آقای ابوالحسن حسنی؛ محقق و پژوهشگر حوزوی در گفت وگویی تفصیلی با پایگاه وسائل به ابعاد و لوازم رسیدن به تمدن اسلامی اشاره کرد. در بخش نخست مؤلفه های رسیدن به تمدن اسلامی مورد بررسی قرار گرفت. در بخش دوم و پایانی به نقش فقه حکومتی در شکوفایی تمدن اسلامی پرداخته شده است که متن آن در ذیل تقدیم می گردد.
وسائل- با تعریفی که از فقه حکومتی داشتید میتوانید فارق بین فقه حکومتی و فقه فردی در نسبت بین جامعه و سیاست با اختیار انسانی را به طور مشخص توضیح دهید.
اگر من کاغذی را به شما بدهم، این فعل من حرام است یا حلال؟ این توصیف فیزیکی بوده است، این کاغذ در داخل ساختارهای سیاسی اجتماعی هویت اعتباری پیدا کرده است هویت کاغذ بودن در داخل هویت اعتباری گم شده است. مثلاً اسم این کاغذ سند سیاسی یا مالی است، سند مالی صور مختلفی دارد، ممکن است پول، چک یا سفته باشد فرض میکنم آن کاغذ پول باشد. دوباره توجه میکنیم به اینکه جایگاه من و شما در ساختارهای اجتماعی تعریف میشود و با توجه به جایگاهی که من و شما داریم هویتی برای این دادن من و گرفتن شما تعریف میشود و برای پولی که من به شما دادهام عناوینی مثل هدیه، صدقه، قرض، پس دادن قرض، رشوه و ... تعریف است، اینها را چه کسی تعریف کرده است؟ آیا ساختارهای سیاسی اجتماعی تعریف نکردهاند؟
حیث فیزیکی رفتار من دقیقاً همان دادن کاغذ است و هیچ تفاوتی ندارد؛ اما برای این رفتار فیزیکی عنوانهای اجتماعی متنوع و متضادی قابل حمل است. برای این رفتار من، صدها معنی در ساختارهای سیاسی اجتماعی تعریف می شود و رفتار دقیقاً داخل این ساختارهای سیاسی اجتماعی است که معنی پیدا می کند. من محدود به این حدود هستم، اصلاً اینگونه نیست که بگویم مستقل از این ساختارها میتوانم حرکت کنم، نمیخواهم بگویم جبر اجتماعی به معنایی که برخی از جامعه شناسها گفتهاند، نه، اگر قائل به جبر اجتماعی باشم نمیتوانم از چیزی به نام فقه حرف بزنم. میخواهم بگویم نظام زندگی انسانی تکویناً به چه شکل است. اینکه انسان، انسان اجتماعی است چه معنایی دارد، این نکته را میخواستم بگویم.
در واقع وقتی میگویم اختیار انسان محدود به حدود اجتماعی سیاسی است، چون زندگیاش در درون همین حدود است؛ تمام اجزایش زندگیاش در همین حدود معنی پیدا میکنند و نخ تسبیح و نظام زندگیاش را این حدود اجتماعی سیاسی تعریف می کند. این ساختار است که به ما میگوید زندگیاست درهم ریخته است یا میگوید زندگیات نظامی دارد.
برمیگردیم به سؤال اصلی، نقش فقه حکومتی در ایجاد تمدن اسلامی. وقتی که فقه حکومتی را با این ساختار تعریف کردم نقشش بسیار روشن است، فقه حکومتی نظام زندگی تعریف میکند. نگاه به یک سری غایتها دارد، صرفاً حدودی را برای رفتارهای من تعریف نمیکند، صرفاً نمیگوید این کارها را انجام دهید یا نه اما کاری با تمدن ندارم، نمیگوید تمدنسازی امری عقلایی است خودت تمدن را طراحی کن. نه، کار را جدا نمی کند. بلکه میخواهد تمام امر عقلایی را در داخل نظام شریعت تفسیر کند.
اصلاً بنا عقلا، بنا عقلایی است که بر گرفته از نظام شریعت است، بنای عقلایی که در داخل نظام شریعت شکل گرفته باشد.
