به گزارش خبرنگار وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار در کلاس درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر خود در دارالتلاوه مسجد اعظم قم به تاریخ یکشنبه دوازدهم شهریور ماه 1396 در جلسه 194 در ادامه بررسی طرق احراز وجود ضرر به تبیین قول سوم پیرامون تفکیک میان ضرر مالی و جانی پرداخت.
تقریر درس
عضو شورای نگهبان قانون اساسی در جلسه گذشته عنوان کرد: بعضی علما در کتب خود ذکر کردند که یکی از شروط وجوب امر به معروف و نهی از منکر، تحقق عنوان عدالت برای آمراست و بر این اساس بر عادل واجب است امر به معروف و نهی از منکر کند. غیر عادل، بر او واجب نیست. این در کلام علما از باب شرط وجوب دکر شده است.
مشروح این جلسه درس خارج فقه آیت الله کعبی را می توانید در ذیل ملاحظه بفرمایید
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در اشتراط عدالت بود که بعضی از بزرگان به حسب نسبتی که به ایشان داده شده است قائل شدند.
برای این قول به کتاب و سنت و عقل استدلال شده.
حاصل بیان به تحریرٍ منّا، این هست که ولو ما در ادلهی امر به معروف و نهی از منکر اطلاقات متعدده داریم که در آنها چنین شرطی وجود ندارد «مروا بالمعروف و انهوا عن المنکر» خطاب به همه هست هم به عادلها و هم به غیر عادلها، و بعض از ادله و روایات خاصه هم وجود دارد که به خصوص از آن استفاده میشود که عدالت شرط نیست مثل این روایت مبارکهای که از ارشاد القلوب دیلمی صاحب وسائل نقل فرموده حدیث دهم باب دهم از ابواب امر به معروف و نهی از منکر،
«عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: قِیلَ لَهُ لَا نَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ حَتَّى نَعْمَلَ بِهِ کُلِّهِ وَ لَا نَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ حَتَّى نَنْتَهِیَ عَنْهُ کُلِّهِ فَقَالَ لَا بَلْ مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ إِنْ لَمْ تَعْمَلُوا بِهِ کُلِّهِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ إِنْ لَمْ تَنْتَهُوا عَنْهُ کُلِّهِ»
آنها گفتند که ما تا به همهی معروفها عمل نکنیم امر به معروف نمیکنیم و تا از همهی منکرها اجتناب نکنیم نهی از منکر نمیکنیم یعنی تا عادل کامل نباشیم امر به معروف و نهی از منکر نمیکنیم وقتی عادل کامل بودیم امر به معروف و نهی از منکر میکنیم. حضرت فرمود نه شما باید امر به معروف بکنید اگر چه عادل نیستید یعنی به همهی معروفها عمل نمیکنید باید نهی از منکر بکنید ولو عادل نیستید و از همهی منکرها اجتناب نمیکنید.
بنابراین این روایت خاصه هم به صراحت دلالت میکند بر عدم اشتراط عدالت، هم اطلاقات دلالت میکند بر عدم اشتراط دلالت و این که وجوب مشروط نیست به عدالت، و هم این روایت خاصه، البته این روایت خاصه باید توجه داشته باشید که اینجوری که صاحب وسائل نقل فرموده در نسخهی متبوعهی از ارشاد القلوب به این شکل نیست که از رسول خدا باشد البته مطلبش همین است بلکه از امیرالمؤمنین سلام الله علیه است در صفحهی 516، آنجا اینطور فرموده
« قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الزَّاهِدُونَ فِی الدُّنْیَا قَوْمٌ وُعِظُوا فَاتَّعَظُوا وَ خُوِّفُوا فَحَذِرُوا وَ عَلِمُوا فَعَمِلُوا إِنْ أَصَابَهُمْ یُسْرٌ شَکَرُوا وَ إِنْ أَصَابَهُمْ عُسْرٌ صَبَرُوا قَالُوا یَا وَصِیَّ رَسُولِ اللَّهِ لَا نَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ حَتَّى نَعْمَلَ بِهِ کُلِّهِ وَ لَا نَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ حَتَّى نَنْتَهِیَ عَنْهُ کُلِّهِ فَقَالَ لَا بَلْ مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ إِنْ لَمْ تَعْمَلُوا بِهِ کُلِّهِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ إِنْ لَمْ تَنْتَهُوا عَنْهُ کُلِّه»
پس این اشتباهی شده احتمالاً از جناب صاحب وسائل قدس سره، روایت از امیرالمؤمنین سلام الله علیه است مگر این که بگوییم نسخهی ایشان مثلاً جور دیگری هست. علی ای حالٍ، مستدل و شارط میگوید اگر که ما آن اطلاقات را داریم و این روایت خاصه را هم داریم اما باید رفع ید از آن اطلاقات کنیم و آنها را تقیید کنیم به واسطهی ادلهی ثلاثه کتاب، سنت و عقل که میگوید بر غیر عادل واجب نیست و شرط عدالت است و از آن روایت خاصه هم باید رفع ید بکنیم چون آن روایت خاصه مخالف با کتاب است وقتی آیات دلالت بر اشتراط میکند این خبر واحد مخالف کتاب است. اگر عقل دلالت میکند پس این مخالف حکم عقل است و خبر واحدی که مخالف کتاب باشد مخالف حکم عقل باشد قهراً حجیت ندارد مضافاً به این که سندش هم مرسل است و دیلمی بلاسندٍ این روایت را نقل کرده است. بنابراین اطلاقات تقیید میشود و این روایت را هم باید رفع ید کنیم از آن،
اما آن ادلهی مقیده، که کتاب و سنت و عقل باشند.
أمّا الکتاب،
مرحوم شیخ بهائی قدس سره میفرماید:
«واستُدِلَّ
یا واستدَلَّ، یعنی خود آن بعض قائلین استدلال فرموده یا این که واستُدلَّ برای آن قول،
بقوله تعالی «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ»
سورهی مبارکهی بقره،آیهی 44، به این آیهی شریف استدلال شده برای اشتراط، تقریب استدلال این است که از این آیهی شریف استفاده میشود که این کار، کار نادرستی است مورد ملامت خدای متعال است و انکار خدای متعال است که انسان امر بکند به نیکوئیها و خودش را فراموش کند خودش آن نیکوئیها را انجام ندهد ولی دیگران را به آن امر بکند. این عمل که امر بکند و حال این که خودش اقدام نمیکند این یک امر ناپسندی است مبغوض خدای متعال است وقتی ناپسند شد و مبغوض شد چهطور میشود آن اطلاقات، حتی این صورت را بگیرد؟ این صورت که مبغوض خدای متعال است. بنابراین وقتی میگوید مروا بالمعروف، یعنی جایی که خودتان هم عمل میکنید و الا اگر خودتان عمل نمیکنید من نمیگویم چون آن مبغوض من است که انسان حرفی را بزند که و امری را بکند که عمل نمیکند.
س: ...
ج: حالا فعلاً اینها اینجوری شرط وجوب گرفتند. آن مقام جواب و اشکال است که حالا این شرط وجوب ازش استفاده میشود یا شرط واجب است؟ این برای شرط وجوب به این آیه استدلال کرده است.
در حقیقت به توضیح دیگر این میشود که امر به معروف از کسی که خودش مُؤتمر نیست و نهی از منکر از کسی که خودش منتهی نیست این مصلحت ندارد بلکه مفسده دارد فلذا مورد ملامت است، مورد بُغض است، مورد انکار است و معلوم است که همهی اوامر مشروط است به این که مأمورٌ به آن مصلحت داشته باشد. اوامر دائر مدار مصلحت است در مأمورٌ به و مناهی هم دائر مدار مفسدهی در منهی عنه است. شرط امر، مصلحت است شرط نهی، مفسده است. و این در این موارد ما میبینیم که امر مصلحت ندارد یعنی امر به معروف مصلحت ندارد بلکه مفسده دارد. حتی باید گفت که حرام است. کسی که عادل نیست و عمل نمیکند حرام است که آن امر بیاید بکند یا بیاید نهی بکند. این غایت تقریب استدلال به این آیهی مبارکه است.
