vasael.ir

کد خبر: ۶۸۹۳
تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۳ - 06 January 2018
خارج فقه امر به معروف/ استاد شب زنده دار/ جلسه 179

بررسی وثاقت علی بن محمد قتیبه در روایت دال بر اشتراظ عدم ضرر

وسائل- یکی از مستندات ما برای اثبات وثاقت جناب علی‌بن‌محمد بن قتیبه‌ی نیشابوری، همین اعتماد کشی بر ایشان است؛ اعتماد را به روایت و شهادت نجاشی فهمیده‌ایم، نه به درایت و حدس نجاشی هر چند برخی در آن اشکال وارد نموده باشند.

به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه تخصصی وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، صبح یکشنبه بیستم فروردین ماه 1396 در جلسه 179 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم؛ در ادامه بررسی نامه امام رضا(ع) به عنوان نصوص خاصه دال بر اشتراط عدم الضرر در وجوب امر به معروف راه پنجم اثبات وثاقت علی بن محمد بن قتیبه را مطرح کرد

موضوع: شرط چهارم: عدم ضرر (ادله‌ی اشتراط/ نصوص خاصه/ نامه‌ی امام‌رضا / طرق تصحیح سند)

خلاصه مباحث گذشته:

طرق تصحیح سند در نامه‌ی امام‌رضا به مأمون را بررسی می‌کردیم، دو راه برای تصحیح سند بدون توثیق دو راوی مجهول را بررسی کردیم: اسناد جزمی مرحوم صدوق، و استفاضه. در راه سوم خواستیم وثاقت هر یک از این دو راوی را اثبات کنیم، دیروز وثاقت عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّیْسَابُورِیُّ الْعَطَّارُ را به چهار طریق اثبات کردیم، بحث امروز ما اثبات وثاقت عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ النَّیْسَابُورِیُّ است. ولی قبل از پرداختن به حال این راوی، دو راه دیگر درباره‌ی عبدالواحد عبدوس هست که باید بررسی کنیم.

راه پنجم: شهرت و عدم قدح

بیان اول: اطمینان به عدم قدح

یک بیان این است که ایشان از معاریفی است که لم‌یرد فیه قدحٌ؛ چرا معروف است؟ چون در سند روایات زیادی قراردارد. پس طبق فرمایش مرحوم آقای تبریزی قدّس سرّه قدحی نداشته؛ چون عدم ورود قدح نسبت به یک آدم معروف، باعث اطمینان می‌شود به این که قدحی نداشته‌است؛ چون رجالیون مهتمّ هستند به این که اگر راوی‌ای ثقه نیست بیانش کنند. از طرف دیگر هم این راوی مشهور است؛ کثیرالنقل است، در اسناد فراوانی واقع شده‌است. پس با توجه به این که آدم معروفی است، همه توجه دارند که چنین راوی‌ای وجود دارد، و با توجه به این که رجالیون داعی دارند بر این که اگر آدم ضعیفی است ضعفش را بیان کنند ولی چیزی درباره‌اش نگفته‌اند، پس اطمینان برایمان حاصل می‌شود که آدم ثقه‌ای است.

بیان دوم: صحیحه‌ی عبدالله بن ابی یعفور

بیان دوم این است که این که یک انسانی در بین یک جماعت اینچنینی که او را زیر ذره‌بین قرارداده‌اند قراردارد ولی درباره‌ی او حرف بدی نزده‌اند، همین «حُسن ظاهر» است و مشمول صحیحه‌ی عبدالله بن ابی‌یعفور می‌شود که: «اگر کسی در محله‌ای زندگی می‌کند، وقتی از اهل آن محله سؤال می‌کنید، می‌گویند: بدی از او ندیده‌اند، پس عدالتش اثبات می‌شود.»[1] ، و با «اصالت‌السلامه» حفظش هم درست می‌شود، پس مجموعاً وثاقتش اثبات می‌شود. مثلاً طرف همین که در حوزه‌ی علمیه زندگی می‌کند و کسی قدحش نمی‌کند، همین نشان‌دهنده‌ی عدالتش است.

مناقشه بر بیان دوم: دوری است

البته مناقشه‌ی ما به این بیان دوم این است که دوری است؛ چون در این صحیحه شخصی وجود دارد که وثاقتش را مرحوم آقای تبریزی از همین راه اثبات کرده‌است.[2] فلذا برخی تلامذه‌ی ایشان ایشان می‌فرمودند: این مطلب، در کتب‌شان هست، ولی در بحث استفتاء می‌فرمودند: «اطمینان پیدامی‌کنیم» و درواقع به همان بیان اول تمسک می‌کرده‌اند.

اشکال: رجالیون همانطور که اهتمام داشته‌اند روات ضعیف را بشناسانند، درباره‌ی روات ثقه هم همین اطمینان را داشته‌اند.

پاسخ: به این که «اگر بد است، بگویند.» بیش از این اهتمام داشته‌اند که: «اگر خوب است، بگویند.».

اشکال: یعنی آیا همه‌ی رجالیون غفلت کرده‌اند که نام این راوی را بگویند.

پاسخ: بله؛ در کتب رجالی‌ای که به دست ما رسیده، همه غفلت کرده‌اند. مرحوم حاج‌آقا بزرگ رحمه الله کتابی دارند تحت عنوان «مُسَوّی المقال فی مؤلفی علم الرجال»، که کتب رجالیِ تا زمان شیخ طوسی را هزار یا صد کتاب شمرده‌است (من الآن یادم نیست صد بوده یا هزار)، از آن زمان‌ها فقط یک کتاب رجالی به دست ما رسیده که همان رجال برقی (احمد بن محمد بن خالد برقی) از اصحاب حضرت رضا علیه‌السلام است، یکی از کتب خمسه‌ی رجالی ما همین رجال برقی است.

اشکال: چطور چنین راوی مهمی را مهمل رهاکرده‌اند و اسمی از او نبرده‌اند؟!

پاسخ: معاذ الله! ما کی گفتیم: «مهمل است»؟! گفتیم: مجهول است؛ اسمش را برده‌اند، ولی جرح و تعدیلی به او نسبت نداده‌اند.

