vasael.ir

کد خبر: ۶۹۶۵
تاریخ انتشار: ۱۱ آذر ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۸ - 02 December 2017
عضو هیئت علمی دانشگاه قم مطرح کرد/ بخش اول

ضرورت تدوین فلسفه حقوق اسلامی

وسائل- حجت الاسلام فهیمی با اشاره به اینکه یکی از جهات نیاز به تدوین فلسفه حقوق اسلامی، نقد و بررسی اندیشه هایی است که در زمینه فلسفه حقوق از طرف اندیشمندان غربی طرح شده است، گفت: امروزه مسائل اسلام در بوته آزمایش قرار گرفته و باید طوری حقوق اسلام تفهیم شود که قابلیت پاسخ گویی به نیازهای جامعه را داشته باشد، و راه را برای تعیین احکام در موضوعات مستحدثه باز نماید، عناوین ثانویه را به فقیه بنمایاند و فقیه را در صدور احکام ولایی و حکومتی یاری کند.

به گزارش سرویس حقوق پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، حجت الاسلام عزیزاله فهیمی؛ عضو هیئت علمی دانشگاه قم در مقاله ای با عنوان فلسفه حقوق به بررسی تعاریف، سابقه تاریخی حقوق، جهات نیاز به تدوین فلسفه حقوق می پردازد و با تعیین موضوع فلسفه حقوق، مکاتب حقوقی معرفی و مبنای حقوق از دیدگاه مکتب های تحققی و آرمانی و حقوق فطری و اسلام را بیان می کند، آن گاه انتقادات وارد بر مکاتب حقوق طبیعی و پوزیتویستی را به اختصار شرح می دهد و در ادامه، به مبحث مهم هدف حقوق در نظریه فردگرایان و اجتماع گرایان می پردازد. بخش اول مقاله در ذیل تقدیم می گردد.

 

چکیده

فلسفه حقوق به بحث از معنا و مبنای الزام آور بودن قواعد حقوقی و تمایز قواعد حقوقی، اخلاقی و مذهبی می پردازد . فلسفه حقوق به نظریه های کلی درباره حقوق، قطع نظر از نظام یا شعبه خاص توجه دارد . در زبان فارسی این مباحث در ذیل عناوینی چون کلیات حقوق و نظریه کلی حقوق هم بحث می شود .

در این مقاله، ابتدا ضمن تعریف واژه های مربوط، به سابقه تاریخی فلسفه حقوق اشاره شده، و جهات نیاز به تدوین فلسفه حقوق مطرح می شود

کلید واژه: حقوق، فلسفه حقوق، مکاتب حقوقی، قواعد حقوقی

1. معنای فلسفه حقوق

الف) معنای فلسفه

فلسفه به معنای عشق به معروف است، از اندیشیدن درباره امور مایه می گیرد و تلاشی است عقلی برای رسیدن به حقیقت و پی بردن به مبانی رویدادها . (1)

واژه فلسفه که در زبان های شرقی با این تلفظ به کار می رود، در اصل واژه ای است یونانی و متشکل از دو بخش philos ، یعنی عشق و سوفیا sophia ، یعنی خرد و فرزانگی . فیلوسفیا به معنای عشق به خرد و فرزانگی و دنباله روی از آن است .

خاستگاه فلسفه غرب (یونان) کناره آسیای صغیر در قسمت باختری بود که ایونی یا ایونیه، (lonia) نام داشت و از مستعمره های یونان به شمار می آمد . ایونیان نخستین فیلسوفان یونانی بودند . هومر، شاعر حماسه سرا و نامدار از ایونیه بود، این نشان می دهد که نخستین آغازگران فلسفه منظم و بزرگ ترین شاعر یونان هر دو به ایونیه وابستگی داشته اند . (2)

