به گزارش وسائل، چنانکه در میان اهل فلسفه مشهور است، حکمت متعالیه به دست صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی نظام و قوام یافت، این حکمت، امروزه یکی از مکاتب فلسفه اسلامی پرطرفدار در عالم اسلام است و شمع فلاسفه اسلامی را در عالم اسلام (وبه خصوص ایران) ، روشن نگه داشته و به حیات فلسفی در جهان اسلام، گرما و روشنی بخشیده است. پس از ملاصدرا، متفکران بزرگی به سراغ شرح و تفسیر این حکمت رفتند؛ با این حال، حکمت عملی و سیاست در حکمت متعالیه، نزد بسیاری از افراد، امری مغفول بوده است.
بی گمان، از روی تحقیق سخن نگفته ایم اگر بگوییم که ملاصدرا کتابی عنوان سیاست ندارد و بنابراین فاقد اندیشه سیاسی است. با این حال، نادیده هم نباید گرفت که در آثار شارحان و متفکران حکمت متعالیه، کمتر از سیاست بحث شده و آثار ملاصدرا از منظر سیاسی، مورد توجه قرار نگرفتهاند. در کنار این امر، باید محدودیتهای سیاسی و تصنیفات جامعه علمی (فقهی) را نیز بر سر راه اندیشه و فلسفه سیاسی در نظر گرفت.
به هر ترتیب، خلاف آمد آنچه برخی از اندیشمندان و سیاست پژوهان گفتهاند، ملاصدرا به مقولهی سیاست، اعتنا و اهتمام داشته و این امر در آثار و سیرهی عملی او هویداست؛ صدرالمتألهین در آثار خود به مباحثی همچون نبوت، ولایت سیاسی، رابطه شریعت و سیاست، خلافت الهی، سامان اجتماعی، قانون، مدینه، نقد اوضاع و احوال زمانه و غیر آن، توجه و تفطن نشان داده است که میتواند مورد توجه پژوهشگران سیاسی قرار گیرد و علاوه بر روشن کردن برخی وجوه سیاسی حکمت متعالیه، به درک شرایط سیاسی اجتماعی ایران و تحولات آن در زمان ملاصدرا کمک کند.
شرح حال
1. زندگی
صدر الدین محمد بن ابراهیم شیرازی، به صدرالمتألهین و ملاصدرا، در سال 979ق در شیراز متولد شد. تحصیلات خود را در شیراز، کاشان (2) و اصفهان به انجام رساند. ملاصدرا هفت تا پانزده سال (بنابر اقوال مختلف) در روستای کهک در اطراف قم، کنج عزلت گزید و به تهذیب نفس پرداخت تا به شهود عالم معقول نایل آمد. پس از دستیابی به کمال صوری و معنوی، دیگر بار به زندگی دنیوی بازگشت.
این سیر طبق چهار سفری است که وی در آغاز کتاب اسفار به آنها اشاره میکند. در این زمان، امام قلی (فرزند الله وردی خان) ، حاکم شیراز، مدرسه بزرگی در این شهر ساخت و از ملاصدرا برای سرپرستی مدرسه جدید دعوت کرد.
صدرالمتألهین این دعوت را پذیرفت و مدرسه خان را کانون اصلی آموزش علوم عقلی و قرآنی در ایران قرار داد و تا پایان عمر در آن جا زندگی خاکی خود را یکسره وقف تعلیم و تصنیف کرد. (3) وی به هنگام بازگشت از هفتمین سفر زیارت خانه خدا، در سال 1050 هجری- بنابر نظر مشهور - و سال 1045 - بنا به گفته آقای فیضی که اعتبار بیشتری دارد- در بصره در گذشت و طبق وصیتش در نجف دفن شد. (4)
مطالعه و بررسی آثار ملاصدرا نشان میدهد که وی از نظر تفکر فلسفی و به ویژه تفکر سیاسی از کسانی چون افلاطون، ارسطو، افلوطین، ابن سینا، سهروردی، غزالی، خواجه نصیرالدین طوسی، ابن عربی، شیخ بهایی و میرداماد تأثیر پذیرفته و بر فیلسوفان پس از خود تا عصر حاضر تأثیر گذاشته است.
ملاصدرا معاصر پنج تن از شاهان صفوی، یعنی طهماسب اول، اسماعیل دوم، محمد خدابنده، عباس اول و صفی اول است. عمده فعالیتهای مؤثر صدرالمتألهین در عصر عباس اول و صفی اول است. ملاصدرا در نامههایی که به استادش میرداماد نوشت، و نیز در اشعارش از اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمان و سختی روزگار گلایه کرده است. (5) رساله سه اصل که در کنار مثنوی و رساله نماز، (6) از معدود تألیفات صدرالمتألهین به زبان فارسی است، عمدتا به نقد اوضاع زمانه نظر دار. همچنین از آثار وی، به خصوص مقدمه کتابهایی چون اسفار، تفاسیری که برسورههای مبارکه قرآن نوشته و الواردات القلبیه میتوان انتقادهای دیگری را مشاهده کرد.
نکته شایان ذکر در زندگی ملاصدرا، تکفیر یا عدم تکفیر اوست. برخی بدون ارائه سندی از تکفیر و تبعید او خبر دادهاند؛ (7) شیخ یوسف بحرانی مثل او و فرزند فاضلش را «یخرج الحی من المیت» خوانده، (8) خوانساری در روضات الجنات مدعی شده که سخنان ملاصدرا در برخی از مصنفاتش ناسازگار با ظاهر شریعت است (9) و مصطفی فیضی در مقدمه مثنوی ملاصدرا از تکفیر وی سخن گفته است. (10)
اما به نظر میرسد با وجود اختلاف نظر ملاصدرا با برخی از علما و انتقادات شدید ملاصدرا از آنان، دلیلی بر تکفیر در دست نیست، هر چند عزیمت وی به کهک را میتوان اثر فشار برخی از این علما دانست؛ صدرالمتألهین در پایان مقدمه اسفار از تصوف بدون برهان و از فلسفه بدون ایمان و عرفان، به خدا پناه برده و خواننده را از افتادن در دام این دو شر (صوفی جاهل یا متفلسف شدن) برحذر داشته است. (11)
این نگرش به روش شناسی ملاصدرا بر میگردد که وی با کنار هم قرار دادن عقل و وحی و دل و به عبارت دیگر، شرع و فلسفه و عرفان و حکمت مشایی و اشراقی، و کلام، مکتب جدیدی به نام «حکمت متعالیه» تأسیس کرد.
