vasael.ir

کد خبر: ۸۱۴۹
تاریخ انتشار: ۳۰ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۹:۵۵ - 19 April 2018
آیت الله علم الهدی/ جلسه 3

ولایت فقیه| تبیین دیدگاه مرحوم نائینی درباره مشروطه

وسائل- آیت الله علم الهدی به دیدگاه مرحوم نائینی درباره مشروطه اشاره کرد و گفت: مرحوم نائینی در کتاب تنبیه الامّه در ابتدا سه مقدّمه شرعی را برای قضیه مشروطه مطرح می‌نماید و در پایان اینگونه نتیجه می گیرد که هنگامی که در حکومت قاجار سه غصب صورت گرفته است و مشروطه که در آن یک غصب است و اگر بتوانیم حکومت را از سه غصب منتقل کنیم به یک غصب، بهتر است لذا مشروطه را نه به عنوان حکومتی کاملاً حق، بلکه بهتر از استبداد تلقّی می نماید.

به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله سید احمد علمالهدی؛ امام جمعه شهر مقدس مشهد در سومین جلسه سال تحصیلی جاری درس خارج فقه حکومتی ولایت فقیه که در تاریخ یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 96 در مدرسه علمیه عالی نواب مشهد مقدس برگزار شد، در تتبع اقول فقها پیرامون ولایت فقیه به آخرین دوره که از مرحوم نائینی شروع و به حضرت امام ختم می شود می پردازد.

وی درباره اوضاع سیاسی این مرحله گفت: ظهور قاجاریه مقارن با دوران مدرنیته در اروپا بود. تحوّلاتی که در اروپا اتّفاق افتاد باعث جلب و جذب نخبگان ایرانی به غرب گردید و آنها هم پیشرفت‌های رنگارنگ فن‌آوری غرب را ناشی از مکاتب فکری مدرنیته از جمله لیبرالیسم می‌دانستند. اروپایی‌ها با براندازی حکومت انگیزاسیون کلیسا، زمینه‌ی پیشرفت علمی را فراهم نمودند و این ترقّی علمی باعث رشد فن‌آوری و رفاه اروپا گردید.

استاد درس خارج در ادامه افزود: در آن زمان که نخبگان ایرانی مجذوب اروپا شده بودند و از طرف دیگر استبداد ظالمانه بر مردم حاکم شده بود و تهاجم استعماری که به مراتب بدتر از تهاجم نظامی و در قالب بیگانه‌پرستی بود، متوجّه مردم شده و دین ایشان را در خطر قرار داده بود، علما وارد عرصه‌ی مبارزه شدند.

آیت الله علم الهدی به دیدگاه مرحوم نائینی درباره مشروطه اشاره کرد و گفت: مرحوم نائینی در کتاب تنبیه الامّه در ابتدا سه مقدّمه شرعی را برای قضیه مشروطه مطرح می‌نماید، مقدّمه اول این است که نهی از منکر بر همگان واجب است و به وسیله‌ی حکومت قاجاریه این همه منکرات شرعی اتّفاق می‌افتد.

وی افزود: مقدّمه‌ی دوم این است که در بحث ولایت فقیه هرچند اگر قائل به ولایت عامّه نبوده و ولایت حسبه را قبول داشته باشیم، استنقاذ آن حقّ ولایت از غصب حکّام غاصب واجب است و مقدّمه‌ی سوم هم این که بسیاری از ولایات از جمله ولایت بر اموال غائبین و صغار و... برای فقهاء ثابت است.

امام جمعه شهر مقدس مشهد ادامه داد: بعد از این سه مقدّمه می‌گوید که امر حکومت دائر بر دو نوع است، یکی این که حکومتی ادّعای الوهیت داشته باشد، همین حکومت شاهان قاجاریه که مقام کبرای الهی را غصب نموده‌اند و از طرفی حکومت را که حقّ امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف است را غصب نموده و نیز حقّ مردم را به عنوان مالیات ظالمانه و غیرمشروع غصب می‌نمایند.

