vasael.ir

کد خبر: ۶۸۵۹
تاریخ انتشار: ۰۷ آذر ۱۳۹۶ - ۱۲:۵۰ - 28 November 2017
خارج فقه جهاد/ آیت الله کعبی/ جلسه 40

بررسی اقسام کمک به حکومت ظالم و احکام آن

وسائل- تفاوت معاونت و مشارکت در این است که شریک خود به مصداق ظالم می شود. مانند اینکه شلاق می زند یا آدم می کشد و جلاد است. این شریک است. اما معاون، فعل را انجام نمی دهد بلکه تسهیل و پشتیبانی و اطلاع رسانی می کند. مانند تدارکات چی. کسی که قبول ولایت از ظالم می کند و استاندار و وزیر و مدیر کل می شود، این مشارکت است نه معاونت.

به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ آیت الله عباس کعبی، صبح یکشنبه ، پنجم دی ماه 1395 در جلسه چهلم درس خارج فقه جهاد در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ، در ادامه بررسی ادله منع ملازمه بین اقامه دولت و ریاست دولت، و سعی در اقامه حکم اسلامی به بررسی حکم قبول ولایت از طرف سلطان جائر پرداخت.

استاد برجسته حوزه علمیه قم پذیرش ولایت از طرف ظالم را در دو بخش قابل بحث دانست

معونه الظالمین فی المحرمات که به قول قطعی غیر مشکوک حرام است.

معونه الظالمین فی غیر المحرمات بنابر قول مشهور، حرام نیست. معاونت ظالم در غیر ظلم و مباحات و مستحبات و امور خدماتی مانند باغبانی و ساختمان سازی و... حرام نیست. اما اقوی، اگر صدق معاونت کند در غیر محرمات هم باشد، حرام است. اگر صدق معاونت ظالم نکند، در غیر محرمات حرام نیست.

نماینده مردم خوزستان در مجلس خبرگان سپس به بررسی تفاوت معاونت و مشارکت در حکم پرداخت و گفت: تفاوت معاونت و مشارکت در این است که اصلا خود آن شخص ظالم می شود. مانند اینکه شلاق می زند یا آدم می کشد و جلاد است. این شریک است. اما معاون، فعل را انجام نمی دهد بلکه تسهیل و پشتیبانی و اطلاع رسانی می کند. مانند تدارکات چی. کسی که قبول ولایت از ظالم می کند و استاندار و وزیر و مدیر کل می شود، این مشارکت است نه معاونت.

عضو محترم مجلس خبرگان سپس در مورد همکاری بخش خصوصی با دستگاه ظلم به ماجرای صفوان جمال اشاره نمود و گفت:

منظور امام که می فرماید : من احب بقائهم، نه اینکه زنده بماند تا پولش را بدهد، بلکه زنده بماند که حکومت برپا بماند، و دوست ندارد که حکومتش برچیده شود و بگوید من در سایه او به دنیا و قدرت رسیدم، این از خود ظالمان محسوب می شود. تا جایی که گفته اند «الانسان عبید الاحسان». همین که نظام ظالم احسان کند، شخص هم دوست دارد حکومتش بماند و طرفدارش می شود.

مشروح این جلسه درس خارج فقه آیت الله کعبی را می توانید در ذیل ملاحظه بفرمایید

بسم الله الرحمن الرحیم

مایحصل به التکمین: الثالث: السعی لاقامه الدین

بررسی ادله منع ملازمه بین اقامه دولت و ریاست دولت، و سعی در اقامه حکم اسلامی

قبول الولایة من قبل السلطان الجائر - 1

در ادامه بحث سیره ائمه(ع) به این نکته رسیدیم که از مصادیق اقامه دین، قبول ولایت است. اینکه یک نفر مسئولیتی قبول کند و از آن طریق، دین را تقویت کند. تفاوتی نمی کند پست سیاسی باشد یا اقتصادی و امنیتی و فرهنگی و... حال این قبول الولایه، بر دو قسم است: یا این قبول ولایت از سوی حکومت عادل است. این روشن است چون لازمه تشکیل حکومت عدل است. یا این قبول ولایت، از سوی حکومت جائر است. اصل این مساله را می توان در جواهر الکلام با عنوان «المسألة الرابعة الولایة من قبل السلطان العادل جائزة»[1] ملاحظه کرد.

