vasael.ir

کد خبر: ۸۰۶۷
تاریخ انتشار: ۲۰ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۲:۴۰ - 09 April 2018
آیت الله مقتدایی/ 104

ولایت فقیه| بیان ادله جدید بر مدیریت مردان

وسائل- آیت الله مقتدایی با اشاره به روایت سدیر بن حکیم گفت: این روایت از نظر سند معتبر است و از نظر دلالت نیز ولو گفته شده است که احتمال القای خصوصیت دارد و زن را نیز شامل می شود اما القای خصوصیت مربوط به جایی است که عرف احتمال خصوصیت ندهد اما همین که امام در مقام بیان صلاحیت شخصی است که می خواهد زمام امور را به دست بگیرد و خصوصیات او را بیان می کند کافی است که القای خصوصیت ملاحظه نشود.

به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله مقتدایی، در صد و چهارمین جلسه درس خارج ولایت فقیه که روز شنبه 2 اردیبهشت 96 در مدرسه مبارکه دارالشفاء برگزار شد، به بررسی روایات مربوط به اثبات شرط مرد بودن ولی فقیه پرداخت.

وی در ابتدای درس بیان داشت: تا کنون به چهار آیه در شرط ذکورة ولی فقیه استناد کردیم که استشهاد به برخی درست بود و برخی موارد را رد کردیم ولی روایاتی نیز در این زمینه وجود دارد که ولی امر را مانند پدری مهربان معرفی کرده است.

ایشان در ادامه افزود: در روایت آمده صلاحیت برای امامت ندارد مگر شخصی که این سه صفت را داشته باشد و مراد از امامت مسلماً خلیفه رسول الله و ائمه معصومین علیهم السلام نیست و مراد ولایت امر بودن است. قرینه و شاهد سخن در روایت است که می فرماید ولی امر باید حسن الولایة داشته باشد پس مراد از امامت همان ولایت است که ولی مسلمین قرار خواهد گرفت.

این استاد حوزه در ادامه به بیان احتمالی در توضیح روایت پرداخت و گفت: محتمل این است که بگوییم از «لرجل» القای خصوصیت کنیم و بگوییم مراد انسان است و همان طور که در شکیات می گوییم اگر مردی شک کرد بنا را این طور قرار دهد همان حکم شامل زن نیز می شود.

آیت الله مقتدایی در جواب به آن احتمال گفت: در این مساله نمی توان القای خصوصیت کرد زیرا امام در مقام بیان صلاحیت شخصی است که می خواهد زمام امور را به دست بگیرد و خصوصیات او را بیان می کند. همین که احتمال خصوصیت می دهیم کافی است که بدان استدلال کنیم.

وی در پایان به روایتی از مرحوم صدوق در خصال اشاره کرد و ابراز داشت: روایت می فرماید از مواردی که بر عهده زن نیست و بر همدیگر عطف شده است، قضاوت و ولایت امر است.

تقریر درس

آیت الله مقتدایی در جلسه گذشته با اشاره به آیه 33 سوره احزاب گفت: برخی به این آیه استدال کرده اند که در ولی امر رجولیت شرط است؛ زیرا این آیه از تبرج زنان نهی کرده است در حالی که فضای ولایت امر این است که تبرج داشته باشد، ولی به علت اختصاص آیه به زنان پیامبر نمی توان به آیه تمسک کرد.

بسم الله الرحمن الرحیم

شهادت امام موسی کاظم علیه السلام

ایام شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام را در پیش داریم که شهادت جانکاه، جانسوز و دلخراش آن امام بزرگوار را به پیشگاه فرزند والامقامش حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء و به همه شما عزیزان تسلیت عرض می کنم و امیدواریم که ان شاء الله تسلیت ما به دختر بزرگوارشان کریمه اهل بیت علیهم السلام برسد و تسلیت ما را بپذیرند.