فقه حکومتی خودش موضوع تعریف میکند و موضوع سازی میکند، نمیگوید نظام حاصل بنای عقلا است و من فقط حدود شرعی را تعریف میکنم. نمیگوید من فقط به شما میگویم که چه رفتارهایی را انجام ندهید و چه رفتارهایی را باید انجام دهید. در واقع فقه حکومتی در اینجا نمیماند، فقه حکومتی به مرتبهی قبلتر میرود اصلاً دقیقاً در همانجایی که این نظام تعریف میشود در همانجا قرار میگیرد و به همین خاطر ساختهای برنامهای برای فقه حکومتی یک مسئله بسیار اساسی میشود یعنی در واقع تدوین برنامهها، سیاستها و چشماندازها جزء شریعت و نظام شرعی است نه امری جانبی.
وسائل- آیا می توان گفت که تفاوت فقه فردی با فقه حکومتی در فقه پسینی و فقه پشینی بودن است؟
شاید به معنایی بتوانیم این حرف را بزنیم، در واقع فقه حکومتی در مرحله تصمیمسازی قرار میگیرد، اگر بخواهیم فقه را به عبارت علم مدیریت تعریف کنیم، به عبارتی نظریه تصمیم شرعی است اما فقه فردی مقررات شرعی رفتار است از این جهت فقه حکومتی در مرتبه پیشین قرار میگیرد.
وسائل- با توضیحاتی که درباره تفاوت فقه فردی با فقه حکومتی داشتید میتوانید بیان کنید که چرا فقه فردگرا نمیتواند نیاز جامعه امروز را برآورده کند و تمدن اسلامی را رقم بزند.
با توجه به نکاتی که گفتم، جواب سؤال روشن شده است، اما مقداری پاسخ را بیشتر تفصیل میدهم. نگاهی به مبانی کلامی این فقه داشته باشیم. مهمترین مبنای کلامی فقه فردی این است که خطاب شرعی از سنخ خطابات مولا به عبد است، اصولیهای ما در اینجا دقیقاً تنظیرسازی و همانندسازی کردهاند. اجمالا باید بگویم این همانندسازی با مبانی کلامی شیعی سازگار نیست. بر فرض اینکه از همانندسازی بگذریم و ولایت الهیه را به درستی معنی کنیم که مانند ولایت عرفی نباشد، حتی در همان حد هم محدود کردن مقام صدور خطابات شرعی در مقام ولایت را درست نمیدانم.
اما قسمت اول را چرا میگویم اینها همانندسازی کردهاند، ممکن است شما بگویید اینها تمثیل است نه همانندسازی و اصولیها خواستهاند تمثیل کنند، پایین بیاورند تا متوجه شویم که چرا آنها می گویند که خطاب شرعی را با این مبنا باید تفسیر کنیم؛ در یک نمونه بشری نشان داده اند تا مراد از قاعدهی اصولی را متوجه شوم. دلیل من بر اینکه همانندسازی شده، این است که اصولیها قاعدهای را از رابطه بین عبد و مولا استخراج میکنند سپس این قاعده را به رابطه عبد و مولای الهی تعمیم میدهند و به همین دلیل تمام مبنای یک اصولی فرار از عقاب است.
نکته جالب اینجاست که مرحوم سید یزدی صاحب عروه، در حاشیه رسائل اشکال میکند و می گوید، اگر تمام مبنا فرار از عقاب باشد، چه فرقی بین مولای ظالم و الهی باقی میماند، مولای ظالم هم عقاب میکند؛ آن عقلی که همه مبنایش فرار از عقاب است همان عقل در اینجا باید بگوید از مولای ظالم اطاعت کن. این اشکال را میکند و چون متأسفانه اصول صاحب عروه به حاشیه رفته است کسی این اشکال را نه میبیند و نه پاسخ میدهد. این مبنای کلامی اجازه نظام سازی به ما نمی دهد، در این مبنا من با تک تک فرمانها سروکار دارم نه با چیزی بیشتر از آن.
مبنای دومی که در اصول معاصر می بینیم، گرایش به سمت نظریه حسن و قبح شرعی است که در بعضی از اصولیها به صراحت بیان شده است و برخی هم به صورت تلویحی پذیرفته اند یا به لوازم آن ملتزم شده اند که البته از فروع همان نگاه عبد و مولایی و رابطه مکلف و شارع است. وقتی که آن مبنا درست باز شود خود به خود به حسن و قبح شرعی خواهیم رسید.
این موارد کاملاً جلوی نظامسازی را میگیرند و محدودیتهای اساسی در اینکه فقه، در تمدنسازی مؤثر باشد ایجاد میکند. فقه موجود موضوع خود را فقط بر روی رفتار و فعل مکلف برده است آنها مکلف فرد؛ مخصوصاً نظریه انحلال در باب خطابات شرعی که نظریه اکثری اصولی است و نظریه قانونیت خطاب شرعی حضرت امام خمینی (ره) را اکثراً نپذیرفتهاند، کاملاً به این سمت میبرد که خطاب شرعی به فرد فرد آمده است.
