به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل؛ امر به معروف و نهى از منکر یکى از اصول عملى اسلام است و چون اصلى است که در خود قرآن مجید با صراحت و تأکید آمده و بعد در اخبار نبوى و آثار ائمه طاهرین درباره آن بسیار سخن گفته شده و بعد هم بزرگان و علماى دین در همه قرنها، دوره به دوره و طبقه به طبقه، درباره این اصل و اهمیت آن سخنها گفته و مطالبى نوشتهاند، در میان علماى اسلامى زیاد مورد بحث قرار گرفته و بیش از هرجا در کتب فقهیه مورد بحث و گفتگو و تحقیق قرار گرفته است
مسائلى که فقها طرح مى کنند
معمولًا فقها- و همچنین غیر فقها که احیاناً وارد این مطلب شدهاند- بحث خود را در چند قسمت قرار مى دهند. من نمى خواهم وارد آن قسمتها بشوم. به طور اشاره و فهرست آنها را ذکر مى کنم:
یکى بیان آیات زیادى که در قرآن مجید در این باب است و اخبار بسیارى که از رسول اکرم صلى الله علیه و آله و یا ائمه طاهرین علیهم السلام در این باب رسیده که به قول شهید ثانى کمر را مى شکند.
دیگر بحثى است در معناى معروف و منکر و تعریف آنها؛ و احیاناً به مناسبت معناى معروف و منکر، بعضى از فقها وارد بحث معروف کلامى «حسن و قبح عقلى» شده اند.
دیگر اینکه آیا امر به معروف و نهى از منکر واجب عینى است یا واجب کفائى؟.
دیگر اینکه شرایط وجوب امر به معروف و نهى از منکر چیست؟ چون هر تکلیفى و امر و نهیى شرایطى دارد. علاوه بر شرایط عامه مشهور از عقل و بلوغ و قدرت و حتى علم- به یک اعتبار- که هر تکلیفى مشروط به این امور است، هر تکلیف بخصوصى ممکن است شرایط مخصوص به خود داشته باشد. آیا امر به معروف و نهى از منکر نیز به سهم خود شرایط مخصوصى دارند یا نه؟.
معمولًا فقها چهار شرط ذکر مى کنند: یکى علم و معرفت، دیگر احتمال اثر و نتیجه، سوم نبودن ضرر و به تعبیر بعضى از فقها مترتب نشدن مفسده، چهارم ادامه و اصرار متخلف، یعنى آن کس که معروف را ترک کرده و یا مرتکب منکر شده خودش منصرف و نادم و پشیمان نشده باشد.
مسئله دیگرى که باز بحث مى کنند مراتب و درجات امر به معروف و نهى از منکر است که در اخبار و احادیث به طور کلى وارد شده که سه درجه و سه مقام دارد:
مرتبه قلب، مرتبه زبان، مرتبه دست. فقها هم این سه مرتبه را تشریح کرده و تفصیل داده اند و گفته اند در درجه اول مسلمان باید در قلب خود نسبت به خلافکاری ها و ترک واجبات الهى و ارتکاب منهیّات دینى تنفرى احساس نماید، و کمترین مظهرى که این تنفر قلبى مى تواند داشته باشد یک عمل منفى است یعنى اعراض و ترک معاشرت، و همچنین است اظهار تأسف و تکدر با قیافه. در مرتبه زبان هم باید اول از طریق پند و نصیحت و نرمى وارد شد و اگر فایده نکرد سخنان درشت و با خشونت به کار برده شود. براى مرتبه ید و عمل هم مراتبى ذکر کرده اند و غالباً متوجه این قضیه شده اند که گاهى احتیاج مى افتد به اینکه اعمال زور و عنف بشود و بسا مى شود صدمه اى بر طرف وارد شود و جراحتى بردارد، و یا آنکه احیاناً ممکن است منجر به قتل کسى بشود. به اینجا که مى رسد فقها به اصطلاح توقف مى کنند و مى گویند این دیگر وظیفه عامه مردم نیست. عامه حق ندارند از پیش خود دست به این گونه کارها بزنند. این مرتبه امر به معروف و نهى از منکر وظیفه حاکم شرعى و یا کسى است که از طرف حاکم شرعى اجازه و دستور این کار را داشته باشد. اگر به عامه مردم اجازه این کارها داده شود مستلزم هرج و مرج در اجتماع مى شود.