وجود مبارک موسی بن جعفر علیه السلام در زمانی بودند که اختناق عجیب و غریبی حاکم بود. امامت ایشان با خلافت خلفای جور عباسی مقارن بود و در منتهای سخت گیری به سر می بردند به گونه ای که امام صادق علیه السلام در پایان عمر مبارکشان وصیت کردند که سه نفر وصی جای ایشان باشند که به ترتیب امام کاظم علیه السلام، فرزند دیگرشان عبدالله و دیگری منصور دوانیقی باشد.

زمانی که خبر شهادت امام صادق علیه السلام به منصور رسید به والی مدینه نامه نوشت و دستور داد هر شخصی که وصی اوست باید کشته شود و سرش را برای من بفرستید. زمانی که تحقیق کردند متوجه شدند که یکی از جانشینان خود تو هستی. حضرت به دوستان خاص خود فرموده بودند که این امر از روی تقیه بوده است و وصی اصلی شخص امام موسی کاظم علیه السلام است.

در چنین خفقانی خلافت امام موسی کاظم علیه السلام شروع شد و در عین حال با این اختناق و محدودیتی که بود مرحوم شیخ در فهرست می نویسد 272 شاگرد از حضرت روایت نقل می کنند که در بین آنان افراد برجسته ای نظیر محمد بن ابی عمیر حضور داشتند که از راویان برجسته می باشد. این افراد از حیث علمی و تقوای الهی بسیار برجسته بودند.

از ابن عمیر حکومت خواست که اسامی شیعیان و یاران امام کاظم علیه السلام را بیان کند و ایشان ممانعت کرد و افشا نکرد. دستور دادند که ابن ابی عمیر را برهنه کنند و به سقف آویزان کرده و شلاق بزنند. صد ضربه شلاق به بدن برهنه او زدند. خود ایشان می گوید در اواخر ضربات دیگر توانم تمام شده بود و آماده شده بودم که بگویم نزنید تا اسامی را فاش کنم که یک مرتبه صدای یونس بن عبدالرحمن که از یاران امام بود را شنیدم که به من گفت: «إتق الله»، از خدا بترس مبادا اسامی شیعیان را فاش کنی.

ابن ابی عمیر می گوید این صدا سبب قوت قلبم شد و دیگر اسامی را فاش نکردم. خواهر ایشان نیز روایات را مخفی کرده بود و در سقف خانه نگه داری می کرد که باران آمد و همه را از بین برد. زمانی که از زندان آزاد شد تمام احادیث را از حفظ می دانست منتهی اسناد آن را فراموش کرده بود که معروف است مراسیل ابن ابی عمیر حکم مسانید را دارد.

زمانی که از زندان بیرون آمد از شخصی ده هزار درهم پول طلب داشت و آن شخص خانه اش را فروخت تا بدهی اش را پرداخت کند. ابن ابی عمیر تعجب کرد و علت را جویا شد شخص نیز در پاسخ واقعیت فروش خانه را گفت. ایشان قسم یاد کرد که به این پول احتیاج دارم ولی تصرف نمی کنم زیرا از امام صادق علیه السلام برای من نقل شده است که فرمود: «لایخرج الرجل من مسقط رأسه بالدین»؛ برای دین و بدهی نمی توان شخصی را از خانه اش بیرون کرد. این مساله تعبد آنان به فرمایشات ائمه علیهم السلام را نشان می دهد.

یکی دیگر از این اشخاص صفوان بن یحیی است که از شاگردان ائمه علیهم السلام است و از علمای اوثق عصر خویش است. در حالات ایشان نقل شده است که موثق ترین افراد عصر خویش بوده است و در هر شبانه روز 153 رکعت نماز می خواند و در سال سه ماه روزه می گرفت و سه مرتبه زکات می داد. ایشان با عبدالله بن جندب و علی بن نعمان به مکه رفتند و در مسجدالحرام با هم عهد و پیمان بستند که هر یک زودتر از دنیا رفت تا مادامی که دیگران در دنیا هستند نمازهای او را بخوانند و روزه های دوست مرحومش را بگیرد و میزان زکاتی که به او تعلق می گیرد نیز برای او بپردازد. تصادفاً آن دو نفر فوت شدند و صفوان بن یحیی باقی ماند. در هر شبانه روز 51 رکعت نماز برای خودش و برای هر یک از آن دو نفر نیز 51 رکعت نماز می خواند.