آیهی دومی که به آن استدلال فرمودهاند آیهی مبارکهی سوم از سورهی مبارکهی صفّ است
«کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون»
مقتاً اینجا تمیز است، کبُرَ، از چه حیث؟ از حیث مبغوض بودن، مقت به معنای بُغض است « کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون» کاری را که انجام نمیدهید این را بگویید حالا به هر لباسی بگویید. به لباس امر بگویید و دیگران را به آن امر بکنید یا اخبار بیایید بکنید انجام ندادید بیایید اخبار بکنید. یا بیایید از او تعریف بکنید بگویید این کار، کار خیلی شایستهای است ولو به کسی هم امر نمیکنید. اطلاق دارد أن تقولوا، سواءٌ این قول شما به امر باشد به تعریف باشد به اخبار باشد به هر شکلی میخواهد باشد التقریب التقریب، همان بیانی که در آیهی اول برای تقریب عرض کردیم در اینجا هم هست.
س: ...
ج: نه شیخ بهائی نیاوردند.
صاحب جواهر قدس سره آیهی دیگری را هم اضافه فرموده. کسی که به جواهر نگاه میکند جوری صاحب جواهر حرفهای خودش را با حرف شیخ بهائی ممزوج کرده که آدم خیال میکند همهاش حرف شیخ بهایئ است و حال این که نه، بخشی از شیخ بهائی است و بخشی آن چیزی است که خود ایشان اضافه فرموده. مِن جمله همین آیهی دیگری هست که ایشان اضافه فرموده است.
«لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون»
که این آیهی شریف هم آیهی دوم همان سورهی مبارکهی صف است «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون» این هم دارد ملامت میفرماید نکوهش میفرماید چرا کاری را که انجام نمیدهید میگویید. حالا میگویید یا به صورت امر به دیگران، یا به صورت اخبار یا به صورت تعریف، یک کسی میآید از یک چیزی تعریف میکند و حال این که خودش انجام نمیدهد. میگوید آقا نماز خواندن خیلی عالی است خیلی خوب است تقرّب به خدای متعال است ولی خودش نمیخواند این مشمول است. بگوید صلّوا، و خودش هم، این هم مشمول است. بگوید صلّیتُ، که دیگر دروغ بگوید و حال آن که نخوانده مشمول است. همهی این صور را این آیهی شریف میگیرد پس این سه آیهی مبارکه که برای این قول به آن استدلال کردند. این کتاب.
و أمّا السنة، به روایات عدیده استدلال شده برای این اشتراط،
روایت اول به حسب آنچه که حالا شیخ بهائی که مقدم است عرض میکنیم به روایت مرویهی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم استدلال شده که
«مررت لیلة أسری بى بقوم تقرض شفاهم بمقاریض من نار»
این لبهای آنها را با قیچیهای آتشین میچیدند
«فقلت من أنتم؟ فقالوا کنا نأمر بالخیر و لا نأتیه و ننهى عن الشر و نأتیه»
ما اینجور آدمهایی بودیم پس بر این که امر میکردند و به جا نمیآوردند نهی میکردند و به جای میآوردند منهی را، معاقب به این عقاب شدند که یقرض شفاهم بالمقاریض، بمقاریضَ من نار، معلوم میشود این امر، امر مبغوضی است محرمی است. بنابراین نمیتواند اطلاقات شامل این فرد بشود این مبغوض خدای متعال است. دیگر همان بیانات دیگر، یا مفسده دارد مصلحت ندارد و امر و نهی نمیتواند یک جا جمع بشود پس بنابراین اینها قرینه میشود بر تقیید.
شبیه این روایت که ایشان ذکر نفرموده است در خود وسائل این متن با این عبارتی که گفتیم در وسائل نیست ولی شبیه آن در وسائل هست. حدیث یازدهم از همان باب دهم باز از ارشاد القلوب دیلمی است
« قَالَ وَ قَالَ ص رَأَیْتُ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی إِلَى السَّمَاءِ قَوْماً تُقْرَضُ شِفَاهُهُمْ بِمَقَارِیضَ مِنْ نَارٍ ثُمَّ تُرْمَى»
این تُرمی در آن نقل نبود
«فقلت: یا جبرئیل! من هؤلاء؟»
آنجا از خودشان سؤال کرد، فقلتُ من انتم؟ اینجا دارد که نه، پیامبر از جبرائیل سؤال کردند
«فقلت: یا جبرئیل! من هؤلاء؟ فقال: خطباء امّتک، یأمرون الناس بالبرّ و ینسون انفسهم، و هم یتلون الکتاب افلا یعقلون؟.