وقتی که به صورت فرد فرد شود، این نگاه اساساً نمی تواند حوزه موضوعی خود را گسترش دهد، به ساختارهای اجتماعی و سازمانی برساند. از آن طرف نگاه مقاصدی هم کاملاً در نگاه عبد و مولایی، حذف میشود. مقاصد نمیتوانند مؤثر باشند، عبد مقابل مولا اجازه توجه به مقاصد را ندارد، مقاصد تنها در اختیار مولا است که به آن توجه کند یا خیر.
به عنوان نمونه، نوع تحلیلی که مرحوم مراغی از قاعده نفی عسر و حرج دارد که بر خلاف قاطبه فقها معتقد است نفی و حرج دلیل عقلی برمیدارد و آیات و روایات مربوطه اشاره به دلیل عقلی هستند. تقریباً خلاصه استدلال او این است که پروردگاری که انسان را آفریده و میخواهد این انسان مسیری را حرکت کند تا به کمال برسد، با احکام عسر و حرج او را آزار نمیدهد که نتواند به هدف برسد بلکه میخواهد انسان به کمال برسد. اینکه این استدلال دارای خدشه است یا خیر در اینجا مطرح نیست بلکه نگاهی را در پشت این استدلال است را می خواهیم نشان دهیم. نگاه مرحوم مراغی در العناوین در عمده موارد کاملاً متفاوت با نگاه معمول فقهی است.
مسئله بعدی محدودیت ابزارهای فقهی است، تنها ابزار فقهی که در اختیار دارد فقط حکم تکوینی و وضعی است که البته ماهیت حکم وضعی را هم اصولیهای کاملاً متأخر تا حدودی روشن کردهاند. یعنی ماهیت حکم وضعی تا جایی ناشناخته بوده است که مرحوم نائینی نمیتواند بپذیرد حکمی همانند حکم ولایت، حکمی وضعی باشد چون از نظر او حکم ولایت بسیار عظیمتر از آن است که آنرا در شمار احکام وضعی به شمار بیاوریم. حضرت امام به این اشکال پاسخ میدهد. بنده اولین بحث گسترده در باب ماهیت حکم وضعی و اقسام آن را در اصول حضرت امام دیدهام.
فقه فردی ابزارهایی برای موضوعشناسی و موضوعسازی ندارد همچنین ابزارهایی برای آیندهنگری و آیندهسازی نیز ندارن. با توجه به اینها اینکه انتظار داشته باشیم فقه فردی بتواند در حوزه تمدنسازی اثری داشته باشد انتظار موجهی نیست.
وسائل- بیان شد یکی از مراحل رسیدن به تمدن اسلامی تشکیل امت واحده اسلامی است و همچنین به نقش بیبدیل فقه حکومتی برای رسیدن به تمدن اسلامی اشاره شد. حال این سؤال مطرح است که فقه حکومتی چگونه می تواند زمینه وحدت اسلامی را ایجاد کرده و ظرفیتها را برای تحقق تمدن اسلامی آزاد کند؟
فقه حکومتی در زمینه وحدت اسلامی دو نکته بسیار مهم را دربردارد، یکی اینکه به اجتماعی سیاسی بودن انسان اصالت میدهد، یعنی آن را امری فرعی در زندگی انسان در نظر نمیگیرد، یعنی نمیگوید انسانی که مکلف است حالا اجتماعی سیاسی هم هست، خیر، نگاه فقیه حکومتی این است که این انسانی که اجتماعی سیاسی است، مکلف هم هست. توجه به همین نکته موجب میشود مسئله امت برای فقیه فقه حکومتی یک مسئله اساسی باشد. چون او با فرد مکلف سروکار ندارد، با انسان اجتماعی سیاسی سروکار دارد، انسانی که اگر جامعه و سیاست را از او بگیریم، تنها فرد بیهویتی از او باقی میماند. وقتی فردی بیهویت شد، اساساً فقیه حکومتی بسیاری از خطابات شرعی و نظام شریعت را بلا موضوع میبیند در این مکلف.
نکته دوم اینکه، جایگاه ولایت را رکن و محور اصلی برای عملیاتی کردن نظم شرعی میداند. اساساً اگر این ولایت تعریف نشود، تحقق نظم شرعی معنا نخواهد داشت، نظم شرعی حول ولایت معنیدار میشود. باید دقت داشت که نظم صرفاً یک چینش مرتب نیست، چینش مرتب حول یک محور و برای رسیدن به یک غایت است.
