به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله سید احمد علمالهدی؛ امام جمعه شهر مقدس مشهد در چهارمین جلسه سال تحصیلی جاری درس خارج فقه حکومتی ولایت فقیه که در تاریخ یکشنبه 19 شهریورماه سال 96 در مدرسه علمیه عالی نواب مشهد مقدس برگزار شد، به موضعگیری علما در قبال انقلاب مشروطه اشاره کرد و گفت: در انقلاب مشروطیت علماء به سه دسته تقسیم شدند. دستهی اول مشروطهخواهانی بودند که با علم و درایت و فهم از آن حمایت کردند. دستهی دوم مخالفین مشروطه بودند که بر اساس برخی مبانی فقهی با آن مخالف بودند. دستهی سوم مشروطهخواهانی بودند که بعداً به سبب مسائلی از مخالفین شدید آن شدند.
وی در ادامه افزود: نکتهی مهم این است که موضعگیری فقهاء بر اساس مبانی فقهی است و نمیتوان مخالفتها را حمل بر عدم بصیرت و تحجّر و طرفداریها را هم متّهم به روشنفکری و غربزدگی کرد؛ این روحیّات ممکن است برای افراد کمسواد رخ بدهد، ولی در خصوص فقهاء اینچنین نیست.
امام جمعه شهر مقدس مشهد با اشاره به اینکه مخالفتها و موافقتهای فقهاء با مشروطه، بر اساس مبنای فقهی بود گفت: البتّه نقطهی مشترک تمام فقهای این دو گروه، اعتقاد به ولایت فقیه بود. تمام مباحث دیروز و امروز بر سر همین کلمه است که ولایت فقیه اصل مشترکی بود که همه به آن اعتقاد داشتند و اینطور نیست که بگوییم کسانی که طرفدار مشروطه بودند، مخالف ولایت فقیه بودند.
تقریر درس
آیت الله علم الهدی در جلسه گذشته به دیدگاه مرحوم نائینی درباره مشروطه اشاره کرد و گفت: مرحوم نائینی در کتاب تنبیه الامّه در ابتدا سه مقدّمه شرعی را برای قضیه مشروطه مطرح مینماید و در پایان اینگونه نتیجه می گیرد که هنگامی که در حکومت قاجار سه غصب صورت گرفته است و مشروطه که در آن یک غصب است و اگر بتوانیم حکومت را از سه غصب منتقل کنیم به یک غصب، بهتر است لذا مشروطه را نه به عنوان حکومتی کاملاً حق، بلکه بهتر از استبداد تلقّی می نماید.
بسم الله الرّحمن الرّحیم بحث ما دربارهی اوضاع سیاسی دوران مشروطیّت و مرحلهی چهارم از مراحل چهارگانهی تتبّع آراء فقهاء در نظریهی ولایت فقیه بود.
موضعگیری علما در قبال انقلاب مشروطه
در انقلاب مشروطیت علماء به سه دسته تقسیم شدند.
دستهی اول مشروطهخواهانی بودند که با علم و درایت و فهم از آن حمایت کردند.
دستهی دوم مخالفین مشروطه بودند که بر اساس برخی مبانی فقهی با آن مخالف بودند.
دستهی سوم مشروطهخواهانی بودند که بعداً به سبب مسائلی از مخالفین شدید آن شدند.
نکتهی مهم این است که موضعگیری فقهاء بر اساس مبانی فقهی است و نمیتوان مخالفتها را حمل بر عدم بصیرت و تحجّر و طرفداریها را هم متّهم به روشنفکری و غربزدگی کرد؛ این روحیّات ممکن است برای افراد کمسواد رخ بدهد، ولی در خصوص فقهاء اینچنین نیست.
آقای حکیمی[1] نقل میکردند که وقتی مرحوم خوانساری[2] بیمار شدند، من رفتم خدمت ایشان که از صحبتهایی که علیه ایشان (بخاطر عدم همراهی ایشان با انقلاب) زده بودیم، استحلال نماییم. مرحوم خوانساری رحمه الله به ایشان گفته بود که چرا عمامه نگذاشتهاید؟! الان که موقعیّت علما و روحانیون خوب شده است!
