به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه تخصصی وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، صبح سه شنبه بیست وچهارم اسفند ماه 1395 در جلسه 175 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم؛ در ادامه بررسی مناقشه سوم و چهارم قاعده لاضرر به عنوان شرط وجوب به تبیین اقوال مطرح در این زمینه پرداخت.
موضوع: شرط چهارم: عدم ضرر (ادلهی اشتراط/ نصوص عامّه/ قاعدهی «لاضرر»/ مناقشهی سوم وچهارم)
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در استدلال به قاعدهی «لاضرر» بود برای اثبات شرط چهارم. گفتیم: این قاعده دو تقریر دارد: تقریر اول این بود که ادلهی «لاضرر» حاکم است بر ادلهی وجوب امربهمعروف و آنها را مقیدمیکند به صورتی که ضرر نباشد. از این استدلال که توضیحش گذشت، گفتیم: به وجوهی مناقشه شده، دو مناقشه را بررسی کردیم و روشن شد که آن دو مناقشه تمام نیست.
مناقشهی سوم: عدم تطبیق قاعدهی «لاضرر»
تقریب استدلال
در موارد امربهمعروف، «ضرر» تطبیق نمیشود؛ چون این «لاضرر» همانطور که دیروز عرض کردیم، یا معنایش نفی موضوع ضرری است به داعی نفی حکم ضرری؛ میخواهد بگوید: «موضوعات ضرری نداریم»، یا این که کنایه است از حکم ضرری؛ هر کدام که باشد، در مانحنفیه صدق نمیکند.
طبق بیان «نفی موضوع»
اگر مسلک آخوند را بگیریم که در قاعدهی «لاضرر» شارع «نفی حکم» را به لسان «نفی موضوع» بیان کرده[1] ، ما اینجا موضوع ضرری نداریم. در وضوی ضرری، همین وضوئی که میگیرد، برای شخص ضرر دارد؛ وقتی شارع میگوید: «این وضو نیست»، یعنی حکمش نیست. اما اینجا وقتی که شخص میگوید: «صلّ» و او یک سیلی به این آمر میزند، ضرری در «صل» نیست، ضرر در فعل مأمور است. آنجا خود وضو و غسل و صوم که مأمورٌبه است ضرری است، اما اینجا خود امربهمعروف مثلاً امر به صلات، ضرری نیست، ضرری که واردمیشود، از ناحیهی منهیّ است. پس موضوع ضرری در اینجا نیست تا بگوییم: قاعدهی «لاضرر» بر آن تطبیق میشود.
طبق بیان «نفی حکم»
فرمایش شیخ این بود که در قاعدهی «لاضرر» شارع «نفی حکم» را به همان لسان «نفی حکم» فرموده؛ یعنی حکمی که منشأ و موجب ضرر است را شارع جعل نمیکند. در اینجا فاعل ضرر، منهیّ است که یک انسان مختار ذواراده است؛ هر جا بین شخص و آن ضرر، فعل یک انسان مختار ذواراده تخلل پیداکند، در اینجا اینطور نیست که شارع مسبِّب و موجِب ضرر شدهباشد؛ چون شارع به او گفته: «بگو صلّ»، منهیّ به اختیار خودش ضرر به ناهی زد.
اشکال: بالاخره ملازمه است بین امر شارع با ضرری که دیگری عن اختیارٍ رساندهاست.
پاسخ: ملازماتِ در خارج، سببیت درست نمیکند؛ کلَّما کان الانسان ناطقاً کان الحمار ناهقاً.
خلاصه
پس اگر میخواهد نفی موضوع ضرری کند، سؤال میکنیم: اینجا موضوع ضرری چیست؟ در امربهمعروف، آن کاری که از مکلف سرمیزند، ضرری در آن نیست؛ مثلاً در خود گفتنِ «لاتغتب» ضرر نیست. و اگر «لاضرر» حکمی که منشأ و موجب ضرر است را نفی میکند، امر شارع به امربهمعروف، نسبت به آن ضرری، ایجاب و منشأیت و مسبِّبیتی ندارد؛ چون یک فاعل مختاری به اختیار خودش ضرر واردمیکند، به خلاف آن جایی که خود روزهای که شارع به آن امرکرده ضرری است و درنتیجه حرف شارع من را در ضرر انداختهاست.
اگر کسی چوبی را به دست دیوانهای یا بچهای بدهد و آن دیوانه یا بچه به کسی ضرری بزند، این شخص مسبِّب آن ضرر محسوب میشود. ولی اگر چوبی را به دست یک انسان سالم مختار بدهد و او به اختیار خودش با آن چوب به کسی ضرری بزند، این شخص مسبِّ آن ضرر محسوب نمیشود. اینجا هم امر شارع به امربهمعروف شبیه این دومی است و درنتیجه شارع مسبِّب این ضرر محسوب نمیشود.
طبق بیان جامع بین نفی حکم و نفی موضوع
اگر بگوییم مفاد قاعدهی «لاضرر» جامع بین الأمرین است؛ شارع میخواهد بفرماید: «نه حکم ضرری وجود دارد نه موضوع ضرری.»، باز هم همینجور است؛ نه موضوع ضرری هست، و نه حکم شارع سبب ضرر شدهاست.
پس بنابراین فتأمل فإنه دقیق؛ که اینجا اصلاً «لاضرر» تطبیق نمیشود.