معونه الظالمین فی المحرمات

مرحوم شیخ انصاری نیز در مکاسب این بحث را با عنوان « الثانیة و العشرون معونة الظالمین فی ظلمهم حرام بالأدلة الأربعة» آورده اند. مرحوم شیخ می فرمایند: «هو من الکبائر.  فعن کتاب الشیخ ورام بن أبی فراس قال قال ع: من مشى إلى ظالم لیعینه و هو یعلم أنه ظالم فقد خرج عن الإسلام قال و قال ع: إذا کان یوم القیامة ینادی مناد أین الظلمة أین أعوان الظلمة أین أشباه الظلمة حتى من بری‌ء لهم قلما أو لاق لهم دواة فیجتمعون فی تابوت من حدید ثم یرمى بهم فی جهنم و فی النبوی ص: من علق سوطا بین یدی سلطان جائر جعلها الله حیة طولها سبعون ألف ذراع فیسلط الله علیه فی نار جهنم خالدا فیها مخلدا».[2]

 این مقدمه بحث است و غیر از قبول ولایت از جائر است. البته با عنوان «فی ظلمهم» قدر متیقن است و متفق فیه است. بلکه از کبائر است که کمک به ظالمین در ظلمشان حرام است و اجماعی است. این دو حدیث نسبت به محرمات است.

معونه الظالمین فی غیر المحرمات

 اما «معونه الظالمین فی غیر المحرمات»، باز مرحوم شیخ در مکاسب می فرماید: «و أما معونتهم فی غیر المحرمات: فظاهر کثیر من الأخبار حرمتها أیضا کبعض ما تقدم. و قول الصادق ع فی روایة یونس بن یعقوب: لَا تُعِنْهُمْ عَلَى بِنَاءِ مَسْجِدٍ»[3]. بنای مسجد که حرام نیست، بلکه مستحب است اما چون نوعی کمک به دستگاه ظلم است، امام نهی می فرماید. یا روایتی که دیروز از امام سجاد(ع) خطاب به زهری(عالم بنی امیه) می فرماید اگر شما نبودید، دستگاه بنی امیه دوام نمی آورد. فرض بر این است که زهری آنجا شلاق که نمی زد، زهری احکام حلال و حرام را بیان می کرد. عالم درباری بود. بنای مسجد نیز همین گونه است.

«و قوله ع : مَا أُحِبُّ أَنِّی عَقَدْتُ لَهُمْ عُقْدَةً أَوْ وَکَیْتُ لَهُمْ وِکَاءً وَ إِنَّ لِی مَا بَیْنَ لَابَتَیْهَا لَا وَ لَا مَدَّةً بِقَلَمٍ إِنَّ أَعْوَانَ الظَّلَمَةِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی سُرَادِقٍ مِنْ نَارٍ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَ الْعِبَادِ»[4] یعنی دوست ندارم که گرهی برایشان ببندند یا مشکلی را حل کنند یا قلمشان را تراش دهند؛ ولو کل دنیا را به من بدهند.

این قید عنوان ظلمه نه صرفا در عنوان فی ظلمهم، بلکه اعم از ظلم هم به آن اطلاق شود. ممکن است کسی قاضی یا پلیس یا مسئولیت خدماتی بگیرد، به او بگویند اعوان ظلمه. اعوان الظلمه در ظلم و غیر ظلم صدق می کند و محدود و منحصر به ظلم نیست و مربوط به حکومت ظالمین است. نه عناوین غیر حکومتی که ظلم به ما هو ظلم در امور فردی را بررسی می کند.