زندگی علمی صدرالمتألهین را میتوان به پنج دوره تقسیم کرد:
1. دوره سیر در افکار فلسفی و کلامی دیگران اعم از مشایی، اشراقی، اشاعره و معتزله؛
2. دوره سیر جوهری و تحول روحی از کثرت به وحدت و سفر از خلق به حق و مشاهده مبدأ آفرینش در پایان این سفر و رسیدن به آغاز ولایت؛
3. دوره حرکت جوهری و انقلاب روحی از وحدت به وحدت و سفر از حق به حق و مشاهده سمای حسنای خداوند سبحان؛
4. دوره سفر از حق به خلق و مشاهده آثار خدای سبحان در مظاهر گوناگون جلال و جمال آن حضرت. به نظر آیةالله جوادی آملی، این سه دوره اخیر که سه سفر از چهار سفرش را تشکیل میدهد، در روزگار انزوای ظاهری صورت گرفته است؛
5. دوره سفر از خلق به سوی خلق به همراه حق و رساندن پیام حق به مظاهر وی در کسوت کثرت از طریق تدریس و تألیف و تهذیب نفوس دیگران. این دوره با بازگشت مجدد وی از کهک به شیراز و تدریس و تألیف وی مقارن است. عرضه تفکر سیاسی و اجتماعی وی نیز در این دوره صورت گرفته است. (12)
از صدرالمتألهین آثار و تألیف بسیار زیادی بر جای مانده است. (13) اندیشه سیاسی صدرالمتألهین بخشی از میراث علمی اوست؛ اندیشهای که بررسی تحولات سیاسی اجتماعی ایران معاصر و به ویژه نقش علمای پیرو مکتب حکمت متعالیه که در بیداری فکر دینی و سیاسی و احیای انگیزههای اصلاح گرایانه نقش اساسی داشتهاند، بدون توجه به آن میسر نخواهد بود. (14)
آثار
ملاصدرا همانند فیلسوفان دیگر از کثرت تألیف برخوردار بوده و منظومه فلسفی خود را در شکلهای موجز و مفصل در مکتوبا مختلفی به یادگار گذاشته است. اغلب نوشتههای صدرا درباره الهیات فلسفی و امور عامه و علم النفس بوده که با نثری بسیار فصیح و روشن تحریر شده و نسبت به آثار فلسفی کسانی چون میرداماد، برای خواننده سهل تر مینماید. آثار ملاصدرا بدین شرح قابل ذکر است:
1. اسفار اربعه (الحکمةالمتعالیه فی مسائل الربوبیه) ، 2. اتحاد العاقل و المعقول، 3. الامامة،4. بدءوجود انسان، 5. التصور و التصدیق درهامش جوهر النفید فی شرح منطق التجرید، 6. جبر و التفویض (یا خلق الاعمال) ، 7. حل مشکلات الفلکیه، 8. الحدوث، 9. التشخیص، 10. احشر، 11. اجوبه المسائل النصریه، 12. حدوث العالم، 13. رساله سه اصل بانضمام منتخب مثنوی و رباعیات ملاصدرا 14. سریان الوجود، 15. القضا و القدر، 16. الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه با حواشی حاج ملاهادی سبزواری، 17. عرشیه، 18. کسر اصنام الجاهلیه فی الرد علی متصوف زمانه، 19. القواعد الملکوتیه، 20. المبدا و المعاد، 21. المسایل قدسیه، 22. متشابهات القرآن، 23. المعاشر، 24. المظاهر الالهیه، 25. مفاتیح الغیب، 26. منطق نوین (مشتمل بر لمحات المشرقیه فی منطقیه) ، 27. المزا، 28. الواردات، 29. اتصاف الماهیةبالوجود (ضمیمه رسائل ملاصدرا) ، 30. اسرار الایات و انوار البینات و شرح عرشیه واحد العین اصفهانی، 31. اکسیر العارفین فی معرفه طریق الحق و الیقین (ضمیمه رسائل ملاصدرا) ،32. شرح لمعه (حاشیه بر روضه شهید) ، 33. شرح اصول کافی، 34. حاشیه علی الشفاءف 35. حاشیه بر رواشح سما و به میرداماد، 36. حاشیه بر تجرید خواجه، 37. شرح تجدید قوشچی، 38. شرح حکمت الاشراق، 39. شرح تفسیر بیضاری، 40. شرح الهدایةالاثیریة، 41. دیباچه عرش القدیس میرداماد، 42. تفسیر سور مختلف قرآن از قبیل: سور فاتحه، بقره، سجده، یس، واقعه، الحدید، جمعه، الطارق، الاعلی، الزلازال، الضحی، الطلاق، و تفسیر آیه نور، آیةالکرسی، و تفسیر حدیث نبوی «مردم خوابند و هنگامی که بمیرند بیدار میشوند» (15) و آیه «و کوهها را میبینی...». (16)
اندیشههای سیاسی
دانش سیاسی
ملاصدرا در آثار خویش به کرات از جوانب مختلف درباره معرفت سیاسی به تأمل پرداخته است. یکی از این زوایا، موضوع جایگاه سیاست و دانش سیاسی (17) در طبقه بندی علوم است.