این شبیه همین روایت است منتها این ممکن است مکرر هم باشد یعنی منافاتی ندارد که حضرت در این صعودی که داشتند لیل المعراج یک عده را دیدند از خودشان پرسیدند باز یک عده را دیدند اینجوری هستند از جبرائیل پرسیدند اینها دیگر چرا؟ گفت اینها خطبای امت هستند. امت خودت هستند که اینجوری هستند.
در جای دیگری هم در مستدرک الوسائل مرحوم حاجی نوری حالا این چاپی که من دارم یعنی مستدرک یعنی وسائل الشیعهی جامع مدرسین که مستدرک هم در ذیل وسائل آورده، صفحهی 514 جلد 14، حدیث هفتی که در هامش ذکر شده
« الشَّیْخُ أَبُو الْفُتُوحِ فِی تَفْسِیرِهِ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ: لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی إِلَى السَّمَاءِ رَأَیْتُ جَمَاعَةً تُقْرَضُ شِفَاهُهُمْ بِمَقَارِیضِ النَّارِ کُلَّمَا قُرِضَتْ وَفَت»
هی به جای آن دومرتبه میآمد که دومرتبه میبریدند دومرتبه همینجور، این اضافاتی که بعضی از آنها دارد
«فَقُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ هَؤُلَاءِ خُطَبَاءُ أُمَتِّکَ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ یَنْسَوْنَ أَنْفُسَهُم»
این نقلهای سهگانهای که راجع به این مسئله هست. این یک دسته از روایاتی به آن استدلال شده.
حدیث دیگری که صاحب جواهر به آن استدلال فرموده و قبلاً این روایت را مکرر خواندیم حدیثی است که صاحب وسائل از خصال نقل میکند و همچنین از روضة الواعظین و همچنین در تحف العقول هست و در مشکاة الانوار هم هست. روایت شریف این است حدیث سه از همین باب ده،
«وَ فِی الْخِصَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ»
در جواهر عمر نوشته، عن محمد بن عمر، این غلط است محمد بن ابی عمیر هست.
«رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّمَا یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ مَنْ کَانَتْ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ عَامِلٌ بِمَا یَأْمُرُ بِهِ تَارِکٌ لِمَا یَنْهَى عَنْهُ عَادِلٌ فِیمَا یَأْمُرُ عَادِلٌ فِیمَا یَنْهَى رَفِیقٌ فِیمَا یَأْمُرُ رَفِیقٌ فِیمَا یَنْهَى»
میبینید که اینجا هم إنّما دارد اگر گفتیم إنّما دلالت بر حصر میکند حضرت میفرماید تنها کسی که دارای این صفات باید صفات ثلاثه باشد و این خصال ثلاثه را داشته باشد این امر به معروف و نهی از منکر مینماید. این جمله درست است که به صورت اخباری بیان شده اما در مقام انشاء است کأنّ، یعنی غیر از اینها نباید ...
س: ...
ج: عادلٌ فی ما یأمُر. یعنی باز آن چیزی را هم که میگوید حق است درست است آن مایأمُرش یک امر بدعت نیست من درآوردی نیست حق باشد. پس هم عامل باشد به ما یأمُر، و تارک باشد ماینهی را، این یک، دو این که آن چیزی که به آن امر میکند جزو بدعتها و اینها نباشد عدل باشد در آن مایأمُر و ماینهی، عادل باشد و سوم هم این است که با رفق و مدارا بگوید. این روایت هم که صریح است دیگر، میگوید عادل باشد فی ما یأمُر، عادلٌ و تارکٌ. روایت دیگری که باز به آن استدلال فرموده صاحب جواهر ...