سپس مرحوم شیخ می فرمایند: «لکن المشهور الحرمة حیث قیدوا المعونة المحرمة بکونها فی الظلم و الأقوى التحریم مع عد الشخص من الأعوان»[5] بنابر قول مشهور، حرام نیست. معاونت ظالم در غیر ظلم و مباحات و مستحبات و امور خدماتی مانند باغبانی و ساختمان سازی و... حرام نیست. اما اقوی، اگر صدق معاونت کند در غیر محرمات هم باشد، حرام است. اگر صدق معاونت ظالم نکند، در غیر محرمات حرام نیست.

تفاوت معاونت و مشارکت در این است که اصلا خود آن شخص ظالم می شود. مانند اینکه شلاق می زند یا آدم می کشد و جلاد است. این شریک است. اما معاون، فعل را انجام نمی دهد بلکه تسهیل و پشتیبانی و اطلاع رسانی می کند. مانند تدارکات چی. کسی که قبول ولایت از ظالم می کند و استاندار و وزیر و مدیر کل می شود، این مشارکت است نه معاونت.

بحث فقها در مورد معاونت است نه مشارکت. اما گاهی مصادیق مشارکت و معاونت خلط شده و به مشارک، معاون گفته اند. در حالی که مشارک، خود ظالم است. اینجا مرحوم شیخ می فرمایند: « و الأقوى التحریم مع عد الشخص من الأعوان» مانند مسجد که می سازد اما نه برای ظالم. ظالم دستور ساخت مسجدی داده. مسلمانان هم آنجا نماز می خوانند. هیات امناء هم از مسلمانان است. فقط به دستور ظالم ساخته شده است. این صدق عنوان معاونت نمی کند. اما گاه مسجدی می یازد که برای دربار است. مسئولین و ظالمین در آن رفت و آمد می کردند. مانند مسجد سپهسالار دوران طاغوت. مسجد دربار، معاون ظالم است. چون تفاوتی با ساخت قصر ظالم ندارد.

«فإن مجرد إعانتهم على بناء المسجد لیست محرمة إلا أنه إذا عد الشخص معمارا للظالم أو بناء له فی خصوص المساجد بحیث صار هذا العمل منصبا له فی باب السلطان کان محرما و یدل على ذلک جمیع ما ورد فی ذم أعوان الظلمة»[6] مرحوم شیخ به معمار و مهندی ظالم مثال زدند.

پزشک ظالم نیز چنین است. دیگران را طبابت می کند، حاکم ظالم را هم طبابت می کند. بنده البته تقسیم کردم که در کارهای غیر محرم، عام المنفعه است و ارتباطی به دستگاه ظالم ندارد. این هم صدق عنوان اعوان الظلمه می کند. مرحوم شیخ روایتی نقل می کنند:[7] «و قول أبی عبد الله ع فی روایة الکاهلی: مَنْ سَوَّدَ اسْمَهُ فِی دِیوَانِ وُلْدِ سَابِعٍ(که تقیه صادر شده است. منظور بنی عباس است) حَشَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ خِنْزِیراً»[8] یعنی جزو مواجب بگیر دولت بنی عباس شود، مانند سرباز و کارمند، دیوان محسوب می شود. از بیت المال دستگاه حقوق بگیرد. به زمان امروزی،  داشته باشد که جزو دستگاه است. چنین فردی، اعوان الظلمه محسوب می شود. حتی می فرماید: « مَنْ سَوَّدَ اسْمَهُ»، حتی اگر کاری نکرده باشد. سرباز باشند. پرسنلی آنها باشد، در صدق عنوان کافی است.

 «و قوله ع مَا اقْتَرَبَ عَبْدٌ مِنْ سُلْطَانٍ جَائِرٍ إِلَّا تَبَاعَدَ مِنَ اللَّهِ»[9] این روایت نیز عجیب است. این اطلاق دارد به محرم و غیر محرم. حتی اگر نزدیک شود، و بگویند طرفدار حکومت ظالم است، حامی دستگاه ظالم است، ولو چ=یزی نصیبش نشود، جزو تبلیغات چی ها باشد، باز صدق اعوان ظلمه می کند و حرام است.

