vasael.ir

کد خبر: ۷۲۴۲
تاریخ انتشار: ۰۴ دی ۱۳۹۶ - ۱۵:۰۶ - 25 December 2017
عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم تبیین کرد/ بخش دوم

غلبه جریان تفقه در دوران صفویه بیانگر کارآمدی فقه است

وسائل ـ خروجی دولت صفویه، حداقل یک مشروعیت نسبی را برای صفویه رقم زد؛ غلبه جریان تفقه در صفویه یعنی فقهاء عملاً کارآمدی خودشان را در رقابت با تصوف برای اداره اجتماع نشان دادند؛ یعنی کاملاً کارآمدی فقه در دوره صفویه نسبت به جریان باطنی گرای تصوف خودش را نشان داد و شاه صفویه احساس کرد که اگر با فقیه راه بیاید راحت‌تر می‌تواند مملکتش را بچرخاند و رشد دهد.

در دوره صفویه، فقیه اخباری همچون علامه مجلسی و فقیه اصولی همچون شیخ بهاء داریم که شیخ الإسلام هستند و شاخص موفقی از هر دو جریان در اداره اجتماع بوده‌اند؛ اما در بررسی‌های پژوهشی جامع و پایان نامه‌ها می‌توان با نگاه جامع و فراتر از این، کارنامه مدیریت اجتماعی فقهای اخباری و اصولی را بررسی کرد.

در ادامه بررسی مکاتب فقهی، خبرنگار سرویس سیاست پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، بخش دوم گفت‌وگوی تفصیلی درباره مکتب اصفهان با حجت‌الاسلام احمد رهدار، عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) و رییس مؤسسه فتوح اندیشه را تقدیم خوانندگان گرامی می‌کند.

 

وسائل ـ در طبقه‌بندی که داشتید؛ به صورت کلی علمای عصر صفویه در تعامل با حکومت به چند دسته تقسیم می‌شوند؟

ما در دسته بندی علمای عصر صفویه، دو طبقه عالم داریم؛ عالمانی که  چه اخباری و چه اصولی با حکومت همکاری کرده اند و مسئولیت پذیرفته اند و آن دسته از عالمانی که با حکومت همکاری نکردند؛ جالب است که حتی آنهایی که با حکومت همکاری نکرده اند، جلوی حکومت سنگ اندازی هم نکردند؛ مانند مرحوم مقدس اردبیلی که به این دلیل به ایران نیامد که اگر می آمد به او می گفتند برو شیخ الإسلام فلان جا و حکومتی شو ؛ اما از مقدس اردبیلی چیزی علیه صفویه نداریم و چیزی علیه علمایی که به دربار صفویه رفتند و مسئولیت پذیرفتند هم نداریم.

چه بسا شاگردان مقدس اردبیلی آمده اند و رفته اند در دربار مشغول کار شده اند اما او جلوی آنها را نگرفته است؛ به صورت موردی نامه از طرف مقدس اردبیلی به شاه عباس داریم که از شاه عباس چیزهایی را خواسته است و شاه عباس هم، چشم گفته و سریع اجراء کرده است.

حتی در یکی از نامه ها دارد که برادرم شاه عباس و شاه عباس هم وصیت کرده است که این نامه را در کفن من بگذارید تا  وقتی که نکیر و منکر گفتند کیستی؟ من بگویم برادر مقدس اردبیلی هستم، می خواهم بگویم که علمای شیعه در دوره صفویه، به جنگ با دولت نرفتند؛ این نشان می دهد که فقه سیاسی و فقیه ما  به یک مرحله ای رسیده است که گویا ضرورت حکومت را برای اجتماع فهم کرده اند.

اما اینکه چه قالب بندی را بیاورند، طبعاً در آن مانده اند؛ به وضع موجود هم رضایت نمی دادند؛ چون از روایات که سلطنت شاه عباس در نمی آید؛ مثل اینکه از یک سو همه فهمیده اند دین و فقه حکومت می خواهد، از سوی دیگر هم چون تئوری آن را در نیاورده اند، به اصطلاح آن آدم ها ترسیده اند وارد حکومت شوند.

 

وسائل ـ در دوره صفویه، نقش کدام جریان و مکتب فقهی بیشتر بوده است؛ علمای جبل عامل یا نقش علمای ایرانی؟

یک مسأله که خاستگاه انحرافی دارد و در میان فقهاء، عمدتاً در دوره صفویه مطرح شده است، اما به خاطر تقوای دو طرف، فرآیند و نتیجه کار، مثبت از آب در آمده است، دعوایی است که بین لایه  فقهای عرب و فقهای ایرانی در دوره صفویه افتاده است؛ می‌دانید که اگر دوره صفویه را کسی بگوید که دوره علمای جبل عامل است، اشتباه نگفته است.