اشکال: چطور اسمش را گفته‌اند ولی جرح و تعدیلش نکرده‌اند؟

پاسخ: نمی‌شناختندش؛ الآن بسیاری از افراد در حوزه‌ی قم هستند که ما اسم‌شان را می‌دانیم ولی نمی‌شناسیم‌شان و نمی‌توانیم درباره‌ی آنها چیزی بگوییم.

اشکال: این اطمینانی که از عدم قدحش برای ما پیدامی‌شود، برای آن رجالیون امثال نجاشی و کشی پیدانشده؟

پاسخ: نه، پیدانشده‌است.

اشکال: اسمش در کتب ثمانیه نیست.

پاسخ: در بعضی کتب ثمانیه آمده.

راه ششم: شهادت شهیدثانی

راه بعدی این است که مرحوم شهیدثانی شهادت داده که: «مشایخ مشهور از زمان کلینی تا زمان ما، همگی ثقات هستند و احتیاج به توثیق ندارند.»؛ اینها واضح بوده و در اثر وضوحش کسی توثیق‌شان نکرده‌است. مثلاً شیخ صدوق توثیق ندارد و لذا بعضی مُعوَجین به همین وسیله اشکال می‌کنند و می‌گویند: «حال صدوق مجهول است»!

و ما هم این شهادت شهیدثانی را می‌پذیریم؛ چون شهیدثانی از خانواده‌ی علم است؛ خانواده‌ای هستند که کتب و احوالات سابقین، سینه به سینه یا کتاب به کتاب، به این خانواده منتقل می‌شده‌است. مثلاً فرزند شهیدثانی، صاحب معالم است. صاحب معالم در «منتقی الجُمان» می‌گوید: «تهذیب شیخ طوسی، به خط شیخ طوسی نزد من است.» و لذا موارد اختلاف را از خود تهذیب شیخ طوسی نقل می‌کند. این کتب، به خطوط علما، و به همان دقتی که قرائت و سماع شده‌بود، در خاندان اینها بوده‌است. به علاوه‌ی این که حرف‌های سینه به سینه نقل می‌شده‌است.

خیلی فرق می‌کند کسی که در منطقه‌ای بزرگ شده که هیچ عالمی نبوده، با کسی که در خانه‌ای رشدکرده که با اهل علم خیلی ارتباط داشته‌اند. این همه اطلاعاتی که آیت‌الله شبیری دارند، مرهون این است که از بچگی‌شان در منزل پدرشان ناظر حرف‌های علمای مختلف بوده‌است. آن نقل‌ها در اثر این بوده که در جایی بوده‌اند که این حرف‌ها را دهن‌به‌دهن بسیار شنیده‌اند. شهیدثانی هم همینطور بوده‌است، پس خبرش محتمل الحس و الحدس بوده‌است.

اشکال: آیا این کلام شهیدثانی بوی اخباری‌گری نمی‌دهد؟

پاسخ: حاشا و کلا که بویی از اخباری‌گری در کلمات شهیدثانی باشد، بلکه این حرف ایشان در نقطه‌ی مقابلِ اخباری‌گری است.

نتیجه: اثبات وثاقت

پس به وسیله‌ی آن چهار راهی که جلسه‌ی گذشته گفتیم، و به انضمام این دو راه، می‌توانیم بگوییم: ثقه است. اگر هم تک‌تک اینها برای کسی اطمینان‌آور نباشد، ولی وقتی که مجموع این شش راه را نگاه می‌کنیم، برای انسان اطمینان حاصل می‌شود که عبد الواحد بن عبدوس از ثقات بوده‌است.

علی‌بن‌محمدبن‌قُتَیبه

بنای بر وثاقت این راوی، واضح‌تر است. چند راه برای اثبات وثاقتش وجود دارد:

راه اول: شهادت نجاشی

راه اول این است که نجاشی درباره‌ی این راوی فرموده: «علی بن محمد بن قتیبة النیشابوری‌ (النیسابوری) علیه اعتمد أبو عمرو الکشی فی کتاب الرجال. أبو الحسن، صاحب الفضل بن شاذان و روایة کتبه[3] . پس نجاشی، اعتماد کشی را در کتاب رجالش نقل می‌کند. و اعتماد، دلیل بر وثاقت است؛ اگر عدالتش یا حفظش را قبول نداشته، بر او اعتماد نمی‌کرده.

مناقشه: کثرت نقل، دلیل بر وثاقت نیست

بر این راه بعضی مناقشه کرده‌اند؛ از جمله محقق خوئی؛ فرموده که نجاشی از کجا فهمیده که کشی بر او اعتمادکرده؟ از کثرت نقل. کثرت نقل کشی، چنین دلالتی ندارد؛ چون خود کشّی یروی عن الضعفاء کثیراً. فرموده: «أقول: وقع الخلاف فی اعتبار علی بن محمد القتیبی و عدمه، فقیل باعتباره، و استدل على ذلک بوجوه. الأول: اعتماد الکشی علیه حیث إنه یروی عنه کثیرا، و یرد علیه ما یأتی عن النجاشی فی ترجمته من أنه یروی عن الضعفاء کثیرا.».[4]

مرحوم محقق تستری در «قاموس الرجال» هم فرموده: «ثمّ إنّ اعتماد الکشّی علیه و إن لم‌یکن دلیل وثاقته، فقداعتمد علی نصر الغالی ایضا...»[5] . (نصر، یعنی نام‌بردن)

پاسخ: نجاشی اعتماد کشّی را از کثرت نقل نفهمیده

پاسخ اشکال این دو بزرگوار این است که «نقل روایت» غیر از «اعتماد» است؛ آن که نجاشی فرموده، اعتماد کشّی بر این راوی است، نه نقل. و نجاشی نفرموده: «مدرک من بر اعتماد، کثرت نقل از ایشان است.»، پس از کجا فهمیده؟ ممکن است از آن جا فهمیده باشد که در تعارض‌ها به حرف او اعتمادمی‌کند. کتاب کشی به دست ما نرسیده، خلاصه‌ای که شیخ از آن نوشته به دست‌مان رسیده‌است، ولی خود کتاب کشّی به دست مرحوم نجاشی بوده‌است و ممکن است از قرائنی در آن کتاب فهمیده باشد غیر از کثرت نقل. به عبارت دیگر: این اشکال محقق خوئی، متوقف بر این است که شهادت نجاشی بر اعتمادکردن کشّی به این راوی، از راه «کثرت نقل» باشد، درحالی‌که دلیلی بر چنین مدعایی نداریم. بنابراین اِخبار نجاشی بر این که کشّی به این راوی اعتمادکرده، قابل قبول است، و با آن فرمایش ایشان مبنی بر این که کشّی از ضعفاء کثیراً نقل کرده‌است منافاتی ندارد.

