به گزارش سرویس مبانی پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، آیت الله مقتدایی، در جلسه هشتاد و هشت درس خارج فقه ولایت فقیه که در روز دوشنبه مورخه 23 اسفند سال 95 در مدرسه مبارکه دارالشفاء برگزار گردید، به بررسی شرط اعلمیت برای ولی فقیه و دلایل ردّ آن پرداخت.
خلاصه درس گذشته
آیت الله مقتدای در بررسی شرط اعلمیت ولی فقیه گفت: در مقابل قول لزوم شرط اعلمیت برای ولی فقیه، قول دیگری است که فقط علم را کافی میداند و می گوید فقیه و مجتهد بودن خواه بالفعل یا بالقوه، کافی است. مشهور از علماء بلکه شهرت عظیمه قائل به این قول هستند، و بعضی ادعای اجماع میکنند که اکثریت یا مشهور قائل به این هستند که اعلمیت شرط نیست.
وی نظر مرحوم صاحب جواهر را در این مورد بیان کرد و افزود: مرحوم صاحب جواهر عبارت روشنی دارد و میفرماید: اصل تأهل مفضول یعنی اهلیت داشتن غیر اعلم و اینکه منصوب است و همان کاری که افضل میکند او هم میتواند انجام دهد، این اصل از قطعیات است و در آن تردید نکنید. بعد دلیل میآورد و میفرماید: از ادله به دست آمده که اعلمیت نیاز نیست؛ خصوصاً بعد از ملاحظه روایات نصب یعنی روایاتی که دلالت بر نصب ولی فقیه دارد، مثلا توقیع شریف که مستند برای اصل ولایت فقیه بود، که اگر اعلمیت شرط بود در روایت ذکر میشد که به افضل رواة احادیث مراجعه کنید، بنابراین میگوییم علم کافی است و ضرورت ندارد که اعلم باشد.
وی در ادامه نظر مرحوم صاحب جواهر گفت: دلیل دیگر در نصب مقبوله عمر بن حنظله بود که فرمود: به شخصی که راوی حدیث ماست و در حلال و حرام ما نظری دارد مراجعه کنید، من او را حاکم قرار دادم. اینجا نیز اگر اعلمیت شرط بود امام باید میفرمود به افضل مراجعه کنید. پس همین مقدار که فقیه است و مجتهد است کفایت میکند.
این استاد حوزه به نظرات دیگر علماء پرداخت و ابراز داشت: مرحوم سید در عروه میفرماید: در اموری که باید به مجتهد مراجعه کرد، اعلمیت معتبر نیست، مگر در تقلید، و در عروه جدید هیچکدام از بزرگانی نظیر «مرحوم نائینی، حائری، آقا ضیا، سید ابوالحسن اصفهانی، کاشف الغطاء، بروجردی، آل یاسین، خوانساری، امام خمینی، خویی و گلپایگانی»، در این مسأله حاشیه ندارند، پس امام خمینی نیز که مؤسس حکومت فعلی و این مطلب است، این قول اعلمیت را قبول ندارند.
آیت الله مقتدایی افزود: مرحوم حکیم نیز در مستمسک می فرماید: ظاهر این است که قول به عدم نیاز اعلمیت اشکالی در آن ندارد. ایشان علاوه بر ادله صاحب جواهر میفرماید دلیل ما اطلاق توقیع شریف است، همچنین ادلهای که برای نصب علما بعنوان ورثه انبیاء دلالت میکرد، دلیل قول ما میتواند باشد، زیرا علماء ورثه انبیاء بودند نه اینکه افضل و اعلم علماء ورثه باشند.
وی در پایان گفت: در نتیجه با بررسی ادله و نظر فقها در مورد قول دوم یعنی عدم اشتراط اعلمیت در می یابیم که هم با شهرت عظیمه و هم با اجماع موافق است.
خلاصه درس حاضر
آیت الله مقتدایی در ادامه بررسی شرط اعلمیت و بیان نظر علماء گفت: مرحوم آقای خویی در تنقیح و شرح عروه میفرماید: مشهور علماء قائل هستند در اموری که مربوط به مجتهد است مانند حسبه، اعلمیت معتبر نیست.
وی در ادامه افزود: با این که مرحوم آقای خویی ولایت فقیه را قبول ندارند اما استدلالشان همان استدلالی است که مرحوم سید در عروه دارند که اگر ما برای اثبات ولایت فقیه دلیل لفظی داشتیم و آن دلیل مطلق بود، به اطلاق همان دلیل تمسک کنیم و شرط اعلمیت را کنار میگذاریم و میگوییم اگر شرط بود باید بیان میشد.
این استاد حوزه در راستای تکمیل استدلال آقای خویی گفت: شما میفرمایید اگر دلیل لفظی داشتیم، میتوانستیم به اطلاق دلیل لفظی تمسک کنیم، و حال آنکه دلیل لفظی که همان ادله نصب است، مانند توقیع شریف، وجود دارد که از اطلاق گیری آن استفاده می شود اعلمیت شرط نیست و مرحوم صاحب جواهر نیز عدم اعتبار اعلمیت را از قطعیات غیر قابل شک می داند.