مسائل دیگرى هم معمولًا در ذیل مبحث امر به معروف و نهى از منکر از طرف فقها عنوان مى شود که در حقیقت از این باب نیست، باب جداگانه اى است، از قبیل اینکه حدود و تعزیرات را چه کسى باید انجام دهد؟ آیا در زمان غیبت امام این وظیفه متوجه فقهاست یا نه؟ «حدود» عبارت است از مجازاتهایى که از طرف شارع اسلام حد و اندازهاش براى همه معین شده، مثل حد دزدى و حد زنا. و «تعزیر» عبارت است از مجازاتهایى براى خلافکاریهایى که شارع اسلام براى آن خلافکاریها مجازاتهایى در حد و میزان معینى قرار نداده و آن را در هر موردى به نظر شخص حاکم قرار داده که برحسب علل و عوامل مختلفى که در هر موضوع هست هر اندازه مىداند و مصلحت اقتضا مىکند آن را تعیین کند.
حدود و تعزیرات هم مثل امر به معروف و نهى از منکر براى این جهت تشریع شده که جلوى منکرات گرفته شود و کارهاى خوب تأیید و تقویت شود.
این بود خلاصه مطالبى که در اطراف آنها معمولًا بحث مى شود و ضمناً از همین مختصر معلوم مىشود که طرز بحث و بیان در اطراف این مطلب چگونه بوده است.
حِسبه و احتساب در تاریخ اسلام
در حدود هزارسال پیش تقریباً، این اصل در جامعه اسلامى و حکومت اسلامى دایره و تشکیلاتى به وجود آورده که در تاریخ اسلام آن دایره، دایره حسبه یا احتساب نامیده مى شود و قرنها ادامه یافت. من تاریخ دقیق پیدایش دایره حسبه را نمى دانم که از چه زمانى پیدا شده و به این نام نامیده شده، ولى قدر مسلّم این است و شواهد تاریخى دلالت مى کند که در قرن چهارم بوده است و على الظاهر در قرن سوم پیدا شده باشد. این دایره به عنوان امر به معروف و نهى از منکر درست شده و پایه دینى داشته و از شئون حکومت بوده است، همان طورى که تشکیلات و دوایر دیگرى وجود داشته مثل دایره قضاء- که این هم تاریخچه اى دارد و از زمان خلیفه دوم امر قضاء را شخص دیگر غیر از شخص خلیفه با فرمان خلیفه عهده دار شد و تدریجاً توسعه پیدا کرد تا در عهد هارون وسیله ابویوسف شاگرد ابوحنیفه تشکیلات نسبتاً منظمى پیدا کرد و خود ابویوسف به عنوان قاضى القضاة در رأس تشکیلات قضائى قرار گرفت- و همچنین دایره دیگرى بوده به نام «دیوان مظالم» که على الظاهر کار شهربانى را انجام مىداده، و همچنین دوایر و مناصب زیادى از قبیل نقابت و غیره که در تواریخ مضبوط است. تمام این دوایر به نحوى وابسته به دستگاه خلافت و حکومت بوده است.
به هر حال دایره حسبه همان دایره امر به معروف و نهى از منکر بوده و رنگ و صبغه دینى داشته. محتسِبین و مخصوصاً آنان که در رأس دایره حسبه بوده مى بایست هم عالم و مطلع باشند و هم با ورع و تقوا و امانت، و یک نوع احترام دینى در میان مردم داشته باشند.
«محتسِب» ناظر و مراقب اعمال مردم بوده که مرتکب منکرات نشوند و مخصوصاً میخوارگى و میخواران را سخت تحت نظر قرار مى داده. لهذا شعرایى که به نام مىو محبوب تغزل مى کرده اند از جور محتسب زیاد نالیده اند و کلمه «محتسب» را زیاد در اشعار خود به کار برده اند. گاهى خدا را شکر مى کنند که محتسب نیست و یا محتسب از جهان رفت. شاید حافظ از همه بیشتر نام محتسب را در اشعار خود آورده است. از جمله مى گوید:
اى دل بشارتى دهمت محتسب نماند وز مىجهان پر است و بت مىگسار هم
مى گویند نظر حافظ به امیر مبارزالدین است که مدتى براى جلب نظر مردم تظاهر به امر به معروف و نهى از منکر مى کرد و مانند یک «محتسب» رفتار مى کرد.
