به گزارش خبرنگار پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، کتاب «هویت و سیاست هستهای در جمهوری اسلامی ایران» تألیف الهام رسولی ثانی آبادی در 279 صفحه توسط انتشارات مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران، چاپ و منتشر شده است.
یکی از مهمترین بخشهای سیاست خارجی دولت جمهوری اسلامی ایران، سیاست هستهای کشور است که در واقع نوع این سیاست را کنشی معین میکند که دولت جمهوری اسلامی ایران از خود به عنوان برونداد در قبال درونداد و تقاضای محیطی جامعه بینالملل بروز میدهد.
بنابراین شناخت این سیاست و عوامل تکوینی و علی بهوجود آورنده آن یکی از مهمترین مسائلی است که هر تجزیه و تحلیلگر سیاست خارجی و نظریهپرداز روابط بینالملل و علوم سیاسی بایستی به آن بپردازد.
هدف اصلی این کتاب به گفته نویسندهاش، آن است که با اتخاذ دیدگاهی معناگرا و متمرکز بر هویتی که این کشور برای خود تعریف کرده است، به بحث در مورد اصلیترین دلیل سیاست مقاومتجویانه و سازشناپذیر جمهوری اسلامی در زمینه هستهای علیرغم فشارهای بینالمللی بپردازد.
نکته دیگر آنکه این پژوهش مدعی این مسأله نیست که نظریه سازه انگاری روابط بینالملل میتواند به تمامی سؤالات مربطو به سیاست هستهای ایران پاسخ دهد و تمامی جوانب آن را در برگیرد؛ بلکه تنها ادعایی که این پژوهش سعی در اثبات آن دارد این مسأله است که میتوان با تکیه بر نظریه سازهانگارانه روابط بینالملل و تأکید بر عوامل معنایی و هویتی، نگاهی کاملاً جدید به سیاسیت هستهای این دولت داشت و تبیینی کاملاً متفاوت از آنچه مورد نظر جریان اصلی روابط بینالملل است ارائه داد.
بنابراین این نوشتار منکر این مسأله نیست که دیگر نظریههای روابط بینالملل و یا نظریههای خاص تجزیه و تحلیل سیاست خارجی مانند نظریههای تصمیمگیری با تأکید بر عوامل فردی و یا گروهی و یا تأکید بر سیاستهای سازمانی، در تجزیه و تحلیل چرایی سازشناپذیری سیاست هستهای دولت جمهوری اسلامی ایران از قابلیت تحلیلی و مفیدیت برخوردار نیستند و نمیتوان به هیچوجه از این نظریهها استفاده کرد.
به لحاظ ساماندهی این کتاب شامل پنج فصل است که فصل اول به بررسی سیاست جمهوری اسلامی ایران در حوزه هستهای اختصاص دارد.
هدف اصلی این فصل، ارائه توضیح و تبیینی مناسب از سیاست جمهوری اسلامی ایران در زمینه هستهای در قبال درخواستهای بیرونی، از صدرو اولین بیانیه شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی تا صدور قطعنامه 1835 شورای امنیت است.
بنابراین ابتدا چگونگی و چرایی مهم شدن مسأله هستهای جمهوری اسلامی ایران در جامعه بینالمللی مورد بررسی قرار گرفته و سپس با استفاده از نظریات روزنا در زمینه سیاست به این نتیجه رسیده است که برای شناخت سیاست خارجی یک دولت در حوزه موضوعی خاص مانند حوزه هستهای، ابتدا بایستی به بررسی چگونگی انطباق کنشهای یک دولت در قالب برونداده در قبال دروندادههای محیطی بپردازد.
سپس با استفاده از شاخصهای کلی سازشناپذیری در هر حوزه موضوعی مانند حوزه هستهای به بیان شاخصهای سیاست دولت جمهوری اسلامی ایران در موضوع هستهای پرداخته است.
نویسنده در ادامه سازشناپذیری دولت جمهوری اسلامی ایران در سیاست هستهای را به هیچوجه به معنای سازشناپذیری این دولت در سار حوزههای موضوعی نمیداند.
فصل دوم به بررسی فرضیه رقیب این پژوهش یعنی «ایجاد بازدارندگی منطقهای و سازشناپذیری در سیاست هستهای جمهوری اسلامی ایران» میپردازد.
در این فصل، مؤلف ابتدا به ارائه چارچوب نظری استدلال پرداخته و پس از بررسی محیط امنیتی دولت جمهوری اسلامی ایران و چالشهای ناشی از این محیط، این فرضیه را مورد بررسی قرار داده است.
نویسنده در پایان این فصل چنین میآورد: مطابق با نظریه بازدارندگی هستهای، دولت جمهوری اسلامی ایران، دستیابی به سلاحهای هستهای را برای تهاجم و توسعهطلبی و ایجاد ضربه اول نمی خواهد، بلکه از این سلاحها صرفاً بار دفاع از خود و ایجاد بازدارندگی، توازن قدرت و رفع تهدیدات منطقه ای استفاده میکند.