وی در بررسی نظرات دیگر علماء که به عروه حاشیه زده اند گفت: دیگر محشین عروه مثل مرحوم شیخ عبدالکریم حائری و حضرت امام و آیت الله بروجردی و نائینی و غیره که پانزده نفر هستند، همه عدم اعتبار را قبول دارند لذا نمیتوان شک کرد.
عضو خبرگان رهبری به بررسی ادله اعلمیت پرداخت و گفت: روایاتی که اعلمیت را شرط میدانست اشکال دارد زیرا اولاً منظور فیه است، از باب اینکه در مرئی و منظر بزرگان بوده و دیدهاند، ولی در عین حال اعتنا نکردند و اعراض کردند. ثانیاً بعضی از این روایات از نظر سند ضعیف است و در مورد آنها که معتبر است؛ میگوییم تعبیر امام معصوم به اعلم، افضل تعیینی ایت نه تفضیلی.
آیت الله مقتدایی ادامه داد: در مورد ولایت فقیه نیز قرینه میخواهد که در بعضی روایات قرینه دارد، که مراد از اعلم یعنی عالم، در دو سه روایت که از نظر سند صحیحه است، این قرینه وجود دارد، از جمله در صحیحه عبدالکریم، که از اعلم در این روایت به قرینه اینکه آنها در انتخاب ولی بین امام و دیگری مذاکره می کردند، مراد امام علیه السلام از اعلم افضل تعیینی است نه اینکه عمومیت داشته باشد و آن را سرایت به تمام موارد دهیم.
تقریر درس
بسم الله الرحمن الرحیم
ضعف روایات داله بر اعلمیت
کلمات بزرگان را نقل کردیم که قائل هستند، در ولی فقیه اعلمیت معتبر نیست، بلکه علم و اجتهاد کافی است.
مرحوم صاحب جواهر فرمود: عدم اعتبار از قطعیات است و جای وسوسه و تردید و شکی در آن نیست.
مرحوم سید نیز فرمود: «لا یعتبر الأعلمیه فیما یرجع فیه الی المجتهد»؛ در اموری که مربوط به مجتهد است – مثل تقلید و یا ولایت غُیّب، قُصّد، اوقاف، مجهول المالک و غیره - اعلمیت معتبر نیست و همین مقدار که صاحب فتوا باشد کفایت میکند.
مرحوم حکیم در مستمسک بعد از فرمایش صاحب عروه میفرماید «مما لا اشکال فیه» این مطلب عاری از هر اشکالی است.
کلامی نیز مرحوم آقای خویی دارند در تنقیح و شرح عروه میفرماید: «المشهور بین الاصحاب عدم اعتبار الاعلمیه فیمن یرجع».
مشهور علماء قائل هستند در اموری که مربوط به مجتهد است و از مجتهد نظرخواهی و استظهار میشود که به امور حسبه تعبیر میشود یعنی امور «لا یرضی الشارع بترکه» که حتما باید اجراء شود و شارع راضی به ترک آن نیست و کسی نیز متصدی آن نیست که این امور مربوط به مجتهد است و مشهور میگویند در این امور اعلمیت معتبر نیست.
با این که مرحوم آقای خویی ولایت فقیه را قبول ندارند اما استدلالشان همان استدلالی است که مرحوم سید در عروه دارند که اگر ما برای اثبات ولایت فقیه دلیل لفظی داشتیم و آن دلیل مطلق بود، برای نمونه «أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا» دلیل لفظی است و اطلاق هم دارد و شک میکردیم که آیا در این مجتهد اعلمیت هم شرط است یا خیر؟ میتوانستیم به اطلاق همان دلیل تمسک کنیم پس به دلیل اطلاق، شرط اعلمیت را کنار میگذاریم و میگوییم اگر شرط بود باید بیان میشد.
کیفیت استدلال آقای خویی
با توجه به بیان آقای خویی میگوییم شما میفرمایید اگر دلیل لفظی داشتیم، میتوانستیم به اطلاق دلیل لفظی تمسک کنیم ما میگوییم اکنون دلیل لفظی که همان ادله نصب است، پس از اطلاق ادله نصب استفاده میکنیم. البته این بحث که آقای خویی در ادله لفظی گاهی از نظر سند و گاهی از راه دیگر تشکیک میکند، مطلب دیگری است.
در نتیجه میگوییم در چنین مسألهای که آیا اعلمیت شرط است یا خیر مثل مرحوم صاحب جواهر میفرماید عدم اعتبار این قید از قطعیات غیر قابل شک است و در روایاتی مثل توقیع شریف فرمود: «فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا»که به آنها استناد میشود.
بدیهی است مراد از رواة کسی نیست که حدیث را بشنود و نقل کند بلکه مراد شخصی است که مثل زراره و غیره عالم به احکام است و نیز مراد کسانی است که مستقیم از امام نشنیدند اما احادیث را بررسی میکنند یعنی مجتهدین در هر عصری که باشند.