اما این که مرحوم تستری فرموده: «بر نصر غالی اعتمادمی‌کرده‌است»، این اشکال هم وارد نیست؛ چون غالی اگرچه غلوّ داشته اما شاید او را ثقه می‌دانسته‌است. حتی کافر حربی هم اگر ثقه باشد، قولش معتبر است.

این «غالی» قدحی است که ایشان راجع به او نقل می‌کند. ظاهراً تستری از همین که «زیاد از او نقل کرده» خواسته اعتمادبکند. ولی ما می‌گوییم: از «زیادنقل‌کردن» اعتماد فهمیده نمی‌شود که شما بخواهید نقض بکنید؛ چون مرحوم تستری هیچ راهی ندارد برای این که بفهمد: «اعتمادکرده یا نه؟» مگر این که به این کتاب نگاه کند ببیند زیاد از او نقل کرده، یا یک جاهایی ببیند... و ظاهر این است که مرحوم تستری از این که از نصر زیاد نقل می‌کند در این معرفت‌الرجال، از این استنباط کرده که ایشان اعتمادکرده بر نصر. ولی گفتیم: کثرت نقل، دلیل بر اعتماد نیست.

پس وجه اول، وجه قوی‌ای است؛ که مستند ما برای اثبات وثاقت جناب علی‌بن‌محمد بن قتیبه‌ی نیشابوری، همین اعتماد کشی بر ایشان است؛ اعتماد را به روایت و شهادت نجاشی فهمیده‌ایم، نه به درایت و حدس نجاشی.

راه دوم: توصیف کشّی به بعض الثقات

راه دوم برای اثبات وثاقت ایشان، راهی است که محقق تستری فرموده، و با این که راه قابل توجهی است و از خیلی از راه‌ها بهتر است، نمی‌دانم: «چرا محقق خوئی این راه را در معجم رجال الحدیث ذکرنفرموده‌است.؟!».

مرحوم تستری دو مطلب را به همدیگر ضمیمه می‌کند و وثاقت این راوی را نتیجه می‌گیرد:

مطلب اول، این است که کشّی راجع به اسحاق بن اسماعیل النیشابوری می‌گوید که بعض الثقات نقل کرده‌اند که از حضرت عسکری سلام‌الله‌علیه توقیعی برای این آقای اسحاق بن اسماعیل صادرشده، و مطالب فراوانی در این توقیع هست که ذکرمی‌فرمایند. و مطلب دوم این است که مرحوم صدوق در «علل» وقتی همین توقیع را می‌خواهد نقل کند، از علی‌بن‌قتیبه نقل می‌کند.[6] پس معلوم می‌شود آن ثقه‌ای که ناقل است، همین علی‌بن‌قتیبه است که ایشان از او تعبیر به «بعض الثقات» کرده‌است.

پس فرمایش ایشان این است که کشّی گفته این توقیع از حضرت عسکری برای اسحاق‌بن‌اسماعیل را بعض الثاقات نقل کرده‌اند، و از طرف دیگر از «علل» می‌توانیم آن بعض‌الثقات را پیداکنیم که همین علی‌بن‌محمدبن‌قتیبه‌ی نیشابوری است. ایشان می‌فرمایند: «یمکن استفادتها (وثاقت) من قول الکشی فی ابراهیم بن عبدة: «حکی بعض الثقات بنیسابور أنه خرج لإسحاق‌بن‌اسماعیل من أبی‌محمد علیه‌السلام»؛ بأن یکون هو مراده من «بعض الثقات»؛ فالعلل رواه بإسناده عن علی‌بن‌محمد عن إسحاق‌بن‌اسماعیل النیسابوری أن العالم علیه‌السلام کتب إلیه[7] . تنها کسی که این توقیع را از اسحاق‌بن‌اسماعیل نقل کرده، جناب علی‌بن‌محمد بن قتیبه‌ی نیشابوری است، و ایشان را هم مرحوم صدوق توصیف به «بعض الثقات» کرده‌است.

مناقشه: شاید این دو راوی یک نفر نباشد

این راه ممکن است مناقشه‌اش این باشد که احتیاج دارد به اطمینان شخصی؛ وگرنه اگر احتمال بدهیم که این توقیع دو سند دارد و یک راوی دیگری این روایت را برای مرحوم کشّی نقل کرده و مرحوم کشّی آن راوی دیگر را به «بعض الثقات» توصیف کرده، در این صورت این راه تمام نیست. خیلی چیزها هست که چند نفر نقل کرده‌اند ولی همه‌ی آن نقل‌ها را در کتب نیاورده‌اند؛ همین شیخ صدوق یا شیخ طوسی می‌گویند: «ما طرق فراوان داریم، ولی به خاطر این که دائماً تکرار نشود و زیاد حجیم نشود، بعضش را می‌گوییم، و بعضش را هم نمی‌گوییم.». اینجا هم ممکن است این توقیع، به دست مرحوم صدوق، از رهگذر این راوی رسیده‌باشد، ولی به دست مرحوم کشّی، از رهگذر راوی دیگری رسیده‌باشد و کشّی آن راوی دیگر را به «بعض الثقات» توصیف کرده‌باشد نه علی‌بن‌محمد بن قتیبه را. بنابراین این که جزم پیداکنیم به این که: «آن «بعض‌الثقات»ی که کشّی می‌فرماید، همان علی‌بن‌قتیبه‌ی نیشابوری است که مرحوم صدوق در سند آورده.»، دلیلی و راهی بر آن نداریم. این راه، برای تأیید خوب است، ولی حجت نیست.

