vasael.ir

کد خبر: ۸۲۶۸
تاریخ انتشار: ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۶:۳۷ - 05 May 2018
آیت الله جوادی آملی/ 105

نکاح| تفاوت تحریم حکمی و حقی در ازدواج مجدد

وسائل ـ حضرت آیت الله جوادی آملی تحریم جمعی را به حکمی و حقّی تقسیم کرد و گفت: تحریم جمع بین أختین حکمی است، بنابراین اگر این دو خواهر هر دو راضی باشند، باز هم جمع اینها در نکاح واحد جائز نیست. اما تحریم خاله و همشیره‌زاده یا عمه و برادرزاده، این جمع تحریم آن حقّی است؛ پس با رضایت یکی از آنها جمع آنها ممکن است.

به گزارش خبرنگار وسائل، حضرت آیت الله جوادی آملی 20 اردیبهشت 96 در صد و پنجمین جلسه از درس خارج نکاح که در مسجد اعظم برگزار شد؛ در ادامه بحث اسباب حرمت نکاح، تحریم جمعی را به حکمی و حقّی تقسیم کرد.

وی در توضیح این مطلب اظهار داشت: تحریم یا عینی است یا جمعی؛ تحریم جمعی دو قسم است یک قسم تحریم حکمی است چون حقّ کسی نیست مثل تحریم جمع بین أختین که اگر دو خواهر راضی هم باشند باز تحریم بر جای خود باقی است.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم ادامه داد: اما یک قسم تحریم جمعی حقّی است و با گذشت یک طرف از حقّ خود حرمت جمعی برداشته میشود مثل نکاح همشیره زاده و خاله که با رضایت یکی نکاح دیگری حلال میشود.

رئیس بنیاد وحیانی اسراء در رابطه با تکلیف کفّار نسبت به فروع بیان داشت: اینکه در بحث قبل گفته شد اجبار و امر زوجه به غسل و نماز و روزه لازم نیست به خاطر این نیست که کفار مکلف به فروع نیستند، بلکه به خاطر این است که امر به معروف و نهی از منکر باید در جایی باشد که احتمال تأثیر میرود در حالیکه در زوجه ذمیّه احتمال تأثیر وجود ندارد.

حضرت آیت الله جوادی آملی افزود: امکان قصد قربت در عبادات توسّط کفّار وجود دارد و اگر فعلاً قصد قربت از آنها متمشّی نمی‌شود، در اثر سوء اختیار خود آنها هست و به همین خاطر قرآن از کفّاری که برخی عبادات را مثل تلاوت آیات الله در دستور کار خود قرار داده‌اند تمجید می‌کند.

وی در ادامه مروری بر فرع پایانی از مقصد اول بیان داشت: در صورتی که مرد مسلمان شود و طبق دین قبلی خود بیش از چهار همسر داشته باشد، باید از بین آنها فقط چهار همسر را اختیار کند و بقیه را رها کند.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم تصریح کرد: در این مسأله فرقی نیست که همه این همسرها آمیزش شده باشند، یا هیچ کدام آمیزش نشده باشند، یا بعضی آمیزش شده و بعضی آمیزش نشده باشند، همچنین همزمان بودن عقد برخی و یا تقدّم و تأخر عقد آنها در این انتخاب هیچ اثری ندارد.

رئیس بنیاد وحیانی اسراء اضافه کرد: در منابع ما نسبت به فرع فوق هیچ روایتی وجود ندارد الا روایتی که در آن پیامبر به غیلال که بیش از چهار همسر داشته فرمودند«أمسک أربعاً و فارق سائرهنّ» که این روایت هر چند از منابع اهل سنت است اما چون «موثوق الصدور» است، مورد عمل فقهاء قرار گرفته و نزد شیعه نیز دارای اعتبار شده است.

حضرت آیت الله جوادی آملی سپس به تبیین مقصد دوم پرداخت و عنوان داشت: در نگهداری چهار زن از بقیه زوجات، عمده «کیفیت اختیار» است که باید بحث شود که امساک از چه مقوله‌ای است؟ آیا مانند بیع و اجاره است که بالقول باشد، یا مثل ارتداد است که نه نیاز به قول دارد و نه نیاز به فعل یا مثل برخی از امور دیگر است که با فعل نیز تحقّق پیدا می‌کند؟

رئیس بنیاد وحیانی اسراء در بررسی ماهوی امساک خاطرنشان کرد: بعضی از عقود و ایقاعات نیاز به قول دارند مثل نکاح و طلاق و برخی نیز صرف فعل در تحقّق آنها کفایت میکند مثل معاطات،

وی اما در امساک نه از سنخ نکاح است، نه از سنخ طلاق بلکه چون از سنخ انشاء است، چه قول باشد و چه فعل، کافی است، همچنین چون نوعی ایقاع است، رضای زنها دخیل نیست و چهار زن را نگه میدارد و به بقیه می‌گوید که بروید به خانههایتان یا کاری انجام می‌دهد که نشانه آن باشد که حاضر نیستم با شما زندگی را ادامه بدهم.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم بیان داشت: اگر مردی نسبت به برخی از همسران خود از عبارت «طلّقتکِ» استفاده کند، این عبارت دالّ بر این است که کسانیکه در رابطه با آن‌ها از این عبارت استفاده شده است، از رها شدگان نیستند بلکه از کسانی هستند که به عنوان همسر اختیار شدهاند.

حضرت آیت الله جوادی آملی در بیان دلیل این مطلب گفت: چون طلاق در رابطه با زنی امکان دارد که همسر طالق باشد، لفظ چه صریح، چه تضمّنی، چه التزامی، چه کنایه‌ای، کافی است و از اینکه گفته من تو را طلاق دادم، معلوم می‌شود که تو تاکنون در نکاح من بودی و من تو را اختیار کردم که باشی، الآن دارم طلاق می‌دهم.