آقای حکیمی به ایشان میگویند که آمدهام به خاطر بعضی مباحث از شما عذرخواهی کنم و حلالیّت بطلبم. ایشان گفت که شما به من چه گفتید؟ گفتهاید که ساواکی یا طرفدار شاهم؟ آقای حکیمی میگوید که گفتم شما به روز نیستید و از مسائل زمانه آگاهی ندارید.
مرحوم خوانساری گفتند که اتّفاقاً من هم تمام آن مسائل را میدانستم و بر ضدّ شاه بودم و همهی صحبتهای امام خمینی را هم قبول داشتم، فقط در یک نقطه با ایشان اختلاف نظر داشتم و آن این که بعد از انقلاب و براندازی حکومت پهلوی، حکومت را بایستی به چه کسی بدهیم؟ نه فقیهی سراغ داشتم که او را توانمند بدانم و نه سیاستمداری که متدیّن باشد.
مرحوم عمید رحمه الله[3] نقل میکنند که بعد از انقلاب من را فرستادند نزد آیه الله خوئی رحمه الله که مسائل انقلاب و ایران را به ایشان بگویم. وقتی رفتم نجف و کلّ قضایا را به ایشان گفتم، ایشان گفتند بین ما و آیه الله خمینی رحمه الله هیچ فاصلهای در مبنای فقهی نبود و هیچ اختلاف نظری از نظر سیاسی وجود نداشت. فرق ما فقط یک چیز است و آن این که ایشان میدیدند اگر قیام و مبارزه کنند، مردم با ایشان همراه میشوند و مبارزه میکنند تا پیروز شوند، ولی ما این را نمیدیدیم. از میان مشروطهخواهان مبانی مرحوم نائینی رحمه الله را گفتیم و نظراتشان در کتاب تنبیه الامّه را بیان نمودیم.
همچنین مرحوم اسماعیل محلّاتی[4] و عمادالعلماء خلخالی[5] از مشروطه خواهان بزرگ بودند که در مسألهی وجوب و لزوم مشروطه دو مسأله را عنوان میکردند که مشروطه لازم الاجرا و نظام بر حقّ است. یکی در مسألهی تقلیل جور جائر و ظلم ظالم با این بیان که بایستی جور و ظلم را براندازیم و اگر توانایی بر آن نداشتیم، آن را تقلیل دهیم. پس اینها نظام مشروطه را نظام شرعی نمیدانستند؛ منتها آن را تقلیل جور میدانستند و معتقد بودند که اگر سلطان مطلق العنان را تحت شرایطی محدود کردیم آن ظلم و جور تقلیل میشود؛ مسألهی دیگر حفظ بیضهی اسلام بود و این که حفظ بیضهی اسلام اقتضاء میکند که از حکومت مشروطه حمایت کنیم.[6] استدلالشان هم این بود که اگر حاکمان قاجاریه به همین منوال حکومت نمایند، به عیّاشی و هوسرانی میپردازند و نمیتوانند هیچ دفاعی از اسلام و مسلمین در مقابل دشمنان خارجی مثل روسیه بکنند.
شاهان قاجار به جای تشکیل ارتش قدرتمند برای دفاع از مملکت، با ظلم و ستم از مردم مالیات میگرفتند و آن را صرف خرید کنیزان و... میکردند. این روال باعث به خطر افتادن بیضهی اسلام میشد و حفظ بیضهی اسلام در آن شرایط منوط به مشروطیّت شده بود. پس ایشان بر اساس مبنای فقهی حامی مشروطیّت بودند و اینطور نبوده که فقط بر اساس بینش سیاسی چنین موضعی گرفته باشند.