آیا همان نامه‌ی حضرت نشان‌دهنده‌ی وثاقت نیست؟

پاسخ: آن نامه پر از گلایه‌های حضرت است.

راه سوم: ذکر علامه و ابن‌داود در قسم اول

راه دیگر این است که فرموده‌اند: علامه و ابن‌داود، این شخص را در قسم اول کرده‌اند. رجال «خلاصةالاقوال» علامه، دو بخش دارد: قسم اول، برای موثقین است، قسم دوم برای ضعفاست، ابن‌داود هم همین کار را کرده. گفته‌اند: هم علامه و هم ابن‌داود «علی‌بن‌محمد بن قتیبه‌ی نیشابوری» را در قسم اول ذکرکرده‌اند پس او را توثیق کرده‌اند و توثیق این دو بزرگوار هم حجت است.

مناقشه: ما اینجا دو حرف داریم: اولاً این حرفی که مشهور شده که: «قسم اول، برای موثقین است، و قسم دوم برای ضعفاست.»، اصلاً آیا این حرف درست است؟ این خودش مطلب مهمی است. و ثانیاً اگر این حرف درست بود، آیا همین برای ما کافی است یا کافی نیست؟ این دو مطلب را إن‌شاءالله فردا بررسی می‌کنیم.


[1] - رُوِیَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع بِمَ تُعْرَفُ عَدَالَةُ الرَّجُلِ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ حَتَّى تُقْبَلَ شَهَادَتُهُ لَهُمْ وَ عَلَیْهِمْ فَقَالَ ... فَإِذَا سُئِلَ عَنْهُ فِی قَبِیلَتِهِ وَ مَحَلَّتِهِ قَالُوا مَا رَأَیْنَا مِنْهُ إِلَّا خَیْراً- مُوَاظِباً عَلَى الصَّلَوَاتِ مُتَعَاهِداً لِأَوْقَاتِهَا فِی مُصَلَّاهُ فَإِنَّ ذَلِکَ یُجِیزُ شَهَادَتَهُ وَ عَدَالَتَهُ .بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ ... . من لا یحضره الفقیه؛ ج‌3، ص: 38و39
[2] - و الوجه الثانی: استظهار اعتبار الملکة فی العدالة من بعض الروایات کصحیحة عبد اللّه بن أبی یعفور التی رواها الصدوق و فی سندها أحمد بن یحیى لایضرّ بصحّتها؛ لأنّه من المعاریف الذین لم یرد فیهم قدح. تنقیح مبانی العروة - کتاب الاجتهاد و التقلید؛ ص: 66.
[5] - قاموس الرجال، محمدتقی تستری، ج7، ص571.
[6] - علل الشرائع، ج‌1، ص: 249.
[7] - همان.
مشروح این جلسه درس خارج فقه استاد شب زنده دار را می توانید در ذیل ملاحظه بفرمایید
 
بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و لعنة الله علی اعدائم اجمعین.

بحث در اعتبار و عدم اعتبار روایت محض الاسلام بود که کتبه الرضا علیه السلام للمأمون، تا به حال عرض شد که برای اعتبار طرقی وجود دارد راه اول اسناد جزمی صدوق بود، راه دوم این بود که تا فضل بن شاذان که راوی این حدیث است استفاضه‌ی نقل وجود دارد، راه سوم این هست که دو راوی‌ای که در این سند واقع شدند که عبدالواحد بن عبدوس و علی بن محمد بن قتیبه هست وثاقت این دو تا اثبات بشود. اما عبد الواحد بن عبدوس برای اثبات وثاقتش  راه‌هایی گفته شد که بعضی از آن‌ها قابل توجه بود و لایخلوا عن قوّة، دو راه دیگر هم وجود دارد برای این که بگوییم عبد الواحد بن عبدوس ثقةٌ، راه دیگر این است که ایشان از معاریفی است که لم‌یرِد فی حقّه قدحٌ، و چون لم یرد فی حقّه قدحٌ، طبق فرمایش مرحوم آقای تبریزی قدس سره می‌شود گفت که این ثقه هست إمّا به خاطر این که این عدم ورود قدح نسبت به انسان معروف یوجب الاطمینان به این که پس معلوم می‌شود عیبی و ما یضرّ به اعتماد به او در او وجود نداشته. چون رجالیون این‌ها اهتمام دارند به این که راوی ثقه نیست ضعیف است کاذب است آن را بیان بکنند، از طرف دیگر این هم مشهور است جوری نیست که توجه رجالیون به او نبوده باشد کثیر النقل است، در اسناد فراوان واقع شده است. پس با توجه به این که همه توجه دارند که چنین آدمی وجود دارد از آن طرف هم داعی دارند بر این که اگر ضعیف است بیان بکنند نکردند این موجب اطمینان برای ما می‌شود که این آدم ثقه‌ای است این یک بیان، بیان دوم این است که این که یک انسانی در بین جماعت این‌چنینی که زیر ذرّه بین قرار دادند او را، و می‌خواهند اگر که مناقشه‌ای در او سراغ دارند بیان بکنند، بنویسند هیچ کس بیان نمی‌کند همین حسن حال است، حسن ظاهر است، همین که آدم این‌جور باشد و کسی هم حرف بد نزند. وقتی حسن ظاهر شد مشمول صحیحه‌ی عبدالله بن أبی یعفور می‌شود که اگر کسی در محله‌ای زندگی می‌کند وقتی می‌روید از آن محله سؤال می‌کنید می‌گویند ما بدی از او ندیدیم یا کسی بدی برای او نمی‌گوید آن‌جا فرمود فثبتت عدالته، بنابراین این آدمی هم که در بین چنین جماعتی دارد زندگی می‌‌کند توی حوزه‌ی علمیه‌ی زندگی می‌کند همه هم او را می‌شناسند هیچ کس هم قدحی از او نمی‌گوید خود این حسن ظاهر است پس مشمول روایت عبدالله بن ابی یعفور می‌شود پس عدالتش ثابت می‌شود، عدالت که ثابت شد با اصالة السلامة حفظش هم درست می‌شود پس مجموعاً وثاقت از ضم آن به آن تأمین می‌شود.

