به گزارش وسائل، با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمهها در سالهای اخیر، شایسته است، نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پراهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعه جهان اسلام و جامعه جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند؛ در همین راستا سلسله دروس استاد آیت الله محسن اراکی که هر دو مکتب نجف و قم را درک کردهاند، میتواند ارائه دهنده بینشی نو و دقیق در این باب باشد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی اهلبیتهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِینَ
مسأله سؤال در لسان روایات
در جلسه قبل بیان شد که در تأیید قاعده "المیسور لا یسقط بالمعسور" سه روایت وجود دارد که روایت اول را جلسه قبل مطرح کردیم؛ فرمایشی که از رسول اکرم (ص) بیان شده است: «ذَرُونِی مَا تَرَکتُکمْ، فَإِنَّمَا هَلَک مَنْ کانَ قَبْلَکمْ بِکثْرَةِ سُؤَالِهِمْ وَ اخْتِلَافِهِمْ عَلَی أَنْبِیائِهِمْ، فَإِذَا أَمَرْتُکمْ بِشَیءٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ، وَ إِذَا نَهَیتُکمْ عَنْ شَیءٍ فَدَعُوهُ».
بیان شد که اولاً منظور از کثرت سؤال، سؤال بیجا و سؤالی است که نظیر آن در این روایت آمده است؛ یعنی آنجایی که از سوی خداوند متعال تکلیفی بیان میشود و آن تکلیف اطلاق دارد، در این صورت سؤال از جرئیات آن که موجب تقیید این اطلاق شود، سؤالی است که مورد نهی واقع شده است، نظیر سؤالی است که بنیاسرائیل در مورد آن بقره معروف و مأموریتی که در ذبح آن داشتهاند.
اینگونه سؤال است که از کثرت آن نهی شده است وگرنه خود سؤال برای طلب علم مورد تأکید شارع است. شخصی در طریق حج مریض شد بعد برای اینکه بتواند نماز بخواند او را غسل دادند و در نتیجه این کار مرد، نزد امام صادق (علیه السلام) آمدند [و واقعه را توضیح دادند] حضرت هم در توبیخ آنها فرمود: «أَلَّا سَأَلُوا فَإِنَّ دَوَاءَ الْعِیِّ السُّؤَالُ» چرا سؤال نکردند؟ چرا وقتی فهمیدند آب برایش ضرر دارد او را تیمم ندادند؟ به هر حال روایاتی زیادی در رابطه با سؤال کردن وارد شده است.
وجوه افتراق حدیث شیعی و حدیث غیرشیعی
البته تفاوتهایی بین حدیث شیعی با حدیث غیر شیعی از سایر فرق اسلامی وجود دارد که چند تفاوت اصلی و بنیادین است. خصوصیت اول این است که در حدیث اهل سنت غالباً نهی از سؤال از تفسیر قرآن شده است، به خلاف حدیث اهلبیت (ع) که در آن توصیه شده است که درباره قرآن سؤال کنید و از عالمان و معصومین درباره معارف قرآنی بپرسید.
خصوصیت دوم این است که در حدیث مذاهب غیر شیعه تأکید شده است که از مسائل غیب یعنی از مسائل آیندۀ جهان اسلام و یا از مسائل گذشته سؤال نکنید؛ اینکه در گذشته چه اتفاقی افتاده است و یا در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد نباید پرسیده شود. دراینباره چند روایت از خلیفه دوم و غیر او آمده است که خیلی هم نهی کرده که از سؤال از آینده و گذشته بپرهیزید.
خصوصیت سوم هم اینکه اصلاً و کلاً سؤال نکنید؛ نهی از سؤال میکردند. این نهی از سؤال در حدیث غیر اهلبیت (ع) زیاد آمده است؛ اما در حدیث اهلبیت (ع) امر به سؤال است و روایات زیادی در این باب داریم که سؤال کنید؛ از معارف دین خود سؤال کنید از عالمان سؤال کنید.
حضرت امیرالمؤمنین (ع) در آن حدیث مفصل خود که هم در اصول کافی آمده است و هم برخی از قسمتهای آن در منابع اهل سنت آمده است فرمود: رسول اکرم (ص) همه علوم قرآن را به من آموخت؛ ناسخ و منسوخ آن و عام و خاص آن را به من یاد داد. حضرت در ادامه میفرماید: من با رسول اکرم (ص) دو ساعت در روز داشتم -منظور از ساعت هم دو زمان است- که در آن زمانها فقط من خدمت حضرت میرسیدم؛ یک ساعت در روز و یک ساعت هم در شب که در آن ساعات هم کسی همراه حضرت نبود. گاهی این جلسه در خانه من و گاهی در خانه رسول اکرم (ص) بود.