وی خاطر نشان کرد: نوع دوم این است که به جای این حکومت، حکومتی قرار بگیرد که ادّعای الوهیّت نداشته باشد؛ حقّ ملّت را هم غصب نکند و مردم خودشان حاکمان را تعیین کنند و فقط مقام ولایت امام را غصب می‌نماید. پس امر دایر است بین حکومتی که در آن سه غصب است و حکومتی که در آن یک غصب است و اگر بتوانیم حکومت را از سه غصب منتقل کنیم به یک غصب، بهتر است.

تقریر درس

آیت الله علم الهدی در جلسه گذشته با اشاره به جایگاه موضوع شناسی در فقه گفت: در مسأله‌ اجتهاد، مجتهد بایستی غیر از استنتاج حکم از مبادی اربعه، موضوعات را بشناسد و بعد از تشخیص صحیح موضوع، آنگاه حکمش را از مبادی اربعه استخراج نماید. مسأله‌ موضوع‌شناسی مسأله‌ مهمّی است که حتّی برخی بزرگان آن را برای اعلمیّت فقیه شرط و ملاک دانسته‌اند.

مقدّمه

بحث درباره‌ی مرحله‌ی چهارم در تتبّع اقوال فقهاء در نظریه‌ی ولایت فقیه است. این مرحله شامل زمان مرحوم نائینی رحمه الله تا زمان حضرت امام خمینی رحمه الله است که بحرانی‌ترین عصر سیاسی شیعه در این زمان بوده است؛ با توجّه به این که کانون شیعه در ایران بوده است، تحوّلات سیاسی شیعه، در کلّ جهان تشیّع اثرگذار است و این مورد اعتقاد رسمی دوست و دشمن است. دشمنان قدرت ایران را به عنوان قدرت تشیّع می‌شناسند و دوستان نیز پشت‌گرم به حمایت‌های ایران هستند.

 

نگاهی به دوران سیاسی مرحله‌ی چهارم فقه شیعه

ما در بحث از هر دوره‌ای ابتدائاً اوضاع سیاسی آن دوره را مطرح نموده و آنگاه به نظرات فقهای آن دوران می‌پرداختیم. در اینجا نیز ابتدائاً اوضاع سیاسی را بررسی می‌نماییم و بعد وارد بحث فقهی این دوران می‌شویم. این مرحله‌ی چهارم در واقع از زمان انقلاب مشروطیّت شروع می‌شود. درباره‌ی تاریخ مشروطه کتب زیادی نوشته شده که برای اطّلاع عمیق‌تر بایستی به آن کتب مراجعه شود.

البتّه بحث ما که درباره‌ی یک جریان خاص است، مرتبط به مسائل مربوط به نجف و به تبع آن علمای ایران و موضع‌گیری آنان راجع به انقلاب مشروطیت می‌باشد.

از حدود سال 1210 هجری با تاجگذاری آقا محمدخان قاجار در تهران حکومت قاجاریه تأسیس و تهران رسماً پایتخت کشور شد. آقا محمد خان بعد از نبرد با زندیه و افشاریه و شکست آنان، حکومت قاجاریه را تشکیل داد و با تشکیل این حکومت کشور دچار دو مسأله شد. از یک طرف امور داخلی گرفتار استبداد و دیکتاتوری بسیار ظالمانه قرار گرفت و از طرف دیگر کشور در چنگال استعمار قرار گرفت.

استبداد قاجاریه از این جهت بود که حاکمان قاجار بسیار قسیّ القلب و مستبد بودند و همه چیز را ملعبه‌ی لذتجویی و قدرت‌طلبی خودشان کرده بودند. به حسب زیرکی خاصّی که آقا محمّد خان قاجار داشت و بعداً در نسلش هم ادامه یافت، بی‌رحمی و ظلم خودشان را تحت یک پوشش ظاهری دینی پنهان کرده بودند و با وجود همه‌ی ستمها و حرام‌خواری‌ها و جنایاتشان، خودشان را محبّ اهل بیت علیهم السلام نمایش می‌دادند و عدّه‌ای از آخوندهای درباری را هم برای توجیه اعمالشان در خدمت گرفته بودند.

از طرف دیگر، انگلیس، فرانسه و روسیه درصدد تسلّط بر ایران بودند؛ روسیه با عملیّات نظامی و انگلیس و فرانسه با تسلّط اقتصادی.

