vasael.ir

کد خبر: ۶۹۸۵
تاریخ انتشار: ۱۲ آذر ۱۳۹۶ - ۱۴:۱۶ - 03 December 2017
درس گفتار فقه القضا، حجت الاسلام والمسلمین ارسطا تبیین کرد/ جلسه 20

موارد تبدیل وجوب کفایی قضا به وجوب عینی در کلام شهید ثانی

وسائل ـ حجت الاسلام والمسلمین ارسطا در تبیین دیدگاه شهید ثانی به صور اول و دوم و سوم اشاره کرد و گفت: صورت ششم این است که چند نفر صلاحیت دار منصب قضا در شهر وجود دارند و امام آنها را نمی شناسد، مرحوم شهید ثانی حکم به وجوب معرفی خود به امام می دهد و اگر یکی از اینها اقدام کند و این مسئولیت را بر عهده بگیرد از عهده دیگران ساقط است هم وجوب اعلام و هم وجوب تصدی امر قضا.

به گزارش سرویس پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، حجت الاسلام ارسطا در بیستمین جلسه از درس خارج فقه قضاء به بررسی کلام شهید ثانی در وجوب عینی تصدی قضا در کتاب مسالک پرداخت.

وی به صور مطرح شده در مسالک اشاره کرد و گفت: صورت اول جایی است که  یک نفر صلاحیت برای قضاوت دارد و امام هم او را برای منصب قضا تعیین می کند و با اینکه چون یک نفر است وجوب عینی پیدا می کند تعیین امام موجب تاکید وجوب می شود.

این استاد حوزه و دانشگاه در ادامه در خصوص صورت دوم گفت: چند نفر هستند و همه هم صلاحیت دارند و امام می گوید شما چند نفر که صلاحیت برای قضا دارید یکی از شما قبول منصب قضاوت کند؛ در این صورت تبدیل به وجوب عینی نمی شود چون امام نفرموده است یک شخص معین از میان شما چند نفر قضاوت را بپذیرد بلکه فرموده است یکی از شما و شارع مقدس هم تعیین نکرده است.

وی در پایان فقط به صورت ششم و آخرین صورت اشاره کرد و گفت: صورت ششم این است که چند نفر صلاحیت دار در شهر وجود دارند و امام آنها را نمی شناسد، مرحوم شهید ثانی حکم به وجوب معرفی خود به امام می دهد و اگر یکی از اینها اقدام کند و این مسئولیت را بر عهده بگیرد از عهده دیگران ساقط است هم وجوب اعلام و هم وجوب تصدی امر قضا.

تفصیل مطالب مطرح شده در این جلسه به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه درس گذشته

بحث ما در این مورد بود که آیا وجوب کفایی قضا در بعضی حالات تبدیل به وجوب عینی می شود یا خیر. در این مورد مفصل ترین متن فقهی که ما در دست داریم متن صاحب مسالک است. مرحوم صاحب مسالک شهید ثانی در کتاب مسالک ج 13 ص 339 شقوق مختلف این مساله را مطرح کرده است حتی مرحوم صاحب جواهر هم به این تفصیل موضوع را مطرح نکرده است لذا ما برای این که این مساله با شقوق مختلفش به خوبی مطرح بشود یک نگاهی می اندازیم به متن صاحب مسالک ملاحظه فرمودید که ما چند شق را بررسی کردیم؛ الان عبور می کنیم از متن صاحب مسالک تا برسیم به آن قسمتی که مورد بحث واقع نشده است.

 