اشکال: در روایت سمره هم فعل اختیاری سمره بود که باعث ضرر میشد، نه حکم شارع. پس تخلّل فعل اختیاری، باعث نمیشود که ضرر به شارع اسناد داده نشود.
پاسخ: آنجا نفس ورود او، ضرر و سلب امنیت است. اگر شارع به او بگوید: «اُدخل دارک»، با این حکمش فعلی را تجویزمیکند که باعث ضرر بر دیگری میشود.
پاسخ به این مناقشه
این فرمایش، فرمایش دقیقی است؛ خیلی از جاهایی که میخواهیم قاعدهی «لاضرر» را تطبیق بدهیم، این دقایق را توجه کنیم ببینیم: «آیا این قاعده تطبیق میشود یا نمیشود؟».
نفی حکم ضرری
اگر برداشت ما از قاعدهی «لاضرر» این باشد که: «حکمی که موجب ضرر است، تشریع نشدهاست.»، در این صورت اگر شارع امربهمعروفی که موجب ضرر است را تشریع کند، عرف «ایجاب ضرر» را به شارع نسبت میدهد.
این که «در خود گفتنِ «لاتغتب» ضرر نیست» درست است. اما اگر شارع این را بر ما واجب کند، شبیه آن جایی است که ما یقین داریم که یک فاعل مختاری اینجا شمشیر را بالاگرفته و هر کسی که جلوی او برود را بزند، اگر کسی یک انسانی را هل بدهد زیر شمشیر او، درست است که ضرر از ناحیهی آن فاعل مختار واردشده، ولی او فاعل مختاری است که قصدکرده و عزم کرده که این کار را انجام بدهد. در اینجا ضرر را به هر دو نسبت میدهند؛ هم آن شخصی که شمشیر زده، و هم آن شخصی که او را هل داده و درواقع مجبورش کرده برود زیر شمشیر. اگر شارع بگوید: «برو زیر شمشیرش. اگر نرفتی، به جهنم میروی.»، این حرف شارع هم مثل هلدادن است. اینجا هم واجبکردن امربهمعروفی که موجب ضرر است، شبیه همان هلدادن زیر شمشیر است؛ مکلف در اثر امر شارع مغلولالید میشود و درنتیجه «ضرر» به شارع نسبت داده میشود.
فلذا شیخنا الاستاد میفرمودند: اگر مجتهدی در باب «خمس» دقت لازم را نکند و فتوا بدهد که در فلانمورد خمس هست، مکلف هم چارهای نمیبیند الا این که خمس بدهد. اگر آن فتوا خلاف باشد، آن مجتهد ضامن است. درست است که اینجا مکلفْ فاعل مختار است و به اختیار خودش خمسش را میدهد، اما فاعل مختاری است که مثل مضطر است؛ چون مرجع تقلیدش به او گفته: «اگر ندهی، جهنم میروی.». پس در مانحنفیه هم میگوییم که صدق عرفی «اضرار» میشود؛ اگر طبق «لاضرر» شارع بگوید: «در تشریعات من حکم ضرری وجود ندارد»، عرف اینجا به شارع میگوید: «تو داری من را هل میدهی تحت این ضرر»؛ من میدانم اگر این امربهمعروف را انجام بدهم، طرف من را میکشد یا نقص عضو به من واردمیکند، شمای شارع هم میگویی: «اگر نگویی، میبرمت جهنم.»، من هم مجبورم که بروم بگویم. درست است که آن فاعل مختار به من ضررمیزند، ولی شمای شارع ایجاب ضرر کردی. عرف از اینجا «ایجاب ضرر» میفمد. اگر این را بگوییم، یعنی حکمی که موجب ضرر است، نیست.
نفی موضوع ضرری
اما اگر بگوییم: «لاضرر» یعنی موضوع ضرری نیست.
موضوع ضرر اینجا چیست؟ خود امربهمعروف و نهیازمنکر، موضوع ضرر نیست. اینجا هم بعید نیست بگوییم: بعد از این که امرونهیکردن علت است برای این که آن ضرر به او واردبشود، اینجا هم درست است که بگوییم: «ضرری است».
این، مثل تعلیل در روایات تقصیر صلات است که فرموده: «لأنَّه عملُهم». در آن روایات، چند طایفه ذکرشدهاست؛ یکی مُکاری است که به سفر میرود، یکی اُشتُقان[2] است، یکی بَرید است. چه آن کسی که مثل مکاری «سفر» کارش است و از خود سفر پول درمیآورد شبیه راننده، و چه آن کسی که سفر مقدمهی کارش است مثل اشتقان (که از خرمنگاهی به خرمنگاه دیگری میرود)، اینجا گفتهاند: به قرینهی این که امام این را به هر دو تطبیق فرموده، میفهمیم: «لأنّه عملُهم»[3] این است که: «یا خود «سفر» شغلش است، یا سفر مقدمهی شغلش است.». فلذا اگر کسی روی این فهم شغلش تدریس و تحصیل است و هر روز از قم به تهران میرود، اگرچه سفر شغلش نیست و تنها مقدمهی شغلش است[4] ، اما این شخص هم شبیه همان کسی است که شغلش مسافرت است.