«و عن النبی ص: إِیَّاکُمْ وَ أَبْوَابَ السُّلْطَانِ وَ حَوَاشِیَهَا فَإِنَّ أَقْرَبَکُمْ مِنْ أَبْوَابِ السُّلْطَانِ وَ حَوَاشِیهَا أَبْعَدُکُمْ مِنَ اللَّه‏ عز و جل»[10]، یعنی جزو حواشی دستگاه نشوید. اینجا قطعا منظور از سلطان، سلطان جائر است. چون امام می فرماید نروید و حکومت دست امام نبود. رسول اکرم(ص) نسبت به آینده هم می گویند. منظور حکومت عدل و مشروع نیست.

حالا اگر در مباحات کار کند، حکم چگونه است؟ 

گاه شخص جزو حاکمیت جائر است، و گاه در بخش خصوصی کار می کند مانند صفوان جمال. شتر مال اوست، به حکومت کرایه هم می دهد. یا مثل امروز هواپیما و قطار دارد و کرایه می دهد. یعنی بخش خصوصی است و کارش مباح.

معونه الظالمین فی غیر المباحات

«و أما العمل له فی المباحات لأجره أو تبرعا من غیر أن یعد معینا له فضلا من أن یعد من أعوانه» یعنی جزو دستگاه حاکمیت نیست. به زبان امروزی، اعمال را دو دسته می کنند: حاکمیتی و تصدی گری. حاکمیتی مانند دستگاههای امنیتی و دفاعی. اعمال تصدی گری مانند کارهای خدماتی است.  تقسیم دیگر می گوید: بخش خصوصی و دولتی. حالا فرض این است که کار او تصدی گری است و در بخش خصوصی است نه دولتی. لذا صدق عنوان معین نمی کند. مرحوم شیخ انصاری(ره) می فرمایند: «فالأولى عدم الحرمة للأصل».

پاسخ این است که در چنین مواردی، اولا عملش در مباحات باشد، و ثانیا از نظر عرفی صدق عنوان اعوان ظلمه هم نکند. حال اگر کسی در بخش خصوصی باشد اما همیشه به دستگاه جائر سرویس بدهد، آیا عنوان اعوان ظلمه صدق می کند؟ عرفا بله. ممکن است در جایی شک کنیم که آیا این کار جزو اعوان ظلمه است یا خیر؟ اصل چیست؟

مرحوم شیخ می فرماید اصل اقتضای اباحه می کند. چون کارش مباح است. شک می کنیم که حرام است یا نه؟ می گوییم حرام نیست. ثانیا دلیل نداریم. اطلاقات و عمومات روایاتی که مطلق نزدیکی به جائر را حرام می داند، شامل کسانی است که در بخش خصوصی هم کار می کنند و به دستگاه خدمت می کنند. ولو برای خودشان کار کنند.

 اللهم الا ان یقال که تمسک به آن روایات از قبیل تمسک له عام در شبهه مصداقیه است و ما نمی دانیم این مورد، از مصادیق اعوان الظلمه است یا نه؟ به چه دلیل به عمومات تمسک کنیم؟ لذا اصل اباحه به جای خود باقی است. لذا شیخ می فرمایند: «و عدم الدلیل‌ [ظهور بعض الأخبار فی التحریم] عدا ظاهر الأخبار مثل روایة ابن أبی یعفور قال: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا فَقَالَ لَهُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ إِنَّهُ رُبَّمَا أَصَابَ الرَّجُلَ مِنَّا الضَّیْقُ أَوِ الشِّدَّةُ فَیُدْعَى إِلَى الْبِنَاءِ یَبْنِیهِ أَوِ النَّهَرِ یَکْرِیهِ أَوِ الْمُسَنَّاةِ یُصْلِحُهَا فَمَا تَقُولُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا أُحِبُّ أَنِّی عَقَدْتُ لَهُمْ عُقْدَةً أَوْ وَکَیْتُ لَهُمْ وِکَاءً وَ إِنَّ لِی مَا بَیْنَ لَابَتَیْهَا لَا[11] إلى آخر ما تقدم.»[12]در جایی که نهری درست کند یا پیاده رویی را ترمیم کند، حضرت می فرمایند: من دوست ندارم. و این معنایش حرمت نیست.

