vasael.ir

کد خبر: ۷۷۷۰
تاریخ انتشار: ۰۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۵:۰۰ - 21 February 2018
فقه سیاسی/ استاد رضاییان/ جلسه 8

پایه شکل‌گیری فرآیند در علم اصول

وسائل ـ اصلا چرا در اصول سؤال پیش می آید که چرا ظواهر برای ما حجتند؟ چرا ما به حقیقت وضع نیاز داریم و چرا ما باید حقیقت وضع را کشف کنیم؟ و اصلا چرا علمی به نام اصول نیاز داریم؟ این چرایی‌ها در هر بابی هست و با اینها کم کم فرآیند کشف می‌شود؛ نظریه وضع و نظریه اصولی هم نفی دیگران است و هم اثبات آنها، به خاطر آنکه آنها به شرط لا دیده اند و اثبات آنها به نحو جزء الموضوع است.

به گزارش خبرنگار پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، دوشنبه 16/7/96 جلسه درس مبادی فقه سیاسی حجت‌الاسلام رضائیان در حرم مطهر معصومه(س) برگزار شد که خلاصه و متن آن در ذیل تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود.

 

خلاصه مباحث جلسه:

تا حالا ما فقط به خروجی های مباحث اصولی دقت می کرده ایم و طریق استنباط آنها را ندیده ایم و برایمان روشن نیست.

نکته قابل توجه این است که هم فاصله علمی میان نخبگان حوزه با بقیه اهل علم در حوزه زیاد است هم تعداد نخبگان نسبت به بقیه خیلی کم است و این لزوم بازنگری در نظام آموزشی حوزه را می‌رساند؛ ما می خواهیم روند نظریه پردازی اصول را واکاوی کنیم تا با همان مواد اولیه خروجی های دیگری بگیریم دو نگاه کلی در فرآیند وجود دارد:

1- نگاه مولویت و خالقیت                  2- نگاه عبودیت و مخلوقیت

 

اصل بحث:

لزوم توجه به فرآیند به جای نتیجه و خروجی

ما در نظام نظریه پردازی شخصیت های دینی، خروجی و تصدیقی اینها را دیده ایم نظام تحلیلی درس خارج ما اینگونه است که یک اصولی، یک متفکر برای ما یک استدلال می آورد؛ برای صدق یک مدعا، برای ادعای خود، برای مطابقتش با واقع یک دلیلی می‌آورد و بعد اگر این فرد دارای یک خصوصیت و یک جولان فکری باشد همه را کاملا متعجب می کند.

تا الان ما شیخ را می دیدیم که اعظم متفکرین است؛ ولی الان شما خلاف نظر شیخ با دلیل و استدلال صحبت می کنید؛ کما اینکه هر وقت کلام شیخ را می خواندیم همیشه خود شیخ ما را متعجب می کرد یک جوری ما را می برد با یک تصریح سراغ یک مدعا، سریع این تصدیق را با یک تصدیق دیگر جابجا می کرد و آدم را متعجب می کرد؛ این تعجب و تحیر متعلم از آن جولان و قدرت استدلالی است که متفکر اصولی یا متفکر دینی، ما خروجی آن را دیده ایم.

گاهی در این میان نخبگان و شاگردانی پیدا می شوند که آن تصدیق را با یک تصدیق دیگری جابجا می کردند و تعجب دیگران را بر می انگیختند مثل شهید صدر(ره) که شاگرد آیت الله خویی است و خود آیت الله خویی وامدار مکتب نجف است.

ولی شهید صدر مکتب نجف و مکاتب دیگری مثل مکتب آقا ضیاء را به کلی به هم می ریزد؛ به این معنی که تصدیق جدیدی به مخاطب عرضه می کند و می فرماید تمام تصدیقات قبل با احتمالاتی که من دادم کارساز نیست و این طور باید باشد.

در تاریخ علم اصول که پیگیر می شویم با یک تصدیق مدعایی که قبلا نبوده ثابت می شود و همیشه همین طوری بوده است؛ این در دستگاه نخبگان محصور بوده است یعنی ما نخبگانی داریم؛ ولی تعداد آنها نسبت به کسانی که علوم حوزوی خوانده اند کم است و چیزی حساب نمی شود شاید یک درصد هم نباشد از جهتی فاصله بین اینها که خیلی زیاد است.

مثلا در علم فیزیک گفته می شود همه کسانی که فیزیک خوانده اند؛ به 40، 50 یا 60 در صد رسیده اند؛ اما تعداد کمی به 99 درصد رسیده اند و این در هر علمی طبیعی است؛ اما در علوم حوزوی فاصله نخبگی با سطوح دیگر حوزوی خیلی زیاد است؛ با اینکه ما علوم حوزوی را چند بار مرور می کنیم؛ سنوات اولیه خلاصه ای، بعد رسائل، کفایه و بعد هم درس خارج، اینهمه مرور، این فاصله تناسب ندارد.