 این هم راه دومی بود که ما البته این راه دوم را مناقشه‌مان این بود که این دوری است به خاطر این که از صحیحه‌ی عبدالله بن أبی یعفور درست شدنش، فردی در آن سند وجود دارد که از همین راه مرحوم آقای تبریزی درست کردند بنابراین این می‌شود دُور، فلذا این اشکال که گفته می‌شد بعضی از تلامذه‌ی ایشان گفتند که این مطلب در کتب ایشان هست، گفتند در بحث استفتاء و این‌ها ایشان می‌فرمودند که ما اطمینان پیدا می‌کنیم به آن بیان اول.  این هم راهی است که اگر کسی این راه را هم قبول داشته باشد و صغرای این مطلب را هم قبول کند که عبد الواحد بن عبدوس معروفٌ عند الرجالیین و وجه معروفیتش هم این است که در بسیار از روایات نام ایشان آمده و واقع شده در مشیخه‌ی صدوق هم که در من لایحضُرُه الفقیه است آن‌جا هم واقع شده است.

چون همه‌ی کتب رجال هم به دست ما نرسیده این‌هایی که به دست ما رسیده است توی این‌ها ذکر نشده ما اصلاً نمی‌دانیم برای این که مرحوم آقای حاج آقا بزرگ رحمه الله یک کتابی دارند مسوّی المقال فی مؤلّفی علم الرجال...  ایشان تا زمان شیخ طوسی جمع کردند که هزار کتاب رجالی یا صد کتاب رجالی که من یادم رفته، وجود داشته و اهتمام بوده یعنی روات در زمان ائمه علیهم السلام بخاطر این که خبر ثقه حجت است و باید حال افراد معلوم باشد اهتمام داشتند به این که کتب رجال بنویسند که برای ما از آن زمان‌ها باقی مانده که رجال برقی است احمد بن محمد بن خالد برقی که از اصحاب امام رضا علیه السلام است کتاب رجال دارد همین رجالی که الان وجود دارد یکی از کتب خمسه‌ی رجالیه‌ی ما رجال برقی است که الحمد لله این وجود دارد و این اهتمام بر این بوده حالا ایشان جمع کردند که اسامی کتب رجالیه‌ای که در رجال نجاشی یا فهرست شیخ آمده از تتبّع در این‌ها معلوم می‌شود برای افراد مختلفی رجال ذکر کردند که این کتاب رجال داشته.

 این هم یک راهی است که ممکن است کسی بگوید راه بعدی این است که مرحوم شهید ثانی قدس سره یک شهادتی ایشان داده ایشان فرموده مشایخ مشهور از زمان کینی الی عهدنا، تمام این‌ها ثقات هستند و لا یحتاجون الی توثیق، این‌ها واضح بوده در اثر وضوحش نیامدند توثیق کنند مثلاً شیخ صدوق، شما در تمام کتب رجالیه نگاه بکنید کسی توثیق نکرده شیخ طوسی را توثیق کردند محمد بن یعقوب کلینی توثیق دارد شیخ صدوق توثیق ندارد فلذا بعضی از مُعوجین به همین اشکال می‌کنند می‌گویند صدوق معلوم نیست چون اصلاً توثیق ندارد هیچی، اما معلوم است صدوق در امامیه و در شیعه که از اجلّاء و ثقات است وضوح به حدی دارد که حالا نیاز ندارد حالا یک جا گفته یک کسی برای دیگران، این هم در اثر این جهت نگفته،  ایشان می‌فرماید این‌ها نیاز به توثیق نداشتند فلذا خود مصنّفین کتب رجال و این‌ها هم دیگر توضیح واضحات خیلی چیزها را می‌دیدند نگفتند. فلذا است اگر این شهادت مرحوم شهید ثانی را هم بپذیریم که می‌پذیریم، علت پذیرفتن‌مان هم این است که شهید ثانی از خانواده‌ی علم است این خانواده، خانواده‌ای هستند که نسلاً بعد نسل، جداً بعد جد کتب سابقین و احوالات سابقین، سینه به سینه یا کتاب به کتاب به این‌ها منتقل شده. مثلاً شهید ثانی فرزندش چه کسی هست؟ صاحب معالم است صاحب معالم در منتقی الجُمان می‌گوید تهذیب شیخ طوسی به خط شیخ طوسی پهلوی من است و موارد اختلاف، و این‌ها را از خود تهذیب شیخ طوسی نقل می‌کند این کتب به خطوط علما، به آن که قرائت و سماع شده بود در خاندان این‌ها همین‌طور بوده علاوه بر این که سینه به سینه حرف‌ها هم نقل می‌شده که آن ثقه است آن ثقه است آن ثقه است خیلی فرق می‌کند آدمی که اصلاً اهل این نبوده از یک مثلاً جایی آمده توی حوزه‌ی علمیه که اصلاً سوابق در خانواده‌اش نبوده اصلاً عالمی در آن شهر نبوده آن منطقه نبوده خودش هم در خانواده‌ای بوده که نبودند اصلاً اطلاعی از چیزی ندارد اما یکی یک جایی بوده که نه، الان این آیت الله زنجانی حفظه الله تعالی آقای آسید موسی زنجانی حفظه الله تعالی این همه اطلاعاتی که دارد علت آن چه هست؟ خودشان هم بیان فرمودند علتش این است که ایشان فرزند آیت الله آقای آسید احمد زنجانی است آقای آسید احمد زنجانی کسی بوده که توی قم از بچگی هم که ما این‌جا بودیم جلالت ایشان و این که همه ایشان را قبول دارند و توی خانه‌ی ایشان جلسات علما تشکیل می‌شود و فلان، ایشان از آن بچگی خود ناظر این بوده که آقای فلان این‌جور بوده آقای فلان آن‌جا بود آن آمد آن، آن حرف را زد آن بزرگ آن بود همین‌‌طور حرف‌های افراد مختلف از نجف از قم از مشهد از جاهای دیگر، این‌ها حدسیات ایشان نیست این‌ها در اثر این است که در جایی بوده که این‌ها دهان به دهان، زبان به زبان، نسل به نسل منتقل شده شهید ثانی از آن آدم‌هاست پسرش از آن آدم‌‌هاست شهید ثانی که در خانواده‌ی علم بوده نسلاً بعد نسل همین‌طور این مطالب منتقل می‌شده دارد می‌گوید تمام این مشایخ این‌چنین هستند پس خبرش محتمل الحس و الحدس می‌شود. این‌ها خاندان جبل عامل هستند این‌ها اصلاً جبل عامل و آن قسمت‌‌ها این‌چنینی است دیگر، یعنی پر از مشایخ است پر از آدم‌های، مثل کسی که توی قم زندگی می‌کند و باز با ارتباط با حوزه‌ی علمیه دارد و این‌ها با کسی که مثلاً فرض کنید که در یک شهر خیلی دور افتاده‌ای که اصلاً چنین حرف‌هایی در آن نبوده زندگی می‌کرده بنابراین خبر ایشان می‌شود خبر محتمل الحس و الحدس، ایشان دارد می‌گوید مشایخ از آن عهد تا این‌‌جا، این‌ها هم ثقات هستند و نیازی دیگر به توثیق ندارند این راه هم وجود دارد حالا تک تک این‌ راه‌ها، حالا اگر شما مجموعه‌ی این امور را هم روی هم بریزید و برای کسی که ممکن است تک تک این‌ها هم اطمینان‌آور نباشد اما مجموع این‌ها را وقتی انسان نگاه می‌کند برایش اطمینان حاصل می‌شود که عبد الواحد بن عبدوس کان من الثقات. این ...