اگر چه فلسفه در مشرق زمین تاریخی بس کهن تر دارد، فلسفه غرب از سده ششم پیش از میلاد پدیدار شده است . این که فلسفه یونان از هند، چین، مصر و ایران باستان گرفته شده یا نه، موضوع جستار و پژوهش کارشناسان این رشته قرار گرفته است . فیلسوفان نخستین سراسر آگاهی و شناخت را به عنوان حوزه کار خود در اختیار داشتند . در روزگار افلاطون (424- 347 پ . م) و ارسطو (384- 322 پ . م) فیلسوفان نه تنها به منطق، ریاضیات، علم طبیعی، پزشکی، جهان شناسی، روان شناسی، اخلاق و روان شناسی و نظریه سیاسی می پرداختند، بلکه به نقد ادبی، هنر و بر روی هم زیباشناسی نیز دست می یازیدند . (3)

ب) معنای حق

معنای حق تقریبا عبارت است از هر امر ثابت اعم از واقعی و نسبی و این معنا در تمام موارد استعمال حق صادق است، پس خدا را حق گوییم، زیرا به برهان عقلی امری است ثابت و واقعی . (4)

در تعریف دیگری چنین می خوانیم:

در هر نظام حقوقی برای تنظیم روابط مردم و حفظ نظم، برای افراد و گروه ها امتیازات و قدرت های قانونی مشخصی اعتبار می شود که به هر یک از آنها اصطلاحا حق می گویند . (5)

ج) معنای حقوق

یک معنای حقوق، جمع حق است که حق را امتیازات ویژه در نظر گرفته شده برای افراد و گروه ها معنا کردیم که حقوق، جمع این امتیازات است .

معنای دیگر کلمه حقوق، مجموعه بایدها و نبایدهایی است که اعضای یک جامعه ملزم به رعایت آنها هستند و دولت ضمانت اجرای آن را بر عهده دارد . حقوق در این معنا در واقع، اسم جمع است، مثل کلمه قبیله و گروه . بعضی در این معنت حقوق را مرادف با قانون گرفته اند; مثلا به جای حقوق اسلام، کلمه قانون اسلام را به کار می برند .

معنای دیگری که برای حقوق در نظر گرفته اند، علم حقوق است و منظور از آن دانشی است که به تحلیل قواعد حقوقی و سیر تحول آنها می پردازد . در این معنا کلمه حقوق لفظا و معنا مفرد است نه جمع . (6)

پس از روشن شدن معانی مفردات اینک فلسفه حقوق را معنا می کنیم:

معنای فلسفه حقوق (7)

فلسفه حقوق به الزام آور بودن قواعد، مبنای ارزش آنها، اهداف قواعد، تمایز قواعد حقوقی، اخلاقی و مذهبی و تمایز قانون خوب و بد می پردازد . رشته ای از حقوق که به این گونه پرسش ها پاسخ می دهد و نظریه های کلی را درباره حقوق، قطع نظر از نظام یا شعبه خاص آن، فراهم می سازد، فلسفه حقوق می نامند . در زبان فارسی این عنوان بر عناوینی چون «کلیات حقوق » و «نظریه کلی حقوق » برتری دارد . (8)

تعریف دقیق تر فلسفه حقوق را می توان بدین شرح ارائه کرد:

فلسفه حقوق، شعبه ای از علم حقوق است که در واحدهایی از اصول حقوقی جست وجوگری می کند تا بتواند آنها را در قواعد کوچک تر استعمال کند و آن قواعد را به وجه صحیح هدایت نماید، پس فلسفه حقوق به نوبت خود جویای وحدت در کثرت است . مقصود از کثرت همان قواعد کوچک تر است . (9)

2. سابقه تاریخی فلسفه حقوق

این سابقه را در جوامع غربی و اسلامی بررسی می کنیم:

الف) جوامع غربی

در غرب فلسفه حقوق قدمتی به میزان خود حقوق دارد و از همان زمان که انسان حقوق را امری مقدس می شمرد و مشروعیت آن را ناشی از دین و فرمان خدایی می دانست، آغاز شد، در آن زمان فلسفه حقوق همان فلسفه دین بود و از آن جا که دین امری غیر قابل تغییر شناخته می شد، حقوق و قانون نیز امری ثابت و غیر قابل فسخ تلقی گردید و هیچ کس اجازه نداشت کوچک ترین بی حرمتی نسبت به آن روا دارد، به طوری که الواح دربرگیرنده قانون نیز مقدس و محترم شمرده می شدند . با پیدایش تمدن های بشری حقوق نیز کم کم رنگ دینی خود را از دست داد و فلسفه حقوق نیز رنگی بشری به خود گرفت . بعدها عالمان و فلاسفه مسیحی مجددا صبغه دینی به فلسفه حقوق دادند و حقوق به عنوان بخشی از شریعت، ابزاری برای اجرای اراده الهی در زمین شناخته شد . با پیدایش رنسانس و سپری شدن قرون وسطی، انسان دین را رها کرد و خود را صاحب اختیار همه عالم دانست . در چنین شرایطی حقوق یکی از مهم ترین ابزار علم و تمدن غرب به حساب می آمد و تصمیم گرفت که بعد از آن خودش برای حقوق فلسفه بیافریند و حقوق را آن گونه که می خواهد تفسیر کند . این نقطه پیدایش مکاتب پوزیتویستی در تبیین ماهیت حقوق و مبانی و اهداف آن است .

فلسفه حقوق در غرب بحث گسترده ای دارد، به طوری که منتسکیو در کتاب روح القوانین خود که نگارش آن بیست سال طول کشیده و آن را حاصل عمر خودش تلقی کرده، به طور گسترده به تبیین ماهیت قانون و منشا آن و معرفی ویژگی نظام های حقوقی پرداخته است . (10)

ب) جوامع اسلامی

از آن جا که مطرح شدن فلسفه حقوق در جوامع غربی به منظور شناخت قوانین مناسب تر برای اداره زندگی است، شاید چنین به نظر آید که طرح فلسفه حقوق در نظام های الهی نمی تواند جایگاهی داشته باشد، ولی برعکس، اندیشمندان مسلمان با الهام از آیات قرآنی تلاش گسترده ای برای تفهیم فلسفه حقوق انجام داده اند و سخن از هدف دار بودن احکام الهی و منطبق بودن آنها با نظام آفرینش گفته اند; برای مثال از این بحث کرده اند که آیا اصل در اشیا و افعال اباحه است یا حرمت؟ همین مباحث اختلاف نظرهایی را به وجود آورده است . روشن ترین این اختلافات را در پیدایش اخباری گری و عقل گرایی در میان فقهای اسلامی می توان مشاهده کرد، حتی بسیاری از مباحث دیگر را که در فلسفه حقوق غرب مطرح نشده است، می توان در مباحث اندیشمندان اسلامی ملاحظه کرد .

یکی از جهات نیاز به تدوین فلسفه حقوق اسلامی، نقد و بررسی اندیشه هایی است که در زمینه فلسفه حقوق از طرف اندیشمندان غربی طرح شده است، مثل این که حقوق از طبیعت نشات می گیرد یا از خواست و اراده انسان . یا این بحث که نقش انسان در تعیین سرنوشت خویش و قانون گذاری چیست؟ امروزه مسائل اسلام در بوته آزمایش قرار گرفته و باید طوری حقوق اسلام تفهیم شود که قابلیت پاسخ گویی به نیازهای جامعه را داشته باشد، از متهم شدن به عدم توانایی اداره جامعه جلوگیری کند، و راه را برای تعیین احکام در موضوعات مستحدثه باز نماید، عناوین ثانویه را به فقیه بنمایاند و فقیه را در صدور احکام ولایی و حکومتی یاری کند . (11)

3. موضوع فلسفه حقوق

پس از بررسی تاریخچه فلسفه حقوق اکنون به این موضوع می رسیم که ببینیم موضوع فلسفه حقوق چیست؟ در این مورد اتفاق نظر وجود ندارد و چند مکتب اساسی، درباره شیوه های تدوین این شعبه از حقوق نفوذ دارند که موضوع فلسفه حقوق را در نزد آن مکاتب بررسی می کنیم:

الف) مکتب تحلیلی

این مکتب را اوستین (12) پی ریزی کرده و کلسن (13) به صورت منطقی درآورد .