عبارت مرحوم شهید ثانی در وجوب عینی تصدی قضا

مرحوم صاحب مسالک فرمودند که :« إذا احتیج إلى نصب قاض فلا یخلو:» اگر احتیاجی پیدا بشود به نصب قاضی از سه حالت خارج نیست. حالت اول: «اما ان یکون هناک اشخاص متعددون صالحون له» حالت اول آن است که چند نفر هستند که صلاحیت برای قضا دارند « أو واحد خاصّة ظاهرا » یا اینکه فقط یک نفر است و او هم آشکار و شناخته شده است. در نسخه های جدید چاپ مسالک آمده اند اینطور نوشته اند «او واحد خاصةً ظاهراً ، و لا یکون هناک صالح ظاهر» این اشتباهی است که یا به عنوان تصحیح صورت گرفته یا در چاپ اشتباه شده است. باید اینگونه باشد تا سه حالتش درست بشود: « او واحد خاصة ظاهر او لا یکون هناک صالح ظاهر» .این یکنفر یا شناخته شده است یا شناخته شده نیست . بنابراین سه حالت به این صورت است: 1- افراد متعددند 2- فرد واحدی وجود دارد و آشکار است 3- فرد واحدی وجود دارد و غیر آشکار است. «لکنه موجود فی الواقع و لایعلم به الامام» در واقع وجود دارد و امام اورا نمی شناسد  عرض کردیم این فرضی که امام او را نمی شناسد مبتنی نیست بر این که ما علم غیب ائمه ع را انکار بکنیم، نه! بلکه بر این اساس است که ائمه اصولاً در موضوعات بنایشان بر استفاده از علم غیب نبوده است. یکی از فواید اینکه بنای ائمه بر استفاده بر علم غیب نبوده این بوده است که ائمه برای دیگران الگو باشند. اگر ائمه از علم غیب در موضوعات استفاده می کردند، خاصیت الگو بودن از بین می رفت. دیگران می گفتند آنها علم غیب داشتند که این جور رفتار کردند ما که علم غیب نداریم چگونه می توانیم به آن ها تأسی بکنیم. لذا مخصوصا ائمه (ع) از علم غیب استفاده نمی کردند. « و على تقدیر ظهور الأهل للإمام:»  اگر اهل صلاحیت برای قضا برای امام شناخته شده باشد دو حالت پیدا می کند: «اما ان یعین واحدا للقضاء بخصوصه او یطلق» یا این است که امام یک فرد معینی را برای قضا تعییین می کند یا نمی کند «فهنا صور:» پس در این میان چند صورت است که 6 صورت را نام می برد:

 

صورت اول: وجود یک نفر صلاحیت دار و تعیین توسط امام

صورت اول « الأولى: أن یکون هناک واحد خاصّة و یعیّنه الامام» یک نفر است که صلاحیت برای قضاوت دارد و امام هم او را برای منصب قضا تعیین می کند. می گوییم که اگر فقط یک نفر باشد وجوب عینی پیدا می کند دیگر چه نیاز به تعیین امام دارد؛ می گوید تعیین امام موجب تاکید وجوب می شود. « فإذا انضمّ إلیه أمر الإمام تأکّد الوجوب و لم یجز له الامتناع » برای این شخص امتناع از تصدی منصب جایز نیست اگر امتناع کرد فاسق می شود، فاسق که بشود به دلیل معصیتی که مرتکب شده است از صلاحیت برای قضا خارج می شود، از صلاحیت برای قضا خارج شد آیا وجوب تصدی قضا از او ساقط می شود؟ می فرماید نه، چون قضا اینجا از نظر شرط عدالت واجب مشروط تلقی نمی شود.

یک واجبی ما داریم واجب مشروط که واجبی است که تا شرطش تحقق نیافته باشد، وجوب تحقق پیدا نمی کند مانند حج نسبت به استطاعت با این توضیح که آن شرط باید امری باشد خارج از اراده مکلف. استطاعت مراتبی دارد یکی استطاعت مالی است حالا ممکن است ما بگوییم که استطاعت مالی مقدور مکلف باشد ولی استطاعت مراتب دیگر هم دارد: استطاعت راه هست که باید باز باشد؛ استطاعت بدنی است که باید توان رفتن به حج داشته باشد اینها که در اختیار مکلف نیست. استطاعت مالی هم بیشتر وقت ها در اختیار مکلف نیست. پس در واجب مشروط وجوب مشروط است به شرطی که آن شرط برای مکلف مقدورالحصول نیست. اما اگر آن شرط مقدور باشد این را واجب مشروط نمی گویند در ما نحن فیه تصدی قضاوت شرایطی دارد یکی علم است یکی عدالت است یکی کفایت است. فرض بر این است که یک آقایی پیدا شده است هم علم دارد، هم عدالت دارد، هم کفایت دارد؛ امام معصوم (ع) به او گفت: جعلتک قاضیا؛ من تو را به عنوان قاضی نسب کردم آیا در این مرحله وجوب اطاعت از اوامر امام معصوم شامل این شخص می شود ؟ بله! پس بر او واجب است که تصدی منصب قضا کند. حالا می آید و عصیان می کند و بعد بواسطه عصیان امر امام، مرتکب معصیت شده است و چون این معصیت کبیره است فاسق می شود، فاسق که شد از صلاحیت برای تصدی قضا ساقط می شود؛ اما وجوب قضا در این حال ساقط نمی شود زیرا این شرطی نیست که مقدور مکلف نباشد. شرط عدالت تحصیلش برای مکلف مقدوراست با توبه. توبه که کرد شرط عدالت بر می گردد. مرحوم شهید ثانی یک مثال خوبی میزند، می فرماید نماز را در نظر بگیرید آیا نماز نسبت به طهارت واجب مشروط تلقی می شود؟ نه! چون تحصیل طهارت برای مکلف مقدور است. وقت نماز فرارسیده است و شخص الان دارای طهارت است وقت نماز که را می رسد عمداً طهارت خودش را زائل می کند آیا وجوب نماز از او برداشته می شود؟ نه! یجب علیه تحصیل الطهارة ثم اتیان صلاة؛ یا نه طهارت ندارد، محدث است در زمانی که نماز بر او واجب می شود یمتنع عن تحصیل الطهارة خودداری می کند از تحصیل طهارت آیا صلات از او ساقط می شود؟ خیر. « لأنه قادر على تحصیل الشرط بالتوبة » می تواند توبه کند و شرطی را که از دست داده بدست آورد « کما لا تسقط الصلاة عن المحدث بامتناعه من الطهارة، فاذا تاب تولی» وقتی که توبه کرد شرط عدالت برمی گردد تصدی قضا را بر عهده می گیرد.