جاهایی که احتمال بدهیم به همین بیانی که عرض کردم مشایخ و معاریف و از عهد کلینی، این‌ها بله،‌ اما اگر ایشان مثلاً‌ بیاید روات سابق را توثیق می‌کند و می‌دانیم که ایشان دیگر راهش همین‌ها است و احتمال این که راجع به این راوی مجهول الحال ایشان معنعناً و حسّاً چیزی به او رسیده باشد یک احتمال ضعیفی است گفتیم باید احتمال ضعیف نباشد هر جا احتمال ضعیف نباشد بله خبرش محتمل الحس و الحدس می‌شود مقبول است.

ایشان می‌گوید از عهد کلینی به این طرف این‌ها معروف بودند چون قرائت و سماع بوده حرف‌های این‌ها، مطالب این‌ها توی حوزه‌های علمیه مشهور بوده مثلاً الان در حوزه‌های علمیه‌ی ما حرف محقق حلی، علامه صاحب قواعد، ابن حمزه، ابن برّاج، ابن عقیل،‌ نمی‌دانم ابن جنید این‌ها یک حرف‌هایی است که هر کسی توی حوزه است این‌ها را می‌َشناسد میرزای قمی، میرزای رشتی، آخوند مرحوم شیخ انصاری، کاشف الغطاء؛ این‌ها یک آدم‌هایی هستند که اگر کسی گفت حرف راجع به این‌ها زد می‌دانیم احتمال حسّیت در آن هست اما حالا یک آقایی که اصلاً اسمش و این‌ها اصلاً غریب است و نمی‌دانیم این بگوییم به، سینه به سینه به او رسیده و مثلاً‌شرایطی داشته احتمالش هست ما برهانی بر خلاف آن نداریم اما در عین حال، احتمال، احتمال متوفّری ممکن است نباشد.

و اما به خدمت شما عرض شود که بلکه گفتیم بارها گفتیم اصلاً نقل این‌ها بخاطر این دوایی نه تنها نقص نیست بلکه فضیلت است و اگر این کار را نکرده باشند بسیاری از معارف شریعت الان برای ما معلوم نبود و این معروفیتش به واسطه‌ی چه هست؟ تواتر معنوی و اجمالی است و الا تک تک خیلی از این‌ها را سندهایش را بخواهی نگاه کنیم محل اشکال است.

پس بنابراین با این دو راه هم می‌توانیم بگوییم هذا ما ذکرنا راجع به جناب عبد الواحد بن عبدوس، و اما علی بم محمد بن قتیبه، آن چی؟ علی بن محمد بن قتیبه یم خرده واضح‌تر است بناء بر وثاقتش تا ایشان، چند راه وجود دارد برای اثبات وثاقت ایشان. راه اول این است که نجاشی فرموده علی بن محمد بن قتیبة النیشابوری علیه اعتمد ابو عمرو الکشّی فی کتاب الرجال، ابو الحسن صاحب الفضل بن شاذان و راویةُ کتُبهِ، له کتبٌ منها کذا. پس ایشان دارد نقل می‌کند اعتماد کشّی را بر ایشان در کتاب رجالش، و اعتماد دلیل بر وثاقت است چطور می‌تواند کشّی بر یک آدمی که کاذب است یا نه اگر عادل هم هست حافظه‌ِی درستی ندارد مطالب را گَل و قاطی می‌کند جا به جا می‌کند اعتماد بکنیم پس معلوم می‌شود کشّی ایشان را به تحرّز عن الکذب، و سلامت در حفظ شناخته که دارد بر او اعتماد می‌کند بنابراین این اعتماد می‌شود شهادت عملی کشّی بر این مطلب، بر وثاقت ایشان.