ماه رمضان را برای خودش روزه می گرفت و دو ماه دیگر برای آن دو نفر روزه می گرفت و از مزرعه خودش سه قسم زکات برای خودش و آن دو نفر پرداخت می کرد.

علی بن ابراهیم قمی از پدرش که از شیوخ صاحب اجازه قم بود نقل می کند در یکی از سفرهای زیارتی مکه در عرفات بودم و عبدالله بن  جندب را دیدم که در کوهی ایستاده و حال توجهی با خدا داشت و راز و نیاز می کرد و اشک در چشمانش جاری بود و هیچ شخصی را مانند او ندیدم. وقتی از موقف برگشتیم به ایشان گفتم عبدالله! این سفر بر تو مبارک باشد زیرا حالی که در تو دیدم در احدی از اهل موقف ندیدم و همواره در حال دعا و توسل بودی.

عبدالله بن جندب قسم خورد با این حالی که داشتم حتی برای خودم یک دعا نکردم و تمام دعاهایم برای برادران دینی ام بود زیرا از امام کاظم علیه السلام شنیدم: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: رَأَیْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جُنْدَبٍ بِالْمَوْقِفِ فَلَمْ أَرَ مَوْقِفاً کَانَ أَحْسَنَ مِنْ مَوْقِفِهِ مَا زَالَ مَادّاً یَدَیْهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ دُمُوعُهُ تَسِیلُ عَلَى خَدَّیْهِ حَتَّى تَبْلُغَ الْأَرْضَ فَلَمَّا انْصَرَفَ النَّاسُ قُلْتُ لَهُ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا رَأَیْتُ مَوْقِفاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْ مَوْقِفِکَ قَالَ وَ اللَّهِ مَا دَعَوْتُ إِلَّا لِإِخْوَانِی وَ ذَلِکَ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع أَخْبَرَنِی أَنَّهُ مَنْ دَعَا لِأَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ نُودِیَ مِنَ الْعَرْشِ وَ لَکَ مِائَةُ أَلْفِ ضِعْفِ مِثْلِهِ فَکَرِهْتُ أَنْ أَدَعَ مِائَةَ أَلْفِ ضِعْفٍ مَضْمُونَةً لِوَاحِدٍ لَا أَدْرِی یُسْتَجَابُ أَمْ لَا.» هر شخصی برای برادر دینی اش پشت سر او دعا کند منادی از عرش الهی ندا می کند صدهزار برابر این دعایی که کردی در حق خودت مستجاب باشد. بعد گفت عاقلانه نیست که من صدهزار دعای اجابت شده را رها کنم و یک دعای خودم که مشخص نیست مستجاب می شود را انجام دهم.

این افرادی هستند که امام موسی کاظم علیه السلام تربیت می کند و به جامعه تحویل می دهد.

در احوال امام علیه السلام هست که هر خلیفه ای می آمد امام را از زندانی به زندان دیگر منتقل می کرد تا این که آخرین زندان مربوط به سندی بن شاهک یهودی بود که مدتی طولانی داشت و به سخت ترین عذاب هم مبتلا بودند. در آخر نیز با خرمای مسموم حضرت را به شهادت رساندند.

نقل شده در آخرین روزهای آخر عمر شریف امام که سم وارد بدن ایشان شده بود، دستور داد 80 نفر از معتمدین بغداد را که بین مردم اعتبار داشتند در منزل وسیعی جمع کنند و جایی را برای امام علیه السلام درست کرده بودند که به مردم نشان دهند که محل نگهداری ایشان مناسب است و سخنانی که در مورد سختی امام نقل شده است دروغ است.