مرحوم عمادالعلماء هم به این امر قائل بودند و با خوشبینی میگفتند که مشروطیّت ظلم را مضمحل مینماید.[7]
چنانچه گفتیم، برخی علماء از همان اوّل مخالف مشروطیّت بودند؛ از جمله مرحوم سید کاظم یزدی رحمه الله که میگفتند ما در این مبارزه شکست خواهیم خورد و فقط اموال و دماء مسلمین از بین میرود. البتّه در همین انقلاب ما هم همین وضع بود و خیلی از متدیّنین با امام خمینی رحمه الله بر سر این مخالفت داشتند و میگفتند که تقابل مشت و درفش معنا ندارد. در همین مشهد مرحوم اسماعیل کلاتی با مرحوم پدر ما رفیق بود که از زهّاد و فقهاء بود؛ ایشان بعد از این که ائمّهی جماعت، نمازهای جماعت را در اعتراض به دستگیری امام رحمه الله تعطیل کرده بودند، فهمیده بود که پدر ما مسبّب و پرچمدار این حرکت بوده است؛ وقتی ایشان را در مسجد گوهرشاد دید و به ایشان گفته بود: «اشتریت مرضات المخلوق بسخط الخالق!» شما وارد مبارزهای شدهاید که خون مسلمانان هدر خواهد رفت و هیچ نتیجهای هم نخواهد داشت.
اما کسانی که ابتدائاً مدافع مشروطیّت بودند و بعداً از مخالفین شدید آن شدند، از جمله مرحوم شهید شیخ فضل الله نوری رحمه الله بودند که بعد از این که دیدند بعد از تشکیل مشروطیّت، مبنای آن قانون اساسی بلژیک شد، چنان مخالفتشان تند شد که اعتقاد به مشروطیّت را ارتداد و کفر میدانستند؛ زیرا میگفتند که لازمهی اعتقاد به مشروطیّت، رفع ید از اسلام است و این که به جای قرآن به قانون غیراسلامی میل کنیم.[8] این امر رویگردانی از اسلام و قرآن بوده و نتیجهی آن ارتداد و کفر است. حکم اعدام ایشان هم به خاطر همین نظریهی ایشان بود و متّهم شده بودند که ایشان مسلمانان را کافر میداند و کسی که مسلمین را تکفیر کند، کافر است و حکمش اعدام است. همچنین مرحوم سید علی سیستانی در مشهد میگفتند «المشروطه کفر و طالبها کافر».
گویند که مرحوم آخوند خراسانی رحمه الله روزهای پنجشنبه مجلس روضهای برگزار میکردند که علماء و مجتهدین در آن حضور داشتند. در یکی از آن مجالس، شخصی با عنوان روضهخوان اجازه میگیرد که منبر برود. مرحوم آخوند رحمه الله اجازه میدهند و او بعد از رفتن به منبر با بیان بسیار زیبایی جنایات مشروطهخواهان در تبریز و مشهد و... را توضیح میدهد و در آخر به مرحوم آخوند تعرّض مینماید که اینها همه تقصیر شماست. برخی میخواستند او را از منبر پایین کشیده و کتک بزنند که مرحوم آخوند رحمه الله مانع شدند. آن فرد بعد از منبر ناپدید شد و مرحوم آخوند بعد از آن سکوت و تأمّلی طولانی کردند و آن شب تا صبح نخوابیدند و صبح روز بعد اعلام کردند که باید برای جهاد به ایران برویم و پادشاه قاجار را از تخت به زمین بکشیم و به جای این مشروطه، حکومت ولایت فقیه تشکیل بدهیم. همچنین روزی را هم برای حرکت تعیین کردند و به علمای ایران هم نامه نوشتند.
گویند آن صبحی که قرار بود ایشان حرکت کنند و همهی مردم آمادهی جهاد و مبارزه فی سبیل الله منتظر حرکت بودند، دیدند که درب منزل ایشان بسته است. بعداً معلوم شده بود که ایشان همان نیمهی شب از دنیا رفته بود.
