به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله احمد مبلغی، صبح سهشنبه 26 دیماه سال 1396 در جلسه هفتاد و ششم درس خارج فقه الاجتماع که در مدرسه آیت الله العظمی گلپایگانی برگزار شد، توصیفات کلامشناختی را پایهای برای دستیابی به قواعد اصولی دانست و گفت: در واقع نظریه اصولی از اقسام مبانی کلامی است و مبانی کلامی یک قسماش نظریه کلامی است و یک قسم آن هم توصیف کلامشناختی از یک حادثه است با این تفاوت که توصیف کلامشناختی که در اصول و به حسب نیاز اصول صورت میگیرد، غیر از نظریههایی کلامی است که در فقه ارائه میشود.
استاد درس خارج حوزه علمیّه قم، توجه به تفاوت بین توصیف کلامشناختی و تحلیل اقتضاءشناسی را ضروری دانست و عنوان داشت: در همه علوم از مبانی کلامی ثابت در کلام میتوان استفاده کرد امّا استفاده از یک قاعده شسته و رفته کلامی، لزوماً توصیف کلامشناختی نیست و اگر از دِل آن قاعده به دست نیاید، صِرف تحلیل اقتضاءشناسی به حساب میآید نظیر کاری که اخباریون از مبانی کلامی برای رسیدن به نفی علم اصول انجام دادهاند.
وی در ادامه به اهمّیت علم اصول اشاره کرد و افزود: در بین دانشهایی که ما در شیعه داریم هیچ دانشی به اندازه اصول حجم بالا و گستردهای از حیث تحلیل و دقّت و عقل و بحث صرف آن نشده است. اصول شیعه به شدّت تحلیلی است و سردمداران آن مثل نائینی و عراقی و امام و شهید صدر با تحلیلهای عمیقی که به کارگرفتهاند این مطلب را ثابت کردهاند.
رئیس مرکز تحقیقات مجلس شورای اسلامی اضافه کرد: وقتی که به تحلیل کلام بزرگان علم اصول میپردازیم، این نکته به خوبی بدست میآید که تحلیلات این بزرگان خواسته یا ناخواسته، آنها را به سمت کلام کشانده و از توصیف کلامشناختی به قاعدههای اصولی رسیدهاند.
وی نظریههای اصولیون مانند نظریة الوضع، نظریة التعّهد نظریّة الاعتبار و برخی دیگر از نظریات را بر پایه توصیفات کلامی عنوان کرد و بیان داشت: شکلگیری همه این نظریات و قواعد اصولی بر پایه توصیفات کلامی است و این نوع بحث کردن یک توصیف کلامشناختی حول یک قاعده اصولی است که به انسانشناسی یا خداشناسی برمیگردد و از آن گریزی نیست.
متن تقریر:
آیت الله مبلغی در جلسه گذشته به اهمّیت فقه الاستراجیات رهنمون شد و گفت: باید در نظر داشته باشیم که فقه الاستراجیّات به عنوان یک فقه رشتهای میتواند از بسیاری از آفات که نتیجه سلیقهای عمل کردن علماء در عصر کنونی است جلوگیری کند و با استفاده از آن عملکرد دولت و سایر دستگاههای اجرایی را در برخورد با شرایع و احکام سامان بخشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
در خلال بحثهایی که داشتیم نامی هم از نظریه اصولی به میان آمد و چون نظریه اصولی بحث مفصّلی ندارد خوب است که یک یا دو جلسه برای نظریه اصولی بگذاریم و با توجه اینکه بحث ما رسیدن به تعریف نظریه فقهی است، با تعریف نظریه اصولی فرق آن با نظریه فقهی روشن میشود.
نظریه اصولی عبارت است از توصیف کلامشناختی از مقولات پایهای و مهم همچون زبان (از حیث الهی بودن یا بشری بودن وضع آن)، خطاب الهی و مراحل ماقبل آن (وضعیت و نوع خطاب)، چیستی رابطه انسان با خداوند و رابطه آن با عذاب الهی و حدود آن به گونهای که منتهی به شکلگیری یک یا چند قاعده اصولی گردد.
طبق این تعریف، نظریه اصولی در واقع یک توصیف کلامشناختی است. و در واقع نظریه اصولی از اقسام مبانی کلامی است و در واقع مبانی کلامی یک قسماش نظریه کلامی است و یک قسم آن هم توصیف کلامشناختی از یک حادثه است با این تفاوت که توصیف کلامشناختی که در اصول و به حسب نیاز اصول صورت میگیرد، غیر از نظریههایی است که کلامی است که در فقه ارائه میشود.
ممکن است کسی توصیف کلامشناختی بکند و نظریه فقهی درست شود، چون آن توصیف فائده مستقیم فقهی دارد. ولی یک وقت هم توصیف کلامشناختی میکنیم از منظر اصول که این توصیف کلامشناختی در فضای اصول است و ممکن هم هست که توصیف کلامشناختی در فضای خود کلام باشد که اینها با هم فرق دارند.
مبانی کلامی گاه از صنف نظریه هستند و گاهی از صنف نظریه نیستند، آن بخشی که از صنف نظریه هست توصیف کلامشناختی است، منتها توصیف کلامشناختی یکبار در فضای خود کلام است (جایی که میخواهیم به یک نظریه کلامی برسیم و کلام را توسعه دهیم) و یک وقت در فضای یک علم دیگر است (که این علم گاهی فقه است گاهی اصول است و گاهی جامعه شناسی است) که میخواهیم به یک نظریه در آن علم برسیم.
