به گزارش خبرنگار وسائل، درس خارج فقه سیاسی حجتالاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی که در مورخه 97/7/25 و در مدرسه عالی فیضیه قم برگزار شد؛ به ادامه بحث وجوب کفایی پرداخت که متن درس در ادامه تقدیم میشود.
خلاصه بحث:
در مقابل روایات وجوب کفایی اعمال میت بر اولیاء روایاتی وجود دارد که میفرماید یا بر اولیاء واجب است یا بر حاکم؛ روایت میفرماید یا ولی بخواند یا کسی را امر کند، حالا بحث در این است که این امر چه نوع امری است.
چهار معنا بیان شده است؛ البته هر چهار معنا لازم دارد که یک سلطهای از قبل برای اولیاء میت وجود داشته باشد که وجود ندارد؛ آنچه که میتوان با استفاده از سایر روایات از این روایت برداشت کرد، این است که ولی باید استنابه کند.
روایت دوم در مورد واجب علی الاولیاء میت این است که میفرماید: هر کسی اولویت نسبت به میت داشت به تجهیز او هم باید اقدام کند یا کسی که دوست دارد اجازه دهد تا او اقدام کند.
اصل بحث:
بحث ما در این بود که آیا کسی که به عنوان ولی متصدی امر میت است؛ آیا به وجوب کفایی است یا موارد دیگری می باشد؟
ادله وجوب کفایی را گفتیم اجماع، ظهورات، عمومات و اطلاق؛ در قبال آن روایات، روایاتی وجود دارد که میفرماید واجب کفایی نیست، بلکه یا بر اولیاء میت واجب است، یا بر حاکم واجب است که همان امام باشد؛ لذا اصلا بحث واجب کفایی به میان نمی آید.
اولین روایت مرسله ابی عمیر بود که مرسلات ابی عمیر هم ظاهرا مثل مسندها است و اعتبار دارد، قال: یصلی علی الجنازة اولی الناس بها او یأمر من یحب؛ یصلی علی الجنازه؛ که علی الظاهر الزام هست؛ آیا وجوب علی الاولیاء است یا وجوب لاولیاء است؟
یعنی بر اینها واجب است «بحیث لو امتنع منها الزمهم الحاکم» یا اینکه اینجوری نیست، بلکه «یجب لهم بحیث لو امتنعوا»؛ دیگران انجام می دهند و حاکم آنها را مجبور نمی کند، بلکه یأمر من یحب.
برداشت از ظاهر روایت
ظاهر این است که یأذن من یحب نیست؛ چرا که آقایان می فرمایند باید از اولیاء میت اذن بگیرد با توجه به اینکه یأمر من یحب، به معنای این است که اولیاء امر کنند هر کسی که دلشان می خواهد، ولی به کسی سلطان ندارند، حیثیت امر چطوری می شود یا خودش بخواند یا کسی را بگمارد، مثلا پول بدهد، ولایت پیدا کند یا مثلا سلطه از جهت مثل استاد و شاگردی است باید وجه برتری از قبل باشد تا امری بیاید.
چند تعبیر و اعتبار دیگر هم وجود دارد:
1- مراد از یأمر یعین است، مثلا پنج نفرآماده به کار هستند، ایشان امر می کند به یکی از آنها و او را تعیین میکند، تا کار را انجام بدهد.
2- مراد از یأمر، امر به معنای مصطلح نیست؛ اما امر بعد از حظر است، پزشک میگوید نباید ترشی بخوری، پزشک هم استعلا دارد، بعد از یک ماه میگوید ترشی بخور؛ آیا این بخور، لزوم می آورد یا نه، اباحه می آورد؟ امر اولیاء میت بعد از اینکه کسی حق نداشت و آنها اولویت داشتند؛ یعنی من بلد نیستم، هر کسی خواست بخواند.
3- مراد از یأمر منع از آخرین باشد نه اذن به بعضیها؛ مثلا اگر کسی آمد بخواند، میتواند بگوید نخوان، یعنی اختیار میت در اختیار ولی هست و اولویت دارد و میتواند منع کند.