اینجا هم وقتی که میگوید: «موضوع ضرری»، در نظر عرف، اعم است از این که خودش بلاواسطه منشأ ضرر است مثل این که خود «وضوء» و استعمال آب منشأ ضرر است یا خود صوم که مأموربه است به او ضررمیرساند، یا این که شارع به او گفته: کاری کن، که این کار ملازمهی قطعیه دارد با کاری که آن کار علت ضرر میشود. چرا این تعمیم را میفهمیم؟ چون فرقی نمیکند؛ شارع در قاعدهی «لاضرر» میخواهد یک منّتی بگذارد و بگوید: «من شما را در چیزی که ضرر است، نمیاندازم.»؛ عرف فرقی نمیبیند بین چیزی که خودش ضرری است، با چیزی که ملازمهی قطعیه دارد با چیزی که آن چیزْ ضرری است. بنابراین فهم عرفی، اعم میفهمد از این که خود موضوع بنفسه منشأ ضرر باشد، یا موضوع با چیزی ملازم باشد که آن چیز منشأ ضرر میشود. این، یک استظهار عرفی است، نه برهان عقلی.
به علاوهی تناسبی هم که حدیث سمرةبنجندب دارد، این که «مالک این نخل باشد» مضرّ نیست، یا بقاء نخل در آن زمین» مضرّ نیست، ولی ملازمه دارد با این که وقتی این نخل اینجا باشد، او میخواهد بدون این که اجازه بگیرد برود به نخلش سربزند. اینجا بود که وقتی پیغمبر آن همه مماشات با او کردند[5] و او قبول نکرد، حضرت فرمودند: نخلش را بکنند و پرت کنند مقابلش.
اگر فرمایش شیخ را بگیریم، خیلی روشن است. اگر فرمایش مرحوم آخوند را بگیریم، با این عدم استبعاد و این استظهار میتوانیم جواب بدهیم.
مناقشهی چهارم: از «لاضرر» نهی فهمیده میشود
تقریب مناقشه
جواب دیگری که داده شده، این است که صاحب مبانی منهاج الصالحین[6] فرموده: به این قاعده نمیشود استدلال کرد؛ به خاطر مبنای مرحوم شیخالشریعهی اصفهانی[7] که: این «لاضرر و لا ضرار»» یک جملهی اسمیهای است که معنایش «نهی» است؛ شارع با این جملهاش نمیخواهد بگوید: «ما حکم ضرری یا موضوعی که منشأ ضرر بشود، جعل نکردهایم.» بلکه دارد میگوید: ضررنزنید. پس یکی از ادلهی حرمت اضرار به نفس و دیگران، همین «لاضرر» است، و مفادش تکلیف است، و ناظر به احکام نیست.
مرحوم امام هم همین مسلک را دارند، لکن با این تفاوت که او میفرماید: «نهیٌ اسلامیٌّ: از احکام اسلام است»، ایشان میفرمایند: «نهیً سلطانیٌّ»؛ پیغمبر به عنوان این که یک سلطان و حاکم و والی فرمودهاست، فلذا حضرت امام هم در این موارد به «لاضرر» استدلال نمیکنند. در عدم وجوب نهیازمنکر در جایی که باعث ضرر میشود، چطور میتوانیم به ادلهای که میگوید: «به خودتان ضرر نرسانید» استدلال کنیم؟!
پاسخ به این مناقشه
پاسخ اول: مبنایی
جواب اول این است که این استدلال، مبنایی است؛ اگر کسی آن مبنای شیخ یا آخوند را داشته باشد، این مناقشه به او وارد نیست. به نظر ما هم این که از مفاد «لا ضرر و لا ضرار» نهی بفهمیم، خلاف مُنساق و متبادر از این روایت است.
پاسخ دوم: حتی طبق این مبنا هم «لاضرر» شامل مانحنفیه میشود
جواب دوم این است که با نهی و تکلیف به ضررنرساندن هم میتوانیم استدلال کنیم؛ از طرفی شارع طبق این قاعده میفرماید: «به خودت ضررنزن»، از طرف دیگر میفرماید: «نهیازمنکر بکن» و این نهیازمنکر باعث ضرر میشود، اطلاق این دو دلیل به نحو عموم و خصوص منوجه با هم تعارض میکند؛ در قاعدهی لاضرر شارع میگوید: «به خودت ضررنزن، چه به واسطهی نهیازمنکر، چه به واسطهی دیگری.»، در نهیازمنکر میفرماید: «نهیازمنکر کن، چه ضرر برایت داشته باشد و چه ضرر نداشته باشد.»، اطلاق این دو در نهیازمنکری که ضرر دارد تعارض میکند، نتیجه این میشود که در موردی که ضرر برای نفس دارد، دلیلی بر حرمت اضرار و وجوب نهیازمنکر نداریم. نتیجه با همان که گفتهبودیم: «شرط است» یکی میشود؛ اگر بگوییم: «عدم ضرر، شرط وجوب نهیازمنکر است.»، اینجا که نهیازمنکرْ ضرری است، نهیازمنکر واجب نیست، اگر هم بگوییم: «شرط نیست، ولی نهیازمنکر به دلیل تعارض با «حرمت اضرار» ساقط میشود.»، باز هم نهیازمنکر واجب نیست.
و للکلام بقایا، إنشاءالله برای بعد از تعطیلات، دوشنبه چهاردهم فروردین.
در تعطیلات نباید کارهایمان را تعطیل کنیم، باید کارهایمان را تعویض کنیم؛ بعضی اتخاذ مبناها فقط در همین تعطیلات ممکن است.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و لعنة الله علی اعدائم اجمعین.
