است. که در فارسی هم این شبیه آن وجود دارد این یک مورد، «و قد سمّاهم اللّه المؤمنین بإقرارهم، و إن لم یصدّقوا» که حالا این مطلب دیگری است که چرا خدای متعال میفرماید که «یا أیها الذین آمنوا» میفرماید به خاطر این است که خودشان، خودشان را مؤمن قلمداد میکردند.
«عن اصول کافی، عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ عِدَةُ الْمُؤْمِنِ أَخَاهُ نَذْرٌ لَا کَفَّارَةَ لَهُ
وعدهی مؤمن برادرش را این یک نذر است اما یک نذری است که اگر حنث کرد کفاره ندارد فقط گناه کرده نذرهایی که با صیغه خوانده میشود لله علی کذا میگوید آن هم حرام است و هم کفاره دارد حنث او حرام هست و کفاره هم دارد اما وعده که میدهد کفاره ندارد نذری است که کفاره ندارد حنثش ولی حرام هست
فَمَنْ أَخْلَفَ فَبِخُلْفِ اللَّه بَدَأَ وَ لِمَقْتِهِ تَعَرَّضَ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ»
این همان فرمایش خداست که انسان وعده بدهد، میفرماید این وعده دادن و بعد عمل نکردن، وعده بدهد به چیزی که عمل نمیکند این همین است که خدای متعال میفرماید لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون، و بر اساس همین روایات شاید باشد که بعضی از اساتید ما فی سابق الایام در درس ایشان میفرمود که خُلف وعده احتیاط واجب میکرد که خلف وعده اشکال دارد. حالا نمیدانم دیگر حالا باقی بر آن فرمایش قبلیشان در درس هستند یا نه،
«و فی نهج البلاغة وَ الْخُلْفَ یُوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللَّهِ وَ النَّاس
و الخلف، یعنی خلف وعده، الف و لام آن، الف و لام عهد ذهنی است خلف در کجا هست؟ در جایی است که انسان وعده میدهد به یک چیزی ملتزم میشود به او عمل نمیکند فرمود
« وَ الْخُلْفَ یُوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللَّهِ وَ النَّاس قَالَ اللَّهُ [سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى] تَعَالَى کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون» الآیة،
پس بقرینهی داخلی که دارد لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون، برای آینده را دارد میگوید برای گذشته نیست إخبار از گذشته نیست. إخبار از آینده است که در لباس وعد میشود که انجام میدهم یا إخبار از، انجام میدهم دیگر، چون خودش میگوید آن کسی که میخواهد انجام بدهد إخبار از آینده است که این کار را انجام خواهم داد این نصرت را خواهم کرد. این یاری را خواهم انجام داد همانجور که در آن روایت قبل بود و این که در حقیقت همانطور که فرمودند یک قرینهی عقلی هم وجود دارد چطور جایی که کسی انجام نداده میآید توصیه میکند به دیگری، که شما این، من خودم این کار را انجام ندادم حالا هم انجام نمیدهم ولی ضررهای آن را چشیدم شما دیگر اینجوری نباش، شما انجام بده، بگوییم این کبُرَ مقتاً عند الله است؟ این تعبیر، این لسان، آبی از این است با این که این حسنش، انسان حسن آن را درک میکند کأنّ که این که دلسوزی هست. میگوید من تجربه کردم شما از تجربهی من استفاده کن، من دارم به شما إخبار میدهم که ضرر دارد شما این کار را نکن، پس بنابراین بعید نیست که با توجه به این خصوصیات بگوییم که مربوط میشود به خلف وعده و التزام و اصلاً این تقولون معنایش تتلفّظون نیست. یعنی تعدون است، تلتزمون است این است.
و اما به خدمت شما عرض شود که جواب سومی که اینجا داده میشود این است که بعید نیست گفته بشود آیه از امر و نهی انصراف دارد. چرا؟ برای خاطر این که امر انشاء است، نهی انشاء است، انشاء که عمل نمیشود به آن، ما قالهُ إنشاء است، انشاء بعث است یا در نهی انشاء زجر است انشاء بعث و انشاء زجر که ماقالهُ است این که عمل نمیشود. آن مبعوثٌ الیه فعل است و انجام شدنی است یا آن منهی عنه و منزجرٌ عنه ترکشدنی است نه آن چیزی که او گفته که امر و نهی است بنابراین اصلاً امر به معروف و نهی از منکر اصلاً شامل آیهی شریفه نمیشود چون آن قابل عمل نیست در آینده، مگر به تسامح، إفعل، من به إفعل عمل کنم؟ یعنی چه به إفعل عمل کنم؟ لاتفعل، به لاتفعل عمل کنم؟ إفعل و لاتفعل، یک معنای بعثی، معنای حرفی است که دارد بعث میکند به طرف آن انجام، صلّ دارد بعث به نماز میکند لاتغتب دارد زجر از غیبت کردن میکند نماز انجام دادنی است غیبت انجام دادنی و ترک کردنی است اما بعث به این که دیگر معنا ندارد که، بعداً انجام میدهد یا انجام نمیدهد پس بنابراین اصلاً ما بخواهیم امر به معروف و نهی از منکر را مندرج در آیهی شریفه بکنیم معقول نیست آن که معقول است چه هست؟ آن که معقول است این است که وعده میدهد که انجام میدهم، وعده معنایش همین است دیگر؟ یعنی خود گوینده، خود قائل دارد میگوید این را انجام میدهم بعد انجام نمیدهد همان که گفته إخبار کرده یا وعده داده که انجام میدهم یا ملتزم شده که انجام میدهم بعد انجامش نمیدهد. اما این که بعث را انجام بدهد یا بعث را انجام ندهد که معنا ندارد. آن مبعوثٌ الیه است که انجامش میدهد یا انجامش نمیدهد. مبعوثٌ الیه که ماقالهُ نیست، ماقالهُ به بعثش هست، یا منزجرٌ عنه و منهی عنه، آن است که انجام شدنی و انجام نشدنی است اما زجر از او، و طلب ترک او، این که انجام شدنی نیست پس بنابراین بگویید این کار اگر خوب است چرا خودت انجام نمیدهی؟ اما آیه که این را نمیگوید، لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون، مالاتفعلونهُ، این تفعلون متعدی است مفعول میخواهد مفعولش لوضوحهِ حذف شده ضمیر برمیگردد به آن ماتقول، ماتقول باید چیزی باشد که قابل عمل است آن که قابل عمل است چه هست؟ آن فعل است اما بعث و زجر که همان امر و نهی باشد که واجب است امر و نهی که چیزی نیست که بعداً انجامش بدهد انجامش داد. إفعل گفت یا لاتفعل گفت.