پس اولا باید یک آسیب شناسی کنیم روند آموزش حوزه که یک سری مشکلاتی دارد که در نتیجه آن این فاصله وجود دارد پس این نیست که ما بگوییم 99 در صد از آنهایی که وارد حوزه می شوند بهره هوشی 5 الی 10 درصد دارند.

نه اینطور نیست قبول داریم که بعضی نخبه اند؛ اما این فاصله با بقیه را وجدانا قبول نداریم این فاصله نشانمی دهد که باید در سیستم آموزشی یک باز نگری کنیم و یکی از مولفه های باز نگری باید این باشد که ما ببینیم آیا فرآین د نخبه پروری قابل کشف هست یا خیر؟

منظور از فرآیند این است که شما برای اینکه به یک نتیجه ای برسی و آن نتیجه را با یک تصدیقی بیان کنی بین معلومات و مجهولاتی که د رذهن شخص هست یک رفت و آمدی صورت می گیرد شما اینها را نمی بینی فقط خروجی را میبینی همین ترکیبات را یک کارخانه دیگر هم داشت؛ چرا او به این محصول و خروجی نرسید.

ما مواد خام اصولی مان که مشترک است؛ پس چرا مثلا نظر میرزا با نظر آقا ضیاء زمین تا آسمان متفاوت است مواد خام که به اصول اضافه نشده است؛ بلکه دراین فرآیند برخی د رمقدمات هم دست برده‌اند، مثلا آقای صدر نظریه پردازی کرده است و از شرطی سازی و غیره استفاده کرده است؛ اما برخی دست نبرده اند ولی خروجی آنها متفاوت است.

ما می خواهیم این روند و فرآیند نظریه پردازی اصول را واکاوی کنیم برای اینکه خودمان از آن بهره ببربم این بهره برداری از این مقام به ما کمک می کند که اولا بتوانیم فرآیندی راکه علما رفته اند حدس بزنیم.

البته به صورت احتمالی، یقینی حدس زدن حیلی سخت است، چونکه برخی از فرآیندها درکتب بیان نشده است و ما فقط خروجی ها را می بینیم، ثانیا ما صحت و سقم این فرآیند را بین علما معلوم کنیم و نکته دیگر این که ما نیز بتوانیم با همین قدرت نظریه پردازی کنیم و این هم مختص علم اصول نیست بلکه فرآیندی است که علم طی می کند؛ لذا ممکن است همین فرآیند را درعلم دیگری به کار ببریم و خروجی جدیدی بگیریم.

چه بسا با همین سیستم بشود شما مواد اولیه را به نقد بگذاری منتهی مواد اولیه اصول چیست؟ این خودش محل بحث است این فرآیند مورد بحث اولا فرآیند است و مستقیم نباید رفت سراغ خروجی باید دقت کرد و از آن فرآیند در آورد مثلا درنکات عقلی که دراصول خردورزی و خرد محوری بیشتر از فقه است.

 

چگونه سؤال بوجود می آید؟

ما درنگاه حکمی خودمان می گوییم، چرا سوال برای حکیمی بوجود می‌آید در این که درعالم اصالت با وجود است یا ماهیت؟ تا حالا ما خوانده ایم، مثلا اصل با وجود است دلیلش هم این است؛ برای چه این سؤال پیش می آید این خودش مهمتر از سؤال است نگاه حکیم به عالم با نگاه دیگران فرق می کند، او هم مثل دیگران موجودات را می بیند و سؤال می کند چه چیزی از اینها با هم متفاوت است؟

چطور می‌شود موجوداتی که در وجود و بودن با هم مشترکند اثرهای آنها با هم متفاوت باشد از آن علم تولید شود، فرآیند سؤال برای پاسخ مهم است.

 

پایه شکل گیری فرآیند در هر علمی

اصلا چرا در اصول سوال پیش می آید که چرا ظواهر برای ما حجتند و . . . این سوالات چرا پیش می آید؟ چرا ما به حقیقت وضع نیاز داریم و چرا ما باید حقیقت وضع را کشف کنیم؟ و اصلا چرا علمی به نام اصول نیاز داریم؟ این چرایی‌ها در هر بابی هست و با اینها کم کم  فرآیند کشف می‌شود.

 

دو نگاه در شکل گیری فرآیند

اینطور شد که یک نفر در عالم اینطوری نگاه کرد که من یک مخلوقی هستم در عالم که خواسته ام این است که به کمال برسم و مخلوق باید ببیند خالق او چه می گوید سؤال اولیه جواب پیدا کرد، تا من نفهمم خالقم چه می گوید نمی‌توانم عمل کنم.