ظهور قاجاریه مقارن با دوران مدرنیته در اروپا بود. تحوّلاتی که در اروپا اتّفاق افتاد باعث جلب و جذب نخبگان ایرانی به غرب گردید و آنها هم پیشرفت‌های رنگارنگ فن‌آوری غرب را ناشی از مکاتب فکری مدرنیته از جمله لیبرالیسم می‌دانستند. اروپایی‌ها با براندازی حکومت انگیزاسیون کلیسا، زمینه‌ی پیشرفت علمی را فراهم نمودند و این ترقّی علمی باعث رشد فن‌آوری و رفاه اروپا گردید.

در آن زمان که نخبگان ایرانی مجذوب اروپا شده بودند و از طرف دیگر استبداد ظالمانه بر مردم حاکم شده بود و تهاجم استعماری که به مراتب بدتر از تهاجم نظامی و در قالب بیگانه‌پرستی بود، متوجّه مردم شده و دین ایشان را در خطر قرار داده بود، علما وارد عرصه‌ی مبارزه شدند.

در آن زمان روسیه به ایران دست‌اندازی نمود و قراردادهای رژی و رویتر را به ایران تحمیل نموده و نیز بانک استقراضی روسیه را تأسیس کرده و امتیازات شیلات شمال را گرفتند؛ این در حالی بود که حاکمان قاجاریه به دنبال عیّاشی و میگساری و ظلم و ستم به مردم بودند. علما در این شرایط که مردم و دین را در خطر دیدند، وارد عرصه شدند و در زمان مرحوم میرزای شیرازی رحمه الله مقاومت‌هایی انجام گردید؛ البتّه در همان زمان کشورهای اروپایی قصد سوءاستفاده از علما برای تسلّط بیشتر بر ایران را داشتند.

نقل می‌کنند که زمانی سفرای پرتغال و فرانسه و انگلیس از مرحوم میرزای شیرازی رحمه الله درخواست وقت کردند؛ ایشان گفتند که بایستی ملاقات در حرم مطهّر انجام بشود.

بعد از اینکه به خدمت مرحوم میرزا رحمه الله رسیدند، گفتند که ما سه کشور قدرتمند دنیا هستیم و قاجاریه مشغول ظلم و ستم به مردم شیعه هستند. اگر شما که رئیس شیعه هستید بفرمایید، ما که قدرتهای بزرگ دنیا هستیم حکومت قاجاریه را ساقط می‌کنیم و مردم را نجات می‌دهیم. مرحوم میرزا رحمه الله که با بصیرت و روشن‌بینی، هیچوقت دشمن را دوست نمی‌دانستند،‌ فرمودند نیاز به مداخله‌ی شما نیست و ما اگر خودمان صلاح بدانیم، ناصرالدین شاه را خودمان از سلطنت برکنار می‌کنیم.

علما در مقابل دخالت خارجی مقاومت کردند و لذا انقلاب مشروطیّه به نوعی پیش‌دستی علما و با این هدف بود که جلوی مداخله‌ی قدرتهای خارجی را بگیرند. البتّه مشروطیه انقلابی دینی نبود و بیشتر ملّی بود و دین آن را بخاطر جلوگیری از مداخله‌ی غرب تأیید نمود و شکستش هم به خاطر این بود که بر مسیر دین نبود.

 

سرآغاز غربزدگی در ایران

بعد از قتل گریبایدوف[1] (که در حقیقت دسیسه‌ی خود روسها بود) روسها به انتقام او به ایران حمله کردند. لذا حکومت ایران تصمیم گرفت که هیأتی با عنوان عذرخواهی از قتل گریبایدوف به مسکو اعزام نموده و قائله را ختم نمایند. شخصی به نام میرزا ابوطالب که همراه این هیأت بود و سفرنامه‌ای درباره‌ی آن نوشت، نقل می‌کند که وقتی این هیأت نخبگان به روسیه رفتند و پیشرفت‌های علم و فن‌آوری روسیه را دیدند، بعد از بازگشت به ایران دیگر نماز نخواندند و عامل عقب‌ماندگی خودشان را تدیّن دانستند!