اگر در خانه من انجام میگرفت حضرت میفرمود که فاطمه و حسن و حسین هم باشند اما اگر در خانه خود حضرت جلسه صورت میگرفت حضرت میفرمود که زنان در جلسه نباشند، در آن جلسات از حضرت سؤال میکردم؛ «إِذَا سَأَلْتُهُ أَجَابَنِی وَ إِذَا سَکَتُّ عَنْهُ وَ فَنِیَتْ مَسَائِلِی ابْتَدَأَنِی» اگر سؤالهای من تمام میشد حضرت خود شروع میکرد، این هم نشان دهنده این است که سؤال از عالم مخصوصاً عالمی مانند رسول اکرم (ص) که معدن علم است در حدیث اهلبیت (ع) توصیه شده است.
پس کثرت سؤالی که در روایت اول بحث مذموم است قاعدتا مربوط به وقت و موضوعی است که جای سؤال در آن نیست زیرا آن را بیان کردهاند؛ زیرا سؤال از چیزی بوده که مبین است یعنی سؤال تَعنُّتی است، حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتا» اگر سؤال استفهامی باشد این سؤال مورد تأیید و تأکید شارع است.
اما یک سؤال هم سؤال تعنتی است، یعنی سؤال برای این است که در یک مطلب تشکیک کنند یا با سؤال کردن شخص را بهزحمت بیاندازند؛ لذا فرمود «فَإِذَا أَمَرْتُکمْ بِشَیءٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ» که ظهور دارد منظور از اختلاف یعنی در عمل به قول انبیا اختلاف کردند؛ نبی دستور میداد؛ اما آنها خلاف آنچه را نبی دستور داده است را انجام میدادند.
استدلال به رجوع به مجتهد متجزی
«فَإِذَا أَمَرْتُکمْ بِشَیءٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ» این بخش از روایت مورد استشهاد ما است. در «منه» دو نظر است؛ شکی نیست که «مِن» در اینجا تبعیضی است؛ این من در "منه" تبعیضی است؛ اما آیا این تبعیض افرادی است یا تبعیض اجزایی؟ اگر منه تبعیض نسبت به کل و اجزای کل باشد، یعنی اگر من به کلی دستور دادم پس: «فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ» حال اگر نتوانستید همه این کل را انجام دهید برخی از آن را انجام دهید.
اما آیا این مراد است یا مراد کلی است؟ اینجا اختلاف است و در بین فقها دو نظر وجود دارد. البته نظر سومی هم است که مراد جامع بین کل و کلی است؛ برخی از فقهای ما بیان کردهاند که اینجا منه هم کل و هم کلی را میگیرد زیرا مطلق است. بنابراین این منه هم تبعیض اجزایی را میگیرد و هم تبعیض افرادی.
تبعیض افرادی یعنی اگر یک دستوری دادم که این دستور افرادی داشت؛ پس اگر نتوانستید همه افراد آن را انجام دهید برخی از آن را آنجا دهید. به نظر ما این منه در اینجا باید اجزایی باشد و نه افرادی و مراد از شیء باید کل باشد و نه کلی. زیرا اولاً کلمه شیء ظهور در طبیعت به معنای صرف الوجود دارد که منطبق بر فرد میشود.
حتی اگر این شیء کلی هم باشد امر به شیء به نحو طبیعت صرف الوجود منحصر در فرد میشود؛ پس اذا امرتکم بشیء یعنی اذا امرتکم بفردٍ من الشیء، پس فاتوا منه یعنی این فرد از شیء. معنا ندارد که در اینجا تبعیض در افراد باشد اذا امرتکم به یک کلی پس همه افراد آن را تا میتوانید انجام دهید، این نمیتواند مراد باشد یا در مثال طبق این معنا اگر گفتیم نماز بخوانید یعنی تا وقتی میتوانید نماز بخوانید اما مراد این نیست، اگر امر به صلاة شد نتیجه آن چه میشود؛ نتیجه فرد مِن افراد الصلاة میشود. لذا این منه در اینجا اشاره در تبعیض اجزایی دارد.
هرگاه امر به طبیعت مقیده بشود، یعنی صرف الوجود طبیعت، قید هم که بیاید میشود طبیعت صرف الوجود با قید، [اما اگر این معنا را نگیریم] پس وقتی میفرماید در صبح نماز دو رکعتی بخوانید به معنای این است که تا طلوع فجر مدام دو رکعتی بخوانید، یا فرموده است «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْس» یعنی وقتی زوال شد نماز بخوان، یعنی تا غروب نماز بخوان، اما این معنا را نمیدهد؛ اگر ما بیان کنیم که مراد از منه من تبعیض افرادی است این نتیجه را میدهد که مدام بخوان تا اینکه خسته شوی [که این غلط است.]
وقتی امر به طبیعت شود؛ وقتی بیان شود که نماز بخوان یعنی یک فرد از این نماز را ایجاد کن و اگر یک فرد را ایجاد کردی یعنی امتثال کردی، لذا به همین روایت استناد میشود که اگر کسی میتوانست نماز بخواند؛ اما قدرت بر قیام ندارد، حال به دلیل اینکه قدرت بر قیام ندارد، این جزء غیرمقدور برای او رفع تکلیف میشود اما باید بقیه اجزایی که مقدور است را اتیان کند. پس تبعیض اجزایی مراد است./102/م
وصلی الله علی محمد و آله و سلم