4- به معنای این است که اذن بدهد چه کسی بخواند، اگر کسی آمد و گفت من میخواهم بخوانم، بگوید اشکال ندارد تو بخوان.
نتیجه:
هر چهار معنا با هم متفاوت است سه تای آخر فرض آنها این است که دیگران آمدند ایشان باید بگوید چکار کنند در یک کلام هر سه خلاف ظاهر است یأمر من یحب؛ فرض آن این نیست که مثلا 50 نفر آمده اند و نامزد این کار شده اند و شما انتخاب کن، اینجوری نیست شخص خودش هست و خودش ظاهرا سه تای آخر عملا خلاف ظاهر روایت است.
در بحث امر بعد از حذر که دال بر اباحه هست، چه کسی گفته در مرحله قبل حذر و منع است؛ چه کسی گفته برای دیگران منعی هست، تا ولی اذن بدهد از کجا آمده است، ما دلیلی نداریم این مطلب فقط از این روایت برداشت شده است، استناد آنها به این روایت است.
یعنی گفته اند فرد دیگری نمیتواند، اگر کسی خواست، باید از اینها اذن بگیرد؛ در اصل این مطلب بحث است، اینکه اصلا آیا از این روایت منع بیرون می آید، بعد از اینکه منع ثابت شد، شما بروید بگویید حذر بعد از منع داریم، در بحث تعیین هم باز یک گونه سلطه وجود دارد که من حق تعیین دارم، از بین افراد مختلف، چه کسی گفته شما سلطه دارید؟
اینکه این شخص سلطه داشته باشد؛ به گونهای که حق تعیین دارد، این از کجا آمده است، این ابتدای کلام است؛ حالا ما لزوم را فهمیدیم، اینکه امر به دست این آقا باشد را فهمیدیم حالا بگوییم یا تعیین است یا منع است یا اذن؟ لااقل این است که 4 اعتبار دارد محل بحث این است که لذا هیچ اولویتی و سلطه ای در تعیین وجوب کفایی به دیگران ندارند.
حتی ظهور روایت در استقبال مردم هم ندارد، ظهور روایت بر این است که البته باتوجه به اینکه اگر ولی انجام ندهد پیش مردم مذموم می شود لازمه اش ارشاد بر میت است.
یا اولیاء میت نماز می خوانند یا کسی که آنها تعیین و امر کنند و معنایش این نیست که افراد زیادی متقاضی باشند و شخص ولی به یکی از آنها امر کند مامور به می گوید تو که اصلا بر من ولایت نداری.
ظاهر روایت این است که یأمر من یحب، باید زمانی باشد که به ازای آن امثالی هم صادق باشد و وجود داشته باشد، نه اینکه یأمر باشد و امتثالی نباشد؛ با توجه به همه این موارد میتوان گفت: مراد از امر یعنی امر عرفی؛ یعنی یک سلطه ای باشد و سلطه هم به مراتب پیشینی خودش ثابت شده باشد؛ نه اینکه بواسطه روایت ثابت شده باشد، بلکه سلطه و قدرتی از پیش ثابت شده باشد و اگر سلطه نباشد حق امر هم وجود ندارد.
سؤال: این یأمر به معنای «یسأل» هست؛ یعنی درخواست می کند و طرف مقابل میتواند انجام بدهد یا انجام ندهد و نیازی به ولایت ندارد، چطور شما میفرمایید نیاز به ولایت دارد؟
جواب: یأمر من یحب؛ یعنی به هر کسی خواست و دوست داشت، اذن بدهد یا بحث اذن و تعیین است؛ یعنی یا خودش انجام میدهد یا هر کسی که دوست داشت تعیین می کند، اما عمدتا اگر خواست از گردنش ساقط شود، باید استنابه کند یا با پول دادن یا بدون پول.
