به گزارش خبرنگار سرویس جامعه پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، آیت الله احمد مبلغی، صبح دوشنبه 18 دیماه سال 1396 در جلسه هفتاد و پنجم درس خارج فقه الاجتماع که در مدرسه آیت الله العظمی گلپایگانی برگزار شد، موضعگیریهای اشتباه در روند اجتهاد را مربوط به نقص حوزه در استراتژیهای فقهی دانست و گفت: اگر دیده میشود که یک بخشی در فقه بزرگ شده و بخش دیگر کوچک میشود این به استراتژیهای فقهی مربوط است که موضعگیری اجتهادی در یک مسئله اشتباه انجام گرفته است. چون این استراتژی در رفتار علمای ما وجود ندارد تعارضاتی بین دستگاههای اجرایی به وجود میآید که دستگاههای مربوطه در برخورد با یک اثر هنری و فرهنگی راهی را میروند که صد در صد با راهی که علماء میپسندند مخالف است.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم در تبیین علم اهداف الشریعه و زیرمجموعههای آن خاطرنشان کرد: علم اهداف، علمی است که به سه بخش اساسی تقسیم میشود: علم مقاصد شریعت، علم علل الشرائع کلّی و علم علل الشرائع جزئی و یا احکام غیر مجموعهای.
وی مقاصد الشریعه را مهمترین بخش از علم اهداف شریعت دانست و عنوان داشت: بخش اصلی علم اهداف الشریعه، علم مقاصد الشریعه است و ابداعی توسّط اهل سنّت است و لذا به چند اشکال مواجه است که عبارتاند از: کلّی انگاری اهداف جزئی، عالیانگاری مقاصد دانی و عدم تراتبی بودن اهداف، نزد قائلین به مقاصد الشریعه.
عضور مجلس خبرگان رهبری در تبیین اشکالات فوق اضافه کرد: عبودیّت، معرفت و رسیدن به رضوان الهی از مقاصد و اهدافی هستند که شریعت به آنها توجّه ویژه دارد و به عالی بودن این اهداف تصریح دارد، متأسفانه جایگاهی در مقاصد الشریعه ندارند و در این علم نهایتاً به یک اهداف میانی دست پیدا میکنند که بیشتر حالت مکانیزم و نقش دارد و به هیچ عنوان حالت تراتبی و سلسله مراتبی در آن لحاظ نشده است.
وی توجّه به اهداف کلان شریعت را ضروری دانست و گفت: علّت این که در عصر کنونی دین در فضاهای منطقهای و جهانی ضعیف جلوه کرده این است که ما نگاههایمان به کلانها بسیار ضعیف است هر چند که به جزئیات خیلی اهمّیت دادهایم.
متن تقریر:
آیت الله مبلغی در جلسه گذشته به تبیین علم خصائص الشریعه و چگونگی دستیابی به روح شریعت پرداخت و گفت: اینکه چطور به روح حاکم بر مجموعهها دست پیدا کنیم یک راهش این است که تمرکز کنیم بر خود احکام و نصوص و سرنخهایی بدست آمده از آنها داشته باشیم و راه دیگرش این است که به نصوص مراجعه کنیم، نصوصی که نصّ عام هستند و حتّی ممکن است فقه از آنها استخراج نشود ولی از آن نصوص میتوان ردّپای منطق و روح حاکم را استخراج کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
آخرین بحث که بعد از آن باید وارد تعریف نظریه فقهی شویم بحث از علم مقاصد الشریعه است. ما در طی بحثهایی که در جلسات قبل داشتیم، علوم مربوط به شریعت در وضعیّت ماقبل جعل شریعت را بیان کردیم و نیمنگاهی به علومی مثل خصائص الشریعه و روح الشریعه داشتیم و امروز به علم مقاصد الشریعه خواهیم پرداخت.
علم مقاصد الشریعه که بهتر است از آن تعبیر به علم اهداف شریعت کنیم علمی است که به سه بخش اساسی تقسیم میشود:
ما باید این سه بخش را در علم الاهداف بررسی کنیم.
علم مقاصد الشریعه به اهداف کل شریعت میپردازد و علم علل الشرائع مجموعهای به مجموعههای شریعت پرداخته و درصدد کشف اهداف مجموعههاست. یک بخش هم علل الشرائع جزئی است که اهداف جزئیات و احکام جزئی را مورد بررسی قرار میدهد.
بخش اصلی علم اهداف الشریعه، علم مقاصد الشریعه است که مقاصد الشریعه دستساخت اهل سنت است و آنها این واژه را ساختهاند و آوردهاند و برخی از علمای ما نیز در طول تاریخ توجهاتی به آنها داشتهاند.
مقاصد الشریعه دچار یک سری اشکالات است که آن را از تحرک باز داشته است و طوری شده که مقاصد الشریعه دارای کارکرد نیست و تأثیرگذاری آن بسیار کم است.
اصل فکر مقاصد الشریعه، اندیشه خوب و لازم و ضروری است چون در آن مقاصد و اهداف کلان شریعت بررسی میشود.