س: ...
ج: عادلٌ فی ما یأمُر، یعنی در آن چیزی که امر میکند عادل باشد. تجاوز از حق نکرده باشد که بدعت باشد و امثال ذلک، چون در مقابل عاملٌ هست دیگر. عاملٌ و عادلٌ، آن عاملٌ یعنی عمل میکند پیاده میکند در خودش، آن بعدی نه، در مایأمُر عادل است ولو ممکن است مربوط به خودش نباشد درست؟ مثلاً میگوید خانمها باید غسل حیض بکنند برای نماز، این که خودش مرد است دیگر عاملٌ معنا ندارد اینجا، ولی عادلٌ فی ما یأمُر.
س: ...
ج: بله این آن نیست.
دلیل دیگر، روایت دیگر که به آن استدلال فرموده است فرمایش امیرالمؤمنین سلام الله علیه در نهج البلاغه،
« وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ أْتَمِرُوا بِهِ، وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْه»
اینها حالا این صدر دلالتی ندارد « وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ أْتَمِرُوا بِهِ» خودتان هم عمل کنید «وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْه» بعد این جملهی اخیر محل استدلال است
« وَ إِنَّمَا أُمِرْنَا بِالنَّهْیِ بَعْدَ التَّنَاهِی»
بعد از این که خودمان اجتناب و تناهی میکنیم از منکرات، در رتبهی بعد از این ما امر شدیم به این که نهی بکنیم. «إِنَّمَا أُمِرْنَا بِالنَّهْیِ بَعْدَ التَّنَاهِی» و چون فصلی بین نهی از منکر و امر به معروف در شرائط نیست بگوییم نهی از منکر مشروط باشد و امر به معروف مشروط نباشد. این فصلی نیست و یا این که چون تناهی یعنی تناهی از افعال منکر است یا تروک منکر است هر دوی آن را میگیرد پس ترک واجب هم داخل تناهی میشود ما بعد از این که تناهی بکنیم از منکرات، هم از افعال محرمه و هم از تروک واجبات که این هم باید تناهی از آن داشته باشیم. بعد از این امر شدیم به نهی از منکر.
بنابراین از روایت هم اشتراط عدالت در ناحیهی نهی از منکر میفهمیم قهراً در ناحیهی امر به معروف هم میفهمیم. این حدیث شریف هم حدیث هشتم همین باب دهم است که در وسائل نقل فرموده از نهج البلاغه.
حدیث بعدی که ما پیدا نکردیم حالا وقت این که حالا به این چیزها مراجعه کنیم نبود آدرس هم ندیدیم داده باشند مثل این که محققین هم پیدا نکردند حالا مصدر این حدیث کجاست؟ حالا آقایان لطف میفرمایند حالا ما هم ان شاء الله وقت کنیم یک قدری بیشتر تفحص میکنیم این حدیث شریف
« و فی الخبر لَا یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ مَنْ قَدْ أُمِرَ أَنْ یُؤْمَرَ بِه»
کسی که امر شدن دیگران که به او امر کنند آقا نماز بخوان، این نباید خودش به کسی بگوید نماز بخوان، لَا یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ، نهی دارد میفرماید امر نکند به معروف، در کافی هست؟ خیلی خب، اینجا اصلاً آدرس این را نداده، یعنی در جواهر، «و لَا یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ مَنْ قَدْ أُمِرَ أَنْ یُؤْمَرَ بِه وَ لَا یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ مَنْ قَدْ أُمِرَ أَنْ یُنْهَى عَنْه» کسی که امر شده که نهی بشود از آن کار، به دیگران گفتند نهی از منکرش کنید او خودش حق ندارد که، از این روایت هم استفاده کردند که پس بنابراین باید عادل باشد چون غیر عادل اُمرَ این که به او امر بشود یا نهی بشود یا ... تارک واجب است که عادل نیست یا فاعل منهی است که عادل نیست. و در هر دو صورت. این روایت هم دلالتش، دلالت کأنّ واضحی است.
س: ...