بدین ترتیب، دولت جمهوری اسلامی ایران با توجه به منافع عینی و از پیش تعیینشده خود که همان حفظ بقای سرزمینی و تأمین امنیت میباشد، براساس یک منطق امنیتجویانه به فعالیتهای هستهای خود ادامه داده و در این زمینه یک سیاست سازشناپذیر را به نمایش میگذارد.
اما با بررسی اقدامات دولت جمهوری اسلامی ایران و رویه این کشور در پیوستن به تمامی معاهدات مربوط به سلاحهای کشتار دستهجمعی و همچنین بررسی مواضع اعلامی مقامات این کشور در دو سطح داخلی و بینالمللی میتوان به این نتیجه رسید که سلاحهای هستهای هیچ جایگاهی در رهنامه دفاعی دولت ایران نداشته و این کشور براساس مبانی فقهی و اسلامی حتی دستیابی به این سلاحها را نیز مجاز نمیداند.
بنابراین رفتار دولت جمهوری اسلامی ایران در زمینه هستهای را نمیتوان در قالب یک رفتار امنیتجویانه و برای مقابله با تهدیدات امنیتی این کشور قرار داد و میتوان به این نتیجه رسید که منطق بازدارندگی، هیچوجه دستیابی به سلاحهای هستهای و قدرت بازدارندگی آن نبوده، چرا که این منطق خود باعث ایجاد ناامنی برای این کشور میشود.
فصل سوم شامل چارچوب نظری فرضیه اصلی یعنی «هویت نظام جمهوری اسلامی ایران و سازشناپذیری در سیاست هستهای» است و دیدگاه نظریه سازهانگارانه روابط بینالملل را به تجزیه و تحلیل سیاست خارجی دولتها در نظام بینالملل مورد واکاوری قرار میدهد.
بنابراین هدف اصلی نویسنده در این فصل، بررسی مبانی نظری فرضیه اصلی این پژوهش تحت عنوان «هویت نظام جمهوری اسلامی ایران و سازشناپذیری در سیاست هستهای» است و از آنجا که این فرضیه با تأکید بر مقوله هویت در شکلگیری سیاست خارجی و موضعگیری جمهوری اسلامی ایران در قبال مسأله هستهای ریشه نظری خود را از نظریه سازهانگارانه روابط بینالملل میگیرد، در این فصل به بررسی این نظریه پرداخته تا بتواند دیدگاه آن را نسبت به چگونگی شکلگیری سیاست خارجی دولتها در نظام بینالملل دریابد.
بدین منظور، مؤلف بعد از آشنا ساختن مخاطبان با مبانی فرانظری سازهانگاری، به بیان ارتباط این نظریه با تجزیه و تحلیل سیاست خارجی پرداخته است و بیان میکند که این نظریه با محور قراردادن مقوله هویت کنشگران به عنوان یک واقعیت اجتماعی، دارای یک هستیشناسی معناگرایانه بوده و با مدنظر قرار دادن این مسأله که غیرقابل مشاهده بودن برخی از پدیدهها مانع از شناخت علمی آنها نمی شود، امکان شناخت این پدیدهها را نفی نکرده و حتی با شالودهانگاری حداقل خود قائل به شناسایی برتری یک نظریه بر نظریه دیگر است.
فصل چهارم تحت عنوان «بررسی مبانی بیناذهنی هویت نظام جمهوری اسلامی ایران»، شامل بررسی مبانی هویتی نظام جمهوری اسلامی ایران در سطح داخلی است.
در این فصل از کتاب، منابع معنایی قوامدهنده به هویت جمهوری اسلامی ایران به دو بخش کلی قواعد و هنجارهای نشأت گرفته از فرهنگ اسلامی، شیعی و همچنین ایستارهای موجود در فرهنگ سیاسی تقسیم شده است.
این ساختارهای معنایی علاوه بر آنکه دارای یک رابطه قوامبخش و تأثیرگذار بر یکدیگرند، با ایجاد نقشهای خاص هویتی و همچنین تجویزات سیاستگذارانه خاص، هویت جمهوری اسلامی ایران و برداشت این کشور از خود و دنیای بیرون را شکل میدهند.
فصل پنجم که فصل پایانی کتاب را به خود اختصاص می دهد، به طور خاص به چگونگی شکلگیری سیاست جمهوری اسلامی ایران از منظر هویت این نظام و مبانی معنایی قوامدهنده به آن میپردازد.
نویسنده در این فصل با نگاهی سازهانگارانه و با تمرکز بر هویت انقلابی، اسلامی نظام جمهوری اسلامی ایران و مبانی معنایی شکلدهنده به آن، به تبیین این سیاست پرداخته است و سعی کرده نشان دهد که هویت انقلابی، اسلامی نظام جمهوری اسلامی ایران که خود حاص مجموعهای از منابع بیناذهنی و ساختارهای معنایی گوناگون است، نقش بسیار تعیینکنندهای در جهتگیریها و سیاستهای این کشور و همچنین توجیه و مشروعسازی این سیاستها به خصوص در مسأله هستهای داشته است.
در مبحث دوم این فصل از کتاب نیز مستقیماً به ارتباط این نقشهای هویتی و مبانی معنایی آن با سیاست سازشناپذیر دولت جمهوری اسلامی ایران در حوزه هستهای پرداخته است./102/م