vasael.ir

کد خبر: ۷۳۲۹
تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۴ - 02 January 2018
فقه سیاسی/ استاد رضاییان/ جلسه 6

تبیین نسبت قاعده لا اکراه و اجبار حاکمیتی در فقه سیاسی

وسائل ـ وسائل ـ حجت‌الاسلام رضائیان با تبیین رابطه قاعده لا اکراه و اجبار حاکمیتی گفت: تدوین کلان اجتماعی بر اساس مصالح و مفاسد واقعیه برای رسیدن به کمال را سیاست گویند و تدبیر کلانی را که بر همه تزاحم‌ها غالب باشد را سیاست گویند و در فقه سیاسی اسلام فقط رفع تزاحم کافی نیست؛ قیدی هم نیاز است، این که سیاست باید زمینه کمال را هم فراهم کند چون انسانها به دنبال کمال هستند و کمال فرد به کمال اجتماع گره می‌خورد.

به گزارش خبرنگار پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، حجت‌الاسلام رضائیان، دوشنبه 22/7/1396 در جلسه درس مبادی فقه سیاسی که در حرم مطهر معصومه(س) برگزار شد، به تبیین رابطه بین قاعده لا اکراه و اجبار حاکمیتی اشاره کرد  و گفت : عده ای در دیدگاه خودشان انسانها را به منزله موجوداتی می‌دانند که خوی درندگی آنها باعث می شود که به حقوق یکدیگر تجاوز کنند و تشبیه می کنند انسانها را به این موجودات وحشی و درنده و از این باب نیاز به حکومت و نظام سیاسی را قبول کرده اند.

 وی در مقام بیان تعریف سیاست گفت: تدوین کلان اجتماعی بر اساس مصالح و مفاسد واقعیه برای رسیدن به کمال را سیاست گویند و تدبیر کلانی را که بر همه تزاحم ها غالب باشد را سیاست گویند.

این استاد سطح عالی حوزه علمیه قم در ادامه با اشاره به این مطلب که حکومت اسلامی وظایفی را دارد ، خاطر نشان کرد: در فقه سیاسی اسلام فقط رفع تزاحم کافی نیست و قیدی هم نیاز است و آن قید هم این است که سیاست باید زمینه کمال را هم فراهم کند چون همه انسانها به دنبال کمال هستند و کمال فرد با کمال اجتماع گره بخورد این مقدمات کنار هم معنا پیدا می کند.

وی در ادامه با ذکر مثالی گفت : اگر تمام افراد در یک کشتی مشغول کار خوب کردن باشند اما سکاندار کشتی را به ساحل آتشفشان ببرد افراد قصد رفتن به ساحل نجات و آرامش را داشتند و کار خوب هم انجام می دادند فارق از اینکه سکاندار مسیر خودش را می برد؛ لذا عمل صالح و نیک آنها بدون دخل و تصرف سکاندار به سرانجام نخواهد رسید.

در اینگونه موارد است که ما به این نتیجه می رسیم که حکومت و حاکمیت که بر اساس سیاست کار را پیش می برند هم تزاحم را از بین می برند و هم کمال را ایجاد می کنند.

 

مشروح جلسه درس استاد رضائیان به شرح ذیل است:

در بحث نسبت قاعده لا اکراه و اجبار حاکمیتی در فقه سیاسی به این نکته اشاره کردیم که وقتی محط و نقطه آغازین در فقه سیاسی و نظام اینگونه شد که اساس نیاز ما به یک نظام سیاسی از کجا شکل می گیرد؟

خیلی از آقایان این را از ذیل آیه شریفه " کان امه واحده " اخذ کرده اند؛ به اینکه مجموعه ای از انسانها که دچار تزاجم تشده اند برای رفع اختلافشان نیاز به نظام دارند؛ البته این در نظامهای اعتقادی و فکری دول است اما در حوزه سیاسی هم می توان گفت که عمومیت دارد منتها به تعابیر مختلف .