وی در بیان انواع فصل و وصل در عقود و ایقاعات و انشائات گفت: فصل و وصل چند قسم است یک قسم اصلاً به انشاء و اراده و خواست طرف وابسته نیست؛ مثل ارتداد که مرتد چه بداند و چه نداند، «ینفصل و ینفسخ العقد» و وقتی که توبه کرد، چه بداند و چه نداند، «یتصل العقد»؛ یک وقتی است که به اراده و خواست شخص وابسته است مثل عقود و ایقاعاتی نظیر نکاح و طلاق.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم بیان داشت: هر چند امساک مثل رجوع انشائی و ایقاعی است، اما فرق اساسی طلاق و اختیار این است که در امساک لفظ خاص معتبر نیست چون نه از «فارق» لفظ خاص در می‌آید، نه از «أمسک» کلمه مخصوص در می‌آید.

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مروری بر مباحث گذشته

مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) در سبب ششم از اسباب تحریم نکاح که مسأله «کفر» است، چند مقصد را مطرح کردند.

در پایان مقصد اول فروعی است که مورد پذیرش عامه و خاصه است، یک؛ روایات خاصی از طرف ما نرسیده است، دو؛ مطابق با قواعد عامه هم هست، سه؛ و اختلاف داخلی از جهت نصوص، بعضی‌ با بعض دیگر یا بعضی‌ با قواعد عامه نیست، چهار؛ لذا کل اینها یک بحث ساده‌ای را به همراه دارند.

 

اقسام اسباب حرمت نکاح/ حکمی و حقّی

مطلبی که در بحث جلسه گذشته گفتیم که تحریم یا عینی است یا جمعی؛ تحریم جمعی دو قسم است: یک قسم حکمی است و یک قسم آن حقّی. در تحریم جمع بین أختین حکمی است، حق کسی نیست؛ لذا اگر این دو خواهر هر دو راضی باشند، باز هم جمع اینها در نکاح واحد جائز نیست.

البته نکاح واحد نه یعنی در عقد واحد؛ یعنی هر دو همسر یک مرد باشند جائز نیست؛ چه هر دو راضی باشند، چه هر دو کراهت داشته باشند؛ چه یکی راضی باشد و دیگری کراهت. اما تحریم خاله و همشیره‌زاده یا عمه و برادرزاده، این جمع تحریم آن حقّی است نه حکمی؛ لذا با رضایت عمه یا با رضایت خاله جمع آنها ممکن است.

پس تحریم أختین از سنخ تحریم حکمی است، تحریم جمع بین عمه و برادرزاده یا خاله و خواهرزاده، یک تحریم حقّی است نه حکمی.

 

بررسی مکلف بودن کفّار به فروع

مرحوم محقق(رضوان الله علیه) که فرمودند اگر شوهر اسلام آورد و همسر او همچنان ذمیه است، بر او نیست که او را اجبار بکند، این نه برای آن است که کفار مکلف به فروع نیستند، کفار مکلف به فروع هستند «عند التحقیق»، لکن اجبار لازمه حتمی تکلیف نیست؛ هم در بحث کلام و هم در بحث فقه روشن است که آنها مکلف به فروع‌اند، اطلاقات ادله هم شامل حال همه می‌شود، این «یا أیها الناس» و مانند آن هست.

 

چگونگی تمشّی قصد قربت در عبادات توسّط کفّار

آنها در غیر عبادات که می‌توانند «بالفعل» امتثال کنند، در عبادات که قصد قربت شرط است، آنها که موحد هستند قصد قربت آنها متمشّی می‌شود. آنهایی که مشکل توحیدی دارند، اشکال از ناحیه خود آنها هست، این‌طور نیست که از ناحیه شارع باشد.

اینها نمی‌توانند قصد قربت بکنند؛ اما وقتی اسلام آوردند مؤمن شدند و موحّد شدند، می‌توانند قصد قربت بکنند. اگر فعلاً قصد قربت از آنها متمشّی نمی‌شود، در اثر سوء اختیار خود آنها هست.

پس از اینکه آنها به فروع مکلف هستند مثل اصول، حرفی نیست؛ لکن امر به معروف و نهی از منکر در موردی است که احتمال اثر باشد؛ اما وقتی احتمال اثر نباشد در اثر اینکه اعتقاد ندارد به مسأله صوم و صلات و مانند آن، اجبار او هم بی‌اثر است.

پس نفی اجبار نه برای آن است که اینها به فروع مکلف نیستند. نفی امر به معروف و نفی نهی از منکر مواردی دارد که یکی از آن موارد بی‌اثر بودن آن است؛ لذا فرمودند به اینکه مرد موظف نیست که زن را مجبور کند به غسل کردن و مانند آن.

 

تمجید قرآن از کفّاری که آیات الله را تلاوت میکنند

اگر کسی ملحد نبود و اگر کسی مشرک نبود، قصد قربت از او متمشّی می‌شود. همه این عبادت‌هایی که اهل کتاب دارند با قصد قربت است. این است که قرآن کریم از عابدان و وارستگان اهل کتاب به نیکی یاد می‌کند برای همین است.

درست است که از عده‌ای به بدگویی سخن می‌گوید، لکن از عده‌ای هم به خوش‌گویی حرف می‌زند، فرمود: ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّه﴾،[2] از اینها با تعریف و ستایش و تمجید یاد می‌کند.

اینها موحد نیستند به این معنا؛ لکن در برابر ملحد موحد هستند، در برابر مشرک موحد هستند و در برابر مشرکین هم طبق آن تفسیر شش‌گانه سوره مبارکه «حج»[3] که بحث آن گذشت که قرآن کریم یهود را، مسیحی را، مجوس را، سابئین را، اینها در برابر مشرکین قرار می‌دهد.

 

مروری بر فرع آخر از مقصد اول

مرحوم محقق(رضوان الله علیه) در پایان مقصد اول این بیان را دارند؛ می‌فرمایند به اینکه «و إذا أسلم الذمی علی أکثر من أربع من المنکوحات بالعقد الدائم»؛[4] ‌ چون به عقد دائم بیش از چهار منکوحه می‌تواند داشته باشد، «استدام أربعاً من الحرائر» اگر چنانچه آزاد است.