ملاصدرا در شرح الهدایه الأثیریه، تألیف اثیرالدین مفضل[فضل] ابهری، طبقه بندی علوم را مورد توجه قرار داده و درباره اقسام حکمت میگوید: حکمت بر دو قسم نظری و عملی است، که حکمت نظری از عملی برتر است. وی سپس به ذکر اقسام هر یک از دو حکمت پرداخته است: اقسام حکمت نظری عبارتند از: علم اعلی، طبیعی، منطق و ریاضی. و حکمت عملی نیز به سه قسم است: علم اخلاق، حکمت منزلی و حکمت مدنی: «اما حکمت عملی: آنچه موضوع آن نفس انسانی است از جهت انصاف آن به اخلاق و ملکات، نیز بر سه قسم است.
به دلیل اینکه تدبیرهای بشری و سیاستهای انسانی یا مخصوص یک شخص است یا بیشتر از یک شخص؛ اگر مخصوص به یک شخص باشد حکمتی است که توسط آن، معیشت دنیوی فاصله و زندگی اخروی کامله انسان سامان میگیرد و چنین حکمتی علم اخلاق نامیده میشود؛ اما آنچه فراتر از یک شخص است و ضروری است که ترکیبی از افراد - که تشکیل دهنده اجتماع هستند- در آن حضور داشته باشند، خود بر دو بخش است: یا بر حسب خانواده است یا بر حسب نظام سیاسی (مدینه) . اولی، حکمت منزلی و دومی، حکمت مدنی نامیده میشود.
کسانی که در تقسیم مذکور، به چهار دانش اشاره کردهاند، قسم دوم (حکم مدنی) را دو بخش کرده اند، زیرا امور مربوط به مدینه تقسیم میشود به آنچه متعلق به مملکت داری و سلطنت است و آنچه متعلق به نبوت و شریعت است، اولی، علم سیاست و دومی، علم نوامیس نامیده میشود. [...] و افلاطون در نهایت نیکویی و ظرافت، کتابی درباره آنچه مربوط به شریعت و نبوت است، تألیف کرده که به نوامیس مشهور است. چنان که ارسطو نیز در همین مورد کتابی دارد و هر دو درباره سیاست نیز کتاب نوشتهاند. همچنین معلم اول، کتاب نیکویی درباره تهذیب اخلاق تصنیف کرده است. از متأخران نیز ابوعلی مسکویه، کتاب خوبی در همین باب نوشته است و آن را الطهاره نامیده است. [و] محقق طوسی [خواجه نصیر الدین] [نیز] متاب اخیر را تلخیص کرده است. (18)
صدرالمتألهین در عبارت بالا به نکات زیر اشاره میکند:
1. به علم سیاست توجه دارد و برای آن جایگاه مستقلی در طبقه بندی، تقسیم، تفکیک و تمایز علوم قایل است.
2. جنبههای دینی و انسانی سیاست مورد توجه قرار گرفته و از یکدیگر تفکیک شده است؛ بنابراین دستورهای الهی و از جمله فقه سیاسی ما را از علم سیاست بی نیاز نمیکند.
3. ایشان به تاریخ و پیشینه مباحث سیاسی در یونان باستان به ویژه در آثار متفکراتی چون افلاطون و ارسطو، و در عالم اسلام در آثار متفکراتی چون فارابی، ابن مسکویه خواجه نصیرالدین طوسی آگاهی داشته است.
تقسیم بندی مذکور که بر اساس مکتب مشاء است، در برخی از آثار وی، همچون آغاز الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه تکرار شده است.
ملاصدرا در کتاب اکسیر العارفین، دانشها را به دو دسته دنیوی و اخروی تقسیم میکند: علوم دنیوی سه نوع است: علم اقوال، علم اعمال و علم احوال یا افکار.
علم اعمال شامل علومی است که به اشیای گوناگون مادی تعلق دارد و از آنها فنون بافندگی، کشاورزی و معماری پدید میآید؛ یک مرتبه بالاتر از آن، فن کتابت، علم حیل (مکانیک) ، کیمیا و غیره قرار دارد، سپس علومی، از قبیل علم خانواده، حقوق، سیاست و شریعت هست که برای معیشت فرد و اجتماع لازم است، و سرانجام، علم افکار و احوال پرداخته است که نگارنده از آن صرف نظر میکند. اما علوم اخروی که عقل عادی نمیتواند به آنها برسد و لازم است تا از وحی و تهذیب نفس برای رسیدن به انها کمک گرفته شود، عبارتند از: فرشته شناسی، شناخت جواهر غیرمادی، شناخت لوح محفوظ، شناخت قلم اعلا، شناخت مرگ و رستاخیز و سایر اموری که به زندگی اخروی مربوط است. (19)
در این تقسیم بندی که متأثر از مکتب اشراق است، این نکات قابل توجه است: نخست اینکه به دانش سیاسی جایگاه مستقلی داده شده و دوم اینکه درکنار علم سیاست به علم شریعت نیز توجه گردیده است؛ بنابراین علم سیاست در کنار علم شریعت و حقوق جایگاه مستقلی دارد.
در کتاب المظاهر الالهیه- که از آخرین تألیفات ملاصدرا به حساب میآید- و از بهترین کارهای ملاصدرا شمرده شده است. (20) پیش فرض ملاصدرا در این کتاب - آن گونه که در مقدمه کتاب تصریح کرده - این است که غایت و هدف حکمت و قرآن کریم، آموختن راه سفر طبیعی و سیر تکاملی به سوی آخرت و وصول به خداوند ذی الکمال است؛ بر همین اساس، این سفر شش مرحله دارد که سه مرحله آن، مهم تر از مرحله دیگر است که عبارتند از:
1. خداشناسی به منزله هدف شناسی؛
2. شناخت منازل سفر به منزله راه شناسی؛
3. معادله شناسی به منزله شناخت مقصد نهایی و پایان سفر.
مرحله سوم از سه مرحله بعدی که در حوزه حکمت عملی قرار میگیرد، سه قسم است که عبارتند از:
1. خودسازی و تربیت افراد که اخلاق نامیده میشود؛
2. سازمان دهی خانواده که هسته اصلی تشکیل دهنده جامعه است و تدبیر منزل نام دارد؛
3. اداره جامعه مدنی و سیاسی و نهادهای اجتماعی آن که فقه، حقوق و قوانین و مقررات کوچک و بزرگ دینی یا غیر دینی در این بخش جا میگیرد و فلاسفه به آن علم سیاست میگویند. (21)
ملاصدرا، همچون فارابی در احصاءالعلوم، علم سیاست به معنای امروزی را از فقه سیاسی تفکیک میکند؛ در واقع، بخشی از امور کشورداری را شارع مقدس یا مجتهدان و فقها در هر زمان مشخص میکنند، و بخش دیگر به تدبیر خود انسانها واگذار شده است و علم سیاست و شریعت شامل هر دو میشود.