بحث در استدلال به قاعدهی لاضرر بود برای اثبات شرط چهارم. گفتیم این قاعده دو تقریر دارد؛ تقریر اول این بود که ادلهی لاضرر حاکم است بر ادلهی وجوب امر به معروف و نهی از منکر و تقیید میکند آنها را به صورتی که ضرر نباشد از این استدلال که توضیح و تقریب آن گذشت گفتیم به وجوهی جواب داده شده دو جواب را نقل کردیم و بررسی شد و روشن شد که آن دو جوابی که داده شده تمام نیست.
جواب سومی که در این باب داده شده این هست که فرمودهاند در این موارد ضرر تطبیق نمیشود در موارد امر به معروفی که مستلزم یک ضرری است حالا جانی، مالی، عرضی، بر خودش یا بر دیگری، در این موارد ضرر تطبیق نمیشود چرا؟ فرمودند برای این که این لاضرر همانطور که دیروز عرض کردیم یا معنایش آن است که آقای آخوند فرموده که نفی موضوع ضرری است به داعی نفی حکم ضرری. ضرر نیست میخواهد بگوید که این ضرر یعنی موضوعات ضرری، اینها نیستند و از این میخواهد کنایه بزند که یعنی حکم ندارند این موضوعات حکمی ندارند، وجوبی، الزامی، چیزی ندارند و یا این که نه، این ضرر مقصود از آن، کنایهی از حکم ضرری است. هر کدام از این دو تا که باشد یا جامع بین این دو تا باشد در مانحن فیه صدق نمیکند چرا؟ برای این که اگر مسلک آقای آخوند را بگیریم ما موضوع ضرری اینجا نداریم که شارع بگوید آن را برداشتم کنایةً از این که حکم آن را برداشتم. در وضوی ضرری همین وضویی که میگیرد ضرر دارد دیگر، همین وضویی که دارد میگیرد استعمال ماء میکند برای شخص ضرر دارد، همین غسلی که میکند استعمال ماء میکند به عنوان غسل ضرر دارد میگوید این نیست یعنی حکمش نیست، یک ضرری وجود دارد میگوید این نیست کنایةً از این که حکمش نیست اما اینجا وقتی به شخص میگوید صلّ، آن برمیگردد یک سیلیای به این میزند این صلّ چه ضرری در آن است؟ توی صلّ که ضرر نیست فعل آن است که دارد ضرر میرساند نه صلّی این که مأمورٌ به است. پس آنجا خودِ وضو ضرری است خودِ غسل ضرری است خودِ صوم ضرری است که مأمورٌ به است و از مکلّف میخواهد سر بزند شارع میگوید ضرر نیست کنایه از این که حکم ندارد اینها، الزام ندارد اینها، اما اینجا به او بگوید صلّ از این صلّ چه ضرری به شخص وارد میشود؟ ضرری که وارد میشود از ناحیهی آن منهی است آن یک ضرری میآید وارد میکند پس بنابراین موضوع ضرری در اینجا نیست تا ما بگوییم که تطبیق میشود لاضرر بر او، اگر فرمایش مرحوم شیخ را بگیریم که حکمی که منشأ و موجب ضرر است نیست خب، اینجا شارع میفرماید مُر بالمعروف، این مُرِ شارع موجب ضرر میشود این هم جواب آن این است که نه، چون در این جا فاعل ضرر چه کسی است؟ فاعل ضرر آن منهی است آن تارک معروف است که آن یک آدم مختار ذو اراده است هر جا تخلّل پیدا بکند بین شخص و آن ضرر فعل یک آدم مختار ذو اراده که او اختیار کرده این کار را دارد انجام میدهد در اینجا این تصویب نیست این ایجاب نیست چون شارع به این گفته به او بگو صلّ، این گفت صلّ، آن منهی به اختیار خودش یک ضرر مالی، جانی، عرضی به این زد.
س: ...
ج: ملازمات در خارج که سببیت درست نمیکند ملازمه بله، کلّما کان الانسانُ ناطقاً کان الحمارُ ناحقاً. در منطق این است دیگر. ملازمه دارد. پس بنابراین ...
س: ...
ج: حالا بگذارید کلام این گوینده تمام بشود که چه میخواهد بفرماید.
پس اگر میخواهد نفی موضوع ضرری بکند سؤال میکنیم موضوع ضرری اینجا چه هست؟ آن کاری که از مکلّف دارد سر میزند آن کار چیه؟ آن که ضرری توی آن نیست اینجا، آنجا وضو میگیرد وضو ضرر میزند غسل میکند غسل ضرر میزند روزه میگیرد روزه به او ضرر میزند اینجا میگوید صلّ یا میگوید که لاتغتب، این چه ضرری به او میرسد؟ آن که ضرر میرساند کار آن است. اگر میگویید این لاضرر رفع میکند حکم ضرری را. یعنی حکمی که منشأ ضرر است موجب ضرر است این را برمیدارد این هم ایجاب و منشئیت و مسببیتی ندارد حکم شارع، چرا؟ برای این که فاعل مختاری به اختیارهِ، او اختیار میکند که لجاجتاً یا عناداً یا به هر چی، این ضرری وارد میکند پس بنابراین حرف شارع هم موجب نشده اما بخلاف آنجایی که روزه، روزهی ضرری است آنجاها کس دیگری واسطه واقع نشده شارع دارد میگوید این روزه را بگیر. حرف آن است که من را دارد توی ضرر میاندازد او میگوید غسل را بکن، حرف آن است که دارد من را به ضرر میاندازد اما اینجا که اینجوری نیست فرمایش شارع که فرموده مُر بالمعروف و انهی عن المنکر، که من را توی ضرر نمیاندازد کار آن است که من را توی ضرر دارد میاندازد آن میگوید مطلقا انجام بده ولی کار آن است آن فاعل مختار است آن دارد این کار را میکند. این به خدمت شما عرض شود که مثل این که حالا در باب فقه هم این مسائل زیاد است حالا یک کسی عصا را میدهد دست این، این میزند به کس دیگر. اینجا ضارب چه کسی هست؟ آن کسی که موجب شده چه کسی هست؟ آن فاعل مختار است که دارد این کار را میکند بله یک وقت انسان میآید چکار میکند؟ یک وقت کار میکند مثلاً فرض کنید که کسی است که اختیار ندارد واسطه هست اما او به اختیار خودش نیست آن انتخاب نمیکند آن اگر این نگفته بود آن این کار را انجام نمیداد در اینجا درست است آن سبب میشود اما در جایی که آن به اختیار خودش دارد انتخاب میکند فاعل مختار واسطه واقع شده اینجا نسبت به او داده نمیشود و اسناد به آن نیست ایجاب از ناحیهی او نیست بله اگر چوب را بدهد به دست یک دیوانه، که آن دیوانه به اختیار و اینها نیست آن بله، اگر بدهد به دست یک بچهای و به او بگوید بزن که آن اصلاً محاسبه نمیکند روی اراده و انتخاب نیست آن بله، اما یک آدمی که مختار است و محاسبه میکند و خودش اینجور اختیار میکند این ...