معلوم نیست که آن شیخ روضهخوان چه کسی بوده است؛ گویا مزدور انگلستان بوده و با این انگیزه آن سخنان را بیان کرده که با ایجاد تقابل روحانیون با مشروطه، آنان را از مشروطه جدا نمایند و بعد از خالی شدن مشروطه از حضور علماء، مبانی و قوانین خودشان را وارد آن نمایند.
مرحوم مهدوی کنی رحمه الله میگفتند که یک بار در شورای انقلاب بازرگان گفته بود آقایان علماء! ممنون که قیام کردید و شاه را بیرون کردید! ولی حالا شما که نمیتوانید مملکت را اداره کنید! بروید به مسجد و منبر برسید تا ما تشکیل حکومت کنیم! مرحوم مهدوی کنی رحمه الله در پاسخ گفته بودند که یادتان هست یک زمانی در سخنرانیتان میگفتید که اسلام سیاست و اقتصاد و... دارد و اسلام فقط مسألهی غسل و وضو نیست؟! در آن دوران مبارزه چنین حرفی میزدید، ولی حالا میگویید روحانیون بروند کنار و شما حکومت کنید؟!
هنوز هم برخی معتقدند که مرحوم بهبهانی رحمه الله و مرحوم طباطبائی رحمه الله که طرفدار مشروطیّت بودند، انگلیسی بودند. در حالی که ایشان نقشهی انگلیس را خوانده بودند و قصد ممانعت از نفوذ انگلستان در مشروطه را داشتند.
علماء بر اساس مبانی فقهی در خصوص مشروطه اختلاف نظر داشتند؛ لیکن انگلیسیها از این اختلاف نظر کمال سوءاستفاده را کردند و فضایی تبلیغاتی را درست کردند که هروقت فقیه یا مجتهدی برای نمایندگی مجلس نامزد میشد، به او اتّهام انگلیسی بودن میزدند.
قبل از انقلاب زمانی در جایی منبر میرفتیم و مدّاحی بود که در اشعارش امام خمینی رحمه الله را طعن میکرد. ما به مرحوم امام جمارانی گفتیم که این دارد توهین میکند! ایشان گفت که این در مجالسی، به مرحوم کاشانی رحمه الله هم توهین کرده و گفته حالا که او رفته و مرده، خداوند از سر تقصیراتش بگذرد.
مرحوم کاشانی رحمه الله در مقابل مشروبفروشی در کشور مخالفت کردند، ولی مصدّق گفته بود که تعطیلی مشروبفروشی، باعث کم شدن درآمد مالیاتی دولت میشود! تنها شدن مرحوم کاشانی رحمه الله باعث شکست نهضت مردمی شد و هر وقت صدای حقّی از فقیهی بلند شد و مردم او را تنها گذاشتند، شکست میخورند.
در زمان کنونی هم هیچکس منکر حکمت و سیاست حضرت آقا نیست؛ بلکه دردشان این است که حکومت ولایت فقیه مانع تسلّط انگلیسیها است.