در طبقه بندی اخیر ملاصدرا با فارابی، این فرق وجود دارد که ملاصدرا علم اخلاق و تدبیر فرد را دانشی مستقل ذکر کرده، در حالی که فارابی علم اخلاق، کلام، فقه و سیاست را ذیل علم مدنی قرار داده است. (22) بنابراین ملاصدرا دانش سیاست را میشناسد و به آن توجه دارد و برای آن جایگاه خاصی قایل است. همچنین وی معرفت سیاسی و تمام معارف را در شبکه و منظومهای خاص (دینی و الهی) میبیند و بر این اساس، علوم اخروی و الهی و حکمت نظری را بر علوم دنیوی و حکمت عملی مقدم میداند. (23)
تأمل در امر معاش
آیا صدرالمتألهین به «تأمل در معاش انسانها پرداخته است؟ برخی اظهار نظرها در پاسخ منفی به این سؤال چنان قاطع و صریح است که به پژوهشگر اندیشه سیاسی ملاصدرا اجازه اظهارنظر نمیدهد؛ برای مثال سید جواد طباطبایی، مینویسد: «در قلمرو اندیشه سیاسی، صدرالدین شیرازی، تنها از دیدگاه زوال و انحطاط آن اهمیت دارد. او که همه کوشش خود را به «اثبات معاد جسمانی» مصروف داشته بود، از تأمل در معاش انسانها، به طور کلی غافل ماند. صدرالدین شیرازی، تنها یک بار در بخش پایانی کتاب مبدأ و معاد، خلاصهای درباره سیاست آورده است. (24)»
اما با امعان نظر در آثار ملاصدرا روشن میشود که او به تأمل در زندگی سیاسی انسانها و به تعبیر طباطبایی، «تأمل در معاش انسانها» پرداخته و دنیا را مزرعه آخرت میداند. به اعتقاد ملاصدرا، «نفوس و اموال» ابزار و وسایل نیل به معرفت خداوند و تقرب به او هستند و تدبیر امور مربوط به «اموال و نفوس» است: «پس به تحقیق دانسته شد که مقصود شرایع نیست، مگر معرفت الله و صعود به سوی او، به سلم معرفت نفس به ذلت، و بودنش لمعهای از لمعات نور پروردگار، و بودنش مستهلک در ان؛ پس این است غایت قصوا در بعثت انبیا- صلوات الله علیهم- و لکن این مقصود حاصل نمیشود مگر در حیات دنیا، زیرا که نفس در اول تکونش ناقص و بالقوه است، چنانکه دانستی، و ارتقا از حال نقص به حال تمام نمیتواند بود مگر به حرکت و زمان و ماده قابله، و وجود این اشیا از خصایص این نشأه حسیه است، و قول رسول خدا (صلی الله علیه و آله) «الدنیا مزرعةالاخرة» اشاره به همین معناست؛ پس گردیده است حفظ دنیا که نشأه حسیه است برای انسان نیز مقصود ضروری تابع دین، زیرا که وسیله است به سوی آن، و از امور دنیا آنچه متعلق میباشد به معرفت حق اول و تقرب به او و تحصیل نشأه آخرت و قرب به سوی آن، دو چیز است: نفوس و اموال». (25)
حتی ملاصدرا بی توجهی به نفوس و اموال را، همچون بی توجهی به معرفت حق و ممانعت از آن در ردیف گناهان کبیره قرار داده است: «پس اکبر کبائر آن است که سد باب معرفت. [خدا]، و بعد از آن، آن است که سد باب حیات نفوس نماید، و بعد از آن، آن است که باب معیشتی که حیات نفوس است، مسدود گرداند. پس از این معلوم شد که فعل معاصی مثل طاعات بر سه مرتبه مقرر است: و اول آنها آن چیزی است که منع کند از معرفت الله و معرفت رسل و ائمه اش (علیه السلام) و آن، کفر است.[...] و مرتبه دوم نفوس است، زیرا که به بقای آنها و حفظ آنها، حیات باقی میماند و معرفت به خدا و یوم آخر حاصل میشود؛ پس قتل نفس- لا محاله- از جمله کبائر است، و اگر چه از کفر پست تر است، زیرا که آن از مقصود باز میدارد و این از وسیله به مقصود باز میدارد، زیرا که حیات دنیا قصد نمیشود مگر به جهت آخرت و توسل به سوی آن به معرفه الله. و تالی این کبیره است قطع اطراف و انچه به هلاک کشاند حتی به زدن، و بعضی از بعضی اکبر است». (26)
وی در تأکید بر معاش هر نوع خشونت منجر به هلاکت را جزء کبائر قرار میدهد. وی تحریم زنا و لواط را نیز در همین مرتبه قرار داده و معتقد است دلیل تحریم لواط، جلوگیری از انقطاع نسل و سبب تحریم زنا، جلوگیری از تشویش توارث و ابطال اموری دیگر که معیشت به آنها منتظم است، میباشد. (27)
او پس از تبیین معصیت کفر و قتل، به توضیح گناهان مربوط به تدبیر اموال میپردازد و علت تحریم سرقت، تصرف غصبی و غیره را بیان میکند: معیار ملاصدرا در باب کبیره بودن گناهان آن است که در همه شرایع حرام شده باشد. (28) با همه این اوصاف، جواد طباطبایی چه دلیلی بر ادعای خود مبنی بر عدم ورود صدرالمتألهین به معاش انسانها، دارد؟ به نظر میرسد اختلاف مبنایی است؛ صدرالمتألهین در پارادایمی به تأمل در امر معاش انسانها پرداخته است که مورد قبول طباطبایی نیست. به نظر طباطبایی، از آنجا که در سیاست اصالت با دنیا و در عرفان اصالت با آخرت است. نمیتوان اندیشه سیاسی مبتنی بر اندیشه عرفانی ارائه داد. (29)
دین و سیاست
برای توضیح این مطالب، به بررسی دو موضوع میپردازیم: جایگاه دنیا و مفهوم سیاست در اندیشه ملاصدرا.