همین جا شروط عامه تکلیف، تکلیفشون مشخص می شود؛ اگر مولی و خالق من دارد چیزی می گوید، باید چیزی بگوید که من بفهمم و آیا فهم من دراین که اوچه می گوید تاثیر دارد یا خیر؟

او کیست آیا در اینجا دخالت دارد یا خیر؟ همین را اصولیون استفاده کرده اند و از لازمه و زیر شاخه هایش استفاده کرده اند؛ زیرا او ما را مورد خطاب قرار داده است؛ همین سوال را از آن طرف هم مطرح کرده اند مولایی که خلقی دارد حق با اوست در راستای همین حق می فرماید این کار را انجام بده و این کار را انجام نده.

 

دیدگاه شهید صدر

ببینید در دستگاه شهید صدر زاویه اینطوری است، حق الطاعه است ادبیات اصولی ایشان این طوری است و این ثمراتی دارد در برائت و امثالهم سیستم کاملا فرق می کند در اینجا می گوید هر چه که مولا می گوید.

ولی از زاویه دیگر می فرماید اینهایی که گفتند ما می خواهیم به کمال برسیم اینها در یک سطح نیستند توان آنها توان مشترکی نیست، آیا این مدخلیت دارد در نسبیتی که ما می‌سنجیم درست است که حقوق همه اینها تبعی است؛ در این شکی نیست، اما آنها حقوق تبعی مختلفی دارند آیا این مدخلیت دارد؟

ارتباط بین اینها چه می شود این مولایی که می گوید این حق من است و من اینگونه می خواهم دارد با چه لسانی می گوید؛ یعنی خطاب‌ها با هم متفاوت است، این خطاب مولی از چه سنخ خطابی است؟

حضرت امام از نسبت سوال می کند می شود خطابات؛ بعضی مکلف محور هستند  می‌شوند اومانیستی، بعضی مثل شهید صدر روی مولا بسته است، هرچه مولا بگوید درست است، یکی هم می گوید مولا شؤون مختلفی دارد از این شؤون استفاده می کند، تا حقیقت را بیان کند.

همه موارد فوق را ما در ادبیات اصولیمان داریم، چون اینها دارند واقعیت را تشکیل می‌دهند؛ اما وقتی می گوید این است و جز این نیست به شرط لا می گوید این مکلف باید اینطوری باشد دارد واقعیت را می گوید.

اما یک متفکر دیگر اصولی می گوید این است و جز این نیست می شود مثل قضیه مولوی و فیلش، زاویه ها متفاوت است، فقط آن کسی درست می بیند که همه را به شرط شی و به صورت یک فرآیند می بیند وقتی فرآیند را دید می گوید همه درست است.

 

مبنا قرار گرفتن دو فرآیند در بقیه مسائل اصول

این می شود یک دستگاه و فرآیند، نظریه وضع و نظریه اصولی همه اینها را در بر می گیرد که هم نفی دیگران است و هم اثبات آنها، به خاطر آنکه آنها به شرط لا دیده اند و اثبات آنها به نحو جزء الموضوع است؛ لذا مثلا در نظریه وضع می بینید نظریه آقای خویی یک چیزی است نظریه مشهور یک چیز و نظریه آقای صدر یک چیز دیگر است، با فرآیند نگاه می‌کنید میبینید همه درست است؛ اما هر کدام قسمتی از فرآیند است و قسمتی از واقعیت؛ برخی جاها هم به خلاف رفته‌اند بزرگان به خاطر خصوصیت تزکیه‌ای آنها نظراتشان ماندگار شده است.

در نتیجه خارج از گود بودن اینها از ابتدا احمال ضعیفی دارد؛ لذا ما اول فرآیند را می‌بینیم، بعد نگاه می کنیم؛ آیا نظرات در آنجا می گیرد یا خیر؟ این روش مهم است که نسبت گفتار آقایان با فرآیند چیست؟

البته ممکن است ما هم اشتباه کنیم و اگر بتوانیم پیش برویم و فرآیند را با اصول فقه مضاف ببینیم آیا می توان گفت این اصول فقه مال باب خاصی است مثلا اصول فقه روابط بین الملل یا پزشکی، این الان مورد نیاز جامعه است؛ در این فرآیند مهمتر از مراجعه به گفتار بزرگان تحلیلی است که خودمان ارائه می دهیم و از سبق و سیاق سابق خارج می شویم./907/م

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۳۰ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۰۰:۵۸
طلوع افتاب
۰۶:۳۰:۲۴
اذان ظهر
۱۳:۰۶:۱۳
غروب آفتاب
۱۹:۴۱:۲۳
اذان مغرب
۱۹:۵۸:۵۳