یعنی در واقع، بر کل دوره 227 ساله صفوی، چتر فقهی محقق کرکی و شیخ بهاء سنگینی کرده است؛ معنایش این نیست که در این دوره اصلاً فقیه بزرگ ایرانی نداریم؛ البته اکثر آنها هم شاگردان جبل عاملی‌ها هستند؛ محقق سبزواری، محقق خوانساری، مقدس اردبیلی، ملامحسن فیض کاشانی متعلق به این دوره هستند؛ ما فقهای ایرانی زیادی هم در این دوره داریم.

ضمن اینکه در مکتب اصفهان، ساختارها را جبل عاملی ها طراحی کردند؛ فقهای ایرانی در ذیل ساختارهای آنها آمده اند و کارهایی کرده اند؛ مثلاً فرضی کنید موادی را تهیه کرده‌اند، اظهار نظری کرده اند، فقهی را بسط داده اند، اما به گمان من ساختارساز نبوده‌اند.

از همان اوایل، این قضیه بوده و در اواسط، بروز اجتماعی داده است؛ از همان اوایل ورود جبل عاملی ها، بعضی از فقهای جبل عاملی بر این باور بودند که اینها به هر حال فارس هستند و فارس­ها کلام وحی و روایات را به اندازه عرب ها نمی فهمند.

البته با بیانی که کاملاً خاستگاه تقوایی دارد؛ سرآمد این کار هم شهید ثانی است و اصلاً  به این خاطر به ایران نیامد که گفت با فارسی که نمی شود فقه تولید کرد؛ اشکال دیگری هم داشت این بود که اینها فلسفه می خوانند و فلسفه چه ربطی به دین دارد؟ تا آخرش هم به ایران نیامد؛ شهید ثانی متوفی اوایل صفویه است.

امتداد این حرف در فضای صفویه کار را به جایی رساند که بین فقهاء دعواهایی شد؛ از جمله دعوا این شد که فقهای ایرانی یک طوری بهره ناسیونالیستی خود را حداکثری کردند و آمدند رگ چهار تا شاهزاده را زدند، یعنی بانی پیدا کردند و گفتند آقا بیایید کل منابع عربی را به فارسی ترجمه کنیم و یک بار برای آخرین بار به اصطلاح از این سیطره عرب‌ها دربیاییم و اصلاً چیزی با عنوان نهضت ترجمه عربی به فارسی در صفویه راه افتاد؛ این قدر شاهزاده صفوی داریم که بانی شده و گفته که ترجمه کنید.

شما در ترجمه کتاب‌های سنگی می بینید که در مقدمه اش نوشته حسب الأمر ، حسب حمایت مالی شاهزاده فلانی، کتاب ترجمه شده است و ایشان هم اهداء می کرد و همین طور کتاب های بعدی....؛ همین شاه عباس و شاهزاده ها و خانم هایشان این کار را می کردند؛ اصلاً نهضت ترجمه است؛ آن وقت هر دو طرف تقوا داشتند.

یعنی آخر این نزاع، همین ترجمه شد و آنها هم گفتند خیلی خوب حالا کتاب فقهی را بیاورید به فارسی ترجمه کنید، اتفاقی که نمی‌افتد؛ بگذارید چهار تا طلبه فارسی دان یا مثلاً مردم هم اگر خواستند، بخوانند؛ بیشتر از این قضیه ادامه پیدا نکرده است؛ من هم صورت یا مصداق افراطی از این نزاع علمی ای که خاستگاه  عصبیت قومی دارد را سراغ ندارم؛ هرچند حدس می زنم که باشد؛ در هر حال وقتی آتشی شعله ور می شود، ممکن است از این اتفاق ها بیفتد.

 

وسائل ـ مهمترین اتفاقی که در حوزه فقه سیاسی عصر صفویه افتاده چه بوده است؟

با همه این بالا و پایین هایی که از عرصه صفویه عرض کردم، آن چیزی که به درد حوزه فقه سیاسی در عصر صفویه می خورد، چند چیز است: یکی این است که کلاً سمفونی دولت صفویه، سمفونی گذار از تصوف به تفقه است؛ این مهم است که شاهان صفوی، حتی آخرین شاه صفوی، شاه سلطان حسین، مرشد اعظم است؛ یعنی یک صوفی است؛ قطب است؛ اما اداره جامعه صفویه، صوفیانه نبوده است؛ اداره جامعه صفوی، فقیهانه بوده است؛ و اصلاً اقطاب، به جز پادشاهان، حتی در دربار صفوی برو و بیا و احترامی نداشتند.