یکی از بزرگان این جمع می گوید تمام توجه من به این بود که وضع امام را ببینم و با ایشان هم کلام شوم و در این فکر بودیم که ناگهان امام علیه السلام به جمعیت نظر کردند و فرمودند:«فقال: أمّا ما ذکر من‏ التوسعة و ما أشبه‏ ذلک فهو على ما ذکر غیر انّی أخبرکم أیّها النفر انّی قد سقیت السمّ فی تسع تمرات و انّی أخضرّ غدا و بعد غد أموت، قال: فنظرت الى السندی یرتعد و یضطرب مثل السعفة.»بدانید که مرا در 7 دانه خرما زهر دادند و تا فردا رنگ بدنم تغییر می کند و از دنیا می روم. امام با همین شهامت و قدرت این مطلب را بیان کردند و سندی بن شاهک این گونه از ترس می لرزید. روز 25 ماه رجب سالروز شهادت ایشان است که این مصیبت را به دختر بزرگوارشان که در کنار مرقدشان هستیم و به فرزند عزیزشان امام رضا علیه السلام که در کشور ما هستند عرض تسلیت داریم و امیدواریم بتوانیم مانند شاگردان ایشان توفیق ادامه راهشان را داشته باشیم.

 

بیان روایات جهت استدلال شرط رجولیت ولی فقیه

تا اینجا چهار آیه برای شرط مذکور مطرح شد که به برخی توانستیم استدلال نماییم و برخی را برای شرط مذکور مناسب ندانستیم.

بحث امروز در روایاتی است که به اشتراط رجولیت استناد می شود.

روایت اول

مرحوم کلینی به سند معتبر از سدیر بن حکیم نقل می کند. «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: لَاتَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ: ورَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ، و حِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ، و حُسْنُ الْوِلَایَةِ عَلى‏ مَنْ یَلِی، حَتّى‏ یَکُونَ لَهُمْ کَالْوَالِدِ الرَّحِیمِ». امامت برای کسی صلاحیت ندارد مگر این که دارای سه خصلت باشد:1- تقوایی که او را از معصیت حفظ کند2- دارای حلمی باشد که غضب خویش را فرونشاند3- ولایتی که برای امت دارد به خوبی پیاده کند و برای افراد تحت ولایتش مانند پدری مهربان باشد. مرحوم کلینی می فرماید در روایت دیگری جمله «کالأب الرحیم» آمده است.

تقریب استدلال

روایت فرمود صلاحیت برای امامت ندارد مگر شخصی که این سه صفت را داشته باشد. مراد از امامت مسلماً خلیفه رسول الله و ائمه معصومین علیهم السلام نیست و مراد ولایت امر بودن است.

قرینه و شاهد سخن در روایت است که می فرماید ولی امر باید حسن الولایة داشته باشد پس مراد از امامت همان ولایت است که ولی مسلمین قرار خواهد گرفت.

محتمل این است که بگوییم از «لرجل» القای خصوصیت کنیم و بگوییم مراد انسان است و همان طور که در شکیات می گوییم اگر مردی شک کرد بنا را این طور قرار دهد همان حکم شامل زن نیز می شود و القای خصوصیت بود.

در اینجا نمی توانیم القای خصوصیت کنیم زیرا بستگی به عرف دارد. باید عرف از عبارتی خصوصیت نفهمد. در آن مورد زمانی که می گوید «رجلٌ شکّ»؛ امام در مقام بیان شک است که هر شخصی بین رکعت سه و چهار شک کرد باید بنا را بر چهار رکعت قرار دهد و مسلم است که با شنیدن عبارت فوق هر شخصی متوجه منظور امام خواهد شد که مراد بیان حکم شک است و تفاوتی ندارد شاک چه کسی است.

در این مساله نمی توان القای خصوصیت کرد زیرا امام در مقام بیان صلاحیت شخصی است که می خواهد زمام امور را به دست بگیرد و خصوصیات او را بیان می کند. همین که احتمال خصوصیت دهیم برای ما کافی است.

بنابراین در مساله نمی توان القای خصوصیت کرد بلکه باید مردی باشد که دارای این خصوصیات است و رجل بودن یکی از خصوصیاتی است که از روایت فوق استفاده می شود.

این روایت از نظر سند معتبر است و از نظر دلالت نیز ولو گفته شده است که احتمال القای خصوصیت دارد ولی ما این مساله را رد می کنیم زیرا القای خصوصیت مربوط به جایی است که عرف احتمال خصوصیت ندهد اما همین که احتمال خصوصیت می دهیم کافی است که بدان استدلال کنیم.