روایت دیگر که شیخ نقل می کند: «و روایة محمد بن عذافر عن أبیه قال: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا عُذَافِرُ إِنَّکَ تُعَامِلُ أَبَا أَیُّوبَ وَ الرَّبِیعَ فَمَا حَالُکَ إِذَا نُودِیَ بِکَ فِی أَعْوَانِ الظَّلَمَةِ قَالَ فَوَجَمَ أَبِی فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَمَّا رَأَى مَا أَصَابَهُ أَیْ عُذَافِرُ إِنَّمَا خَوَّفْتُکَ بِمَا خَوَّفَنِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ قَالَ مُحَمَّدٌ فَقَدِمَ أَبِی فَلَمْ یَزَلْ مَغْمُوماً مَکْرُوباً حَتَّى مَاتَ»[13] امام او را ترساند تا به او نگویند اعوان الظلمه. یعنی ائمه(ع) فرهنگی را جا انداختند که هر گونه اطاعت و همراهی و پیروی از دستگاه جائر حرمت دارد.

در کنار آن، پیروی از امام عادل واجب است. حتی موارد شک را، صدق اعوان ظلمه می شود یا نه، ائمه(ع) دوست دارند اصحاب پرهیز کنند که همین روایت جمال بر آن دلالت دارد: «و روایة صفوان بن مهران الجمال: دخلت على أبی الحسن الأول ع فقال لی یا صفوان کُلُّ شَیْ‏ءٍ مِنْکَ حَسَنٌ جَمِیلٌ مَا خَلَا شَیْئاً وَاحِدا قُلْتُ أَیُّ شَیْ‏ءٍ قَالَ إِکْرَاؤُکَ جِمَالَکَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ یَعْنِی هَارُونَ وَ اللَّهِ مَا أَکْرَیْتُهُ أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا لِلصَّیْدِ وَ لَا لِلَّهْوِ وَ لَکِنِّی أَکْرَیْتُهُ لِهَذَا الطَّرِیقِ یَعْنِی طَرِیقَ مَکَّةَ وَ لَا أَتَوَلَّاهُ بِنَفْسِی وَ لَکِنِّی أَبْعَثُ مَعَهُ غِلْمَانِی فَقَالَ لِی یَا صَفْوَانُ أَ یَقَعُ کِرَاؤُکَ عَلَیْهِمْ قُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ فَقَالَ لِی أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّى یَخْرُجَ کِرَاؤُکَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ کَانَ مِنْهُمْ کَانَ وَرَدَ النَّارَ قَالَ صَفْوَانُ فَذَهَبْتُ فَبِعْتُ جِمَالِی عَنْ آخِرِهَا فَبَلَغَ ذَلِکَ إِلَى هَارُونَ فَدَعَانِی فَقَالَ لِی یَا صَفْوَانُ بَلَغَنِی أَنَّکَ بِعْتَ جِمَالَکَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ وَ لِمَ قُلْتُ أَنَا شَیْخٌ کَبِیرٌ وَ إِنَّ الْغِلْمَانَ لَا یَفُونَ بِالْأَعْمَالِ فَقَالَ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ إِنِّی لَأَعْلَمُ مَنْ أَشَارَ عَلَیْکَ بِهَذَا أَشَارَ عَلَیْکَ بِهَذَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قُلْتُ مَا لِی وَ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ فَقَالَ دَعْ هَذَا عَنْکَ فَوَ اللَّهِ لَوْ لَا حُسْنُ صُحْبَتِکَ لَقَتَلْتُکَ»[14] صفوان می گوید بر امام موسی کاظم(ع) وارد شدم، هرچه از تو رسیده خوب بود مگر یک کار. صفوان گفت: کدام کار؟ فرمود: کرایه دادن شترها به این مرد(یعنی هارون). گفتم: من به  خاطر فساد و ظلم و تجمل حکومت یا شکار و لهو و لعب ندادم؛ بلکه برای حج دادم. خود نیز شتربان نیستم ولی غلامانی را می فرستم. حضرت فرمود: ای صفوان! آیا شما از اجاره را طلب داری؟ گفتم: بله. فرمود: دوست داری زنده بمانند تا پولت را بدهند؟ گفتم: بلی! فرمود: هر کس بقای آنان را دوست بدارد، از آنان محسوب می شود.