عده ای در دیدگاه خودشان انسانها را به منزله موجوداتی می دانند که خوی درندگی آنها باعث می شود که به حقوق یکدیگر تجاوز کنند و تشبیه می کنند انسانها را به این موجودات وحشی و درنده و از این باب نیاز به حکومت و نظام سیاسی را قبول کرده اند.

اما آنچه که اشاره شده این است این انسانی که ما در انسان شناسی داریم این است که این وجه عموم انسان نیست و تشبیه به موجودات درنده درست نیست بلکه اساس با هم بودن با توجه به محدودیت مکان و موقعیت باعث تزاحم می شود فارق از اینکه این انسانها بخواهند به حقوق یکدیگر از باب درندگی تعدی کنند.

مثل رد شدن از چهار راه؛ اگر همه انسانها اخلاقی باشند سر چهار راه با آن جمعیتی که در پشت چراغ قرمز جمع می شوند اگر بخواهند اخلاقی رد بشوند و چراغی در کار نباشد آن قوه قاهره حکومت و قاعده برتر را برداریم چه اتفاقی رخ خواهد داد؛ در این گونه موارد زندگی مردم مختل می شود چون همه به هم تعارف می‌کنند و کسی از چهارراه رد نمی‌شود.

این اخلاق و سبک زندگی از خوی درندگی انسان نیست؛ بلکه از خوی ظرفیت و مالکیت زمان و مکان است که در آنجا ظرفیت ان نیست که در آن واحد همه از چهار طرف رد بشوند و این محدودیت باعث تزاحم می شود و برای رفع تزاح نیاز به اندیشه و قانون دارند و بعد از قانون نیاز به اجرای قانون و قوه قهریه دارند که بتواند بر این اراده ها غالب بشود و صرف دانستن قانون تزاحم را برطرف نمی کند و اجرای قانون هم مهم است.

اینگونه است که بعضی در تعریف سیاست و نظام و حکومت نگاه غالبشان اراده برتر است؛ در کل تزاحم برطرف نمی شود مگر اینکه این تزاجم را با یک اراده برتر از بین ببریم.

تعریف سیاست: تدوین کلان اجتماعی بر اساس مصالح و مفاسد واقعیه برای رسیدن به کمال را سیاست گویند و تدبیر کلانی را که بر همه تزاحم ها غالب باشد را سیاست گویند؛ حال اراده برتر بناست که رفع تزاحم کند.

نکته: در فقه سیاسی اسلام فقط رفع تزاحم کافی نیست و قیدی هم نیاز است و آن قید هم این است که سیاست باید زمینه کمال را هم فراهم کند چون همه انسانها به دنبال کمال هستند و کمال فرد با کمال اجتماع گره بخورد این مقدمات کنار هم معنا پیدا می کند.

یعنی همه انسانها بدنبال خوبی و کمال فردی خودشان هستند اما زمانی که در اجتماع وارد می شوند کمالشان به کمال اجتماع گره می خورد؛ وقتی که کمال شخص و جامعه به هم گره خورد پس تدبیر و سیاست کلان باید هم رفع تزاحم کند و هم زمینه کمال اجتماع را فراهم کند.

به کمال رسیدن زوری و اجباری نیست به دلیل " ان الاعمال بالنیات " چون کمال با فعل محقق می شود و فعل هم باید مقرب باشد و این فعل مقرب با قصد امکانپذیر است و قصد هم اجباری امکانپذیر نیست و از اعمال باطنی است؛ پس حکومت بناست که زمینه کمال را فراهم کند یا حکومت بیاید و مانع را از سر راه به کمال رسیدن بردارد.

مثال: اگر تمام افراد در یک کشتی مشغول کار خوب کردن باشند اما سکاندار کشتی را به ساحل آتش فشان ببرد افراد قصد رفتن به ساحل نجات و آرامش را داشتند و کار خوب هم انجام می دادند فارق از اینکه سکاندار مسیر خودش را می برد فلذا عمل صالح و نیک آنها بدون دخل و تصرف سکاندار به سرانجام نخواهد رسید.