نکته شایان ذکر این که «دنیا» لفظی مشترک میان دو محتواست؛ در ادبیات اسلامی هر گاه از دنیا مذمت و بدگویی شده است مراد، دل بستن به ارزشهای غیرالهی، پست شهوانی و غیر انسانی است و در مواردی که از دنیا به عنوان مزرعه اخرت و منزلگاه یاد شده، منظور همین طبیعت محسوسی است که خداوند برای انسانها آفریده است. این تمایز و تفکیک گاهی از دید برخی پژوهشگران پنهان مانده و مشکل ساز میشود؛ چنانکه در ادعاهای طباطبایی این نکته خلط شده است.
پس از ارائه مباحث گذشته، این پرسش مطرح میشود که راهنما وهادی انسان در زندگی اجتماعی و سیاسی کیست؟ اندیشه کسانی چون ملاصدرا نمیتواند اندیشه سیاسی مبتنی بر اصالت دنیا را به دنبال داشته باشد، بلکه اینان برای دنیا و انسان هدف و انجامی قایلند و بر همین اساس سیاست مبتنی بر اصالت دنیا را نقد کرده و سیاست مبتنی بر آخرت گرایی را پیشنهاد میکنند.
از نظر ملاصدرا، سیاست به معنای تدبیر و هدایت جامعه از دنیا به سوی آخرت به منظور تقرب به خداوند متعال میباشد؛ حرکت از خود پرستی به خداپرستی و از شرک به توحید. بدیهی است چنین سیاستی به انبیا ائمه و علمای واجد شرایط اختصاص دارد. در این راستا انسانها دو راه در پیش دارند: راه خدا و راه طاغوت. معرفت جهت دهنده انسان به یکی از این دو مسیر خواهد بود. (30)
به نظر ملاصدرا عرض نهایی خلقت و آفرینش، سوق دادن بشر به جوار الهی و دار کرامت و عنایت و رحمت او است. (31) تشکیل دولت نیز بدان جهت ضروری است که امکان عبادت برای بندگان خدا فراهم گردد تا بتوانند با ارامش کامل و عبودیت پروردگارشان بپردازند: انسان موجودی است که حب تفرت و خودخواهی و غلبه بر دیگران بر وی غالب گشته است، هر چند خود خواهی و حب غلبه منجر به هلاکت و نابودی دیگران گردد. پس اگر امرحیات و زندگانی در افراد بشر مهمل و معطل گذاشته شود و سیاست عادلانه و حکومت امرانه و زاجرانهای ما بین آنان در مورد تقسیمات اراضی و اماکن و اموال و تخصیص دادن هر قسمتی از آنها به شخص خاصی طبق حقوق و قوانین موضوع وجود نداشته باشد، هر ایینه امر حیات و معیشت بر آنان دشوار و مشوش میگردد و کار به جنگ و جدال و قتال میکشد و این مسئله آنان را از سیر و سلوک و عبودیت پروردگار منحرف میسازد و آنان را از ذکر خدا غافل میکند. (32)
با توجه به آنچه بیان شد، به نظر میرسد سیاست و شریعت در اندیشه ملاصدرا در راستای یکدیگرند، زیرا هر دو میخواهند انسان را با گذر از منازل و مراحل سفر به قرب حق تعالی برسانند. اما مراجعه به آثار ملاصدرا در اظهار نظر ما خلل وارد میکند، زیرا وی در کتاب شواهدالربوبیه چهار فرق میان شریعت و سیاست ذکر کرده است و با استناد به گفتار افلاطون در کتاب نوامیس، منتقد است که میان شریعت و سیاست از نظر مبدأ، غایت، فعل و انفعال تفاوت وجود دارد. (33)
1. تفاوت سیاست و شریعت ازنظر مبدأ: مبدأ سیاست نفس جزییه است، نه نفس کلیه الهییه و این حرکت تابع اختیار افراد بشر میباشد، اما مبدأشریعت نهایت سیاست است، زیرا پس از آنکه سیاست مداران موفق به استقرار نظام اجتماعی شدند، شریعت دست به کار شده و نفوس را از ارتکاب برخی اعمال نهی، و به انجام دادن برخی کارها امر میکند. به این ترتیب شریعت، انسانها را به سوی خدا دعوت میکند و از انحطاط به جانب شهوت، غضب و مفسد مترتب بر آن دو نیرو بر حذر میدارد.
2. تفاوت سیاست و شریعت از نظر غایت: نهایت و غایت سیاست، اطاعت از شریعت است. سیاست برای شریعت مانند عبد است به مولای خود، که گاهی از وی اطاعت، و گاهی معصیت و نافرمانی میکند. پس اگر سیاست از شریعت اطاعت کرد، ظاهر عالم مطیع باطن آن میگردد و در این هنگام، آسایش و ایمنی از امور رنج دهنده به دست آمده و انسان به جانب خیرات و کمالات کشانده میشود، ولی هر گاه سیاست از شریعت پیروی نکند و در برابر آن عصیان ورزد احساسات انسان بر آرای کلیه و ادراکات عقلی او چیره خواهد شد. پادشاهان و زمامداران نمیدانند که اگر اقامه سنن و نوامیس و قوانین سیاسی خود را بدان گونه که خود وضع کردهاند ادامه دهند، خدای متعال خشمگین شده و بر آنان قیام میکند و مظاهر قهر و سلطان خویش را فرمان میدهد تا آنچه را از نظام عالم فاسد و تباه شده است، به جای اصلی اش برگردانند.