روایت دوم

مرحوم صدوق این روایت را در کتاب شریف خصال نقل می کند.

«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْبَصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَاقِرَ ع یَقُولُ لَیْسَ عَلَى النِّسَاءِ أَذَانٌ وَ لَا إِقَامَةٌ وَ لَا جُمُعَةٌ وَ لَا جَمَاعَةٌ وَ لَا عِیَادَةُ الْمَرِیضِ وَ لَا اتِّبَاعُ الْجَنَائِزِ وَ لَا إِجْهَارٌ بِالتَّلْبِیَةِ وَ لَا الْهَرْوَلَةُ بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ لَا اسْتِلَامُ الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ وَ لَا دُخُولُ الْکَعْبَةِ وَ لَا الْحَلْقُ إِنَّمَا یُقَصِّرْنَ مِنْ شُعُورِهِنَّ وَ لَا تَوَلِّی الْمَرْأَةِ الْقَضَاءَ وَ لَا تَوَلِّی الْإِمَارَةِ وَ لَا تُسْتَشَارُ وَ لَا تَذْبَحُ إِلَّا مِنِ اضْطِرَارٍ وَ تَبْدَأُ فِی الْوُضُوءِ بِبَاطِنِ الذِّرَاعِ وَ الرَّجُلُ بِظَاهِرِهِ وَ لَا تَمْسَحُ کَمَا یَمْسَحُ الرِّجَالُ بَلْ عَلَیْهَا أَنْ تُلْقِیَ الْخِمَارَ مِنْ مَوْضِعِ مَسْحِ رَأْسِهَا فِی صَلَاةِ الْغَدَاةِ وَ الْمَغْرِبِ وَ تَمْسَحَ عَلَیْهِ وَ فِی سَائِرِ الصَّلَوَاتِ تُدْخِلُ إِصْبَعَهَا فَتَمْسَحُ عَلَى رَأْسِهَا مِنْ غَیْرِ أَنْ تُلْقِیَ عَنْهَا خِمَارَهَا فَإِذَا قَامَتْ فِی صَلَاتِهَا ضَمَّتْ رِجْلَیْهَا».

شاهد بحث ما در فراز « وَ لَا تَوَلِّی الْمَرْأَةِ الْقَضَاءَ وَ لَا تَوَلِّی الْإِمَارَةِ» است.

از نظر مقداری اشکال دارد که چند نفر مجهول هستند اما روایات کثیر هستند و زمانی که روایات کثیر یک مضمون را می رسانند از جمیع آنها اعتباری حاصل می شود که تواتر وجود دارد.

بنابراین روایت می فرماید از مواردی که بر عهده زن نیست و بر همدیگر عطف شده است قضاوت و ولایت امر است.

مراد تکلیف وجوبی و استحباب موکد در برخی از روایات برای امور فوق آمده است از زن برداشته شده است.

شاهد سخن این است که برای تولی، کلمه «مرأة» را بیان می کند یعنی تولی مصدر نیست و فعل است که نهی است. این حکم وضعی برای زن برداشته شده است.

برای کلمه «إماره» نیز در برخی نسخه ها کلمه «تلی» آمده است و معلوم می شود که اگر به جای آن کلمه «تولی» نیز باشد مصدر نیست و فعل است. بنابراین می گوییم از دلایل ما این عبارت است که امام علیه السلام فعل منفی در حق زن بیان کرده است که نباید متولی امر قضاوت باشد. مشابه این سخن در موارد دیگر نیز هست که این تکلیف وضعی برای او قرار داده نشده است.

روایات دیگر نیز در جلسه آتی عرض خواهد شد./926/ف

تقریر: محسن جوادی صدر

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۹ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۳۳:۱۱
طلوع افتاب
۰۶:۵۸:۱۴
اذان ظهر
۱۳:۱۱:۵۳
غروب آفتاب
۱۹:۲۴:۵۴
اذان مغرب
۱۹:۴۱:۵۲