معنی اساسی ولایت، پشتیبانی است. تنها جایی که معنای ولایت آن معنای سیطرهای که سلب اراده می کند وجود دارد، رابطه بین ارباب و برده است. چون در آنجا سنخ مملوک متفاوت با مملوک های دیگر است، عرب در آنجا رابطه بین مملوک و مالک را با کلمه عبد و مولا ترسیم کرده است تا به عبد بگوید مالک پشتیبان تو است؛ مثل کلمه استعمار در زمانه ما. به عنوان نمونه ولایتی شریعت برای پدر تعریف میکند، آیا این به معنای سلب اراده است؟ خیر . ولایت را به این دلیل تعریف میکند تا پدر بتواند از فرزند پشتیبانی کند.
وقتی خداوند به حضرت ابراهیم میگوید، تو را امام قرار دادم میگوید: "إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً" نمی گوید "علی النَّاسِ" بلکه می گوید "لِلنَّاسِ"، یعنی این امام بودن تو برای مردم است نه بر مردم. این نکته بسیار مهم است، این به این معنی نیست برای خودم جواز تخلف از امام را اثبات کنم، خیر. می خواهم بگویم اگر باید از امام اطاعت کنم این هم برای من است، از اینکه من از امام اطاعت کنم، امام نفعی نخواهد برد. امام نفع خود را در اطاعت از حق تعالی خواهد برد، برای حق تعالی هم نفع و ضرر معنا ندارد. تمام اینها برای من است، اگر شریعتی است برای من است تا چه در دنیا و چه در آخرت بدبخت نشوم.
ساختار ولایت بر عاقل، با ولایت بر مجنون یا سفیه یا کودک متفاوت است. در ولایت بر عاقل اجازه سلب عقل او را ندارم، عقل او سرجایش است و ولایت من برای پشتیبانی از رشد عقل او است. امیرالمؤمنین میگوید پیامبران آمدهاند تا عقلهای دفن شده را بیرون بکشند. با توجه به همین است که وقتی فقه حکومتی در عملیاتی کردن نظمِ شرعیِ ساختهای ارادی، برای ولایت جایگاهی ویژه تعریف میکند و آنرا رکن میداند، برایش مسئله امت و انسجام امت اسلامی مهم و اساسی میشود. با فرد تنها دیگر سروکار ندارد، این فقه لازم دارد ظرفیت های این امت را آزاد کند وگرنه خودش را محقق نشده خواهد دید.
وسائل- در مقابله با تمدن غرب سه رویکرد داشتهایم، یکی اینکه محصولات غرب را پذیرفته و حکم آن را بیان کنیم، دوم اینکه نظام سازی انجام دهیم در مقابل نظام غرب که در این زمینه شهید صدر تلاش هایی داشته اند و در نهایت بحث از تغییر اراده است در مقابل غرب که حضرت امام در این زمینه نوک پیکان را متوجه غرب کرد حال به نظر شما فقه فردی در کدام زمینه فعالیت میکند؟ و فقه حکومتی چگونه و در کدام حوزه میتواند با تمدن غرب مقابله کند؟
اولین مشکل فقه فردی این است که نظام موضوعسازی ندارد و در برابر موضوعات ایجاد شده انفعال را پذیرفته، منتظر میماند موضوعی ایجاد شود و نسبت به موضوع پاسخ میدهد. البته جایگاه موضوع را هم دقیقاً جایگاه مواجهه فرد با امر خارجی میداند یعنی تنها با فرد مکلف سروکار دارد. اینکه دقیقاً چه مشکلی پیش آمده است تا این موضوع ساخته شود برود در آن سطح عمیق نگاه کند؛ اساساً فقه فردی این را کار خودش نمیداند.
از منظر فقه فردی اصل اساسی برای فقیه فردی چیست؟ اصل برائت است. اصل برائت هر کاری را مجاز میداند مگر اینکه دلیلی شرعی بر وجود حکم دیگری داشته باشد. البته میگوید چون عبد مقابل مولا هستی تا زمانی که تحقیق نکردهای که مولا امر دیگری دارد یا خیر ذمه تو مشغول است و این اصل به تو اجازهی بیاعتنایی به مولا را نمیدهد.