 

سوال: اگر این فرد علمش از بین رفت آیا شرط است که برود این علم را تدارک کند؟

جواب: اگر امکان برگرادندن شرط علم وجود داشته باشد بله. شرط علم معمولا وقتی از بین می رود بر گرداندنی نیست . اما گاهی ممکن است ناشی از کم کاری باشد، با اینکه صلاحیت علمی دارد اما برای مطالعه کردن وقت نمی گذارد. در اینصورت واجب است بر او بعد از آنکه امام امر کرده است و او را برای قضا معین کرده است، بر او واجب است که این آمادگی علمی را محفوظ نگه دارد با مراجعه به کتب و اشخاص و ...

 

سوال: به خاطر امر امام تحصیل علم واجب است یا بخاطر دستور خداوند است؟

جواب حتی اگر امر امام هم نبود به واسطه آن که این فرد، تنها فرد صلاحیت دار است ان وجوب عینی که از طرف خداوند شامل حالش شده چنین اقتضایی را به دنبال داشت.

 

سوال: موضوع آن وجوب عینی که از طرف خداوند آمده چیست؟

موضوعش یک فردی است که مجتهد است، عادل است ، با کفایت است.

 

سوال کردیم آیا این وجوب (ممکن است یک واجب از حیثیات مختلف متصف بشود به عناوین مختلف مثلا حج نسبت به استطاعت وقتی که سنجیده می شود؛ می شود واجب مشروط ولی نسبت به تحصیل بلیط دیگر واجب مشروط نیست لذا همیشه وقتی آقایان می خواهند وجوب مشروط و مقید را مثال بزنند دقیقا روشن می کنند که این وجوب نسبت به چه چیزی مشروط تلقی می شود یا مشروط تلقی نمی شود) یک فردی وجود دارد هم مجتهد است هم عادل است هم باکفایت است آیا به محض اینکه صلاحیت قضا نسبت به این فرد انحصار پیدا کرد، تصدی قضا بر او وجوب عینی پیدا می کند؟ بله. شرط عدالت در اینجا آیا شرط وجوب محسوب می شود؟ خیر. شرط وجوب آن شرطی است که:1- قبل از آمدن آن وجوب  محقق نباشد و2- آمدن آن شرط، تحقق آن شرط مقدور مکلف نباشد مثل استطاعت در حج، مثل بلوغ که دست مکلف نیست، مثل وقت حج: آقای الف مستطیع شده است الان ماه شوال است حج زمان انجامش ماه ذی الحجه است و هنوز تا آن زمان چندماه فاصله است. در مورد عدالت چطور است؟ اینطور نیست، عدالت تحصیلش برای فرد مقدور است و با توبه بر می گردد.