مقاصد الشریعه دچار اشکالاتی است. برخی از مقاصدی که آمده است مثل حفظ نسل و حفظ عقل و ... در حدّ و اندازه مقاصد بودن برای شریعت نیست و بسیار پایینتر است. این دنوّ یا به این جهت است که مقصد بخشی از شریعت است و ما آمدهایم و آن را نسبت دادهایم به کل شریعت.
مثلاً در رابطه با حفظ عقل میگویند: یجب علینا تجنّب من شرب المسکرات لأن المسکرات تزیل العقد. پس لازم است عقل حفظ شود و نگه داشته شود.
ما میگوییم که این دلائل نمیتواند ثابت کند که حفظ عقل یک مقصد کلان است که برای کلّ شریعت در نظر گرفته شود بلکه حفظ عقل مثل علل الشرائع جزئی است در حالی که شما آن را بزرگ کردهاید.
بله نهاد دیگری است که میتوان آن را از مقاصد کلان شریعت دانست و آن حفظ عقل نیست بلکه رشد عقل است. همانطور که در نهجالبلاغه آمده است: «وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول» انبیاء آمدهاند تا عقول را از حالت زیرزمین به مرحله کشف و شناخت برسانند. بله این یک نهادی است که میتوان آن را به عنوان یک مقصد کلّی و یک هدف کلّی برای شریعت در نظر گرفت.
با اینکه عقل یکی از ادله ما به حساب میآید ولی متأسفانه بر روی آن کار نشده است. عقل یک تاریخچهای منفی دارد که متأسفانه یک سایهای بر مباحث مربوط به عقل انداخته و آن را در محاق قرار داده است.
شریعت برای اثاره دفائن عقول است و میتوان این هدف را از اهداف شریعت دانست امّا اینکه بگوییم منع از خوردن شراب و بسیاری دیگر از احکام به این دلیل بودهاند که عقل زائل نشود، این کلام صوابی نیست چون یک علتی بوده است برای یک حکمی و حالا ما بیاییم و کل شریعت را با همه طول و تفصیلش در نظر بگیریم که برای حفظ عقل تشریع شده است یک کلام باطلی است.
برخی دیگر یک مرتبه دانیه است نسبت به مراتب فوقانیتر و قویتر، مثل حفظ دین نسبت به مقاصد بالاتر از خودش که عبارتاند از اقامه دین، سیطره و نفوذ کلان دین ولی آنکه در ادبیات مقاصد آمده است و به عنوان یک هدف کلّی در نظر گرفته شده حفظ دین است در حالیکه حفظ دین یک مرتبه دانیه از مقاصدی است که آنها بالاتر از آن مرتبه هستند و آنچیزی که هدف کلان شریعت است مراتب فوقانی آن است.
همین داعشیها و سلفیها به خاطر چند تا حکم، کلّ دین را از چشم همه مردم جهان میاندازند و آنرا منفور میکنند که میخواهند چند حکم را اجرا کنند و حفظ دین کنند. در حالیکه حفظ دین یک فهم از مقاصد با توجّه به سلیقه است و نمیتوان آنرا به عنوان یک هدف کلّی تلقّی کرد.
این خصیصه باطل گاهی در ما هم جریان پیدا میکند و در مواقعی که مردم نسبت به یک عمل شریعتی کملطفی به خرج میدهند داد و هوارمان بالا میرود که کلّ دین از دست رفت در حالیکه یک عمل جزئی کل شریعت نیست و شریعت همه دین نیست بلکه جزئی از دین است.
با این اعمالی که سلفیها انجام میدهند به جای اینکه دین را بزرگتر کنند، هر لحظه از طرفداران آن میکاهند تا جایی که در جهان عرب یک حرکت گریز از دین شکل گرفته است و ریشهاش هم اصراری است که آقایان به خرج میدهند که دین را حفظ کنند و این هدف عالی دین را برپا دارند.
مقصد شریعت یک بحث حسّاسی است و نمیتوان یک مقصد را به صورت سلیقهای از دین برداشت و آن را کلّیانگاری کرد و بر اساس آن عمل کرد.
یکی دیگر از مقاصدی که نسبت به آن عالیانگاری شده است حفظ مال است. در رابطه با مال گفته شده که دست انسان سفیه ندهید، ربا ندهید، نسبت به حفظ آن کوشا باشید و ... که همه این دستورات برای یک عمل جزئی است ولی این را گرفتهاند و به عنوان یک مقصد کلّی برای کلّ شریعت در نظر گرفتهاند.
دین نگاهش خیلی بالاتر از این حرفهاست، نگاه دین به مال، نگاه پیشرفت اقتصادی و رشد و عمران و آبادی است که حفظ مال در مقابل این قصدهای کلان یک هدف مستدرج و دانی به حساب میآید.
حتّی حفظ نسل هم که آنرا به عنوان یک مقصد عالی در نظر گرفتهاند یک علّت تشریع جزئی در برخی از احکام خاصّ مثل نکاح است و هدف عالیتر از آن میتواند حفظ محیط زیست به جهت تمتّع نسلها باشد که در آیات آمده است «وضعها للأنام».