در این مکتب، فلسفه حقوق تنها به رابطه منطقی بین قواعد موجود می پردازد، نه آرمانی ارائه می کند و نه کاری به نیروهای اجتماعی و محیط اجرای قواعد دارد، در واقع، می توان گفت که این مکتب به فلسفه حقوق به معنای مرسوم خود اعتقاد ندارد و آن را محدود به منطق حقوقی می سازد .

ب) مکتب تاریخی

این مکتب را ساوینی (14) و مین (15) به وجود آورده اند . در این مکتب، حقوق به عنوان رسوب تاریخی عادات و رسوم اجتماعی است . حقوق هر ملت چیزی جز بررسی فرآیند تاریخی آن ملت و جامعه نیست و این تاریخ است که حقوق یک ملت را می سازد .

ج) مکتب های اجتماعی و جامعه شناسی

در این مکتب، حقوق پدیده ای است اجتماعی که نیاز گروه های انسانی آن را به وجود می آورد و دگرگون می سازد یا آن را از بین می برد . با نگرش به سازمان های اجتماعی می توان قواعد حقوقی را بازشناخت . (16)

د) مکتب های فلسفی

تمام کسانی که درباره حقوق و آرمان های فلسفی و اخلاقی به کاوش پرداخته اند، در زمره پیروان این مکتب ها آورده می شوند . بیشتر اینان حکیمانی هستند که در کنار کاوش های خود درباره هستی، عدل، نیکی، اخلاق و آزادی، به حقوق نیز پرداخته و سعی داشته اند که فلسفه خاص را در این نظام پیاده کنند، مثل کانت، هگل و اسپنسر . پیروان حقوق طبیعی را نیز باید در زمره اینان آورد، زیرا در نظر اینان حقوق باید در جست و جوی عدالت باشد، قواعدی را که از فطرت انسان یا طبیعت امور ناشی می شود بیابد و اجرای آن را تضمین کند . (17)

4. مبانی حقوق (18)

بدیهی ترین مفهومی که از حقوق داریم اجباری بودن آن است و نخستین پرسشی که به ذهن هر اندیشمند می رسد این است که نیروی الزام آور حقوق از کجا سرچشمه می گیرد و چه مقامی ارزش قواعد آن را تامین می کند؟ به عبارت دیگر، چرا باید از حقوق اطاعت کرد، این منبع پنهان و نیرومند الزام کننده را در اصطلاح، مبنای حقوق می گویند . پیچیده ترین مسئله فلسفه حقوق تمیز این مبناست . هر کدام از مکاتب به نوعی سعی کرده اند که به این سؤال پاسخ بدهند . در این بخش از نوشتار تلاش می کنیم که به دیدگاه های این مکاتب اشاره کنیم .

مبانی مکتب های تحققی و آرمانی

هدف حقوق ایجاد نظم است . از آن روز که دولت شکل گرفت سخن از حقوق به میان آمد . با سپری شدن دولت های خودکامه این بحث مطرح شد که آیا هدف از حقوق فقط حفظ نظم اجتماع است یا تحقق عدالت هم شرط است و هر کس حق و تکلیفی دارد؟ در پاسخ به این سؤال دو گونه جواب داده شده است:

مبنای آرمان گرایان (19)

اینان مبنای اصلی حقوق را عدالت می دانند و می گویند: قانون گذار باید عادلانه قانون وضع کند و مجریان قانون نیز در صورتی که قانون را عادلانه بیابند باید آن را اجرا کنند.

مبنای واقع گرایان

اینها می گویند: هدف حقوق قدرت حکومت یا وجدان عمومی است نه عدالت . اصول حقوقی به سبب اتکا به دولت همیشه محترم است و کسی نباید به بهانه بی عدالتی از اجرای آن سرپیچی کند، در این مکتب، به واقعیت های مادی و خارجی بیش از کمال مطلوب و آرمان های فلسفی توجه شده است . حقوق زاییده اراده مردم است و هیچ هدف پیش ساخته ای آن را رهبری نمی کند . (20) این دو گونه نگری که تحت عنوان آرمان گرایی و واقع گرایی مطرح شده، دو دسته عظیم طرفداران اصالت فرد و اجتماع را مطرح کرده است که دسته اول فردگرا و آزادمنش و دسته دوم جامعه شناس و سوسیالیست لقب گرفته اند . مکاتبی که مطرح می کنیم توجه به همین دو مبنا دارند .