س: ...
ج: بله، ایشان اینجوری میفرمایند که اینجا اسناد نیست.
فلذا میفرماید که، حالا اگر جامع بین الامرین هم بگوییم ، بگوییم که آن چه که از لاضرر استفاده میشود جامع بین الامر است که شارع میخواهد بفرماید نه حکم ضرری وجود دارد و نه موضوع ضرری. باز هم همینجور است وقتی تک تک آن اینجوری بود جامع بینهما همینجور میشود پس بنابراین فتأمّل فإنّه دقیق، اینطور فرمودند که خطا نکن این جا اصلاً لاضرر تطبیق نمیشود بخاطر این مطلبی که گفته شد.
س: ...
ج: همین را میخواهیم بگوییم فإنّه دقیق توجه بکنید که اینجوری نیست درست است این دارد به او میگوید، این گفته صلّ، شما اینجا را خوب دقت بکنید آیا این که شارع به این گفته صلّ، آن را میخواهیم حساب بکنیم دیگر، چون مسلک شیخ باید آن مُر بالمعروف شارع علت بشود چون شارع دارد میگوید در تشریعات من، تشریعات من موجب ضرر نمیشود. تشریع شارع چه هست؟ مُر بالمعروف و انهَ عن المنکر. اینجا میفرماید که گفتن شارع موجب نیست چرا؟ برای این که یک آدمی با اختیار خودش در اثر گفتن این برداشته به این ضرر مالی یا عِرضی یا جانی زده، فاعل مختار واسطه واقع شده اینجایی که فاعل مختار واسطه باشد به آن ربطی ندارد.
س: ...
ج: آنجا نه، اثر خودش است چون شیر آب باز کردن که ضرر به آدم نمیرساند.
س: ...
ج: خودش باید دست بگیرد آب که توی جوی دارد میرود.
س: ...
ج: آنجا خودش باعث شده یعنی شارع به او میگوید چه بکن؟ شارع وقتی به او میگوید تَوَضّأ، یعنی استعمل الماء بنیة الطهارة قربةً الی الله، درست؟ شارع دارد میگوید این را استعمال بکن، این استعمال را که کس دیگری انجام نمیدهد این استعمال از ناحیهی خود این مکلّف است آنجا هم مقهور است که این کار را انجام بدهد درست است که فاعل مختار است اما فاعل مختاری است که حالا توضیح خواهیم داد فاعل مختاری است که مقهور است یعنی نمیتواند این کار را نکند اگر نکند جهنّم است نکند استحقاق عقوبت است.
س: ...
ج: نه، ببینید آن جا هم نفس ورود او ضرر است سلب امنیت است حالا اگر شارع به او بگوید شما وارد شو، اُدخل دارک، خود این اُدخل دارک یک فعلی را دارد برای او تجویز میکند که خود این فعل ضرر به دیگری است.