3. تفاوت سیاسی و شریعت از نظر فعل: افعال سیاست، افعالی جزئی، زوال پذیر و ناقص است که بقا و استکمال آنها به وسیله شریعت خواهد بود، ولی افعال کلی و تام بی نیاز از سیاستاند.
4. تفاوت سیاست و شریعت از نظر انفعال: امر شریعت، لازم ذات شخص مأمور است، ولی امر سیاست عرضی مفارق و غیر لازم ذات شخص مأمور میباشد، زیرا برای منظور دیگری است؛ برای مثال، شریعت شخص را به نماز و روزه امر میکند و آن شخص پذیرفته و به نفسه انجام میدهد و در نتیجه، نفع آن عاید خود او میگردد، ولی هرگاه سیاست شخصی را به انجام کاری مأمور کند او را به تزیین و رنگین کردن جامعه خویش و الصاق نشانههای افتخار و سمت مأموریت و سایر اصناف تجملات امر میکند و این کار تنها برای نظار و جلب توجه آنان است نه برای ذات لباس. (34)
حال این سؤال مطرح میشود که اگر پیامبران و ائمه (علیه السلام) پرچم داران سیاستاند این تفاوتها میان شریعت و سیاست چیست؟ اگر مفهوم سیاست همان چیزی باشد که در مکتب هدایت بیان شد، با نظر ملاصدرا در تفاوت سیاست و شریعت، تعارض پیدا میکند. مراد ملاصدرا از سیاستی که با شریعت تفاوت دارد، سیاست در مکتب قدرت میباشد؛ زیرا در سیاست قدرت محور بحث هدایت انسانها به سوی جوار حق تعالی مطرح نیست، بلکه تنها اداره جامعه، آن هم به منظور اهداف غیر الهی، مطرح است. رضا داوری همین برداشت را از زادیه دیگری، ارائه داده و در جمع بین دو نوع سیاست در کلام ملاصدرا میگوید: «ظاهراً نویسنده رساله منسوب به افلاطون و فیلسوف ما [ملاصدرا] که عباراتی از رساله را نقل کرده است، شریعت را به معنایی که اکنون در این زمان ما در مییابیم، مراد نمیکرده و چه بسا وقتی که سیاست را با شریعت نمیسنجیده نظرشان به سیاستهای مرسوم متداول بوده است. چنان که غزالی هم با نظر به سیاست ملوک زمان، سیاست را نتیجه شریعت تلقی کرده یا درست بگویم متابعت سیاست از شریعت را لازم دانسته است» (35)
اگر مراد ملاصدرا از سیاستی که تفاوتهای آن را با شریعت برشمرده است، سیاست مرسوم زمان خودش نیز باشد، باز هم آن نوع سیاست در پارادیم قدرت قرار میگیرد؛ بنابراین تحلیل ما معتبر خواهد بود.
بنابر آنچه گفته شد، ملاصدرا به دقیق ترین وجهی به سیاست و انواع آن توجه داشته است. اما اندکی در ابهام سخن گفته است و این ابهام و پنهان نگاری چنان نیست که در موشکافی و دقت محققان تأثیرگذار باشد؛ بنابراین سیاست در نظر ملاصدرا دو گونه است:
1. سیاستی که به چهار صورت از شریعت متفاوت بوده و مطیع شریعت نیست؛ 2. سیاستی که از شریعت قابل تفکیک نیست، بلکه تابع شریعت است. وی در جملهای کوتاه بر این مدعا تأکید کرده و میگوید: «نسبت نبوت به شریعت مانند نسبت روح است به جسدی که در روح باشد، و سیاست عاری از شریعت مانند جسدی است که روح در وی نباشد». (36)
اجتماع و قانون
به نظر ملاصدرا، انسان مدنی الطبع است. از آنجا که زندگی انفرادی برای او ممکن نیست. پدید آمدن شهرها و گروههای مختلف نیز در امکان گذران زندگی اقتصادی انسان ضرورت دارد؛ پس برای زندگی اجتماعی، هم منشاء روانی و درونی وجود دارد و هم نیازهای اقتصادی انسانها بدون تشکیل اجتماع برآورده نمیشود: «انسان مدنی الطبع است، یعنی حیاتش منتظم نمیگرد مگر به تمدن و تعاون و اجتماع، زیرا که نوعش منحصر در فرد نیست و وجودش به انفراد ممکن نیست، پس اعداد متفرقه و احزاب مختلفه و انعقاد بلاد در تعیش ضرور است» (37)
از طرف دیگر، رسیدن به کمال نیز در گرو تشکیل اجتماع است: «شکی در این نیست که برای انسان ممکن نیست که برسد به کمالاتی که برای آن مخلوق شده است مگر به اجتماع جمعی کثیر که هر یک یکدیگر را در امری که به آن محتاج است، معاونت نماید و از مجموع آنها همه آنچه در بلوغ انسان به کمال ضرور است، مجتمع گردد». (38)
علت اینکه زندگی اجتماعی ریشههای متفاوتی دارد، این است که انسان از نظر ذات و حقیقت خود، موجودی پیچیده و تألیفی از جسم، عقل، نفس، طبع و غیره است که هر یک از آنها اثار و لوازم خاص خود را دارند؛ عقل به دنبال کمال طلبی است، نفس در پی آرامش، جسم به دنبال رفع نیازهای غذایی:
«حقیقت انسان، حقیقتی است جمعی و تالیفی[...] همچنین ذات و حقیقت انسان [...] مشتمل است بر یک چیزی مانند عقل و چیزی مانند نفس و چیزی مانند طبع که برای هر یک از این امور سه گانه آثار و لوازمی است و کمال انسان در این است که در نتیجه سعی و کوشش از مرتبه و حد طبع به مرتبه و حد عقل ارتقا یابد تا که یکی از ساکنان حریم حضرت الهیه گردد». (39)