اما نگاه فقه حکومتی چگونه است؟ فقه حکومتی نظام موضوعسازی دارد. صورت ضعیفتر فقه حکومتی آن است که بخواهد در همان نظامهای عقلایی موجود محدود بماند، یعنی در درون آن نظام ها سخن بگوید، اما فعلاً تصمیمسازی و ارادهسازی نمیکند؛ اما باز از حد فعل مکلف فراتر رفته و عمل اجتماعی را هم داخل کار میکند، اما فراتر از آن حرکت نمیکند. این سطح ضعیف است. این که میگویم از سطح ضعیف فقه حکومتی است، از این جهت است که نظم شرعی برای ساختارهای سازمانی و ساختارهای اجتماعی با قوانین رسمی ایجاد نمی شوند، گرچه در پشت ساختارهای سازمانی، مصوبات رسمی وجود دارد. اما مهمترین عامل سازنده ساختارهای اجتماعی فرهنگ است.
برای اینکه بدانیم فقه حکومتی در صورت قویترش چگونه عمل میکند، نیازمند یک مقدمهایم. یک فرد عاقل تصمیمگیریاش را از چه اصلی شروع میکند؟ ابتدا از اصاله البرائه شروع نمیکند، از اصلی شروع میکند که این اصل برخواسته از فطرت انسانی است، یعنی از این بر خواسته نیست که من فقط اتمام حجت کنم با مولای خودم و بگوییم حق عقاب من را نداری و بتوانم از عقاب فرار کنم، اصلاً به دنبال این نیست، دنبال امری بیش از این است.
این فرد دنبال چه چیزی است؟ ببینید در این لحظه که من در این اتاق روبروی شما ایستادهام، می توانم بیش از صد نوع کار انجام دهم، آیا در اینها ترجیحی در برتری و انتخاب وجود دارد؟ اصل اولی بر وجود یک نظام ترجیحی بین افعالی است که میتوانم انجام دهم یا اصل اولی بر عدم وجود یک نظام ترجیحی؟ فطرت انسانی میگوید اصل اولی بر وجود یک نظام ترجیحی است، بعضی بر بعضی برترند. وقتی که این اصل اولی من باشد، آنوقت بحث بر روی انتخاب برتر میرود.
اصالة برائتی که در روایات آمده است، در درون اصالت ترجیح معنا میشود، اولیترین اصل نمیشود تا فقه را بسازم. این فقهی که ساخته میشود بر اساس ترجیح برتر ساخته میشود به همین دلیل تأکید بر این است که چنین فقهی میشود نظریه تصمیم شرعی.
وقتی نگاه کنید میبیند که فقه فردی توانایی مقابله با غرب را ندارد، به این جهت است تمام مظاهر را میپذیرد، فقط سعی میکند یک صورت شرعی به آن بدهد. اما فقه حکومتی در برابر هر مظهری، مظهرسازی میکند و حتی کار را به جایی میرساند که غرب در برابر او ناچار به مظهرسازی شود. یعنی غرب در برابر این فقه زمانی دچار چالش شد که این فقه فعال شد و موضوعسازی کرد.
در جمع بندی سخنانم باید بگویم، فقه حکومتی را دارای توانمندیهای عمدهای دانستم اما ممکن است افرادی که با مباحث تخصصی فقه آشنا باشند بگویند، آنچه شما میگوید نرمافزارهایش را نداریم. این نرمافزارها باید طراحی شوند و طراحی تک تک آنها زمانبر است. البته درست است اما از زمانی که این فقه درست شده و به این وضعیت رسیده است بیش از 10 قرن گذشته است، فقه این مقدار پیشرفت کرده است و به جلو آمده است. وقتی متوجه میشویم که نیازمند انقلابی جدید در فقه هستیم باید تلاش کنیم. عواملی ما را به این نتیجه رسانده است و ما متوجه شدهایم، از میان همه آنها مهمتر این است که به ادله مراجعه کردهایم و دیدهایم تواناییشان بسیار بیشتر از این فقه است، پس باید شروع به ساخت این نرم افزارها را کنیم؛ همانطور که آن فقها این همه تلاش کردهاند و فقه را به اینجا رسانده اند. درست است که آنچه که به عنوان آرمانی میگوییم خیلی بزرگ است اما در شکل واقعی باید در طی نسلها ساخته شود همانطور که همین فقه فردی در طول نسلها ساخته شده است. همین فقه فردی با تمام اشکالاتی که به آن وارد میکنیم، بسیاری از معضلات زندگی را حل میکند./ف
گفت وگو از: علیرضا فلاحی، کارشناس ارشد معارف