آنقدر فضای تفقه دارد غلبه می کند که به دستور شاهان صفوی به جز خانقاه‌های منتسب به جد اعلای آنها شیخ صفی الدین اردبیلی - خانقاه ها دارد خراب می شود؛ تخریب می کنند و به جای آن، مسجد و حوزه علمیه می زنند و این نشان از غلبه جریان تفقه است.

غلبه جریان تفقه در صفویه یعنی فقهاء عملاً کارآمدی خودشان را در رقابت با تصوف برای اداره اجتماع نشان دادند؛ یعنی کاملاً کارآمدی فقه در دوره صفویه نسبت به جریان باطنی گرای تصوف خودش را نشان داد و شاه صفویه احساس کرد که اگر با فقیه راه بیاید راحت‌تر می‌تواند مملکتش را بچرخاند و رشد دهد.

اتفاق دیگری که در حوزه فقه سیاسی باید به آن توجه کنیم، مسأله مشروعیت است؛ شاهان صفوی با همه بالا و پایین ها، نقص‌ها و عیب‌هایی که دارند، مثلاً استبدادی که دارند یا جاهایی ممکن است بی تقوایی دینی داشته باشند، اهل شراب بودند، یا ممکن است حرم سراهایشان خیلی حساب و کتاب نداشته باشد، با همه اینها، سمفونی دولت صفویه، سمفونی مشروعیت است؛ حالا شما مشروعیت این را مشروعیت مأذون بدانید.

در بحث‌های فقهی ای که با دوستان داشتیم، نظرم این بود که بین اذن و بین مشروعیت تفاوت است؛ ممکن است کسی مأذون باشد اما مشروع نباشد؛ مثلاً  امام علیه السلام می فرماید: لابد للناس من أمیر برّ أو فاجر ، در هر حال امام می فرماید اگر یک جایی جامعه ای امیر برّ  نتوانست حکومت را تشکیل دهد، یک فاجری امیر باشد.

فاجر اگر امیر باشد که مشروع نیست اما مأذون است؛ در هر حال از اینکه مملکت کسی را نداشته باشد بهتر است و هرچند توی فاجر بیا پادشاهی کن؛ حالا دوستان ما ملاحظاتی دارند و می گویند نه، مشروع همان مأذون است.

من فکر می کنم خروجی دولت صفویه، حداقل یک مشروعیت نسبی را برای صفویه رقم زد؛ دلیلش هم این است که شاید تا ثلثی از دولت قاجار هم که جلو آمدیم، - یعنی تا زمان محمد شاه قاجار- علما دارند همچنان خواب صفویه را می بینند و صحبت از صفویه می کنند؛ ؛ تقریباً نزدیک یک سده می شود.

مثلاً از شاه زمانه ناراحت اند و جلسه ای گرفته اند که چه کار کنیم وگفته اند کاش می شد نهضتی بشود و این را برداریم؛ گفته اند چه کسی را بیاوریم؟ گشته اند و گفته اند فلان شاهزاده صفوی؛ علما احساس کرده اند که صفوی با همه کاستی هایش، کلان دولتش پروژه تشیع است؛ کاملاً به مذاق علما خوش آمده است.

لذا مثلاً بعد از سقوط صفویه، اولاً علما مدت‌ها بلاتشبیه مثل غیبت امام زمان علیه الصلاة  السلام فکر نمی کردند که غیبت امام به طول بینجامد؛ لذا یا کاری نمی‌کردند و یا کارهایی می کردند از جنس کارهای موقت و از جنس کارهایی که مثل اینکه امام می‌آید و حل می کند؛ حتی خمسشان را جدا می کردند؛ اما جایی خرج نمی کردند و می‌گفتند که امام می آید انشاء الله  دست امام می دهیم.

علما تا مدت‌ها باورشان نمی شده است که صفویه سقوط کند؛ گفتند حالا دولتی سقوط کرده است، دو روز دیگر بازسازیش می کنند و یک شاهزاده دیگری از صفویه می آید و شاه می شود و حکومت را می چرخاند.

اما سقوط صفویه از قضا در شرایطی صورت گرفت که دو حاکم بعدی صفویه در ایران هردو حاکم قدری بودند؛ یکی نادرشاه بود که نادر شاه حاشا و کلّا که اجازه بدهد حکومت برگردد و به صفوی‌ها برسد؛ یعنی خودش به اندازه کافی برنامه ریزی برای حکومت خودش و خاندانش دارد؛ هرچند بعد از وی حکومت از خاندانش جدا شد و به خاندان دیگری رفت.

از آنطرف هم نادر شاه، شاه موفق و توانمندی است؛ شاه بعد از نادر شاه، کریم خان زند است که البته کریم خان زند دوباره رندی کرد و روی دوش مشروعیت شاهان صفوی، به مدت 33 سال  - از سال 1160  تا  1193 هجری قمری -  پادشاهی کرد؛ البته شاه لایقی هم هست.