از جمله مخالفین مشروطه مرحوم شیخ محمدحسین تبریزی بود که با چند دلیل با آن مخالفت مینمود:
پس مخالفتها و موافقتهای فقهاء با مشروطه، بر اساس مبنای فقهی بود و البتّه نقطهی مشترک تمام فقهای این دو گروه، اعتقاد به ولایت فقیه بود. تمام مباحث دیروز و امروز بر سر همین کلمه است که ولایت فقیه اصل مشترکی بود که همه به آن اعتقاد داشتند و اینطور نیست که بگوییم کسانی که طرفدار مشروطه بودند، مخالف ولایت فقیه بودند./ف
مقرر: معصومی
پی نوشت:
[1] . محمّدرضا حکیمی متولد چهارده فروردین ۱۳۱۴شمسی (۱۳۵۴ قمری) در مشهد. پدرش عبدالوهاب ، که از یزد به مشهد مهاجرت کرده بود، از معتمدین و محترمین بازار مشهد بود.حکیمی در سال ۱۳۲۰ تحصیلاتش را آغاز کرد. در سال ۱۳۲۶در حوزه علمیه خراسان وارد تحصیلات حوزوی شد و تا بیست سال از عمر خود را در حوزه گذراند. در این مدت به تحصیل دروس مقدمات و سطح، خارج، فلسفه، ادبیات عرب، نجوم، تقویم و... پرداخت. از استادان وی می توان شیخ محمد تقی ادیب نیشابوری، آیت الله شیخ مجتبی قزوینی خراسانی، آیت الله العظمی سید محمد هادی میلانی، آیت الله میرزا احمد مدرس یزدی، شیخ اسماعیل نجومیان، حاج سید ابوالحسن حافظیان و حاجی خان مخیری را نام برد.حکیمی اجازه اجتهاد را از شیخ آقا بزرگ تهرانی در سال ۱۳۴۸ ش دریافت کرد.از وی با عناوینی چون «علامه»، «فیلسوف عدالت» یاد می شود. دکتر علی شریعتی وی را به عنوان وصی خود جهت هرگونه دخل و تصرف در آثارش انتخاب کرده بود. کتاب الحیاه وی در رابطه با اقتصاد اسلامی از شهرت خاصی در کشورهای اسلامی برخوردار شده است. نامهی وی به فیدل کاسترو در رابطه با بیان مبانی اسلام بازخورد خبری وسیعی داشت.مدتی بعد یک هیأت کوبایی نیز با او دیدار کرد.حکیمی از طرفداران سرسخت و علاقه مندان جدّی مکتب تفکیک شمرده می شود.
[2] . سید احمد موسوی خوانساری فقیه، اصولی، مجتهد، مدرس حوزه معروف به آیت الله خوانساری از مراجع تقلید شیعه بود. وی در سال ۱۳۰۹ قمری در شهر خوانسار متولد شد. سید احمد خوانساری پس از درگذشت سید حسین بروجردی به مرجعیت شیعیان رسید و در سال ۱۳۶۳ خورشیدی (۱۴۰۵ ق) درگذشت.
[3] . عباسعلی عمید زنجانی (۱۳۱۶ -۱۳۹۰ ش) فقیه شیعی، نویسنده، عضو هیات علمی و تنها رئیس روحانی دانشگاه تهران بود. او دو دوره نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی ایران بود. کتاب ۱۰ جلدی فقه سیاسی و کتاب «ریشههای انقلاب» که یکی از منابع درس عمومی «انقلاب اسلامی» در دانشگاه است، تالیف اوست. عمید زنجانی داماد آیت الله مرعشی نجفی بود.
[4] . محمداسماعیل محلاتی از شاعران، مراجع تقلید و فقهای نجف و از همفکران محمدکاظم خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی بود. وی صاحب کتاب اللئالی المربوطة فی وجوب المشروطة با موضوع تشریح حکومت مشروطه است.
[5] . آیتالله سید عبدالعظیم موسوی خلخالی معروف به عمادالعلماء اصالتاً ایرانی و اهل خلخال بوده و از جمله علمایی است که در شهر نجف در کشور عراق سکونت داشته و در 25 شوال 1325 رسالهی بیان معنی سلطنت مشروطه و فوائدها را به رشتهی تحریر درآورده است. بنا به گفتهی نویسندهی کتاب سه جلدی مفاخر آذربایجان که جلد اول آن به معرفی فقها و مفسرین آذربایجانی اختصاص یافته است، عمادالعلماء «یکی از فقهای عظیمالشأن و از مدرسین عالی قدر حوزهی علمیهی نجف اشرف در اوایل قرن 14 هجری میباشد. او حوزهی علمی معتبری داشت.
[6] . رسائل مشروطیّت ص475 از مرحوم محلاتی
[7] . رسائل مشروطیّت ص318
[8] . رسائل مشروطیّت ص367