«أو أمتین و حرتین» اگر همسر او بعضی‌ها آزاد هستند و بعضی کنیز، «و لو کان عبداً استدام حرتین أو حرة و أمتین» که بحث آن گذشت، بعد فرمود: «و فارق سائرهن» اگر مرد غیر مسلمانی که چند همسر داشت اسلام آورد، باید برابر قوانین اسلامی همسرداری کند؛ چهار همسر را می‌تواند انتخاب بکند و بقیه را رها کند.

«و لو لم یزد عددهن عن القدر المحلل له کان عقدهن ثابتا» اگر همین چهار همسر را داشت یا کمتر از چهار همسر، تکلیفی دیگری ندارد؛ ولی اگر بیش از چهار همسر دائمی داشت، مکلف است چهار همسر را انتخاب کند و بقیه را رها کند.

در این جهت فرقی نیست که همه این همسرها آمیزش شده باشند، یا هیچ کدام آمیزش نشده باشند، یا بعضی آمیزش شده باشند و بعضی آمیزش نشده باشند، این سه‌تا مسأله یکسان است، این یک؛ عقد اینها می‌خواهد همزمان باشد یا بعضی‌ها مقدم بر بعضی باشند، این هیچ اثری ندارد، این دو؛

 

بررسی روایت سنن بیهقی

عمده آن است که روایتی در نصوص ما، خاصه نیست. «غیلال» وقتی اسلام آورد آنچه که از سُنن بیهقی[5] و سایر مدارک اهل سنت رسیده است این است که بیش از چهار همسر داشت، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او فرمود: «أمسک أربعاً و فارق سائرهنّ».

تنها روایتی که دست ما هست؛ یعنی فقه خود ما شیعه‌ها هست،[6] همین است که از اهل سنت نقل شده است. معلوم می‌شود به اینکه اگر یک روایتی را آنها نقل بکنند، یک؛ حالا از نظر ما یا صحیح یا حسن یا موثق باشد، بلکه «موثوق الصدور» باشد، دو؛ مورد عمل فقهای ما هم هست، سه؛ اختصاصی ندارد که احکام ما از روایاتی باشد که از طریق ما نقل شده است.

اگر روایت «موثوق الصدور»ی از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا از امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که مورد قبول آنهاست نقل شده، برای ما معتبر است. در این مسأله مهم که اختلافی در کار نیست، تنها سند همین است که از پیغمبر نقل شده است و ناقل آن هم اهل سنت هستند. فرمود: «أمسک أربعاً و فارق سائرهنّ».

این «امساک» به معنای این است که بیش از چهار همسر جائز نیست، نه داشتن چهار همسر واجب است. این امر در مقام توهم حذر است نسبت به این چهارتا، نه اینکه واجب است چهارتا همسر داشته باشد؛ یعنی بیش از چهارتا جائز نیست، این یک مطلب.

 

فروعات مستفاد از حدیث

چند فرع است که مرحوم محقق از همین حدیث شریف استفاده می‌کنند، اینها را که بررسی می‌کنیم می‌بینیم که مورد اتفاق اصحاب هم هست.

 

تفاوت بین اصول اربع مأه و کتب اربعه

خیلی از چیزها هست که به ما نرسیده است. بارها گفته شد به اینکه بین کتب أربعه و اصول أربع‌مأة متأسفانه یک گسستی راه داده است. الآن دست ما در بخش‌هایی از مسائل دین از نظر تواتر خالی است.

الآن ممکن است وقتی شما به فلان مسأله مراجعه می‌کنید می‌بینید که هزار کتاب در این زمینه نوشته شده است؛ حالا یا کتاب مستقل است یا پایان‌نامه است یا رساله است یا مقاله است، به هر حال هزار محقق در این زمینه کار کردند، انسان خیال می‌کند که این متواتر است.

وقتی سه چهار قرن جلوتر می‌رود به عصر مرحوم مجلسی می‌رسد، معلوم می‌شود که این هزار کتاب به دویست کتاب می‌رسد. یکی دو قرن از عصر مجلسی(رضوان الله علیه) می‌گذریم می‌بینیم که این هزار کتاب به صد کتاب می‌رسد.

یکی دو قرن باز جلوتر می‌رویم می‌بینیم که این صد کتاب به ده کتاب می‌رسد. یک قدری جلوتر می‌رویم به کتب أربعه می‌رسیم می‌بینیم که سند همه این حرف‌های کتب أربعه هست و این ده‌تا به چهارتا کتاب می‌رسد.

این کتب أربعه را که تحقیق می‌کنیم معلوم می‌شود که از سه نفر است، از چهار نفر نیست؛ چون تهذیب و استبصار که از شیخ طوسی است، کافی از مرحوم کلینی است، من لا یحضر فقیه هم که از مرحوم صدوق است، پس سه نفر نقل کردند. یک قدری جلوتر می‌رویم تحقیق می‌کنیم می‌بینیم که بعضی از امور را خود مرحوم شیخ طوسی از کلینی یا از صدوق نقل می‌کند، پس می‌شود دو نفر.

یک قدری جلوتر می‌رویم می‌بینیم که هر دو بزرگوار؛ یعنی کلینی و صدوق از یک نفر نقل کردند به نام «زراره». الآن که ما از اینجا شروع کردیم هزار کتاب می‌بینیم؛ اما وقتی به آن نقطه آغازین می‌رسیم، می‌بینیم که یک نفر نقل کرده است، این می‌شود خبر واحد.

 

شرطیّت تواتر در همه طبقات در حدیث متواتر

ما اینجا هزار را می‌بینیم خیال می‌کنیم که این تواتر است، تواتر باید در تمام این طبقات محفوظ باشد؛ چون در تواتر این است که خود شخص ببیند، این تواتر نیست؛ اگر هزار نفر از یک نفر نقل کردند، این باز می‌شود «خبر واحد»؛ مثلاً مسلّم است که «زراره» این روایت را گفته و از او نقل کردند؛ اما «زراره» که نقل می‌کند بیش از یک نفر نیست.