 

صورت دوم: چندنفر صلاحیت دار برای قضا و دعوت یکی از آن ها توسط امام

صورت دوم « الثانیة: أن یکون هناک متعدّد صالح له » چند نفر هستند و همه هم صلاحیت دارند «و طلب الامام منهم واحدا لا علی التعیین» امام می گوید شما چند نفر که صلاحیت برای قضا دارید یکی از شما قبول منصب قضاوت کند؛ آیا در این صورت وجوب عینی پیدا می کند یا وجوب کفایی پیدا می کند؟ «فتجب علیهم الاجابة کفایة» تبدیل به وجوب عینی نمی شود چون امام نفرموده است یک شخص معین از میان شما چند نفر قضاوت را بپذیرد بلکه فرموده است یکی از شما. شارع مقدس هم تعیین نکرده است. چون فرض بر این است که همه صلاحیت دارند. «فیجوز لکل واحد منهم» حالا این وجوب کفایی چه اثری بر آن مترتب می شود می فرماید اثر فقهی این است هر کدام از این افراد می تواند از پذیرش امر کفایی امام خود داری کند و هرکس آن را نپذیرد عصیان نکرده است چون هنوز بقیه هستند و اگر هیچ کس قبول نکرد و فقط یکی نفر باقی بماند بر او وجوب عینی پیدا می کند البته این ها هم در فرضی است که بر مساله عنوان دیگری مترتب نشود؛ عناوینی که با خودش حکم دیگری می آورد. مثل یکی از این افراد شناخته شده باشد و جزو اصحاب محکم امام هست اگر تصدی امر قضا را قبول نکند، در باقی اصحاب امام یک ضعفی محسوب می شود و موجب تضعیف موقعیت امام می شود در این صورت ترتب عنوان ثانوی است. اما ما داریم حکم اولی را بررسی می کنیم. بله! اگر یک عنوان ثانوی مترتب بشود مثل آنچه گفتم؛ در این صورت اگر قبول نکند از باب ترتب عنوان ثانوی او مرتکب معصیت شده است نه از باب حکم اولی. بقیه این صور را خودتان مطالعه بفرمایید. من می خواهم یکی از صور را که مشتمل بر روایتی است برای شما بگویم و بحث را به اتمام برسانم.

 

صورت ششم: وجود چند نفر صلاحیت دار برای قضا و عدم شناخت امام از آن ها

 صورت ششم آخرین صورتی که مرحوم شهید ثانی بررسی می کند. می فرماید: «السادسة الصورة بحالها» صورت ششم همان صورت پنجم است با یک تفاوتی. صورت پنجم این بود که یک فرد صلاحیت دار وجود دارد که امام او را نمی شناسد. «و هناک جماعة صالحون له» به جای یک نفر چند نفر اند که صلاحیت تصدی قضاوت دارند و هیچ کدام از این چند نفر را امام نمی شناسد. وظیفه اینها چیست؟ «فیجب علیهم الاعلام بحالهم کفایة» خودشان را به امام معرفی کنند، بشناسانند و اگر یکی از اینها اقدام کند و این مسئولیت را بر عهده بگیرد از عهده دیگران ساقط است: چه ساقط می شود؟ هم وجوب اعلام و هم وجوب تصدی امر قضا ساقط است. «و هل یستحب حینئذ للباقین الاعلام بحالهم» آیا در این صورت که وجوب اعلام ساقط شد، استحباب اعلام هم ساقط می شود «او یستحب ابتداء حیث لا ضرورة الی نصب قاض»(1) یا نه استحباب اعلام برای آن زمانی است که هنوز آن یک نفر متصدی امر قضا نشده بود. اکنون که یک نفر متصدی باب قضا شده است، دو احتمال برای باقی وجود دارد:1- همچنان استحباب اعلام برای دیگران باقی است 2- استحباب اعلام باقی نیست این استحباب برای قبل از آنی بود که یک نفر متصدی قضا نشده بود. مرحوم صاحب مسالک یک تعبیری به کار می برد: در اینجا دو تا مساله با هم تعارض می کند: 1- خطر تصدی قضا 2- اجر تصدی قضا. قضا در روایات خطرناک دانسته شده است نه اینکه ما از باب تلقی عرفی خودمان و تلقی عقلایی خودمان بگوییم خطرناک است. یعنی خود روایات گفته اند که: ای مردم ولو صلاحیت دارید نروید طرف قضا و از طرف دیگر روایاتی داریم که مستحب است برویم تصدی قضا بکنیم و به همین دلیل آقایان فقها فتوا دادند یستحب تصدی القضا لمن یثق به تصدی مستحب است برای کسی که به خودش اطمینان دارد./905/ف
مقرر: طالبی

منابع

  1. مسالک ج 13 ص 339
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۰ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۳۱:۳۹
طلوع افتاب
۰۶:۵۶:۵۱
اذان ظهر
۱۳:۱۱:۳۵
غروب آفتاب
۱۹:۲۵:۴۱
اذان مغرب
۱۹:۴۲:۳۹