در اینگونه موارد است که ما به این نتیجه می رسیم که حکومت و حاکمیت که بر اساس سیاست کار را پیش می برند هم تزاحم را از بین می برند و هم کمال را ایجاد می کنند؛ این نکات را اگر ما بفهمیم کم کم جایگاه قاعده "لا اکراه" را می فهمیم.

سوال در قاعده لا اکراه این است: آیا امر سیاست که از ابزار قدرت اسفاده می کند می تواند برخی از احکام را با اکراه و ترس بر جامعه رواج بدهد و اینکه آیا از لحاظ شرعی حکومت اینچنین حقی دارد و این سوال از کجا نشأت گرفته است؟

اینجاست که برخی نمی دانند و برخی هم نمی خواهند به قوانین تن دهند و قبول کنند؛ حال سوال اینجا دوباره مطرح می شود که چرا برخی قبول نمی کنند یا نمی دانند یا نمی خواهند؟

ندانستن هم مراتبی دارد؛ یا اصلش را نمی داند؛ یا اجمالا می داند لکن تفصیل و چرایی را نمی داند و مصالح و مفاسد را نمی داند؛ در محل بحث ما مصالح و مفاسد مهم نیست و به اجتماع اهمیت می دهیم و با شخص کاری نداریم مثلا اگر کسی در خانه اش ماهواره داشت باید جمع آوری بشود با اینکه در خانه اش است پس چرا باید جمع شود؟

جواب می دهیم که چون اثر اجتماعی اش زیاد است یا به خاطر اینکه آنقدر روی ذهن شخص کار می کنند که شخص خودش می شود مروج فساد یا اساسا فرهنگی را غالب می کنند که باعث تلاطم جامعه می شود.

در اینجا کاری که در منزل انجام می داد شخصی بود لکن تبعات سنگین اجتماعی دارد؛ لذا می گوییم که حکومت در جایی ورود پیدا کند که یا مستقیما در اجتماع تاثیر دارد یا تاثیراتی دارد که بسزا و معتنا به است؛ کما اینکه در غرب پدر و مادری در خانواده با بچه اش خوب برخورد نکرد از آنها رفع حضانت می‌کنند؛ چرا ؟

به علت اینکه این بچه عضوی از جامعه است و با این تربیت و با این نوع از رشد ناصحیح باعث اختلال نظام می شود لذا از پدر یا مادر رفع ید می کنند و حضانت را سلب می کنند؛ تا اینجا محیط و محل بحث از این دید و زاویه روشن شد.

نکته دیگر اینکه اگر از زاویه و دریچه دیگری نگاه کردیم که اگر انسان باید به کمال برسد و اگر کمال انسان مشروط به این است که اختیارا کارهای را انجام بدهد؛ حکومت در نگاه دینی ابزاری برای رساندن انسان به کمال است چون غایت احکام مصالح و مفاسد واقعیه است.

امر به معروف و نهی از منکر که فلسفه حکومت هستند؛ حالا این انسان با اکراه و اجبار که در مقابل رضایت و اختیار هستند اگر بخواهد به کمال برسد خلاف حکمت جعل است.

شارع می خواست تزاحم را برطرف کند و کمال را حاصل کند و کمال هم اختیاری است و کمال اختیاری هم با قصد و رضایت انجام می پذیرد اکراه و اجبار هم مخالف این اختیار و رضایت است.

این نوع نگاه عملا مقابله می کند با نگاه اول بالظاهر؛ در این نوع نگاه که غالب هم هست اصل اختیار جلوه داشت و اصل اختیار هم با اکراه و اجبار سازگار نیست و آیه شریفه "لا اکراه " این دینی که شما می گویید مایه قلبی است و با اجبار و اکراه سازگار نیست.907/م

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۱ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۵۷:۵۸
طلوع افتاب
۰۶:۲۷:۵۸
اذان ظهر
۱۳:۰۵:۴۷
غروب آفتاب
۱۹:۴۲:۵۸
اذان مغرب
۲۰:۰۰:۳۳