5. مکاتب حقوقی

الف) مکتب حقوق طبیعی یا فطری (21)

مرسوم است که مکتب حقوق فطری یا طبیعی را مقابل حقوق موضوعه به کار می برند . حقوق موضوعه مجموعه قواعدی است که در زمان معین بر ملتی حکومت می کند و اجرای آن از طرف سازمان های دولتی تضمین می شود، ولی حقوق فطری به قواعدی می گویند که برتر از اراده حکومت و غایت مطلوب انسان است و قانون گذار باید آنها را بیابد و راهنمای خود قرار دهد . (22)

افلاطون در طرح مدینه فاضله خود که بر اساس حقوق طبیعی تدوین کرده است، در کتاب جمهوری خود این نظر را پی می گیرد که باید فرد انسان را به عنوان الگوی طبیعی مطالعه کنیم .

وقتی انسان را مطالعه می کنیم می بینیم که طبیعت سه قوه در او قرار داده است:

قوه عاقله،

قوه شهویه،

قوه غضبیه .

آن گاه نتیجه می گیرد که در جامعه نیز سه نهاد بایستی وجود داشته باشد:

هیات دولت،

اصناف و بازرگانان،

ارتش .

هیات دولت نقش قوه عاقله را در فرد ایفا می کند، اصناف و بازرگانان کار امیال و انگیزه ها و ارتش نقش قوه قهریه و غضبیه را ایفا می نماید . (23)

نظر اسلام درباره حقوق طبیعی یا فطری

بعضی بدون توجه گفته اند که اسلام هم پیرو حقوق طبیعی یا فطری است، در حالی که این اندیشه خطاست، همان گونه که بعضی اسلام را کاملا مخالف حقوق طبیعی و فطری دانسته اند، به خطا رفته اند . (24) در اسلام ضمن احترام به دریافت های عقل، احکام الهی را واجب الاطاعه می شمارند، اگر چه عقل یک سری کلیات را با مراجعه به فطرت و بینش عقلی و قوانین طبیعی در می یابد، این کلیات بدون راهنمایی وحی نمی تواند خلا زندگی انسان را پر کند . در واقع، قوانین تشریعی مکمل قوانین فطری و در راستانی آن است و بین شرع و عقل تعارض نیست و قاعده «کلما حکم به العقل حکم به الشرع و کلما حکم به الشرع حکم به القعل » راهنمای این ارتباط است، منتها در زمینه:

کلما حکم به الشرع حکم به العقل، این مطلب صحیح است، ولی عقل کلیه ملاکات مصالح و مفاسد را تشخیص نمی دهد و چنانچه تشخیص دهد به طور قطع آنچه را شرع گفته است، تایید می کند و در زمینه:

کلما حکم به العقل حکم به الشرع، نیز آنچه را عقل سلیم در می یابد شرع به طور قطع تایید می کند . (25)

عبارت کلما حکم به العقل، به صورت یک قاعده در اصول فقه مطرح و عنوان استلزامات عقلی به خود گرفته است و عصاره آن نیز برگشت به مباحث کلامی معتزله و اشاعره دارد که اشاعره عدل را در مورد خداوند قبول نداشتند و می گفتند: هر آنچه را خداوند بگوید، عدل است، ولی شیعه و معتزله که عدلیه نامیده می شوند، قائل به این بودند که خداوند چون عادل است هرگز ظلم نمی کند و عقل نیز که خوبی و زشتی را می فهمد به بدی ظلم حکم می کند، به همین دلیل مکتب عدلیه به عنوان خردگرایی معروف است . (26)

تا سده های هفده و هیجده حقوق طبیعی یا فطری ریشه مذهبی و الهی داشت، ولی از این تاریخ به بعد کم کم آن ریشه را از دست داد . پیش رو این نهضت گروسویس حقوق دان و سیاست مدار هلندی بود . اثر این دانشمند به نام جنگ و صلح در سال 1645 انتشار یافت . با این که موضوع آن حقوق بین الملل بود، از نظر فلسفه حقوق نیز افکار درج شده او در این کتاب اهمیت خاصی دارد . (27)