یک اشکال:
در مثل قطع اعضا، عضو میت را که می خواهند از او بگیرند اولیا میت باید اجازه بدهند؛ در آنجا یامر به معنای یاذن بود، ملاک در قطع اعضا و غسل هر دو یکی است؛ پس چرا آنجا گفته یاذن ولی در اینجا گفته یامر؟ پس راه حل این است که ما در اینجا هم یامر را به معنای یاذن می گیریم؛ البته یک فرق واضحی وجود دارد؛ صاحب میت می گوید بیا و ما انفعال را نمی پذیریم، اما در آنجا می گوییم اذن می دهد، فرق این است که در بحث میت منفعتی از غسل و نماز برای کسی که این کارها را انجام می دهد نیست؛ فقط عهده ولی خالی می شود و فرد دیگری متصدی امر نمی شود.
اگر ولی تقاضا نکند، اما در بحث پیوند مردم توی صف ایستاده اند، اینجا اذن می خواهد، اما اگر تقاضایی نباشد امر و استنابه است، آنجا تعیین است و در پیوند ما امر نداریم در نماز چون بر عهده اولیاء است دیگران نمیآیند؛ ولی میت دعوت می کند و آنها می آیند، ولی در پیوند چونکه به نفع طرف مقابل است؛ لذا نیاز به اذن ولی میت دارد، علی الظاهر بحث اذن مطرح نیست، بحث تعیین به معنای نامزد شدن دیگران هم نیست، هر چه هست به امر است؛ اما نه حیثیت انفعال به گونه ای که دیگران بیایند وایشان بگوید حالا شما بخوان.
البته استنابه با اذن فرق می کند، در استنابه من باید یک چیزی به شما بدهم؛ ولی مثلا از باب رفاقت نمیدهم، شما قبول میکنی؛ ولی در اذن همه می آیند تقاضا می دهند و مشتری می شوند ولی میت یک نفر را تعیین می کند.
در کلمه «یأمر» چهار احتمال بیان کردیم که هر کدام با دیگری فرق میکند، ظاهر روایت این است که شخص استنابه می کند حالا رفیق یا غیر رفیق؛ لذا فرض ما این است که بر عهده اولیاء میت هست و نیستند و یا نمی توانند شخص دیگری مثل حاکم یا اگر حاکم نبود مردم بیایند و انجام می دهند در دل «یأمر» اذن هم وجود دارد و استنابه به معنای اذن نیست؛ هر چند فحوای اذن در آن است، یعنی مستقیما دلالت بر اذن نمی کند، چون امر بر عهده ولی است و اگر ایشان اجازه نمی دهد درست نیست بر همه مردم واجب است.
یک قول این است که وجوب کفایی است و مردم بیایند و انجام می دهند به ولی میت هم کاری ندارد و قول دیگر این است که بر عهده اولیاء میت است «لو لم یصلون فستناب او یامرکم الحاکم» که وجوب علی الاولیاء است و الا باید حاکم آنها را وادار کند، الان هم همینجوری هست پول از ولی می گیرند و انجام می دهند اگر اذن نداد، کنار می روند.
روایت دوم
مرسله بزنطی: یصلی علی الجنازة اولی الناس بها او یأمر من یحب؛ آیا در این امور اصل این است که اینها ارشاد به عقلا هستند یا اصل بر تعبد است؟
در مواردی که عادتا و عرفا تجهیز میت امری بیرونی است، چه کسی متصدی این است؟ اولیاء میت، اگر ما یک سیره راسخه ای داریم و متصدی این امر هم مردم هستند، اگر روایتی بیاید آیا در روایت اصل این است که ارشاد به ما فی الواقع است یا اصل این است که این سیره را ردع کرده و حرف جدیدی می خواهد بگوید؛ البته اگر فرض کنیم نص نباشد اگر نص نبود احتمالات وجود خواهد داشت ظاهر این است که موارد خاصی را امضا کرده است و تعبدی درکار نیست بنای جدیدی در کار نیست و با ظهور و اطلاق نمیشود این کار را کرد.
در این گونه روایات ارشاد به ما فی الواقع است قبل از پیامبر هم تجهیز میت بوده است و اولیاء میت انجام میدادند؛ لذا ظاهر از روایات تعبد نیست و تعبد به ما فی الواقع است، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین./907/م
مقرر: حجت الاسلام محمد کاظم محدثی