ما در همه روایات تواتر نمی‌خواهیم، خبر واحد برای ما حجت است؛ اما وقتی به اصول اعتقادی می‌رسیم یا به مسائل مهم می‌رسیم، اینجا تواتر لازم است؛ چون اصول دین با خبر واحد ثابت نمی‌شود. «اصول» را برای همین گذاشتند که کجا خبر واحد حجت است و کجا تواتر لازم است؟

در احکام جزئی فرعی بله، خبر واحد کافی است، لذا آنچه را که مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) نقل می‌کند هیچ کسی اشکالی از این جهت نمی‌کند؛ خبر واحد است و خبر واحد هم حجت است.

اما وقتی به مسائل کلامی یا مسائل فلسفی که درباره خدا و قیامت و معاد و مانند آن است می‌رسیم، به اصول دین می‌رسیم، دست ما کوتاه می‌شود؛ مگر اینکه محقق و پژوهشگری بتواند آن قرائن حافّه را فراهم بکند که بشود خبر واحد محفوف به قرائن قطعیه، تا کار تواتر را انجام بدهد.

 

حجت شدن خبر موجود در منابع اهل سنت با پذیرش اصحاب

غرض این است که اعراض همان‌طوری که درباره روایت‌های اهل سنت مانع حجیت است، درباره ما هم همین‌طور است؛ پذیرش همان‌طوری که درباره روایت ما حجت است، درباره روایات آنها هم حجت است. این روایتی که حضرت به «غیلال» فرمود: «أمسک أربعاً و فارق سائرهنّ»، این مورد قبول اصحاب ما هست.

 

ترسیم رابطه اصول اربع مأة با کتب اربعه

اصول أربع‌مأة عبارت از این است که اگر ما رابطه اصول أربع‌مأة را با کتب أربعه ترسیم بکنیم، بسیاری از مسائل برای ما به عنوان تواتر حل می‌شود؛ یعنی آنچه که به صورت خبر واحد است، به صورت تواتر حل می‌شود.

چون خیلی از این اصحاب که خدمت حضرت می‌رسیدند قلم و کاغذ و مانند آن همراه آنها بود، بیانات نورانی حضرت را ضبط می‌کردند. اینکه می‌بینید مرحوم شیخ طوسی در فهرست دارد که مثلاً «حمران» این است، «زراره» این است، «أبان» این است، «و له اصل، و له اصل»؛ یعنی کتاب دارد او.

این مثل یک سائل رهگذر نیست که از حضرت سؤال بکند و عبور بکند، نه، به مکتب حضرت می‌رفت سؤال می‌کرد و می‌نوشت، عرضه می‌داشت و حضرت هم امضا می‌کرد یا قولاً یا فعلاً، این می‌شد «اصل».

چهار اصل از این اصول به وسیله شاگردان خاص امام باقر و امام صادق و برخی از ائمه دیگر(علیهم السلام) به عنوان بزرگ‌ترین میراث فقهی و کلامی و دینی ما از این بزرگان رسیده است.

 

نمی‌توان روات کتاب کافی را ضعیف خواند

منتها در اثر حکومت طاغیان این رابطه یک مقدار ضعیف شد. برخی‌ها متأسفانه این هشت جلد کافی اعم از اصول کافی و فروع کافی را به سه جلد تبدیل کردند به عنوان صحیح کافی؛ آنهایی که پیش مرحوم کلینی شناخته شده بود و موثق بود که ما به آنها دسترسی نداریم، حداکثر این است که بگوییم این آقا را نمی‌شناسیم، اما نمی‌توانیم بگوییم این آقا ضعیف است!

این آقا را نمی‌شناسیم درست است، برای اینکه رابطه ما قطع است؛ اما مرحوم کلینی او را شناخت با وثاقتی که داشت و از او نقل کرد، نمی‌شود گفت حالا چون ما نمی‌شناسیم این مردود است و باید رد کرد.

اگر حدیث مثل قرآن مهجور نمی‌شد و رابطه کتب أربعه با اصول أربع‌مأة تثبیت می‌شد و می‌شد حدیث زنده بماند، خیلی از مسائل برای ما روشن‌تر بود.

الآن هم اگر پژوهش بشود شاید بشود این تواتر را حفظ کرد، یک؛ و اگر تواتر حفظ نشد، آن قرائن حافّه او را ضمیمه بکند که بشود خبر واحد محفوف به قرینه قطعیّه، دو؛ آن‌وقت دست ما پُر است.

 

انتقاد به محجور بودن قرآن و حدیث در حوزه علمیّه

 فقط ما بلد هستیم حرف بزنیم «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن‌»؛[7] نه قرآن در حوزه‌ها مطرح است، نه حدیث علمی مطرح است. وظیفه‌ ما این است که این کتب أربعه را با اصول أربع‌مأه هماهنگ کنیم که دست ما پُر باشد، فقه ما الآن این را ندارد و دست آن خالی است.

این‌طور نیست که مثلاً یک روایتی بود، چه روایت «فیروز دیلمی» که در بحث قبل گذشت، چه روایت «غیلان» که امروز مطرح است، اگر شیعه چیزی می‌داشت، می‌گفت؛ اما این حرف‌هایی است که اهل سنت از سنن بیهقی نقل کردند که حضرت فرمود: «أمسک أربعاً و فارق سائرهن».

این امر هم در مقام توهم حضر است، معنای آن این نیست که حتماً واجب است چهار‌تا همسر داشته باشید. پس اگر این همسرهای متعدّد که عقد دائم هستند، همه‌ آنها آمیزش شده باشند یا هیچ کدام آمیزش نشده باشند، یا بعضی آمیزش شده باشند و بعضی آمیزش نشده باشند، از این جهت فرقی نیست.

 

بررسی مقصد ثانی

حالا عمده «کیفیت اختیار» است. مقصد دوم که «کیفیت اختیار» است این است، می‌فرماید: «المقصد الثانی فی کیفیة الاختیار» که این مرد موظف است چهار‌تا نگه بدارد و بقیه را طلاق بدهد یا رها کند.