این هیأت بعد از بازگشت، دارالفنون را تأسیس نمودند و آخوندزاده و میرزاملکم که هر دو مرتد و بی‌دین بودند را به تدریس و راهبری آن گماردند. آموزش‌های آنجا ضدّدین و صرف فن‌آوری بود و جلوی هرگونه مظاهر علمی را در آن گرفتند.

در آن دوران فضا به این شکل بود و اگر انقلاب مشروطه رخ نداده بود، غربی‌ها تمام بساط دین را برچیده بودند. غربی‌ها چنین القا می‌نمودند که این حکومت قاجاریه که سرشار از استبداد و ظلم است برآمده از دین است و راه رهایی شما و براندازی این حکومت، مخالفت با دین است.

این امر موجب شده بود که بسیاری از علماء به مخالفت جدّی با مشروطه بپردازند. معروف است که مرحوم سید علی سیستانی –جدّ آیه الله سیستانی- گفته بودند «المشروطه کفر و طالبها کافر» و به مرحوم آخوندزاده‌ی خراسانی –فرزند مرحوم آخوند خراسانی رحمه الله و از طرفداران مشروطه- که برای عیادتش آمده بود گفته بود که باید پدرت را لعنت کنی.

همچنین قانون اساسی مشروطه از قانون بلژیک گرفته شده بود و همین هم باعث مخالفت جدّی علما با آن شده بود.

البتّه مراجعی همچون مرحوم نائینی و آخوند خراسانی رحمهما الله و... که شاگردان مرحوم میرزای شیرازی رحمه الله و به سیاست آگاه بودند، با حساب و کتاب از مشروطه حمایت می‌نمودند.

گفتیم که شاهان قاجار تزویر فراوانی داشتند؛ در عین تمام مظالم و جنایاتی که داشتند، به عزاداری و ارادت به اهل بیت علیهم السلام تظاهر می‌نمودند تا خود را در چشم عوام النّاس حامی اهل بیت علیهم السلام نشان بدهند.

نقل است که یک بار که ناصر الدین شاه با همسرش انیس الدوله می‌خواست امامزاده هاشم را زیارت کند، فرمانفرما تخت روانی برایش فراهم آورد که مردم دهاتی آنان را روی دوش به مکان مرتفع امامزاده ببرند که در طی این سفر، 14 نفر از مردم بی‌گناه از بین رفتند. بعد از زیارت، تمام مالیات املاک دماوند را به فرمانفرما بخشید که این باعث شد بعد از روی کار آمدن پهلوی، خاندان فرمانفرما تمام آن املاک را تصرّف نمایند. جریان مشروطیّت در چنین فضایی رخ داد و از نابودی کلّی دین جلوگیری کرد.

 

نظر مرحوم نائینی درباره‌ی مشروطه

مرحوم نائینی رحمه الله در آن زمان کتاب تنبیه الامّه را نوشت. ایشان در این کتاب یک سلسله استدلالاتی شرعی را بیان می‌فرماید و در ابتدا سه مقدّمه شرعی را برای قضیه مشروطه مطرح می‌نماید.

مقدّمه اول این است که نهی از منکر بر همگان واجب است و الآن در کشور این همه منکرات شرعی به وسیله‌ی وابستگان دربار و حکومت قاجاریه اتّفاق می‌افتد و نهی از آن واجب است.

مقدّمه‌ی دوم این است که در بحث ولایت فقیه هرچند اگر قائل به ولایت عامّه نبوده و ولایت حسبه را قبول داشته باشیم، استنقاذ آن حقّ ولایت از غصب حکّام غاصب واجب است.

مقدّمه‌ی سوم هم این که بسیاری از ولایات از جمله ولایت بر اموال غائبین و صغار و... برای فقهاء ثابت است.

بعد از این سه مقدّمه می‌گوید که امر حکومت دائر بر دو نوع است، یکی این که حکومتی ادّعای الوهیت داشته باشد، همین حکومت شاهان قاجاریه که مقام کبرای الهی را غصب نموده‌اند و از طرفی حکومت را که حقّ امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف است را غصب نموده و نیز حقّ مردم را به عنوان مالیات ظالمانه و غیرمشروع غصب می‌نمایند.