این خیلی مهم است. اگر کسی دستگاه ظلم را دوست دارد، دیگر اطلاقش فرقی ندارد که شیعه اثنی عشری باشد یا غیر شیعه اثنی عشری. برخی می گویند «شاه شیعه»! تفاوتی نمی کند. او هم دستگاه جائر است. هر کس بقایش را بخواهد، از اوست. تازه مساله است که شاه شیعه بود یا بهایی بود؛ چون تمام دستگاه در اختیار بهاییت و امریکا و صهیونیست قرار داده بود و نهضت امام مبتنی بر دفاع از اسلام بود. «مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ»، در مورد اصل دستگاه و برای دستگاه حکومت است؛ مانند هارون. صفوان که شترهایش را به هارون کرایه داده بود، از بحث مطلق ظلم انصراف دارد.

در ادامه، صفوان می گوید: شترهایم را فروختم و خبرش به هارون رسید که چرا فروختی؟ گفت: من پیرمرد شدم. غلامان هم نمی توانند کارم را انجام دهند. معلوم می شود مراوده با دستگاه داشته است.

از این روایت استفاده دیگری می شود که نهی امام از صفوان یک استثنا و قضیه فی الواقعه باشد و قابل تعمیم نباشد. چون صفوان شخصیت اجتماعی  مقبولی داشت و با دستگاه مراوده داشت . تا جایی که شترهایش را کرایه می داد. رفت و آمد داشت. تا جایی که هارون به او بگوید: « فَوَ اللَّهِ لَوْ لَا حُسْنُ صُحْبَتِکَ لَقَتَلْتُکَ» لذا امام می خواست هارون این کارها را انجام ندهد. بله از یک جای روایت استفاده می شود که مطلق معونت ظالم حرام است: «مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ». اما در خصوص صفوان و فروش شترها، ممکن است استفاده نشود که مطلقا برای اینگونه کارها حرام است. بلکه صفوان خصوصیتی داشت و امام برای آن خصوصیت، منع کرد. و آن  حب بقای هارون بود.

شیخ انصاری(ره) در ادامه این روایات می فرمایند: «و ما ورد فی تفسیر الرکون إلى الظالم من أن الرجل یأتی السلطان فیحب بقاءه إلى أن یدخل یده فی کیسه فیعطیه و غیر ذلک مما ظاهره وجوب التجنب عنهم».[15]

منظور آیه شریفه: «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ»[16] است که «لا تَرْکَنُوا»، یعنی تمایل نداشته باش. یعنی دوست داشتن و به قول امروزی ها، مروج باشد. یا حتی جزو طرفداران ظلمه باشد. همین اندازه، ائمه(ع) دوست داشتند شیعیان جزو طرفداران دستگاه جور نباشند. آنان مطلق طرفداری را نهی می کردند. چه در کارهای حاکمیتی باشند چه تصدی گری. چه بخش خصوصی چه غیر آن.