اختیار «إما بالقول الدال علی الإمساک»[8] است؛ چون مستحضرید انسانی که بخواهد در چیزی تصرف بکند، یا طبق پیمان است که می‌شود عقد؛ حالا یا نظیر بیع است که عین را تملیک می‌کند یا نظیر اجاره است که منفعت را تملیک می‌کند یا نظیر عاریه است که انتفاع را، انتفاع غیر از منفعت است و این دو هم غیر از عین هستند؛ بیع یک چیزی دیگر است، اجاره چیزی دیگر است، عاریه چیزی دیگر است؛ اینها باید باشد حالا یا «بالقول» است یا «بالفعل» است، معاطاتی است یا غیر معاطاتی است باید باشد.

 

عدم احتیاج به قول و فعل در بعضی از امور مثل ارتداد

بعضی از امور است که اصلاً لفظ نمی‌خواهد، چه اینکه فعل هم نمی‌خواهد؛ چه بدانند و چه ندانند، این فصل و وصل حاصل می‌شود؛ مثل ارتداد ـ معاذالله ـ که شخص چه بداند و چه نداند همین‌که مرتد شد، عقد زوجیت بین او و همسر او منفسخ می‌شود، و چه بداند و چه نداند یا آگاه باشد به مسأله یا نه، اگر توبه کرده است، این عقد منفسخ شده برمی‌گردد در صورتی که عدّه نگذشته باشد.

این انفساخ عقد «بالإرتداد»، این بقای عقد و رجوع عقد به حالت اولیه «بالتوبه»؛ این نه از سنخ از عقد است و نه از سنخ ایقاع؛ نه فعل می‌خواهد و نه قول؛ نه شخص باید «رجعتُ» بگوید و نه «فسختُ» بگوید، این به هیچ وجه به فعل او، به قول او، به انتخاب او وابسته نیست، بلکه یک امر قهری است. این‌گونه از امور قبلاً هم بحث آن گذشت.

 

بررسی ماهوی امساک

یک وقت است که عقد نیست، ایقاع است؛ مثل نکاح که با طلاق فرق دارد، اما هر دو یک لفظ خاص می‌خواهند و هیچ کدام بدون لفظ خاص نیست. این «إِنَّمَا یُحَلِّلُ الْکَلَامُ وَ یُحَرِّمُ الْکَلَام‌»؛[9] هم در برابر این است که معاطات کافی نیست در مسأله نکاح و طلاق، هم لفظ خاص می‌طلبد.

اما اینجا نه از سنخ نکاح است، نه از سنخ طلاق. اینکه فرمود چهار نفر را نگه دار، نه معنای آن این است که این شوهر بگوید که من «إخترتُ اربعاً» و نام ببرد! این کار لازم نیست.

درباره نگهداری چهار‌تا؛ نه قول لازم است، نه فعل لازم است، نه رضای باطنی لازم است و نه کراهت باطنی مانع است، هیچ چیزی نمی‌خواهد! این چهار‌تا زن اوست.

نسبت به آن بقیه که آنها را باید رها کند بحث است که آیا قول است یا فعل است یا انشاء است؛ چه قول باشد و چه فعل، کافی است، یک؛ از سنخ انشا است، دو؛ از سنخ ایقاع است، سه؛ رضای آن زن‌ها دخیل نیست؛ نظیر طلاق است، این چهار نفر را نگه می‌دارد و بقیه را می‌گوید بروید به خانه‌هایتان.

 

کفایت یا عدم کفایت رضایت باطنی در عقود و ایقاعات مختلف

یا با قول می‌گوید، یا کاری انجام می‌دهد که نشانه آن باشد که حاضر نیستم با شما زندگی را ادامه بدهم، ایقاع است از سنخ عقد نیست تا رضایت آنها شرط باشد. بعضی از امور است که قول لازم نیست، فعل لازم نیست، رضای باطنی کافی است. یک وقت انسان می‌خواهد مال کسی را مالک بشود، این عقد می‌خواهد.

یک وقتی می‌خواهد در مال کسی تصرف بکند و از منفعت او بهره ببرد، این نه از سنخ ایقاع است، نه از سنخ عقد است؛ نه عقد قولی می‌خواهد و نه عقد فعلی یعنی معاطات می‌خواهد، صِرف رضا کافی است.

همین توقیع مبارک که دارد: «لَا یَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِطِیب نَفْسهُ»[10] همین است؛ انسان می‌خواهد در خانه برادر، در خانه فامیل، در خانه دوست نماز بخواند یا بنشیند، می‌داند او راضی است؛ مسافرت کرده و کلید را هم داد دست او؛ حالا یا زیر مجموعه ﴿أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ﴾ است یا عناوین دیگر است.

وارد حجره دوستش شده می‌خواهد دو رکعت نماز بخواند یا آنجا بنشیند مطالعه کند، این صِرف علم به رضای آن طرف کافی است.

این «لَا یَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِطِیب نَفْسهُ»؛ نه از سنخ عقد است و نه از سنخ ایقاع است؛ نه از سنخ عقد قولی است و نه از سنخ معاطات است، هیچ چیزی نیست، صِرف رضای باطنی کافی است.

مسأله رجوع، ایقاع است؛ نه مثل اصل نکاح که عقد باشد و نه مثل طلاق است که لفظ خاص بخواهد، همین‌که کاری انجام بدهد یا فعلی انجام بدهد که در زمان طلاق رجعی به همسرش برمی‌گردد، کافی است.

اینجا آن هم لازم نیست؛ یعنی نظیر رجوع نیست که از سنخ ایقاع باشد، از آن هم نیست؛ هر کاری بخواهد انجام بدهد که نشانه آن است که من بقیه را مایل نیستم و آنها هم فهمیدند، آنها باید بروند.

 

چگونگی دلالت عبارت «طلّقتکِ» بر اختیار

فرمود به اینکه چهار‌تا رها می‌کند «و ثبت عقد البواقی»؛ حالا این چهار‌تا کدام‌اند و بقیه کدام هستند؟ «و لو قال لواحدة طلقتک صحّ نکاحها»؛ حالا این چهارتا را می‌خواهد انتخاب بکند و آن چهارتا را می‌خواهد رها کند.