این فرمایشی است که در مقام فرموده شده فرمایش دقیقی است ولی باید محاسبه بکنیم ببینیم که اینجوری هست و این حرف خیلی جاها ما وقتی به قاعدهی لاضرر میخواهیم تمسّک کنیم باید این دقایق را توجه کنیم که آن آیا تطبیق میشود یا تطبیق نمیشود این که یک یک فعل ضرری از این شخص سر نمیزند خودِ این وقتی میگوید صلّ، بله این خودش ضرری بر او نیست اما سؤال این است که اگر ما یقین داریم که یک فاعل مختار اینجا شمشیرش را بالا گرفته هر کسی برود جلوی این، میزند این را اختیار کرده یک آدمی، یک آدم دیگر را هُل بدهد زیر شمشیر او، هل بدهد زیر شمشیر او به جوری که آن نمیتواند فرار بکند آیا اینجا این ضرر درست است که از ناحیهی او وارد میشود و او فاعل مختار است ولی او فاعل مختاری است که قصدَ و عزَمَ بر این که این کار را انجام بدهد. این شخص هم او را هُل میدهد به آن طرف، آیا صادق نیست عرفاً که این اَضَرَّهُ؟ هم این اضرّهُ و هم او اضرّهُ، این فعلی است که به هر دو نسبت داده میشود هم او ضرر به او زده چون شمشیر را وارد کرده بر این. هم این مجبور کرده او را هل داده زیر همان شمشیری که فرض این است که آن میداند که میخواهد این کار را بکند. شارع بیاید بفرماید همین آدمی که میدانی به تو ضرر میزند من میگویم برو زیر شمشیرش. نروی جهنم میروی. اگر نکردی جهنم میروی این مثل هل دادن است دیگر. چون نمیگوید مباح است که بروی، نمیگوید مستحب است که بروی که اجازهی ترک داده باشد دارد واجب میکند فرض میکند و میگوید که اگر نروی عقوبت میشوی اینجاها که مغلول الید میشود مکلّف، در اثر امر شارع، اینجا اسناد به شارع داده میشود آن ضرر، فلذا شیخ الاستاد قدس سره میفرمود اگر یک مجتهدی خدای ناکرده در باب خمس، موارد خمس، مسائل مختلف خمس، آن دقت لازم را نکند فتوا بدهد که اینجا خمس هست مکلّف دارد از این تقلید میکند یعنی خودش را ناچار میبیند دیگر. اگر خلاف کرده باشد واقع امر اینچنین نباشد او ضامن است. میگوید آقا هدیه خمس دارد مثلاً، آنجوری که باید دقت کرده باشد دقت نکرده این هم رفته هدیههایش را خمس داده ولی در واقع معلوم شد اینچنین نیست این ضامن است همین مجتهدی که این فتوا را داده ضامن است چرا؟ چون با این فتوا آن را مغلول الید کرده او دیگر راه فرار ندارد چرا؟ برای این که این مجتهد دارد میگوید اگر این را ندهی جهنم داری. آن مغلول الید میشود درست است که اینجا فاعل مختار است درست است که این شخص به اختیار خودش میرود خمسش را میدهد او فاعل مختار است اما فاعل مختاری است که مثل مضطرّ، چرا؟ برای این که به او گفته اگر ندهی جهنم داری. پس در مانحن فیه هم میگوییم که صدق عرفی اضرار میکند اگر شارع بگوید من در تشریعاتم حکم ضرری وجود ندارد در اینجا میگویند که عرف میگوید چهجور حکم ضرری وجود ندارد شما من را هُل دادی مجبور کردی به کسی که میدانم بروم این حرف را به او بزنم من را میکشد بروم این حرف را بزنم نقص عضو به من وارد میکند بروم این حرف را بزنم نهب اموالم میکند شما میگویی برو این حرف را بزن، نگویی جهنم میبرم تو را، من مجبور هستم بروم پس تو داری ضرر میزنی آن هم ضرر میزند نه این که آن ضرر نمیزند ولی شما هم داری ایجاب ضرر میکنی چهطور در تشریعاتت ضرر نیست؟ عرف این را میفهمد که اینجا چه هست؟
این اگر ما بگوییم یعنی حکمی که موجب ضرر است، نیست. اما اگر بگوید لاضرر یعنی موضوع ضرری نیست موضوع ضرری نیست آیا این را هم میتوانیم تصویر بکنیم بگوییم اینجا موضوع ضرری وجود دارد موضوع ضرر اینجا چیه؟ امر و نهی، خودش که ضرر نیستش که، خود این امر و خود این نهی، اینجا هم بعید نیست بگوییم که بعد از این امر کردن و نهی کردن، مستند است و علت است یعنی علت تامّه است کأنّه هست برای این که آن ضرر به او وارد بشود، اینجا هم درست است بگوییم که این ضرری است مثل این تعلیلی که در روایات تقصیر صلاة هست که لأنّه عملُهم. توی آن روایات چند طایفه ذکر شدند یکی مکاری است مکاری میرود مسافرت عمل اوست؛ یکی اُشتُغان است، یکی برید است که بعضی از اینها مثل اشتغان، اشتغان کارش سفر نیست اشتغان این است که میرود کوپههای گندم و برنج و اینها را پاسداری میکند منتها از خانهاش، از دهاتش، از شهرش، باید برود مسافت، برود آنجا تا از آنها پاسداری بکند کارش پاسداری از آنهاست اما این سفر مقدمهی آن کارش است چه آن کسی که خود این سفر کارش است و از این پول درمیآورد مثل راننده، چه آن کسی که نه از این پول درنمیآورد از آن کار پول درمیآورد اما این مقدمهی آن است اینجا گفتند این لأنّه عملهم به قرینهی این که تطبیق امام فرموده این را به هر دو میفهمیم معنای لأنّه عملُهم این است که یا خودش یا مقدمهاش، فلذا اگر کسی هم روی این فهم گفته میشود اگر کسی هم شغلش تدریس است یا تحصیل است و اگر از قم هر روز بلند میشود میرود تهران، این برای این است که آنجا مدرس است معلم است یا تحصیل میخواهد بکند این مقدمهی آن کار است کارش این نیست آن مقدمه است اگر میشد تهران را بکشی اینجا، سفر نمیرفت یا اینجا را بکشی جلو، سفر نمیرفت. این به خدمت شما عرض شود که اینجا هم این که میگوید که موضوع ضرری در نظر عرف، اعم است از این که خودش بلاواسطةٍ منشأ ضرر است مثل این که وضو میگیرد خود این استعمال الماء دارد ضرر به او میرساند روزه میگیرد خود این روزه ضرر به او میرساند یا نه، شارع گفته یک کاری بکن که این کار ملازمهی قطعیه دارد با ...