شیخ می فرماید: «و من هنا لما قیل لبعض إنی رجل أخیط للسلطان ثیابه فهل ترانی بذلک داخلا فی أعوان الظلمة قال له المعین من یبیعک الإبر و الخیوط و أما أنت فمن الظلمة أنفسهم».[17] یعنی از همینجاست که برخی گفته اند درباره مردی که  لباس سلطان را می دوزد. آیا جزو اعوان ظلمه است؟ که گفت: معین کسی است که سوزن و نخ می فروشد. اما شما خودت ظالمی!

«و فی روایة سلیمان الجعفری المرویة عن تفسیر العیاشی: أن الدخول فی أعمالهم و العون لهم و السعی فی حوائجهم عدیل الکفر و النظر إلیهم على العمد من الکبائر التی یستحق بها النار‌«؛ کسی که دوست داشته باشد به چهره ظالمین نگاه کند، از کبائر است و مستحق آتش است. یا تلاش کند که کارهای آنان را انجام دهد، برابر کفر است.

جمع بندی روایات ناهیه

شیخ در نهایت می فرماید: «لکن الإنصاف أن شیئا مما ذکر لا ینهض دلیلا لتحریم العمل لهم على غیر جهة المعونة». یعنی همه این روایاتی که خوانده شد، به دلیل صدق عنوان معاونت جائر حرام است، نه مطلق.

«أما الروایة الأولى فلأن التعبیر فیها فی الجواب بقوله لا أحب ظاهر فی الکراهة». در آنجا که فرمود: «مَا أُحِبُّ أَنِّی عَقَدْتُ لَهُمْ عُقْدَةً»[18] به معنای حرمت نیست.

«و أما قوله ع إن أعوان الظلمة إلى آخر الحدیث فهو من باب التنبیه على أن القرب إلى الظلمة و المخالطة معهم مرجوح»؛ امام نمی خواهد امر حرام را بگوید. اینکه باعث دوری از خدا می شود، یعنی وارد این کارها نشوید. نه اینکه حرام است.

«و إلا فلیس من یعمل لهم الأعمال المذکورة فی السؤال خصوصا مرة أو مرتین خصوصا مع الاضطرار معدودا من أعوانهم»؛ اینکه در مضیقه بودیم و ساختمانی ساختیم و باغی را اب دادیم، این صدق عنوان اعوان الظلمه نمی کند. «و کذلک یقال فی روایة عذافر مع احتمال أن تکون معاملة عذافر مع أبی أیوب و أبی الربیع على وجه یکون معدودا من أعوانهم و عمالهم»؛ یا در روایت عذافر، شاید خصوصیتی بوده که امام نهی کرده است.

«و أما روایة صفوان فالظاهر منها أن نفس المعاملة معهم لیست محرمة بل من حیث محبة بقائهم و إن لم تکن معهم معاملة»؛ یعنی همانچه عرض کردیم. صفوان به دلیل خصوصیت و حسن معاشرتی که داشت، امام نهی فرمود. در واقع به خاطر این مراوده، دوست دارد ظالم زنده بماند.

«و لا یخفى على الفطن العارف بأسالیب الکلام أن قوله ع و من أحب بقاءهم کان منهم لا یراد به من أحبهم مثل محبة صفوان بقاءهم حتى یخرج کراؤه بل هذا من باب المبالغة فی الاجتناب عن مخالطتهم حتى لا یفضی ذلک إلى صیرورتهم من أعوانهم و أن یشرب القلب حبهم لأن القلوب مجبولة على حب من أحسن إلیها».[19] منظور امام که می فرماید : من احب بقائهم، نه اینکه زنده بماند تا پولش را بدهد، بلکه زنده بماند که حکومت برپا بماند، و دوست ندارد که حکومتش برچیده شود و بگوید من در سایه او به دنیا و قدرت رسیدم، این از خود ظالمان محسوب می شود. تا جایی که گفته اند «الانسان عبید الاحسان». همین که نظام ظالم احسان کند، شخص هم دوست دارد حکومتش بماند و طرفدارش می شود.