ج: نه آن دلالت نمیکند چون بله، آمر به این است یعنی میگوید چون عمل نمیکند اما اشتراط از آن دربیاید، ولی این در میفرماید لایأمُرُ بالمعروف، کسی که امر شدند دیگران به این که به این که او را امر به معروف کنند خودش نباید امر به معروف بکند. دارد نهی میکند لایأمُرُ بالمعروف. بنابراین این بزرگواری که فرموده یکی از شرایط اضافه کرده شرط پنجمی را، فرموده عدالت شرط است یا آنهایی که گفتند حداقل اگر نگوییم عدالت شرط است. باید به آن کاری که میخواهد امر بکند یا آن کاری که میخواهد از آن نهی کند ازش، نسبت به آن عاصی نباشد. این بیوجه نیست این فرمایشی که فرموده.
س: ...
ج: خیلی حالا مماشات میکنیم عیب ندارد.
چند حدیث دیگری را هم که حالا صاحب جواهر ذکر نفرموده و همچنین شیخ بهایی و معمولاً هم در کتب ذکر نشده ولی وجود دارد کسی استقرائی بکند در همین روایاتی که در وسائل و مستدرک الوسائل ذکر شده روایت دیگری هم هست حالا دو تا سه تا از باب نمونه عرض میکنم.
از امیرالمؤمنین سلام الله علیه است
« کَفَى بِالْمَرْءِ غَوَایَةً أَنْ یَأْمُرَ النَّاسَ بِمَا لَا یَأْتَمِرُ بِهِ وَ یَنْهَاهُمْ عَمَّا لَا یَنْتَهِی عَنْه»
از غرر و درر آمُدی که کلمات قصار حضرت را جمع کردند این جمله از آنجا نقل شده که در مستدرک الوسائل که در ذیل همین صفحهی 516 این جلد، ذیل حدیث سیزده.
س: ...
ج: غوایةً، «کَفَى بِالْمَرْءِ غَوَایَةً أَنْ یَأْمُرَ النَّاسَ بِمَا لَا یَأْتَمِرُ بِهِ وَ یَنْهَاهُمْ عَمَّا لَا یَنْتَهِی عَنْه»
روایت دیگری که باز هست از نهج البلاغه که این روایت هم واقعاً این کلام امیرالمؤمین سزاوار است که ما در آن خوب دقت بکنیم حالا همهی آن اینجا نقل نشده روایت معروفی است.
« قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: کَانَ لِی فِیمَا مَضَى أَخٌ فِی اللَّهِ وَ کَانَ یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ» الی أن قال، « ِ وَ کَانَ یَفْعَلُ مَا یَقُولُ وَ لَا یَقُولَ مَا لَا یَفْعَل»
صفات برجستهی او را که باعث شده بود در چشم حضرت این خیلی عظمت پیدا کند این صفات است که من جملهی آن، « لَا یَقُولَ مَا لَا یَفْعَل» پس این از صفات برجسته است که انسان چیزی که انجام نمیدهد نگوید. به این شکل.
س: ...
ج: پس این مطلوب است مطلوب این است که چیزی که انجام نمیدهی نگو. اگر واجب باشد گفتن، چهطور میَشود این مطلوب باشد نگفته؟ پس معلوم میشود که واجب نیست. حالا این تقریب استدلال است حالا برمیگردیم به اینها، فعلاً مستدل گفته ما به این روایات عدیده کتاباً و سنّتاً به اینها میفهمیم که آن مطلقات تقیید خورده.
س: ...
ج: بله همین را عرض کردم ولایقول مالایفعل، بله.