اینکه در کتاب ها گفته شده وکیل الرعیا، مردم چنین می فهمند که شاه خوبی بوده و می گفته که مرا تاج دار صدا نزنید، و وکیل الرعیا یعنی خادم ملت؛ اما اصلاً ماجرا این نیست؛ اتفاقاً کلاس است؛ عرض کردم که شاهان صفوی، خود را مرشد اعظم می‌دانستند؛ خودشان را فرّه ایزدی و تجلی خدا در روی زمین می دانستند؛ کسر شأن آنها بوده که تجلی خدا در روی زمین، کارهای پست زمینی را خودش برود انجام بدهد.

لذا اینها در نوع کارها وکیل می گرفتند؛ همه کارها را خودشان انجام می دادند؛ اما وکلایی اسمی تعیین می کردند تا بگویند ما که همچنان نور و مقدس هستیم و در یک طوری بالاتر از طور زمینی داریم زندگی می کنیم و وکلای ما دارند جامعه را رتق و فتق می کنند.

کریم خان زند خودش را وکیل نامید و این وکیل نامیدن برای مردمی که اکثریت آنها خواهان صفویه بودند پیامی داشت؛ آنها را داشت آرام می کرد و می گفتند که این بنده خدا که در عرض آنها ادعای پادشاهی ندارد؛ دنبال یک شاهزاده درست و درمان دارد می‌گردد تا او را پیدا کند و عجالتاً به وکالت از آنها دارد حکومت را اداره می کند؛ وکیل الرعیا بودن کریم خان زند یک مفهوم سیاسی مربوط به دوره صفوی است.

با سقوط صفویه و بعد نادر شاه و جنگ های او و روحیه تسامح مذهبی نادرشاه، مجموعه عواملی بود که علما بعد از سقوط صفویه از اصفهان کوچ کردند و به عتبات عالیات رفتند؛ نادرشاه افشار سنی نشد؛ اما ببینید در هر حال آن مزیت نسبی، بلکه مزیت اصلی صفویه، تشیع بود.

صفویه با ساز تشیع خودش را از امپراطوری عثمانی جدا کرده بود؛ اما نادر شاه که آمد این را از مزیت بودن انداخت؛ خودش سنی نشد؛ اما اصلاً  با مفهوم تشیع هم جامعه را اداره نکرد؛ یعنی به دنبال شاخصه‌های شیعی نبود؛ بله حالا سفری به نجف رفت و ایوان طلای حرم حضرت امام علی علیه السلام را طلا کرد؛ خوب شاید سیاستش بود.

در هر حال ازبک ها را که در تمام دوره صفویه با صفویه می جنگیدند، آرام کرد؛ حتی به علمای ازبک گفت که نامه ای بنویسند و آنها هم نامه ای به خلیفه عثمانی نوشتند و گفتند تمام شد و ما دیگر در اینجا جنگ شیعه و سنی نداریم؛ البته نگفتند که سنی شدیم؛ اما گفتند که خیالتان راحت، اصلاً شیعه مفهوم و الزامات عقیدتی مذهب شیعه -  در مدار اجتماعی و مناسبات سیاسی ما ورود ندارد.

کوچ علما از اصفهان، یک تحلیل اجتماعی می خواهد؛ این را شما این طور در نظر بگیرید که مثلاً در همین دوره جمهوری اسلامی ما اتفاقی بیفتد و یک دفعه اکثریت علمای ما به نجف کوچ کنند.

قم الآن در مجموع، چند هزار مؤسسه و کتابخانه و کتاب فروشی و مدرسه و کلاس درس دارد؛ اگر اینها کوچ کنند، مگر می شود این جا را به راحتی جمع کرد؟ اصلاً قابل جمع نیست؛ یک خلأی ایجاد می شود.

نمودار اصفهان دوره صفوی تا اصفهان اواسط دوره قاجار، یک نمودار کاملاً خالی است؛ بله از اواسط دوره قاجار، حوزه اصفهان، از طریق خروجی های علامه وحید بهبهانی نجف، دارد پا می گیرد؛ یعنی از سرریزهای نجف، اصفهان دوباره دارد خودش را سامان دهی می‌کند؛ نه اینکه حوزه علمیه اصفهان عصر قاجار، امتداد حوزه علمیه اصفهان صفویه باشد.

وسائل ـ ممنون از فرصتی که در اختیار پایگاه وسائل قرار دادید./403/825/م

رضا صفری

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۹ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۰۲:۲۸
طلوع افتاب
۰۶:۳۱:۳۸
اذان ظهر
۱۳:۰۶:۲۶
غروب آفتاب
۱۹:۴۰:۳۵
اذان مغرب
۱۹:۵۸:۰۴