صاحب جواهر میفرماید اگر اعلمیت معتبر بود باید قید اعلمیت ذکر میشد و شک نیز با اطلاق دفع میشود و نیز روایت مقبوله عمر بن حنظله بود که میفرمود مراجعه به قضات جور مراجعه به طاغوت است و دستور این بود که به یکی از خودتان که عالم به احادیث ما می باشد مراجعه کنید. پس نفرمود افضل و اعلم پس اعلمیت معتبر نیست.
تا اینجا این دو روایت که مرحوم صاحب جواهر برای اثبات به آن استناد کرد مرحوم آقای حکیم نیز علاوه بر این دو روایت به بقیه ادله نظیر «عُلَمَاءُ أُمَّتِی کَأَنْبِیَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ» یا «اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِی قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُکَ قَالَ الَّذِینَ یَأْتُونَ مِنْ بَعْدِی یَرْوُونَ حَدِیثِی وَ سُنَّتِی»که خواندیم تمسک میکند.
البته در تقلید دلیل خاص داریم که باید اعلم باشد و دو نظریه مطرح است بعضی میگویند باید اعلم مطلق باشد یعنی از بین همه علماء باید اعلم باشد و بعضی میگویند اعلم در محل و بلد باشد و نیز در کلمات ائمه علیهم السلام و فقها در قضاوت هم که برخی گفتهاند اعلمیت شرط است بحث جدایی دارد. ولی در نصب ولی فقیه قیدی نیامده و روایات به صورت مطلق است.
پس نتیجه قطعی بودن عدم اعتبار اعلمیت است.
در چنین مسألهای شخصی مثل صاحب جواهر فرمود از قطعیات است و صاحب عروه اجماعی بودن عدم اعتبار اعلمیت را فرمود. صاحب مستمسک نیز فرمود: «فالعمدة اذاً فی عدم اعتبار الأعلمیة ظهور الاجماع علیه»
مرحوم خویی میفرماید مشهور عدم اعتبار اعلمیت است.
دیگر محشین عروه مثل مرحوم شیخ عبدالکریم حائری و امام و بروجردی و نائینی و غیرهم که پانزده نفر هستند همه عدم اعتبار را قبول دارند لذا نمیتوان شک کرد.
در نتیجه میگوییم روایاتی که اعلمیت را شرط میدانست اشکال دارد زیرا اولاً منظور فیه است، از باب اینکه در مرئی و منظر بزرگان بوده و دیدهاند ولی در عین حال اعتنا نکردند و اعراض کردند.
ثانیاً بعضی از این روایات از نظر سند ضعیف است و در مورد آنها که معتبر است میگوییم تعبیر امام معصوم به اعلم، بیان وصفی است که گرچه از نظر لغوی دلالت بر افضلیت میکند ولی اگر قرائنی داشته باشیم که دلالت بر اصل وصف کند نه افضلیت مانند جایی که امیرالمؤمنین علیه السلام برای احق بودن بر خلافت فرمودند؛ قرینه اراده وصف داریم و چون قرینه داریم افضل به معنای این نیست که معاویه هم حق دارد و حق حضرت علی علیه السلام بالاتر است بلکه به این معنی است که اصل حق برای حضرت علی علیه السلام است.
در مورد ولایت فقیه نیز قرینه میخواهد که در بعضی روایات موجود است و قرینه دارد که مراد از اعلم یعنی عالم در دو سه روایت که از نظر سند صحیحه است این قرینه وجود دارد. از جمله در صحیحه عبدالکریم عتبه هاشمی آمده است:
«قَالَ: ... إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی وَ کَانَ خَیْرَ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله و سلم أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ مَنْ ضَرَبَ النَّاسَ بِسَیْفِهِ وَ دَعَاهُمْ إِلَى نَفْسِهِ وَ فِی الْمُسْلِمِینَ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ ضَالٌّ مُتَکَلِّفٌ.»[1] جمعی از معتزله خدمت امام صادق علیه السلام آمده بودند تا شخص منتخب خودشان به عنوان امام را حضرت امام صادق علیه السلام بپذیرد. حضرت در ابتدا از آنان از جمله همان شخص منتخب سؤالاتی پرسید و نتوانستند پاسخ دهند.
امام علیه السلام در نهایت فرمودند: طبق فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، شخصی که مردم را به پیروی از خویش دعوت کند در حالی که در بین مردم اعلم از او وجود دارد، آن شخص ضالّ متکلف است.
مراد امام علیه السلام از اعلم در این روایت خودشان می باشد و بدیهی است منظور این نیست که آن شخص صلاحیت دارد ولی صلاحیت امام صادق علیه السلام بیشتر است بلکه امام میخواهند بفرمایند که شخصی که شما به عنوان امام انتخاب کردهاید و میخواهید من هم از او پیروی کنم اصلاً صلاحیت ندارد نه اینکه او خوب باشد و من از او برتر باشم.
نتیجه اینکه امام علیه السلام میفرمایند با وجود من هیچ کس حق ولایت ندارد. و بدیهی است که افعل تفضیل نیست بلکه همان افعل تعیین است. پس مذاکره بین امام علیه السلام و آنها قرینه است که مراد از اعلم وصف علم است./926/ف
تقریر: محسن جوادی صدر