اگر به یکی از اینها گفت که «طلّقتکِ» من تو را طلاق دادم، معلوم می‌شود که این یکی جزء آن چهارتاست که قبول کرده است، چرا؟ برای اینکه اگر قبول نکرده بود چگونه می‌گوید من تو را طلاق دادم؟! این را از کجا می‌گویند؟ می‌گویند به اینکه لفظ چه صریح باشد، چه تضمّنی باشد، چه التزامی باشد، چه کنایه‌ای باشد، کافی است.

از اینکه گفته من تو را طلاق دادم، معلوم می‌شود که تو تاکنون در نکاح من بودی و من تو را اختیار کردم که باشی، الآن دارم طلاق می‌دهم، پس این جزء چهار نفری است که قبول کرده است، اینها را می‌گویند جزء معنی کنایه‌ای اوست. می‌گویند نه قول لازم است و نه فعل معین؛ بلکه هر کدام از اینها صریح باشد یا کنایه باشد کافی است.

«و لو قال لواحدة طلّقتکِ صح نکاح ها و طلّقت و کانت من الأربع» که جزء این چهارتایی است که انتخاب کرده است، «و لو طلق أربعاً اندفع البواقی» اگر چنانچه این چهار‌تا را طلاق بدهد، کلاً از بین رفتند، چرا؟ برای اینکه این چهار‌تا را که طلاق داد.

یعنی این چهار‌تا را من به عنوان همسری قبول کردم، اگر به عنوان همسری قبول نکرده بود که نمی‌توانست طلاق بدهد، پس کلاً از بین می‌رود. به این مقدار از کنایه می‌خواهند اکتفا بکنند؛ برای اینکه «ثبت نکاح المطلقات» اولاً؛ «ثم طلقن بالطلاق» ثانیاً؛ «لأنه لا یواجه به إلا الزوجة» وقتی که می‌گوید من تو را طلاق دادم؛ یعنی تو را به عنوان همسری قبول دارم که بعد طلاق می‌دهم؛ پس جزء چهار زنی است که قبول کرده است.

 

انواع فصل و وصل در عقود و ایقاعات و انشائات

بنابراین در اصل این محدوده معلوم می‌شود که فصل و وصل چند قسم است: یک قسم اصلاً به انشاء و اراده و خواست طرف وابسته نیست؛ مثل ارتداد ـ معاذالله ـ که چه بداند و چه نداند، «ینفصل و ینفسخ العقد»؛ توبه چه بداند و چه نداند، «یتصل العقد»؛ این نه عقد است، نه انشاء است، نه علم است و نه آگاهی است، بلکه حکم فقهی است که بر آن مترتّب است.

یک وقتی است از سنخ ایقاع است؛ مثل طلاق، مثل رجوع. یک وقت است از سنخ عقد است؛ مثل خود عقد نکاح و مانند آن. فرق اساسی رجوع و اختیار این است که آنجا ایقاع است، انشاء است و این از سنخ ایقاع و انشاء به آن صورت نیست البته، بلکه شبیه آن است.

در طلاق لفظ خاص معتبر است، در انتخاب یکی از اینها لفظ خاص معتبر نیست یا در رهایی اینها لفظ خاص معتبر نیست. اینکه فرمود: «أمسک أربعاً و فارق سائرهنّ»، بیش از چهار‌تا را رها کن! نه از «فارق» لفظ خاص درمی‌آید، نه از «أمسک» کلمه مخصوص در می‌آید.

این انشاء است، یک؛ نظیر توبه نیست که از سنخ انشاء نباشد، توبه یک حساب دیگر انشایی دارد با خدای سبحان؛ اما نسبت به بقای نکاح از سنخ انشاء و مانند آن نیست.

لذا این روایت یعنی به «غیلان» که فرمود: «أمسک أربعاً و فارق سائرهنّ»، از طرق اهل سنت نقل شد، یک؛ «موثوق الصدور» است، دو؛ مورد عمل اصحاب است، سه؛ و هیچ اختلافی بین اصحاب نیست، چهار؛ لفظ خاص هم معتبر نیست، پنج؛ شبیه ایقاع است، شش؛ نظیر طلاق هم نیست و مانند آن، بلکه از این جهت نظیر رجوع است. حالا ذیل یک فرعی دارد مربوط به «ظِهار» و «ایلاء» که ـ إن‌شاءالله ـ روز شنبه مطرح می‌شود.

 

بیان مباحث معنوی و اخلاقی

حالا چون روز چهارشنبه است به مناسبت این مناجات شعبانیه و همچنین در آستانه میلاد حضرت هستیم، این مطالب را عنایت داشته باشیم خوب است؛ چون در واقع الآن ما در کنار سفره آن حضرت هستیم و همه این برکات به وسیله آنهاست. اصل کار را مواظب باشیم!

 

برکات «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»

اینکه به ما گفتند هر کاری که می‌کنید اول بگویید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»،[11] البته یک ادب دینی است و ثواب دارد، لکن این یک قرنطینه است. هر حرفی که می‌خواهد بزند مستحب است که بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»، کاری که می‌خواهد بکند بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ».

این یک قرنطینه است، یک ایست بازرسی است؛ یعنی یک لحظه فکر بکنید ببینید که آیا اگر شما نبودید باز هم این حرف را می‌زدید؟! اگر این کار به نفع شما نبود باز هم می‌گفتید یا نه؟! این قرنطینه معنای آن این است که حتماً این کار یا واجب است یا مستحب. اگر کاری واجب یا مستحب نباشد که آدم نمی‌تواند بگوید خدایا! به نام تو.

 

حب و بغض نسبت به خود

مطلب دیگر این است که «حُبُّکَ الشَّیْ‌ءَ یُعْمِی وَ یُصِم‌»،[12] یک؛ «بغض الشیء» هم «یعمی و یصم». اگر انسان به یک چیزی خیلی علاقمند بود؛ به یک لباسی علاقمند بود، به یک غذایی علاقمند بود، دیگر به آثار منفی آن فکر نمی‌کند که برای او ضرر دارد.