زندگی اجتماعی بدون قانون ممکن نیست. انسانها اگر در جایی جمع شوند و قانونی نباشد که هر کس را در جای خود قرار داده و حقوق و تکالیف شان را مشخص سازد، فساد و هرج و مرج و ناامنی بر آن حکمفرما خواهد شد: «پس اگر امر را در افراد مهمل واگذارده بود، بدون قانونی مضبوط در تخصیصات و تقسیمات، هر آینه در منازعه و مقاتله می افتادند و آن، ایشان را از سلوک طریق و سیر به حق باز میداشت وامر به فساد و افساد منجر میشد». (40)
به نظر ملاصدرا، قانون مورد بحث «قانون شرع» است که منشاء آن خداوند متعال است. خدا از طریق وحی این قوانین را در اختیار انسانها قرار میدهد. قانون شرع متضمن این اهداف است: 1. تنظیم معیشت انسانها در دنیا؛ 2. ارائه طریق وصول به جوار خدا؛ 3. یادآوری آخرت و معاد و 4. هدایت مردم به صراط مستقیم:
«و ناچار شارعی میخواهد که معین نماید از برای مردم منهجی را که به سلوک آن منهج، معیشت ایشان در دنیا منتظم گردد، و سنت قرار دهد از برای ایشان طریقی را که وصول به جوار خدا با واسطه آن حاصل شود، و به یاد آورد ایشان را امور اخرت و رحیل به سوی پروردگار خود، و انذار کند ایشان را به روزی که «آنها از جایی دور ندا شوند» (41) و «روزی که زمین [روی اجساد] آنان بشکافد در حالی که [از قبرها بیرون آمده] شتابان [به سوی ندا کنندهی خود بروند] (42) و هدایت کند ایشان را به طریق مستقیم». (43)
با این وصف، خارج از قلمرو قانون گذاری شریعت، انسان نیز میتواند به قانون گذاری بپردازد، با این شرط که حدود اختیار انسان در برنامه ریزی و قانون گذاری تا جایی است که مخالف قانون الهی نباشد؛ از این رو از میان پنج حوزه قوانین و احکام شریعت، یعنی واجبات، مستحبات، محرمات، مکروهات و مباحات، تنها در محدوده مباحات، انسان مختار است آنگونه که میخواهد عمل کند. لطف خداوند در زمینههایی است که اگر صورت نمیگرفت، انسان گمراه میشد:
«بدان که هر چه در عالم ملک و ملکوت است، دارای طبع ویژهای است[...]، به جز انسان؛ زیرا انسان در اختیار نیروی اختیار خویش است[...]، بنابراین مختاریت در طبع انسان قرار داده شده و اضطراری وجود او گشته است». (44)
انسان مجبور است که مختار باشد. فرستادن پیامبران و شریعتها لطف پروردگار به انسانها است: «و چنانکه در عنایت باری ارسال باران مثلاً برای انتظام نظام عالم ضرور است و باران میفرستد، همچنین در نظام [عالم] کسی که صلاح دنیا و آخرت را به ایشان بشناساند ضرور است؛ پس نظر کن به لطف و رحمت باری که چگونه جمع نموده است در ایجاد آن شخص میان نفع عاجل در دنیا و خیر آجل در آخرت. بلی، کسی که انبات شعر بر حاجبین و تقعیر اخمص قدمین را مهمل نگذارده است، چگونه وجود رحمت عالمین و سائق عباد به سوی رحمت و رضوان را در نشأتین مهمل گذارد؟ پس این شخص خلیفه خداست در زمین اش». (45)
پینوشتها:
1. عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم (علیه السلام) و رئیس پژوهشگاه علوم و اندیشه سیاسی.
2. صدرالمتألهین شیرازی، مثنوی ملاصدرا، به کوشش: مصطفی فیضی، قم: کتابخانه آیةالله مرعشی نجفی، 1376، مقدمه. آقای فیضی با استفاده از اسناد خانوادگی و به ویژه یادداشتهای علم الهدی محمد بن محسن (فوت 1115ق) توانسته است اطلاعات جدیدی را به دست دهد.
3. برای مطالعه بیشتر درباره سوانح احوال صدرالمتألهین، ر.ک.، محمدباقر خوانساری، روضات الجنات، قم: اسماعیلیان، بی تا، محمد علی تبریزی، ریحانه الادب، تهران: خیام، 1369، آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، بیروت: دارالاضواء 1403ق، سید حسین نصر، «مقدمه رساله سه اصل»، در: صدرالدین شیرازی، رساله سه اصل، به تصحیح و اهتمام: سید حسین نصر، تهران: دانشگاه تهران، 1340، و مقاله «صدرالدین شیرازی»؛ م.م. شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ج2، 1365، محمدرضا مظفر، مقدمه کتاب اسفار، چاپ جدید؛ محمد خواجوی، لوامع العارفین فی احوال صدرالمتألهین (پژوهشی درباره احوال، افکار، آثار و آرای ملاصدرا) ، تهران: مولی، 1366، سید جلال الدین اشتیانی، شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا، بی جا، بی نا، بی تا.
4. صدرالدین شیرازی، مثنوی ملاصدرا، پیشین، ص 40.
5. ر.ک.، ایرج افشار، فرهنگ ایران زمین، تهران بنیاد موقوفات دکتر افشار، چ اول، 1384، ج13، ص 1344؛ راهنمای کتاب، آبان و آذر 1341، ش 7و 8، به نقل از: صدرالدین شیرازی، مثنوی ملاصدرا، ص 12.
6. رساله نماز تاکنون منتشر نشده است، اما آقای مصطفی فیضی در پاورقی صفحه 27 مثنوی ملاصدرا قول انتشار آن را در مجموعهای به نام جنگ ملاصدرا داده است.
7. محمد خواجوی، پیشین، ص 31.
8. شیخ یوسف بحرانی، لؤلو البحرین، به نقل از: مثنوی ملاصدرا، پیشین، مقدمه فیضی، ص 17.
9. محمد باقر خوانساری، پیشین، به نقل از: مثنوی ملاصدرا، مقدمه فیضی، ص 25.
10. صدرالدین شیرازی، مثنوی ملاصدرا، پیشین، مقدمه فیضی، صص 77- 76.
11. همان، ص 12.