نوع دوم این است که به جای این حکومت، حکومتی قرار بگیرد که ادّعای الوهیّت نداشته باشد؛ حقّ ملّت را هم غصب نکند و مردم خودشان حاکمان را تعیین کنند و فقط مقام ولایت امام را غصب می‌نماید. پس امر دایر است بین حکومتی که در آن سه غصب است و حکومتی که در آن یک غصب است و اگر بتوانیم حکومت را از سه غصب منتقل کنیم به یک غصب، بهتر است.

بعد ایشان خوابی را نقل می‌کنند به این شرح که: «مرحوم حاج میرزا حسین فرزند میرزا خلیل را در خواب دیدم که به ایشان گفتم با شما که فتوای مشروطیّت را دادید چه کردند؟ ایشان در خواب گفتند مشکلی برایمان پیش نیامد و وقتی خدمت امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف رسیدم و توضیح دادم، یک جمله یادم است که امام فرمودند این مثل کنیز سیاهی است که دستان کثیفش را بشوید.» لذا با استناد این خواب، آن را نه به عنوان حکومتی کاملاً حق، بلکه بهتر از استبداد تلقّی نمودند.[2]

مقرر: معصومی

پی نوشت:

[1] . الکساندر گریبایدوف دیپلمات، نظامی، نمایشنامه نویس و طنزنگار روس 15 ژانویه 1795 (25 دیماه) در مسکو به دنیا آمد و 11 فوریه 1829 در 34 سالگی در تهران به دست مردم کشته شد. گریبایدوف که نمایشنامه های فکاهی اش هنوز کهنه نشده اند و در جریانند، سالها در تفلیس مامور تماس با ایران بود. وی بود که پیشنویس قرارداد [ننگین] ترکمنچای را پس از امضای فتحعلیشاه به سن پترزبورگ برد و به تزار وقت (نیکلای اول) داد. گریبایدوف که در جریان جنگ روس و ایران، همه جا درکنار ژنرال پاسکویچ بود پس از دادن قرارداد ترکمنچای به تزار، از جانب او به سمت سفیر روسیه (به اصطلاح آن زمان؛ وزیر مختار) در تهران منصوب شد. وی در سفارت روسیه در تهران به یک خواجه حرمسرای فتحعلیشاه که از مردم قفقاز بود پناهندگی داد. این خواجه فراری گریبایدوف را در جریان سرنوشت دختران قفقازی و به ویژه گرجی ها در حرمسراهای شاه و شاهزادگان و مقامات ایران قرارداد و گریبایدوف که تحت تاثیر حرفهای او قرارگرفته بود، باتوجه به مفاد قرارداد ترکمنچای که بازگشت قفقازی هارا از ایران به شهرهایشان (درصورت تمایل) شامل می شد نخست به دو زن قفقازی که از خانه یک شاهزاده قاجار فرارکرده بودند پناه داد و سپس دستورداد که درصورت لزوم برای پس گرفتن این زنان که در حرمسراها و احیانا مادر فرزندان اعیان کشور بودند به زور متوسل شوند. انتشار این تصمیم در تهران، ایرانیان را که از قرارداد ترکمنچای ناخوشنود بودند خشمگین ساخت و به نام جلوگیری از تعرض به حرمسراها و توقیف زوجه (نوامیس) مردم به سفارت حمله بردند و با وجود مقاومت قزاقهای محافظ سفارت وارد آن شدند و گریبایدوف، کارکنان سفارت، قزاقها و حتی خواجه پناهنده شده را کشتند و جسد گریبایدوف را به میان زباله ها افکندند که سه روز بعد به دست آمد و به تفلیس حمل شد. فتحعلیشاه از بیم آغاز جنگ سوم روسیه با ایران، نوه خود خسرومیرزا را با جمعی از رجال کشور از جمله میرزا تقی خان فراهانی (امیر کبیر) جهت پوزش خواهی به سن پترزبورگ [پایتخت وقت روسیه] فرستاد. تزار از این رفتار راضی شد و حتی قسمتی از غرامت جنگ پیشین را به ایران بخشید.