این راه اول است بر این راه بعضی مناقشه کردند منهم محقق خوئی قدس سره مناقشه فرموده که خود کشّی یروی عن الضعفا کثیراً، از یک طرف می‌دانیم که کشی یروی عن الضعفاء کثیراً، دو: از کجا فهمیده نجاشی که کشّی اعتماد بر این کرده؟ از کثرت نقل در رجالش،  این کثرت نقل در رجال، باعث شده که نجاشی بفرماید که کشی اعتماد بر ایشان دارد  ایشان کثرت نقل دلالت نمی‌کند چون اصلاً یکی از حرف‌هایی که راجع به کشی هست و خود نجاشی هم نقل کرده این است که ایشان کثیراً ‌از ضعفا نقل می‌کند  کثیراً‌ اگر از ضعفا نقل می‌کند پس این دلیل بر اعتماد نمی‌شود که ما بگوییم آن را ثقه می‌داند نه اصلاً ایشان گیر این حرف‌ها نیست ثقه باشد از هر کسی نقل می‌کند از ضعیف‌ها هم نقل می‌‌کند این اشکالی است که محقق خوئی فرموده است اعتماد الکشّی علیه، ‌یعنی ایشان می‌فرمایند که استدلال شده برای وثاقت ایشان به وجوهی، الاول: اعتماد الکشی علیه حیث إنّه یروی عنه کثیراً و یرد علیه ما یأتی عن النجاشی فی ترجمته، یعنی ترجمه‌ی کشی، مِن أنّه یروی عن الضعفاء کثیراً.

مرحوم محقق تستری در قاموس الرجال، ایشان هم فرموده است که این دلیل نمی‌شود چرا؟ فقد اعتمد علی نصر الغالی ایضاً، ما می‌بینیم اعتماد بر نصر غالی کرده پس این دلیل نمی‌شود عرض می‌کنم به این که پاسخ این اشکال هم از محقق خوئی و هم محقق تستری قدس سرهما این است که نقل روایت غیر اعتماد است آن که فرموده نجاشی راجع به ایشان که نقل می‌کند از ضعفاء هم زیاد نقل می‌کند ولی نجاشی نفرموده مدرک من بر اعتماد کثرت نقل از ایشان است این را که نگفته، نه از کجا فهمیده؟ ممکن است از این فهمیده که توی تعارض‌ها حرف آن را مقدم بداریم برای کشف یک چیزی به او اعتماد می‌کنیم و کتاب نجاشی، یعنی مرحوم نجاشی به خود کتاب کشی، چون الان می‌دانید کتاب کشی در دست ما نیست رجال کشی در دست ما نیست اختیار معرفت الرجال که مرحوم شیخ طوسی آمده تهذیب کرده مختار از آن چیزهایی را گلچین کرده این در دست ماست ولی نجاشی، خود کتاب کشی در دستش بوده  به آن کتاب مراجعه کرده دیده استدلال می‌کند به حرف او، ترجیح می‌دهد حرف او را بر دیگران و قرائن دیگری که ممکن است وجود داشته باشد پس بنابراین بین حرف ایشان، یعنی این فرمایش محقق خوئی متوقف بر این است که شهادت نجاشی بر اعتماد کردن کشی‌ از راه کثرت نقل بوده باشد ما الدلیلُ علی هذا؟ پس بنابراین اخبار نجاشی بر این که یعتمد، این قابل قبول است و با آن فرمایشش هم منافاتی ندارد و آن فرمایش باعث تضعیف این نمی‌شود که بگوییم آن فایده‌ای ندارد و اما این که فرموده است که بر نصر غالی، یعنی حرف مرحوم تستری، که بر نصر غالی اعتماد فرموده است غالی که غلوّ داشته اما شاید او را ثقه می‌دانسته ما کافر حربی را هم اگر ثقه باشد می‌گوییم قولش معتبر است بنابراین و باز این که ایشان فرموده ...

خب ظاهراً مرحوم تستری از همین که زیاد از او نقل کرده اعتماد خواسته بکند می‌گوییم نه آقا از زیاد نقل کردن که اعتماد درنمی‌آید که شما بخواهید نقد بکنید چون مرحوم تستری هیچ راهی ندارد برای این که بفهمد اعتماد کرده یا نه، مگر این که به این کتاب نگاه کند ببیند زیاد از او نقل کرده یا یک جاهایی ببیند و ظاهر این است که مرحوم تستری از این که از نصر زیاد نقل می‌کند در این معرفت الرجال از این استنباط کرده که ایشان اعتماد کرده بر نصر، نه این دلیل بر اعتماد گفتیم که نیست کثرت نقل دلیل بر اعتماد نیست پس بنابراین این وجه اول وجه قوی‌ای است که می‌گوییم مستند ما برای وثاقت جناب علی بن محمد بن قتیبه‌ نیشابوری چیه؟ همین اعتماد کشی بر ایشان است اعتماد را از کجا فهمیدیم؟ بالروایة لا بالدرایة، بالروایة یعنی به این که شهادت می‌دهد به این مسئله نجاشی، این راه اول.