آخرین حدیثی که عرض میکنیم در صفحهی 512، هامش، مرحوم طبرسی در مکارم الاخلاق
«عن عبد الله بن مسعود قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله یَا ابْنَ مَسْعُودٍ لَا تَکُونَنَّ مِمَّنْ یَهْدِی النَّاسَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُهُمْ بِالْخَیْرِ وَ هُوَ غَافِلٌ عَنْهُ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُم» الی أن قال علیه السلام یَا ابْنَ مَسْعُودٍ فَلَا تَکُنْ مِمَّنْ یُشَدِّدُ عَلَى النَّاسِ وَ یُخَفِّفُ عَلَى نَفْسِه»
منبر میرود مردم را خیلی به بعضی از امور، روایات غلاظ و شداد و اینها را میخواند و خودش عمل نمیکند به آن، اهلش نباشد ولی «یُشَدِّدُ عَلَى النَّاسِ وَ یُخَفِّفُ عَلَى نَفْسِه ِ
یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون»
اینجا هم به خدمت شما عرض شود « لَا تَکُونَنَّ مِمَّنْ یَهْدِی النَّاسَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُهُمْ بِالْخَیْرِ وَ هُوَ غَافِلٌ عَنْهُ» این غافل عنه نه این که اصلاً در ذهن آن نیست و الا اگر در ذهنش نیست چهجور امر و نهی دارد میکند؟ یعنی از نظر عملی غافل است مثل آدمهای غافلی است که انجام نمیدهد. پس این هم سنت شد.
أمّا العقل:
عقل که مرحوم شیخ بهائی قدس سره نقل فرموده این است که فرمودند
«أنّ الهتداء الغیر فرع الاهتداء و الاقامة بعد الاستقامة و لهذا قیل»
این را صاحب جواهر هم نقل فرموده این ذیل را دیگر صاحب جواهر نقل نفرموده
«و لهذا قیل إن الاصلاح زکاة نصاب الصلاح»
این مطلب عقلی است که هدایت دیگران فرع اهتداء است ذات نایافته از هستی بخش، کی تواند که شود هستی بخش. کسی که خودش هدایت ندارد چهطور میتواند هادی دیگران باشد؟ هادی دیگران بودن فرع این است که خودش مهتدی باشد هدایتیافته باشد. و کسی میتواند گژیهای دیگران را و انحرافات دیگران را به استقامت تبدیل کند که خودش استقامت داشته باشد و در راه صحیح باشد بنابراین عقل هم میگوید کسی که خودش عادل نیست اهل عمل نیست این نباید به لباس هدایتگر در بیاید امر و نهی بکند دیگران را، فلذا ایشان میفرماید که این مسئله خلاف عقل عملی است مُدرَک، این حکمت عقل عملی است خدای متعال نمیآید بر خلاف مطلبی که عقل عملی بر او دلالت میکند امر بفرماید. پس آن اطلاقات، چون اطلاقات مخالف با این حکمت عقل عملی است بنابراین معلوم است که مراد نیست و قهراً کأنّ این حکمت عقل عملی قرینهی حافّه میشود که یا اصلاً نمیگذارد اطلاقی منعقد بشود و یا اگر هم منعقد میشود این مقید آن خواهد بود.
س: ...
ج: خیلی خب حالا ما که داریم استدلال طرف را نقل میکنیم تا حالا برگردیم ببینیم که چهجور است.
«و لهذا قیل إنّ الاصلاح زکاة نصاب الصلاح» این جملهی حکمتآمیز هم بین حکماء و بین علما مشهور است که میگویند اصلاح نمودن نفوس مردم این زکات نصاب صلاح است یعنی اگر کسی صلاحیتش به این حد نصاب بالا رسید حالا این باید زکات این صلاحیت خودش را بدهد که بیاید دیگران را اصلاح بکند همانجوری که در باب زکات مال، تا مال به نصاب نرسد زکات واجب نیست. اینجا هم تا صلاحیت خود انسان به حد نصاب نرسد اصلاح دیگران واجب نیست. فرموده است إنّ الاصلاح زکاةُ نصاب الصلاح، بنابراین کسی که صلاح ندارد چون عادل نیست بنابراین نصاب صلاح را ندارد نصاب الصلاح که نداشت اصلاح دیگران که به امر و نهی کردن باشد وظیفهی او نخواهد بود.
این مجموعهی ادلهی کتابیه و سنت و عقلی است که اقامه گردیده شده برای اثبات اشتراط وجوب امر به معروف و نهی از منکر به عدالت یا حداقل به این که خودش فاعل مایأمُرُ به و تارک ماینهی عنه باشد.
آیا این استدلال تمام است یا تمام نیست ان شاء الله فردا.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.
پایان.
120/907/د