12. برای اطلاع بیشتر، ر.ک.، عبدالله جوادی آملی، شرح حکمت متعالیه، تهران: الزهراء، بی تا، بخش یکم از جلد ششم، صص 68- 49، مقایسه دورههای پنج گانه و نقاط قوت و ضعف هر یک و تفاوت آنها با یکدیگر در این منبع به تفضیل بررسی شده است.
13. برای کتاب شناسی مفصل و جامعی از آثار ملاصدرا آثار یا پایان نامههایی که درباره وی نوشته شده است، ر.ک.، ناهید باقری خرمدشتی و فاطمه عسگری، کتاب شناسی جامع ملاصدرا، تهران: کتابخانه ملی ایران و بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1378.
14. درباره نوآوریهای ملاصدرا بین شارحان آرای او اختلاف نظر است. درباره آرای ابتکاری وی ر.ک.، مرتضی مطهری، مقالات فلسفی، تهران: صدرا، ج دوم، 1362، ویژگی صدرالمتألهین را برشمرده، ر.ک.، سه مقاله و دو نامه در تفکرات آخوند ملاصدرای شیرازی، در: ابوالحسن رفیعی قزوینی، شرح حال صدرالمتألهین شیرازی و سخنی در حرکت جوهریه، تهران: انتشارات دانشکده علوم معقول و منقول، 1340. همچنین این آرا در مقدمه کتاب عرفان و عارف نمایان (ترجمه کسر اصنام الجاهلیه) اثر محسن بیدارفر آمده است؛ همچنین ر.ک.، سید محمد حسین طباطبایی، «صدرالدین شیرازی مجدد فلسفه اسلامی در قرن 11 هجری، بررسیهای اسلامی، قم: دارالتبلیغ اسلامی، ج1، 1354، صص 306- 298؛ و نیز ر.ک.، مقاله محسن کدیور در نقد و بررسی کتاب تاریخ فلاسفه ایرانی از آغاز اسلام تا امروز (تألیف علی اصغر حلبی) به نام «اندیشههای جدید و ارزش تفکر فلسفی صدرالمتألهین»، کیهان اندیشه، ش 86 (سال 1372) ؛ سید حسین نصر، پیشین، ج2، ص 482.
15. الناس ینام فاذا ماتوانتبهو.
16. وتری الجبال... نمل (27) : 88.
17. منظور نگارنده از «دانش» صرف یافتههای تجربی نیست، بلکه اعم از آن است.
18. صدرالدین شیرازی، شرح الهدایه الاثبریه، چاپ سنگی، بی جا: بی نا، بی تا، صص 5- 4.
19. سید حسین نصر، پیشین، ج2، ص 481.
20. صدرالدین شیرازی، المظاهر الالهیه فی اسرار العلوم الکمالیه، تصحیح و تحقیق و مقدمه: سید محمد خامنه ای، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1378، ص 295.
21. همان، ص 14.
22. ابونصر محمدفارابی، احصاءالعلوم، حسین خدیو جم، فصل پنجم (علم مدنی و علم فقه و علم کلام) ، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، چاپ دوم، 1364.
23. درباره منابع اندیشه سیاسی صدرالمتألهین، ر.ک، نجف لک زایی، اندیشه سیاسی صدرالمتألهین، قم: بوستان کتاب، 1381، صص 74- 60.
24. سید جواد طباطبایی، زوال اندیشه سیاسی در ایران، تهران: کویر، 1373، ص 271.
25. صدرالدین شیرازی، مبدأ و معاد، احمد بن محمد اردکانی، به کوشش: عبدالله نورانی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1362، صص 573- 572.
26. همان، صص 574- 573.
27. همان، ص 574.
28. همان، ص 575.
29. سید جواد طباطبایی، درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1376، فصل ششم «امتناع تأسیس اندیشه سیاسی بر مبنای اندیشه عرفانی»، صص 159- 137.
30. جواد مصلح، ترجمه و تفسیر الشواهد الربوبیه، تهران: انتشارات روش، 1366، صص 470- 469.
31. همان، ص 494.
32. همان، صص 495- 494.
33. به گفته رضا داوری، کتاب النوامیس از آثار منسوب که به تصحیح عبدالرحمن بدوی در جزء دوم کتاب افلاطون فی الاسلام در ذیل «افلاطون المنحول» به چاپ رسیده است؛ بنابراین مطالب مذکور در کتاب مشهور نوامیس افلاطون و یا تلخیص النوامیس که فارابی آن را انجام داده است، وجود ندارد، ر.ک.، رضا داوری اردکانی، «رئیس اول مدینه در نظر ملاصدرا»، مجله نامه فرهنگ، ش 31، ص 69.
34. جوادمصلح، پیشین، صص 498- 496.
35. رضا داوری، اردکانی، پیشین، ش 31، ص 69.
36. نسبةالنبوه الی الشریعه کنسبةالروح الی الجسد الذی فیه روح و السیاسة المجردة عن الشرع کجسد لا روح فیه؛ جواد مصلح، پیشین، ص 496.
37. صدرالدین شیرازی، مبدأ و معاد، پیشین، ص 557.
38. همان، ص 560.
39. جواد مصلح، پیشین، ص 498.
40. صدرالدین شیرازی، مبدأ و معاد، پیشین، ص577.
41. ینادون من مکان بعید، سجده (32) ؛ 44.
42. تنشق الأرض عنهم سراعا، ق (50) : 44.
43. صدرالدین شیرازی، مبدأو معاد، پیشین.
44. ثم اعلم ان کل ما فی عالم الملک و الملکوت له طباع خاص [...] الا الانسان فانه مسخر للاختیار، [...] فالمختاریه مطبوعه فیه، اضطراریه له؛ صدرالدین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم، به تصحیح محمد خواجوی، قم: بیدار، 1403، ج7، صص 181- 180.
45. صدرالدین شیرازی، مبدد و معاد، پیشین، ص 558.
منابع تحقیق :
منبع مقاله :
علیخانی، علی اکبر و همکاران؛ (1390)، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان (جلد ششم)، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.