[2] . فصل دویم: در تنقیح امر دویم است و باید سه مطلب من باب المقدّمه بیان شود: [چند مقدمه:] [1. وجوب نهى از منکر]اول: آنکه در باب نهى از منکر بالضّرورة من الدّین معلوم است که، چنانچه شخص واحد فرضا در آن واحد منکرات عدیدة را مرتکب شود، ردعش از هر یک از آنها تکلیفى است مستقلّ و غیر مرتبط به تمکّن از ردع و منع از سایر آنچه که مرتکب است. [2. نیابت فقهاء در عصر غیبت]دویم: آنکه از جمله قطعیّات مذهب ما- طائفۀ امامیّه- این است که در این عصر غیبت- على مغیبه السّلام- آنچه از ولایات نوعیّه را که عدم رضاى شارع مقدّس به اهمال آن، حتى در این زمینه هم، معلوم باشد،  «وظائف حسبیّه» نامیده، نیابت فقهاى عصر غیبت را در آن قدر متیقّن و ثابت دانستیم حتى با عدم ثبوت نیابت عامّه در جمیع مناصب؛ و چون عدم رضاى شارع مقدّس به اختلال نظام و ذهاب بیضۀ اسلام و بلکه اهمّیّت وظائف راجعه به حفظ و نظم ممالک اسلامیّه از تمام امور حسبیّه از اوضح قطعیّات است، لهذا ثبوت نیابت فقها و نوّاب عامّ عصر غیبت در اقامۀ وظائف مذکوره از قطعیّات مذهب خواهد بود. [3. لزوم تحدید غاصب]سیم: آنکه در ابواب ولایات بر امثال اوقاف عامّه و خاصّه و غیرها از آنچه راجع به باب ولایات است، این معنى نزد تمام علماى اسلام مسلّم و از قطعیّات است که چنانچه غاصبى عدوانا وضع ید نماید و رفع یدش رأسا ممکن نباشد، و لکن ترتیبات عملیّه و گماشتن هیئت نظّارى توان تصرّفش را تحدید و موقوفۀ مغصوبه را- مثلا- از حیف و میل و صرف در شهواتش، کلّا ام بعضا، صیانت نمود، البتّه وجوب آن بدیهى و خلاف در آن نه تنها از علماى متشرّعین، بلکه از عقلاى دهریّین هم هیچ متصوّر و متحمل نخواهد بود. [نتیجه: لزوم تحدید سلطنت جائره و تحویل آن به مشروطه]و چون این سه مطلب مبیّن شد، مجال شبهه و تشکیک در وجوب تحویل سلطنت جائرۀ غاصبه از نحوۀ اولى به نحوۀ ثانیه، با عدم مقدوریّت از ید از آن باقى نخواهد بود، چه، بعد از آنکه دانستى که‌ نحوۀ اولى هم اغتصاب رداء کبریائى- عزّ اسمه- و ظلم به ساحت اقدس احدیّت است و هم اغتصاب مقام ولایت و ظلم به ناحیۀ مقدّسۀ امامت- صلوات اللّه علیها- و هم اغتصاب رقاب و بلاد و ظلم دربارۀ عباد است، به خلاف نحوۀ ثانیه که ظلم و اغتصابش فقط به مقام مقدّس امامت راجع و از آن دو ظلم و غصب دیگر خالى است.پس حقیقت تحویل و تبدیل سلطنت جائره، عبارت از قصر و تحدید استیلاى جورى و ردع از آن دو ظلم و غصب زائد خواهد بود، نه از باب رفع یک فرد از ظلم و وضع فرد مباین دیگر اخفّ از اول؛ و به عبارت اوضح آنکه، تصرّفات نحوۀ ثانیه فقط به همان مقدار نظم و حفظ مملکت مقصور، و تصرّفات نحوۀ اولى زیاده و اضعاف آن است و بر هیچ حد هم واقف و مقصور نیست، و تبدیل نحوۀ سلطنت عبارت است از منع و ردع از این زیادتها.