راه دوم: راه دوم برای اثبات وثاقت ایشان، راهی است که محقق تستری ذکر کردند و نمی‌دانم چرا محقق خوئی در معجم رجال الحدیث این را ذکر نفرمودند با این که راه قابل توجهی است از خیلی از راه‌ها بهتر است مرحوم تستری می‌فرمایند، ضمّ می‌کند ایشان دو تا مطلب را به همدیگر و استنتاج می‌کند وثاقت ایشان را، مطلب اول این است که کشی راجع به اساعیل نیشابوری، اسحاق بن اسماعیل النیشابوری، راجع به ایشان می‌گوید که بعض الثقات در کشی، می‌گوید بعض الثقات نقل کردند که از حضرت عسکری سلام الله علیه توضیحی برای این آقای اسحاق بن اسماعیل نیشابوری صادر شده. این را بعض الثقات نقل می‌کنند بعد نامه را هم ذکر می‌کند آن توقیع را هم ذکر می‌کند توقیع خیلی مفصّلی است مطالب فراوانی در آن توقیع هست بعد ما می‌بینیم صدوق قدس سره در علل همین توقیع را وقتی می‌خواهد نقل کند همه از علی بن قتیبه، از ایشان است پس معلوم می‌شود آن ثقه‌ای که ناقل هست چه کسی هست؟ همین علی بن قتیبه است که ایشان از آن تعبیر به چه کرده است؟ از آن تعبیر به بعض الثقات کرده است پس بنابراین فرمایش ایشان این است که ایشان گفته بعض الثقات این توقیع را از حضرت عسکری سلام الله علیه برای اسحاق بن اسماعیل نیشابوری نقل کرده از آن طرف به علل که نگاه می‌کنیم آن بعض الثقات را پیدا می‌کنیم که آن چه کسی هست وقتی به علل نگاه می‌کنیم آن بعض الثقات پیدا می‌شوند که چه کسانی هستند می‌بینی آن بعض الثقات چه کسی هست؟ همین علی بن محمد بن قتیبة النیشابوری است این فرمایش ایشان است تا حالا ببینیم درست است یا نه، حالا اول صبر کنیم تا مطلب جا بیفتد تا بعد ببینیم درست است یا نه، ایشان می‌فرمایند که «لکن یمکن استفادتها، یعنی استفاده‌ی وثاقت، من قول النجاشی فی ابراهیم بن عبده، یعنی در ذیل عنوان ابراهیم بن عبده و جماعت دیگری که یکی از آن‌ها همان اسحاق است در ذیل این جماعت، حکی، این جوری گفته: حکی بعض الثقات بنیشابور یا بنیسابور، أنّه خرج لاسحاق بن اسماعیل من ابی محمد علیه السلام، ابی محمد، ابی محمد عسکری امام حسن علیه السلام، بأن یکون هو مرادهُ من بعض الثقات، بعض الثقاتی که نجاشی گفته مرادش همین علی بن محمد بن قتیبه نیشابوری است فالعلل رواه باسناده عن علی بن محمد عن اسحاق بن اسماعیل النیسابوری أنّ العالم علیه السلام کتب الیه یعنی الحسن بن علی علیهما السلام،  این علل صفحه‌ی 249، خواستید مراجعه کنید کشی هم صفحه‌ی 575، ایشان این حدس را زدند که هیچ کس دیگر نقل نکرده این مطلب را، این توقیع را، تنها کسی که این توقیع را از اسحاق بن اسماعیل نقل کرده جناب علی بن محمد بن قتیبه نیشابوری است هیچ کس دیگر نقل نکرده تنها کسی که ما می‌بینیم نقل کرده ایشان است ایشان هم که می‌گوید بعض الثقات، از این راه هم ایشان خواستند اثبات بکنند که پس بنابراین توثیق کرده نجاشی ایشان را، این هم این راه.

این راه هم ممکن است مناقشه‌ی آن این باشد که  این احتیاج دارد به اطمینان شخصی، و الا اگر احتمال بدهید بعض ثقات دیگر هم برای نجاشی غیر از ایشان نقل کرده این دو تا سند است منتها آن سند در کتاب‌ها نیامده. و ما اطلاع از آن نداریم خیلی چیزها هست که دو نفر سه نفر چهار نفر نقل کردند برای افراد مختلف نقل کردند و همه‌ی نام آن‌ها نیامده در کتب، شما اگر نگاه کنید خود همین شیخ صدوق یا شیخ طوسی می‌گویند ما طُرق فراوان داریم ولی بخاطر این که دیگر تکرار نشود زیاد حجیم نشود بعضی از آن را می‌گوییم بعضی از آن را هم نمی‌گوییم حالا این‌جا هم ممکن است به دست صدوق، این توقیع از رهگذر چه کسی رسیده؟ از رهگذر ایشان، ولی به دست کشّی از رهگذر کس دیگری رسیده باشد که آن ثقه بوده بنابراین این که جزم پیدا بکنیم بر این که آن بعض الثقاتی که ایشان می‌فرماید همین علی بن محمد بن قتیبه هست این دلیلی بر آن وجود ندارد و ما راهی برای این نداریم.

 حضرت گلایه می‌کنند حضرت می‌فرمایند که من فلانی را نصب کردند شما چرا، آن نامه، خیلی نامه‌ی گلایه‌آمیزی است که این طوری نیست که، چند نفر را حضرت، این راجع به همان ابراهیم بن عبده است حضرت ابراهیم بن عبده را به عنوان وکیل خودشان و مَن یرجعُ الیه و خلاصه مرجع قرار داده بودند ولی حضرت در آن نامه اگر آن نامه حالا صادر شده باشد و این‌ها، حضرت گلایه می‌کنند که چرا پس شما، من راه هدایت را نشان دادم شما عمل نمی‌کنید به وظیفه‌تان و این‌ها.

 به خدمت شما عرض شود که این هم یک راه دیگری است برای تأیید خوب است که آدم حدس ظنّی می‌زند که همین باشد و الا چون ایشان، ولیکن حجت نیست چون قطع که نمی‌آورد و یک طریق معتبری هم بر این جهت نیستش.

و اما راه دیگر: راه دیگر این است که فرمودند علامه و ابن داوود این شخص را در قسم اول ذکر کردند چون می‌دانید رجال خلاصة الاقوال علامه دو بخش دارد قسم اول گفتند برای موثّقین است قسم دوم برای ضعفا است ابن داوود هم همین کار را کرده دو قسم کرده کتابش را، قسم اول برای موثقین است قسم دوم برای ضعفا است گفتند هم علامه و هم ابن داوود علی بن محمد بن قتیبه نیشابوری را در قسم اول ذکر کرده چون در قسم اول ذکر کرده پس این دو تا را هم توثیقش می‌کنند و توثیق این دو تا هم حجت است این هم. حالا این‌جا ما دو تا حرف داریم یکی این که این حرفی که مشهور شده خیلی‌ها می‌گویند که قسم اول برای موثقین است قسم دوم برای ضعفا است این درست است یا نه؟ چون این خودش مطلب مهمی است که هر کسی در قسم اول ذکر شد پس این دو بزرگوار دارند توثیق می‌کنند و هر کسی در قسم ثانی ذکر شد این دو بزرگوار دارند تضعیف می‌کنند این‌جور است؟ یا نه؟ و بعد حالا اگر این‌جور بود آیا این کفایت می‌کند برای ما یا کفایت نمی‌کند؟ این دو تا مطلب را فردا انشاالله باید دنبال کنیم.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

پایان.

120/907/د

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۰ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۳۱:۳۹
طلوع افتاب
۰۶:۵۶:۵۱
اذان ظهر
۱۳:۱۱:۳۵
غروب آفتاب
۱۹:۲۵:۴۱
اذان مغرب
۱۹:۴۲:۳۹