نام محتسب را حافظ به او داد. و چون کار او تظاهر بود نه حقیقت- لهذا در اواخر، خود همه چیز را روى می خوارگى گذاشت- مورد طعن و استهزاء حافظ و دیگران است.
یا مثلًا سعدى در باب دوم گلستان مى گوید:
چندان که مرا شیخ اجل شمس الدین ابوالفرج بن الجوزى ترک سماع فرمودى و به خلوت و عزلت اشاره کردى عنفوان شبابم غالب آمدى و هوا و هوس طالب، هر وقت نصیحت شیخم یاد آمدى گفتمى:
قاضى ار با ما نشیند بر فشاند دست را محتسبگر مى خورد معذور دارد مست را
از همین شعر سعدى معلوم است که قاضى غیر از محتسب بوده و قسمت قضاء غیر از قسمت احتساب بوده است.
اصطلاح حسبه و احتساب در مورد امر به معروف و نهى از منکر یک اصطلاح مستحدثى است که از همان زمانهایى که دایره احتساب در حکومت اسلامى به وجود آمد این کلمه هم به معناى امر به معروف و نهى از منکر استعمال شد والّا در قرآن یا اخبار نبوى یا روایات ائمه اطهار علیهم السلام این کلمه در مورد امر به معروف و نهى از منکر استعمال نشده. نه در اخبار و روایات شیعه این کلمه به این معنى دیده مىشود و نه در اخبار و روایات اهل تسنن.
در دوره هاى بعد که این کلمه در اجتماع اسلامى براى خود جا پیدا کرد تدریجاً در اصطلاح فقها و علما هم راه پیدا کرد و بعضى باب امر به معروف و نهى از منکر را «بابُ الحِسبَه» نامیدند. در میان علماى شیعه آن مقدارى که من دیده و اطلاع دارم، از فقها شهید اول محمد بن مکى است که در کتاب دروس رسماً تحت عنوان «کتاب الحسبه» از امر به معروف و نهى از منکر نام مىبرد؛ و از محدثین مرحوم فیض کاشانى است در کتاب وافى. ولى مرحوم فیض حسبه را تعمیم داده به طورى که شامل کتاب جهاد و امر به معروف و نهى از منکر و کتاب حدود مىشود. صاحب مجمع البحرین هم با اینکه تنها در صدد تفسیر و شرح لغاتى است که در قرآن کریم یا احادیث آمده است و همان طورى که عرض کردم در قرآن کریم و حدیث این ماده به معنى امر به معروف و نهى از منکر نیامده، در عین حال به ملاحظه اینکه در عصر صاحب مجمع البحرین این ماده به این معنى استعمال مىشده، مىگوید: الحسبة هو الامر بالمعروف و النهى عن المنکر.
به هر حال همچو دایره اى به نام امر به معروف و نهى از منکر در تاریخ اسلام به وجود آمده و دایره وسیعى بوده است. هرچند حسبه و احتساب از آن نظر که وابسته به دستگاه حکومت و خلافت بوده نمىتوانسته کاملًا اسلامى باشد، اما نظر به اینکه خواسته مردم در مورد اجراى احکام و مقررات اسلامى آن را به وجود آورده بود، نسبتاً دایره مفید و ثمربخشى بوده است و حتى کتابهاى بسیار خوب و نفیس در موضوع حسبه و وظایف محتسب نوشته شده است.
اخیراً کتابى دیدم به نام معالم القربة فى احکام الحسبه که یکى از فقهاى شافعیه نوشته است و یک نفر مستشرق اروپایى نسخه آن را در اروپا به چاپ رسانیده است. کتاب نفیسى است. وقتى که انسان این کتابها را مىبیند متوجه مى شود که در گذشته به چه دقایقى از اصلاحات اجتماعى توجه و عنایت کردهاند و شعور دینى مسلمانان چقدر وسعت داشته! روى احساس وظیفه دینى و شرعى و اصل امر به معروف و نهى از منکر وظیفه خود مى دانسته اند که در جمیع شئون زندگى اصلاحات به عمل آورند.
ادامه دارد.........
120/د