و بتقریب و بیان دیگر آنکه، تصرّفات نحوۀ ثانیه، همان تصرّفات ولایتیّه است که ولایت در آنها، چنانچه بیان نمودیم، براى اهلش شرعا ثابت و با عدم اهلیّت متصدّى هم از قبیل مداخلۀ غیر متولّى شرعى است در امر موقوفه، که به وسیلۀ نظارت نظّار از حیف و میل صیانت شود و با صدور اذن عمّن له ولایة الاذن، لباس مشروعیت هم تواند پوشید و از اغتصاب و ظلم به مقام امامت و ولایت هم به وسیلۀ اذن مذکور خارج تواند شد و مانند متنجّس بالعرض است که به وسیلۀ همین اذن قابل تطهیر تواند بود، و تصرّفات نحوۀ اولى به عکس مذکور و ظلمى است قبیح بالذّات و غیر لایق براى لباس مشروعیّت و صدور‌ اذن در آن اصلا [جائز نیست] و از قبیل تملّک غاصب نفس عین موقوفه را و ابطال رسم وقفیّت آن و مانند نفس اعیان نجاسات است که تا در محل باقى است اصلا قابل طهارت نتواند بود، الّا بعد از ازاله؛ و تبدیل و تحویل نحوۀ سلطنت بعینه همان داستان گماشتن نظّار است براى صیانت موقوفۀ مغصوبه و تحدید تصرّفات غاصب بر موجبات صلاح آن و رفع نحوۀ ید تملکیّۀ او که غصبى است زائد و الزامش به مقتضاى وقف و منعش از حیف و میل و صرف در شهوات خود و از قبیل ازالۀ عین نجاست است از محل متنجّس.و چقدر مناسب است رؤیاى صادقه‌اى که خود این اقلّ خدّام شرع انور در همین خلال دیده و متضمّن همین تشبیه است ضمنا درج شود:چند شب قبل از این، در عالم رؤیا خدمت مرحوم آیة اللّه آقاى حاجى میرزا حسین تهرانى- قدّس سره- نجل مرحوم حاجى میرزا خلیل- طاب رمسه- مشرّف و پس از التفات به رحلت ایشان و گرفتن طرفین رداء مبارکشان براى استفاده، و امتناع ایشان از جواب مسائل راجعه به عالم موت و نشئۀ برزخ و آخرت، و تمکین از جواب مسائل دیگر، سؤالاتى عرض شد و از لسان مبارک ولى عصر- ارواحنا فداه- نقل جواب فرمودند. بعد از ختم آنها عرض کردم: اهتمامات شما را در خصوص مشروطیّت چه فرمودند؟ حاصل عبارت جواب این بود؛ حضرت فرمودند: مشروطه اسمش تازه است مطلب که قدیمى است، مثالى که متضمّن به تشبیه باب، که شرحش در نظرم نماند، ذکر فرموده، بعد به این عبارت گفتند: حضرت فرمودند: مشروطه مثل آن است که‌ کنیز سیاهى را که دستش هم آلوده باشد به شستن دست وادارش نمایند انتهى.چه قدر این مثال مبارک تمام و منطبق است بر مطلب و سهل ممتنعى است! که به هیچ خاطر نرسیده و بر صحّت رؤیا، علاوه بر قرائن قطعیّۀ دیگر، امارۀ واضح است. سیاهى کنیز اشاره است به غصبیت اصل تصدّى، و آلودگى دست اشاره به همان غصب زائد، و مشروطیّت چون مزیل آن است، لهذا به شستن ید غاصبانۀ متصدّى تشبیهش فرموده‌اند.و بالجملة حفظ همان درجۀ مسلّمه از محدودیت سلطنت اسلامیّه که دانستى متّفق علیه امّت و از ضروریات اسلام است، علاوه بر آنکه فى نفسه از اهمّ تکالیف نوع مسلمین و از اعظم نوامیس دین مبین است، در صورت مغصوبیّت مقام و تصدّى و تعدّى غاصب، چنانچه نسبت به حالت حالیّۀ ایران، ضرورى مذهب ماست، از جهات عدیدۀ دیگر، که اجمالا اشاره شد، در عنوان امر به معروف و نهى از منکر و حفظ نفوس و اعراض و اموال مسلمین و دفع تطاول ظالمین هم، مندرج است. تنبیه الأمة و تنزیه الملة، ص: 75‌ تا 79

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۳۱ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۵۹:۲۸
طلوع افتاب
۰۶:۲۹:۱۰
اذان ظهر
۱۳:۰۶:۰۰
غروب آفتاب
۱۹:۴۲:۱۰
اذان مغرب
۱۹:۵۹:۴۳