چرا میفهمیم این تعمیم را؟ کسی ممکن است ادعا کند این تعمیم را میفهمیم برای این که فرقی نمیکند شارع یک منتی میخواهد بگذارد میخواهد بگوید من شماها را توی چیزهایی که ضرر هست حکم روی آن نمیآورم حالا فرق است بین این که نفسُه ضرری است یا ملازمهی قطعیه با مافیه الضرر دارد؟ جدای از او نمیشود این فرقی نمیکند یک کسی میخواهد بگوید مثلاً آن مثالی که میزنند میگفت که شتر را میفروشم ارزان اما یک چیزی را گردنش انداخته میگوید که آن خیلی قیمت برای آن گذاشته ولی میگوید این دو تا را با هم میفروشم اینجا هم شارع میگوید من آنهایی که خودش ضرر است بله، ندارم منت میگذارم بر شما، اما آنهایی که ملازمهی قطعیه دارد با ضرر ولو خودش این را نمیخواهد بگوید پس بنابراین اگر ما بگوییم فهم عرفی اعم است در اینجا که خود موضوع بنفسه منشأ باشد یا این موضوعی باشد که اگر شارع او را واجب بکند یا حرام بکند لامحالة به من ضرر وارد میشود بخاطر ملازمات آن، پس ما الفرق؟ عرفاً میگوید فرقی نیست همینطور که او را منت میگذارد و دأبش نیست که عبادش را در آن مشاق بیاندازد اینجا هم که بین این چیزی که بنفسه ضرر نیست اما لاینفکُّ عن موضوعی که ضرر میزند پس بنابراین اگر ما فرمایش شیخ را بگوییم خیلی روشن است که جواب میتوانیم بدهیم اگر فرمایش آقای آخوند را بگوییم این با این عدم استبعاد و استظهار میتوانیم جواب بدهیم. پس این هم به خدمت شما عرض شود که این جواب هم که خواستند بگویند به ادلهی لاضرر نمیتوانیم تمسک کنیم بخاطر این جواب سوم این هم ...
س: ...
ج: ... حالا بگوییم مفسده نداشته باشد آن خودش مسئلةٌ اُخری که مواردی که علم ندارد مظنّه دارد یا خوف دارد یا احتمال میدهد آنها حکمش چه خواهد شد این میآید انشاالله.
س: ...
ج: بله
س: ...
ج: این شاید است دیگر، فهم عرفی را داریم میآوریم جلو.
س: ...
ج: فرق عقلی را بله.
س: ...
ج: نه، ببینید کسی که میآید میگوید من توی قانونهایم اینجوری نیست دارد منت میگذارد میگوید تشریعات من اینجوری نیست این که میگوید تشریعات من اینجوری نیست یعنی آنهایی که فقط خودش، اما آنهایی که حتماً ملازمه دارد و لاینفکّ است این چه فرقی با آن میکند؟ اینها استظهارات عرفی است نه این که دلیل و برهان عقلی است که نمیشود.
س: ...
ج: یعنی میگوید بله اگر میخواهی بگویی که من آدمی هستم سختگیر نیستم تشریعات من اینجوری هست این یکی، یکی هم مثلاً تناسبی که همان توی قضیهی ثمرة بن جندب دارد آنجا این که این مالک این باشد که مضر نیست مالک این نخله باشد یا این نخله در این زمین که حق او بوده باقی باشد این که خودش نیست این ملازمه دارد که این وقتی این نخله اینجا هست میخواهد بیاید سر به آن بزند اجازه نمیگیرد پس بنابراین حضرت چکار میکند بعد از این که خیلی مماشات حضرت فرمودند به حسب آن نقل با او، که آن معلوم میشود که خیلی آدم شقیای بگوییم، حضرت تضمین کردند که این کار را نکن من توی بهشت برای تو، قبول نکرد آخر پیغمبر وقتی که تضمین میکنند من توی بهشت، چیزهای دیگرش هم حل میشود دیگر، معلوم میشود که تو اهل بهشت میشوی و الا توی هست تو توی جهنم باشی به چه درد میخورد؟ آن وقت این آدمی که حضرت میفرماید توی بهشت برایت نخل به جای این یعنی دیگر بقیهی کارهایت را هم درست میکنم تو بهشتی میشوی او باز هم قبول نکرد حضرت کندند انداختن جلویش. اینجا چه هست؟ اینجا ملازمه دارد که این وقتی که داشته باشد پس میخواهد داخل بشود میخواهد چه بشود.
و اما جواب دیگری که داده شده است این است که فرمودند صاحب مبانی منهاج الصالحین فرموده است که به این قاعده نمیشود استدلال کرد چرا؟ لما ذهب الیه مرحوم شیخ الشریعهی اصفهانی که ما تبعناهُ، مرحوم شیخ الشریعه قدس سره فرموده این لاضرر و لاضرار، این یک جملهی اسمیه است که معنای آن نهی است لاضرر نمیخواهد بگوید در اسلام ما حکم ضرری جعل نکردیم موضوع ضرری نیست نه، دارد میگوید ضرر نزنید مفاد آن نهی است به همدیگر ضرر نزنید به خودتان ضرر نزنید پس یکی از ادلهی حرمت اضرار به نفس و دیگران همین لاضرر است و مفاد آن تکلیف است و ناظر به احکام نیست مرحوم امام هم قدس سره همین مسلک را دارند منتها با این تفاوت که او میفرماید نهی اسلامی، از احکام اسلام است ایشان میفرمایند نهی سلطانی، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان سلطان امت این نهی به عنوان سلطان و امیر امت صادر فرموده است اگر چه وجوب امتثال دارد اما این به عنوان این که یک حاکم و یک والی فرموده است پس حکمٌ سلطانی، علی أی حالٍ فلذا مرحوم امام هم به لاضرر در اینجور مقامات استدلال نمیکند.