در همه علوم از مبانی کلامی ثابت در کلام میتوان استفاده کرد، مثلاً ما از قاعده لطف در اصول و در فقه میتوانیم استفاده کنیم و تحلیلی که ارائه میشود، تحلیلی است برای استفاده از مبنای کلامی، ولی توصیف کلامشناختی نیست.
فرق است بین تحلیل اقتضاءشناسی یک مبنای کلامی برای تولید یک گزاره علمی و بین توصیف کلامشناختی که در فضای یک علم صورت میگیرد به طوری که بحثی تحلیلی ارائه میشود تا یک وضعیت کلامی را مشخص کند و از دل آن یک قاعده به دست آید.
روند بحث در توصیف کلامشناختی اینگونه است که یک گزاره کلامی ایجاد میشود و در فضای آن علم ذهن نقاد محقّق به آن مرحله میرسد که در اینجا یک خلاء کلامی است و باید پُر شود، ما به این توصیف کلامشناختی میگوییم.
پس همیشه باید بین توصیف کلامشناختی و تحلیل اقتضاء شناختی فرق قائل باشیم. مثلاً از حکمت خداوند اگر بخواهیم در اصول به یک قاعده دست پیدا کنیم به این روند، توصیف کلامشناختی نمیگویند چون ما میخواهیم از یک قاعده کلامی شسته و رفته و مبرهن یک قاعده اصولی و فقهی در بیاوریم که این روند خود ضوابطی دارد که اگر رعایت شود ما را به یک تحلیل اقتضاءشناسی میرساند. مثلاً اخباریها از اصول کلامی خواستهاند فقهسازی کنند یا اصول را نفی کنند و دیدگاههای خاصّی ایجاد کنند و در این روند مبانی کلامی را ذکر میکردند که منطقاً و عقلاً نمیشد آنرا به عنوان مولّد دیدگاه مورد نظرشان در فقه و اصول قلمداد کرد، بلکه به زور میخواستند از دِل یک قاعده کلامی به یک قاعده فقهی برسند و چون طبق ضوابط نبود، تحلیل اقتضاءشناسی آنها ناقص بود.
آنوقت نظریه اصولی در حقیقت عبارت است از یک توصیف کلامشناختی از مقولههای اساسی و پایهای در کلام مثل تکلیف، حکم، رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با مفاهیم و کلام خدا و ...
تجربه علم اصول در شیعه طبق نظریههایی شکلگرفته است که عملاً از توصیف کلامشناختی بر آمده است و بدون نظریههای کلامی علم اصول سست است.
در بین دانشهایی که ما در شیعه داریم هیچ دانشی به اندازه اصول حجم بالا و گستردهای از حیث تحلیل و دقّت و عقل و بحث صرف آن نشده است. اصول شیعه به شدّت تحلیلی است و سردمداران آن مثل نائینی و عراقی و امام و شهید صدر با تحلیلهای عمیقی که به کارگرفتهاند این مطلب را ثابت کردهاند.
تحلیل بزرگان علم اصول، خواسته یا ناخواسته آنها را به سمت کلام کشانده است و از توصیف کلامشناختی به قاعدههای اصولی رسیدهاند.
مثلاً در نظریة الوضع از این موضوع سخن به میان آمده که آیا زبان بشری است یا الهی؟ در این موضوع برخی (مرحوم نائینی) قائل شدهاند که منشأ زبان الهام الهی است و تعریف خاصّی از این الهام میکند که به مبنای آنها به کلام بازگشت دارد.
یا در نظریة التعّهد (بر عهد آمدن) که برخی از اصولیون مثل آیت الله خویی و شیخ عبدالکریم از رشددهندگان آن هستند، بازگشت به مبانی کلامی دارد و آیت الله خویی آنرا مفصل توضیح داده است.
یا نظریّة الاعتبار که این نظریه هم یک نظریه اصولی کلامشناختی است که به مبنای آنها در ارتباط با اصل زبان و وضع زبان بازگشت دارد.
نظریة اقتران تأکید هم که مربوط به شهید صدر است یکی دیگر از نظریّات اصولی است که بازگشت به مبانی کلامی دارد.
در رابطه با اصل اعتبار نیز چند نظریه حول آن شکل گرفته است که یکی نظریه اعتبار لفظ به عنوان یک وجود تنزیلی برای معناست. و دیدگاههای دیگری هم حول اعتبار وجود دارد.
به هر حال اینکه از یک قاعده اصولی به این مطلب در رابطه با زبان برسیم که آیا زبان یک الهامی از خداوند است یا یک ساختار بشری دارد؟ این نوع بحث کردن یک توصیف کلامشناختی حول یک قاعده اصولی است که به انسانشناسی یا خداشناسی برمیگردد و از آن گریزی نیست.
مثال دیگری که میشود عنوان کرد نظریات اصولی حول خطاب الهی است که بحث میکند آیا خطاب الهی منحلّ به عدد مکلّفین است؟ یا یک خطاب از نوع خطابات قانونی است؟ ما اگر بخواهیم خطاب الهی را توصیف کنیم، این توصیف، توصیف کلامشناختی است و نظریهای که از این توصیف برمیآید یکبار توصیفی است که ما آنرا شخصی میبینیم و به این رأی میرسیم که خطابات تنحلّ الی خطابات عدیدة و یکبار هم انسان به نظریه خطابات قانونیّه میرسد کما اینکه امام خمینی به این نظریه رسیدهاند و از این نظریه در جاهای مختلفی از اصول مثل مبحث ترتّب و محبث فعلیّت حکم و ... استفاده کردهاند. پس همانطور که روشن شد نظریه اصولی که نوعی توصیف کلامشناختی است پایهای میشود که از دِل آن قاعدههای زیادی منتج میشود.
تهیه و تنظیم : محرم آتش افروز