از نظر معرفت‌شناسی حبّ و بغض اثر دارد؛ چون وقتی انسان به یک چیزی دل بست فقط خوبی آن را می‌بیند، یا جنبه اثباتی آن را می‌بیند. اگر نسبت به چیزی کراهت داشت، نقص آن را، عیب آن را مشاهده نمی‌کند؛ لذا هم از نظر روان‌شناسی این بیان نورانی اثر دارد، هم از نظر معرفت‌شناسی. «حب الشیء یُعمی و یُصِم»، «بغض الشیء» هم «یُعمی و یُصم».

مشکل ما این است که خودمان را خیلی دوست داریم؛ اما آن خودی که باید دوست داشته باشیم آن را دوست نداریم، آن خودی که نباید دوست داشته باشیم مگر ابزاری، آن را دوست داریم.

 

تصریح قرآن به دو نوع «خود» در قرآن

در قرآن کریم می‌فرماید اینها دوتا «خود» دارند؛ آن خود اصلی‌ را فراموش کردند: ﴿وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾،[13] اینها خودشان را فراموش کردند، این خود اصلی ماست. یک خود فرعی داریم که محدوده وهم ما، خیال ما، شهوت ما، غضب ماست، این هم خود ماست، منتها مرحله نازل است.

ما به این خیلی علاقمند هستیم؛ لذا در روزهای جبهه و جنگ آیه دارد به اینکه: ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾، اینها فقط به فکر خودشان هستند.

همین‌ها که در سوره «حشر» فرمود اینها خودشان را فراموش کردند، درباره همین‌ها که فرمود: ﴿لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾، درباره همین‌ها می‌فرماید که اینها فقط به فکر خودشان هستند، این کدام خود است؟ ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾، اینها فقط به فکر خودشان هستند.

 

تفسیر کلمه «انفسهم» در آیه ﴿لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾

پس ما آن خود اصلی را که فرمود: ﴿لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾، آن را فراموش کردیم؛ این خود فرعی را که مرحله نازله است که ابزار کار ماست و دوست ما نیست اما به فکر او هستیم، لذا می‌بینید هیچ کسی نیامده بگویید که آن آیه با این آیه چگونه جمع می‌شود با اینکه خدا فرمود آیات قرآن یکدست هستند و هیچ اختلافی با هم ندارند؟

﴿لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً﴾[14] چرا اختلاف نگرفتند؟ برای اینکه آن خود، غیر از این خود است. اینکه گفتند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»،[15] آن خودی است که الآن فراموش شده است.

لذا به تعبیر سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» تقریباً به منزله عکس نقیض این آیه است: ﴿لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾. این آیه چه می‌خواهد بگوید؟

آیه می‌خواهد بگوید اگر کسی خدا را فراموش کرده، خدا إنسا می‌کند او را، او خودش را هم فراموش می‌کند؛ یعنی «مَن نسی الله ینسی نفسه»، عکس نقیض آن این است که «مَن لم ینسی نفسه لم ینسی الله»؛ یعنی «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ».

این حدیث شریف «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» به منزله عکس نقیض آیه سوره مبارکه «حشر» است، فرمود اگر خدا را فراموش کردید خودتان را هم فراموش می‌کنید. پس اگر کسی خودش را فراموش نکرد، معلوم می‌شود خدا را فراموش نکرد؛ پس «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ». این ارتباط تنگاتنگ عبد و مولا را می‌بینید!

 

توصیه به اظهار گدایی از خدا

به ما گفتند این‌قدر اظهار گدایی نکنید، فقر چیز خوبی است، احساس فقر چیز خوبی است، این‌قدر احساس احتیاج نکنید، مدام نگویید محتاجم! محتاجم! یک قدری هم ناز بکنید. این دعای مناجات شعبانیه دعای ناز است، نه نیاز. دعای نیاز در ادعیه فراوان دیگر هم هست.

وجود مبارک ولیّ‌ عصر که الآن همه ما و همیشه مخصوصاً در این ایام مهمان حضرت هستیم، به ما گفت شما راه نیاز را که آبای من به شما گفتند می‌دانید، حالا من راه ناز را به شما می‌گویم تا یک قدری با خدا ناز کنید و حال کنید.

 

یاد دادن ناز کردن برای خدا در دعای افتتاح

این دعای نورانی افتتاح شب‌های ماه مبارک رمضان از ناحیه مقدسه است، این دعای «افتتاح» «اللَّهُمَّ إِنِّی أَفْتَتِحُ الثَّنَاءَ بِحَمْدِک‌» از ناحیه مقدسه است. چند سطر این دعا را که خواندیم به این جمله می‌رسیم که خدایا! من که روز روزه گرفتم و شب دارم با تو حرف می‌زنم، می‌خواهم با تو حال کنم! «مُدِلًّا عَلَیْکَ»؛[16]

«إدلال» یعنی «دَلال»، یعنی «غنج»، یعنی «ناز»؛ «إدلال» غیر از «دلیل» است، آن یک راه دیگر است، «اَدَلَّ» یعنی ناز کرد، «مُدِلًّا عَلَیْکَ»، من می‌خواهم ناز کنم، چطوری ناز کنیم؟ برای اینکه پدران من در مناجات شعبانیه گفتند که این‌قدر نگویید ما گداییم! گداییم! گداییم! آن را که هستیم، با خدا ناز کنید.

چه کسی می‌تواند با خدا ناز کند؟ آن‌که نزدیک باشد. به خدا عرض کنید خدایا! ـ حالا آن «کمال انقطاع» و اینها سر جایش محفوظ ـ اگر به من بگویی چرا گناه کردی و مؤاخذه بکنی، من هم به تو می‌گویم چرا نبخشیدی؟ «إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ»؛[17] این یعنی چه؟ این ناز است.

پس ما می‌توانیم از آن چاه دربیاییم این‌قدر نزدیک بشویم، نزدیک بشویم که با خدایمان حال کنیم، این خداست! این مناجات همه ائمه است و اختصاصی به حضرت امیر ندارد. این «کمال انقطاع» سر جایش محفوظ است. این فراز و فرود این دعا همین است، در دنیا هم این را می‌توانیم بگوییم، در قیامت هم این را می‌توانیم بگوییم.