س: ...
ج: میگویند این یک نهیای است شما میتوانید به ادلهای که میگوید ضرر نزن استدلال بکنی؟ این هم همینجوری هست پس بنابراین جواب دیگر این است این جواب، جواب اولاً ...
س: ...
جواب اول که میدهیم این است که این مبنایی است این اشکال کسی که حالا آن مبنا را داشته باشد اینجور میتواند اشکال کند ولکن حق در مقام این است که لاضرر و لاضرار مفادش را ما نهی نمیکنیم و این خلاف مُنساق از این عبارت و متبادر از این عبارت است. و اما جواب دوم همین است که ایشان اشاره میفرماید نهی باشد نمیتوانیم با این که نهی باشد و تکلیف باشد استدلال بکنیم از یک طرف شارع میگوید به خودت ضرر نزن، از یک طرف میفرماید امر بکن، اطلاق... این دو تا به نحو عموم و خصوص من وجه با هم تعارض دارند مُروا بالمعروف و انهوا عن المنکر یک مواردی دارد که ضرر نیست یک مورد هم هست که ضرر است که به نفس است. اینجا هم دارد میگوید به خودت ضرر نزن، چه به واسطهی امر به معروف و نهی از منکر کردن و چه به واسطهی کارهای دیگر. یک چیز ضرری را نخور مثلاً، سم نخور، در این مورد با هم تعارض میکنند تساقط میکنند نتیجه این میشود که ما در موردی که ضرر به نفس هست دلیل نداریم پس ینتج همان نتیجهای که اگر شرط بود میگفتیم واجب نیست حالا هم میگوییم واجب نیست.
س: ...
ج: ضرارش یا ضررش؟
س: ...
ج: آن برای ضرارش است ضرار بله یعنی به دیگری ضرر زدن،
این به خدمت شما عرض شود که فعلاً این مطلب را هم اینطوری ممکن است که جواب بدهیم حالا و للکلامِ بقایا که دیگر انشاالله برای بعد از تعطیلات، دیگر از حالا تعطیل میشود تا انشاالله چهاردهم دوشنبهی چهاردهم فروردین که انشاالله شروع خواهد شد انشاالله سال مبارکی باشد که این سال بحمدالله معطّر به عطر فاطمی هم هست.
نکتهای که من عرض میکنم این است که تعطیلات طولانی از یک منظر ممکن است کسی نگاه بکند به آن بگوید ضرر است. ولی از یک نظر دیگر که محقق و پژوهشگر که درس خارج برای محققان و پژوهشگران است این تعطیلات نه تنها مضرّ نیست بلکه بسیار مفید است چون اتّخاذ مبنا کردن و مسائل را عمیق بررسی کردن فرصت میخواهد وقتی تعطیل است آدم وقتش را میتواند صرف آنها بکند که باید مبنا پیدا بکند توی رجالش، توی اصولش، توی فقهش، توی قواعد فقهیهاش، بنابراین تعطیل که شد ما نباید کارهایمان را تعطیل کنیم کارهایمان را تعویض کنیم و این جاهایی که وقت میخواهد ما سروقت آنها، وقتی مرحوم شیخ الاستاد قدس سره آقای آشیخ کاظم حیات داشتند و درس میفرمودند که ما درس ایشان را مینوشتیم و برای ایشان میخواندیم من اینقدر از این تعطیلاتی که پیش میآمد حالا شهادتی بود یا عیدی بود یا بالاخره هر چه بود تعطیل میشود چون میخواستم به منابع مراجعه بکنم یا صغریاتی بود کبریاتش را بروم پیدا بکنم این خیلی بدرد میخورد یعنی از تحصیلی شاید بیشتر وقت صرف میشد در مطالعه و نوشتن و فکر کردن و اینها و آن که آدم را خیلی رشد میدهد این است که در کنار درس رفتن و اینها خودش کار جدی بکند تا به مواقف اشکال، به ظرائف کار واقف بشود برایش سؤال پیدا بشود این سؤالات مطرح بشود جوابش را بگیرد بنابراین انشاالله از این تعطیلات این استفادهها بشود.
مطلب دیگری که اینجا نوشتند که جناب آقای آشیخ عیسی قاسم حفظه الله تعالی و ایده که امروز نماد مقاومت و دیانت و مبارزهی با ظلم و ستمگران هست نوشتند که امروز روز محاکمهی ایشان هست تقاضا کردند که آقایان چند بار آیهی شریفهی أمن یجیب را تلاوت بفرمایند و از خدای متعال تقاضا کنند که این بزرگوار را یاری کند و شرّ این اعدا را از شیعیان و مستضعفین بحرین بردارد انشاالله.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء
خدایا این مشکل را از مردم بحرین برطرف فرما.
این عالم بزرگوار را از شر اعدائش مستخلص فرما.
شکوه و عظمت شیعیان در سراسر عالم و در بحرین برقرار فرما و آنها را از شرّ اعدائشان مستخلص فرما.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.
پایان.
120/907/د