ما باید به معصومین و قرآن مراجعه کنیم و اهداف کلانتر را کشف کنیم و به این علل الشرائع بسنده نکنیم.
اشکال دیگر این است که به هیچوجه مقاصد الشریعه شکلیافته در کلام مقاصدیون داری یک حالت تراتبی نیست به این معنا که یک مقصد در وضع میانی قرار داشته باشد و فوق آن مقاصد دیگری است تا میرسد به مقصدی که بالاتر از آن مقصدی نیست.
عبودیّت و معرفت و اهداف کلان را که شریعت به آنها توجه دارد مثل رضوان الهی جایگاهی در مقاصد الشریعه ندارند و در این علم نهایتاً به یک اهداف میانی دست پیدا میکنند که بیشتر حالت مکانیزم و نقش دارد و یک حالت تراتبی و سلسله مراتبی در آن وجود ندارد.
اشکال دیگر این است که مقاصد الشریعه و محتوای آن با ادبیات دین و شریعت ملائمت ندارد. دین اهداف خودش را بیان کرده ولی ما چرا به سمت آن نرفتهایم و آنرا احیاء نکردهایم.
هدفهایی مثل اقامه قسط، تعلیم و تزکیه، معرفت نفس و معرف خدا و بسیاری دیگر از اهداف کلّی که خداوند در قرآن به آنها تصریح کرده است مورد غفلت قرار گرفته و سراغ اهداف و مقاصدی رفتهایم که هدف دست چندم هم برای دین و شریعت به حساب نمیآیند.
مقاصد دانی هیچ تأثیری ندارد و هیچ تحوّلساز نیست و آن پویایی که از شریعت متوقّع است فقط با اهداف کلان شریعت قابل تصوّر است.
علّت این که در عصر کنونی دین در فضاهای منطقهای و جهانی ضعیف است یک علّتش این است که ما نگاههایمان به کلانها بسیار ضعیف است هر چند که به جزئیات خیلی اهمّیت دادهایم.
البته این را هم عرض کنم که وقتی که ما از علم اهداف الشریعه یاد میکنیم یک تخصّصهای دیگری را نباید با آن خلط کنیم، مثلاً فقه المقاصد غیر از علم المقاصد است چون علم المقاصد توجّه پیدا میکند به خود شریعت و تمام تلاش او به خود شریعت است که اهداف شریعت را درآورد. امّا فقه المقاصد یک فقه روشی است و کوشش میکند که ثابت کند مقاصد چه جایگاهی در منهج فقه دارند و جایگاه آن را مشخص میکند.
فقه الاستراجیّات یک فقه رشتهای و متأثر و مستفید از علم المقاصد است که به هیچ عنوان جایگاهی برای آن در علوم امروز حوزه متصوّر نیست و این کار فقیه است که وارد میدان شود و در رابطه با استراژیهای موجود بحث کند و با اختیار یک استراتژی مناسب در امور فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مانع از عملکرد معاندان در سطح جامعه بر علیه فقه و فرهنگ شود.
اگر دیده میشود که یک بخشی در فقه بزرگ شده و بخش دیگر کوچک میشود این به استراتژیهای فقهی مربوط است که موضعگیری اجتهادی در یک مسئله اشتباه انجام گرفته است.
چون این استراتژی در رفتار علمای ما وجود ندارد تعارضاتی بین دستگاههای اجرایی به وجود میآید که دستگاههای مربوطه در برخورد با یک اثر هنری و فرهنگی راهی را میروند که صد در صد با راهی که علماء میپسندند مخالف است.
فقیه باید فقه الاستراتجی داشته باشد تا بداند که با چه استراتژی میتواند مانع از کوچک شمردن برخی از شرایع توسّط دولت یا دستگاههای اجرایی شود. حوزه مسئول مستقیم رسیدگی به این مطالب است که متأسفانه در این مسئله عملکرد خاصی ندارد.
ما باید فقه المقاصد را مطرح کنیم و این علوم را نیز در ذیل آن بیاوریم و به این مسائل بپردازیم تا بتوانیم از پس نیازهای روز جامعه برآییم.
علم علل الشرائع هم مورد بیلطفی جامعه اجتهادی ما قرار گرفته است، علم علل الشرائع توسّط امامان ما تأسیس شده است ولی رها شده به حال خودش.
ما همچنین میتوانیم فقه علل الشرائع داشته باشیم و تحت مسائل این علم بحث منهجی بکنیم که اگر یک حکمی تماماً و کلّاً حکمتش از بین رفت، آیا فقیه میتواند باز نسبت به آن فتوا بدهد؟
حکمتها گاهی برای این است که ما نظامی را به عنوان نظام سیاست جناحی بنا کنیم و حکمتها فقط در استنباط یک حکم خُرد کاربرد ندارد بلکه میتوان از آنها در مسائل کلان هم استفاده کرد.
تهیه و تنظیم : محرم آتش افروز