قیامت روزی است که اصلاً کسی حق حرف ندارد: ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً﴾.[18] خدایا! اگر یک وقتی اعتراض بکنی بگویی چرا گناه کردی؟ من هم می‌گوییم تو آقایی، تو چرا نبخشیدی؟ چرا می‌خواهی آبروی مرا ببری؟ «إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ»، یعنی مؤاخذه می‌کنم.

 

دستی که به سوی خدا بلند شد، خالی بر نمی گردد

ما با چنین خدایی روبرو هستیم، پس معلوم می‌شود که خدا خیلی نزدیک است. چه چیزی خواستیم که به ما نداد؟ این از امام سجاد است و از سایر ائمه هم هست که معمولاً دستی که به طرف خدا می‌رود، این را به صورت می‌مالیدند و می‌گفتند این دست، خالی بر نمی‌گردد.[19]

یقیناً یک چیزی ذات أقدس الهی به انسان داعی می‌دهد، یا زود، یا دیر، یا همان را، یا مشابه آن را یا بهتر از آن را، اگر همان مصلحت بود همان را می‌دهد، نشد چیزی دیگر عطا می‌کند، دستی که به طرف خدا باز شد، خالی بر نمی‌گردد.

 

امکان ناز و نیاز با خداوند

ما چنین معبودی را داریم! درست است که گدایی گدایی گدایی گدایی گدایی! اما آقایی هم هست داخل آن، اظهار غنا هم هست داخل آن. هم «دَلال» داخل آن هست هم «ناله»؛ هم «سِلَاحُهُ‌ الْبُکَاء»[20] داخل آن است. و این را هم «إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ» با ناله انسان می‌گوید، با اشک می‌گوید، اما این راه باز است.

نمی‌گویند بروید کنار، با خدا نمی‌شود این‌طور حرف زد، نخیر! با خدا می‌شود این‌طور حرف زد؛ اما در صورتی که این زبان، زبان الهی باشد، جزء نام او و جزء یاد او نباشد.

«ما و وصال یار از هر کار توبه» خدا غریق رحمت کند مرحوم فیض را! شیخنا الاستاد مرحوم حکیم الهی قمشه‌ای هم همین را دارد: «ما و وصال یار از هر کار توبه»؛ آن‌وقت «مَنْ ذَا الَّذِی‌ ذَاقَ‌ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِکَ»[21] این است، آن دعای اوائل ماه مبارک رمضان که «وَ أَذِقْنِی فِیهِ حَلَاوَةَ ذِکْرِک‌».[22]

 

عمومیّت زمانها و مکانها برای ناز و نیاز در درگاه الهی

حالا اگر هر شب کسی این حرف را بزند، باز راه باز است، چون هر شب می‌تواند و هر روز می‌تواند دعای مناجات شعبانیه را بخواند؛ منتها حالا قصد ورود لازم نیست که حالا چون در این ماه آمده در ماه‌های دیگر نتوانند بخوانند.

ما با چنین خدایی روبرو هستیم، چرا با او حال نکنیم؟! با هر زبانی که هست اول با او حرف بزنیم، چرا درِ خانه این و آن می‌رویم؟! اگر به حرم می‌رویم برای اینکه آنجا ذات أقدس الهی بیشتر از جاهای دیگر حضور و ظهور دارد.

همه زمان‌ها یکی است، اما شب‌های جمعه فرق می‌کند؛ همه مکان‌ها یکی است، اما حرم فرق می‌کند، ولی با او داریم حرف می‌زنیم و اینها هم کسانی هستند با او مربوط هستند با او مأنوس هستند، حرف‌های او را دارند نقل می‌کنند.

اینها را آنها به ما یاد دادند که شما می‌توانید با خدا حال کنید، ناز کنید و گاهی هم گله بکنید، یک چنین خدایی است! آن‌وقت چرا ما در دعاهایمان ناامید باشیم! امیدواریم همه ادعیه برای همه شما بزرگواران مستجاب باشد./902/241/ح

 

[1] سوره آل عمران: 3، آیه19.

[2] سوره آل عمران: 3، آیه113.

[3] سوره حج: 22، آیه17.

[4] شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج‌2، ص239.

[5] السنن الکبرى للبیهقی، ج7، ص184.

[6] مسالک الأفهام إلى تنقیح شرائع الإسلام، الشهید الثانی، ج‌7، ص377.

[7] دعائم الإسلام، قاضی نعمان مغربی، ج‌1، ص28.

[8] شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج‌2، ص239.

[9] الکافی، الشیخ الکلینی، ج5، ص201، ط.الإسلامیة.

[10] نهج الحق و کشف الصدق، الحلی، ص493.

[11] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرالعاملی، ج7، ص170، ابواب الذکر، باب17، حدیث4، ط آل البیت.

[12] المجازات النبویة، السیدالشریف الرضی، ص171.

[13] سوره حشر: 59، آیه19.

[14] سوره نساء: 4، آیه82.

[15] مصباح الشریعة، المنسوب للامام الصادق ع، ص13.

[16] مصباح المتهجد، الشیخ الطوسی، ج1، ص578.

[17] الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحدیثة)، السید بن طاووس، ج‌3، ص296.

[18] سوره نبأ: 78، آیه38.

[19] عدة الداعی و نجاح الساعی، ابن فهد الحلی، ص68.

[20] مصباح المتهجد، الشیخ الطوسی، ج‌1، ص361.

[21] بحار الأنوار، العلامه المجلسی، ج‌94، ص148، ط موسسه الوفاء.

[22] الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحدیثة)، السید بن طاووس، ج‌1، ص275.

 

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۵ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۵۲:۰۶
طلوع افتاب
۰۶:۲۳:۱۵
اذان ظهر
۱۳:۰۵:۰۲
غروب آفتاب
۱۹:۴۶:۱۰
اذان مغرب
۲۰:۰۳:۵۴