ببینید قرآن شریف را هم نباید بر یک مسامحات عرفی عوامانه ما بیاییم حمل بکنیم و بعد بیاییم آن وقت بیاییم بگوییم که بله از آن استفاده بکنیم که خدای متعال، شارع، وجوب امر به معروف را مشروط کرده معنای عوامانه و عرفی را که نباید عرفیهای اینجوری بکنیم. معنایی که اینجاست معنای دقیقی هست خدای متعال چه میفرماید؟ چرا؟ لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون، این بر وعد و بر التزام به چیزی که انسان بعداً انجام نمیدهد یا إخبار از چیزی که بعداً انجام نمیدهد ولو التزام نسبت به کسی نمیدهد یعنی گاهی انسان میآید وعده میدهد ملتزم میشود یعنی طرف دارد میشود وعده و التزام، گاهی هم نه، طرف ندارد همینطور إخبار میکند که من بنا دارم در آینده به کسی هم وعده نمیدهد برای کسی ملتزم نمیشود. إخبار به آینده میدهد هر دو را میگیرد. آیهی شریف میفرماید هم مواردی که التزام، اگر ما بگوییم که فقط این است. اگر بگوییم جامع بین این دو تا است جامع، چه إخبار به نحو وعد و التزام و چه به نحو إخبار مجرد، همهی اینها را میگیرد این را دارد آیهی شریفه میفرماید. پس ربطی به بحث ما ندارد.
و آخرین اشکال را هم عرض بکنیم آخرین اشکال این است که سلّمنا و آمنّا حرف مستدل را تا یک حدودی قبول کردیم ولی مدعای او را اثبات نمیکند. او میگوید شرط است عدالت، آیه که نمیگوید عدالت شرط است، آیه میگوید آن را که امر میکنید چرا انجام نمیدهید؟ فقط همان را دارد میفرماید چرا آن را که میگویی انجام نمیدهی؟ حالا میگوید صلّ، نماز هم میخواند اما یک گناه دیگر؛ غیبت میکند، این آیه شامل او نمیشود. بله غیبت اگر خدای ناکرده میکند و به کسی که غیبت میکند میگوید لاتغتب، بله، حالا خودش غیبت میکند اینجا آیه شامل میشود. اما اگر خودش غیبت نمیکند اما زن است رویش را نمیگیرد چرا آیه شامل است؟ پس بنابراین لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون، ربطی به عدالت ندارد. اگر بخواهد دلالت داشته باشد و ما از اشکالات سابق غمض عین بکنیم آن قول را اثبات میکند که باید آمر به معروف نسبت به معروفی که امر میکند خودش عامل باشد و ناهی از منکر نسبت به آن منکری که نهی میکند خودش باید تارک نسبت به آن باشد اما لازم نیست عادل باشد برای این که این آیه شاملش نشود و ... پس بنابراین این اشکال اینجا هست. این اشکال در استدلال به آیهی قبل هم وجود دارد. که «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُم» آن هم همین است.
و اما آخرین مطلبی که اینجا ممکن است که گفته شود این است که آیه دلالت میکند بر حرمت این کار، اما این حرمت چه ملازمهای دارد با اشتراط؟ با حکم وضعی که امر به معروف و نهی از منکر مشهود بشود به عدالت یا حتی این امر اخیر، این ملازمهای بین این دو تا نیست، که مشروط بخواهد بشود و حالا یا فوقش میشود شرط واجب، یا حتی شرط واجب هم میگوییم نمیشود این کار حرام است ولو این که اگر انجام دادی وظیفهی امر به معروف و نهی از منکری را انجام دادی، مثل این که کسی بیاید با آب غصبی مسجدی را که متنجس شده تطهیر بکند وظیفهی طهّر المسجد عن النجاسة را انجام داده ولو این که با ماء غصبی انجام شده و کار حرام هست و کتک هم میخورد اما نسبت به تطهیر مسجد وظیفهاش را انجام داده. شارع میگوید اگر کسی گناه میکند نهی از منکر بکن، واجبی را ترک میکند امر بکن، اگر خودت انجام میدهی معاذ الله یا ترک میکنی معاذ الله این کتک میخوری به خاطر همین امر و نهیت، ولی با همین کاری که در اثر این که مصداق این آیه است کتک میخوری آن وظیفهات انجام شده. چون آن واجب، واجب تعبّدی نیست. که قصد قربت بخواهد واجب توصلی هست امر به معروف و نهی از منکر، بنابراین منافاتی ندارد که حتی ما قائل به حرمت بشویم و اما بگوییم که ادلهی وجوب مشروط نیست و حتی واجب هم مشروط نباشد.
بنابراین استدلال به این آیات مبارکات تمام نیست و اما سنت ان شاء الله فردا.
و صلی الله علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
پایان.
120/907/د