بعد از او جان لاک فیلسوف معروف انگلیسی ریشه حقوق طبیعی را طبیعت دانست و گفت که قوانین طبیعی احترام به مالکیت و حیات و آزادی دیگران را به همه فرمان می دهد، دولت وظیفه دارد ضمن رعایت این حقوق، مفاد «قرارداد اجتماعی » را نیز رعایت کند . (28)

گویند که هیتلر نیز تابع حقوق طبیعی بود و در یکی از سخنرانی های خود گفت که اگر ما به قانون طبیعت احترام نگذاریم و اراده خود را به حکم قوی تر بودن بر دیگران تحمیل نکنیم، روزی خواهد رسید که حیوانات وحشی ما را دوباره خواهند خورد و آن گاه حشرات نیز حیوانات را خواهند خورد و چیزی در زمین باقی نمی ماند، مگر میکروب ها . (29)

کانت (1804- 1724) از دیگر دانشمندان سرشناس طرفدار حقوق طبیعی است . نظریه حقوق طبیعی با احساس و شور روسو و بادلایل عقلی کانت به منتها درجه تکامل خودرسید . هرچه را دیگران به طور ناقص گفته اند، آنها رامی توان در عقاید کانت به طور مستدل یافت .

کانت به شیوه ارسطو و پیشینیان خود، عقل انسان را برای کسب معلومات و رسیدن به حقایق به دو اعتبار مطالعه می کند: عقل نظری و عقل عملی . به همین دلیل، در دو کتاب نقد عقل نظری محض و نقد عقل عملی محض فعالیت های دماغی و فرامین عقل را، مجرد از هر گونه حس و تجربه، تحلیل می کند . (30) به عقیده کانت، هر فردی حقوق فطری را از طبیعت می گیرد و این حقوق اساس آزادی را بنیان می نهد .

از جمله پیروان حقوق طبیعی باید از منتسکیو نام برد که در کتاب روح القوانین خود می گوید: «قوانین، روابط ضروری است که از طبیعت امور ناشی شده است .» (31)

بعد گروهی از دانشمندان به تبعیت از کانت، (Post - kantians) مانند فیخته، (Fichte) بر این مطلب تاکید ورزیدند که به حقوق صفتی بی نهایت انتزاعی ببخشند . (32) از جمله این دانشمندان استاملر است .

هگل (1831- 1770) مخالف حقوق طبیعی بود . این دانشمند آلمانی دولت را محور حقوق قرار می دهد نه آزادی بشر را . هگل دولت را محرک تمدن می داند و مدافع فلسفه ای است که نیچه هم طرفدار آن بود . هگل مانند ساوینی مخالف نظریه حقوق طبیعی است و تفکیک بین حقوق موضوعه و حقوق معنوی را رد می کند و تمایلی به مکتب اصالت فرد ندارد . مکتب هگل را در سال های آخر سده نوزدهم کهلر، (Kohler) جان تازه ای داد و بنتام در 1789 کتاب اصول اخلاق و قانون گذاری را در واکنش بر ضد حقوق طبیعی نگاشت، جان استوارت میل و اسپنسر آن را رواج دادند و نمونه همین تفکر را در آلمان تحت عنوان فرجام گرایی (33) ایرنیک مطرح کرد (34) ./102/ف

 

پی نوشت ها:

1) لاروس، فرهنگ فلسفی واژه philosophie ، ص 330 به بعد.

از ویلیام جیمز نقل شده است که فلسفه «تلاشی سرسختانه است برای روشن اندیشیدن »

« an unusuolly stubborn attempt to think clearly »

ر. ک: ناصر کاتوزیان، فلسفه حقوق، ج 1، شرکت سهامی انتشار، 1377، ص 16.

2. Frederic Kcopleston: A History of philosophy, west minester: Image Books 1964. Vol. I. part.I. p. 29.

3) محمدحسین ساکت، نگرشی تاریخی بر فلسفه حقوق، شرکت انتشارات جهان معاصر، چاپخانه زوار، تابستان 1370، ص 16.

4) جواد تارا، فلسفه حقوق و احکام در اسلام، ج 1، انتشارات دانشگاه تهران، 1345، ص 10.

5) قدرت اله خسروشاهی، مصطفی دانش پژوه، فلسفه حقوق، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1378، ص 17.

6) همان و نیز ر. ک: کاتوزیان، همان، ص 32; دل وکیو، فلسفه حقوق، ترجمه جواد واحدی، نشر میزان، 1380، ص 23; هانری لوی برول، جامعه شناسی حقوق، ترجمه ابوالفضل قاضی، نشر دانشگاه تهران، 1370، ص 1.

7. Legay philosophy

8) کاتوزیان، همان، ص 19، (با اندک تلخیص) ; ر. ک: محمدحسین ساکت، همان، ص 18.

9) محمدجعفر جعفری لنگرودی، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، نشر گنج دانش، 1378، شماره 10474.

10) خسروشاهی، دانش پژوه، همان، ص 18; ر. ک: محمدحسین ساکت، همان، ص 18.

11) خسروشاهی، دانش پژوه، همان، ص 21.

12. Austin

13. Kelsen

14. Savingy

15. Main

16) ر. ک: کاتوزیان، همان، ص 20; رضا علومی، کلیات حقوق، از انتشارات مؤسسه عالی حسابداری، چاپ مهین، 1348، تهران، ص 66; محمدحسین ساکت، همان، ص 24.

17) ر. ک: رضا علومی، همان، ص 50; کاتوزیان، همان، ص 20; خسروشاهی، دانش پژوه، همان، ص 45; محمدحسین ساکت، همان، ص 24.

18. Foundation of law

19. Ldealism

20) ر. ک: محمد حسین ساکت، همان، ص 25; کاتوزیان، همان، ص 41.

21. "Droit naturel" = Natural law

22) کاتوزیان، همان، ج 1، ص 44; محمدحسین ساکت، همان، ص 146.

23) خسروشاهی، دانش پژوه، همان، ص 46.

برای مطالعه بیشتر ر. ک: ژرژ دل وکیو، فلسفه حقوق، ترجمه دکتر جواد واحدی، ص 232.

24) ر. ک: خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، تصحیح و تنقیح مجتبی مینویی، علیرضا حیدری، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، چاپ سوم، 1364، ص 40 و 41.

Muhammad khalid masud: Islam cleyal philisophy. p.203.

25) همان، ص 54- 55 و نیز ر. ک: محمودبن جعفر میثمی، قوامع الفضول، ص 409; میرزای قمی، قوانین الاصول، ج 2، ص 3; شیخ محمد مظفر، اصول الفقه ج 2 و 3، ص 171. درباره حکومت شرع بر عقل می گوید: (لایکون دلیلا الا اذ کان یستکشف منه علی نحو الیقین موافقه الشارع و امضائه.)

26) محمدحسین ساکت، همان، و نیز ر. ک: محقق قمی، قوانین الاصول، ج 2، ص 3.

27) Grotius ، ر. ک: دل وکیو، فلسفه حقوق، ص 78- 79.

28) رضا علومی، کلیات حقوق، ص 54; 4 محمدحسین ساکت، همان، ص 159.

29) خسروشاهی، دانش پژوه، فلسفه حقوق، ص 51.

30) دل وکیو، همان، ص 110; رضا علومی، همان، ص 60; کاتوزیان، همان، ص 60 .

31) منتسکیو، روح القوانین، ترجمه مهتدی، کتاب بیست و ششم، فصل سوم، ص 727 و 726، چاپ ششم.

32) محمدحسین ساکت، نگرشی تاریخی بر فلسفه حقوق، ص 160; کاتوزیان، همان، ص 99.

33. Teleolgy

34) رضا علومی، همان، ص 62; نگرشی تاریخی بر فلسفه حقوق، ص 160.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۰ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۳۱:۳۹
طلوع افتاب
۰۶:۵۶:۵۱
اذان ظهر
۱۳:۱۱:۳۵
غروب آفتاب
۱۹:۲۵:۴۱
اذان مغرب
۱۹:۴۲:۳۹