« و قد تبین مما ذکرنا أن المحرم من العمل للظلمة قسمان: أحدهما الإعانة لهم على الظلم. الثانی ما یعد معه من أعوانهم و المنسوبین إلیهم بأن یقال هذا خیاط السلطان و هذا معماره. و أما ما عدا ذلک فلا دلیل معتبر على تحریمه‌«؛ عمل ظلمه، دو نوع است: اعانت بر ظلم یعنی جزو دستگاه حاکمیت شود. و دوم، اعمال تصدی گری و بخش خصوصی. اما از نظر عرفی می گویند مهندس یا خیاط جائر و ظالم است. اما غیر از این عناوین، دلیل معتبری بر تحریمش نیست.

تبیین محل بحث

مرور این بخش از مکاسب شیخ انصاری(ره) برای این بود: حال که معونه الظالمین فی ظلمهم، حرام است، و یا اعم از ظلم از اعوان ظلمه به فرموده امام راحل(ره) مطلق همکاری با دستگاه جور چه در کارهای حاکمیتی یا غیر آن به هر نحوی که باعث تقویت دستگاه شود، حرام است.

خب چگونه می گوییم جهاد  التمکیمن لاقامه الدین، یکی از مواردش قبول ولایت سلطان جائر است؟ اینکه کسی قاضی دستگاه شود چگونه قابل توجیه است؟ مثلا در لبنان بشود جزو مجلس اعلای شیعه لبنان یا وزیر حزب الله. در حالی که حکومت مشروعیت ندارد. یا حزب الله در پارلمان لبنان نماینده داشته باشد. اینها چگونه جزو مصادیق جهاد می شود؟  

این موارد و مصادیقی که نام بردیم، از نظر ما جهاد است. نماینده حزب الله در پارلمان یک مجاهد است و حال او مانند رزمنده حزب الله در حلب سوریه است و در یک سنگرند. اما اینان در چارچوب حکومت غیر شرعی است که در جلسه بعد بررسی می کنیم. انشاء الله.

پایان جلسه چهلم

***


[1] . جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج‌22، ص: 155.

[2] . کتاب المکاسب (للشیخ الأنصاری، ط - القدیمة)؛ ج‌1، ص: 213

[3] . وسائل‏الشیعة، ج17، ص180.

[4] . الکافی، ج5، ص107.

[5] . کتاب المکاسب (للشیخ الأنصاری، ط - القدیمة)؛ ج‌1، ص: 213.

[6] . کتاب المکاسب (للشیخ الأنصاری، ط - القدیمة)؛ ج‌1، ص: 213.

[7] . کتاب المکاسب (للشیخ الأنصاری، ط - القدیمة)؛ ج‌1، ص: 213.

[8] . وسائل‏الشیعة، ج17، ص 180.

[9] . (وسائل‏الشیعة، ج17، ص 180.

[10] . وسائل‏الشیعة، ج17، ص 181.

[11] . الکافی، ج5، ص107: ادامه روایت: وَ لَا مَدَّةً بِقَلَمٍ إِنَّ أَعْوَانَ الظَّلَمَةِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی سُرَادِقٍ مِنْ نَارٍ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَ الْعِبَادِ.

[12] . کتاب المکاسب (للشیخ الأنصاری، ط - القدیمة)؛ ج‌1، ص: 214.

[13] . الکافی، ج5، ص105.

[14] . وسائل‏الشیعة، ج17، ص182.

[15] . کتاب المکاسب (للشیخ الأنصاری، ط - القدیمة)؛ ج‌1، ص: 214.

[16] . هود/ 113.

[17] . کتاب المکاسب (للشیخ الأنصاری، ط - القدیمة)؛ ج‌1، ص: 214.

[18] . الکافی، ج5، ص107.

[19] . کتاب المکاسب (للشیخ الأنصاری، ط - القدیمة)؛ ج‌1، ص: 216.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

پایان.

120/907/د

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۱ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۵۷:۵۸
طلوع افتاب
۰۶:۲۷:۵۸
اذان ظهر
۱۳:۰۵:۴۷
غروب آفتاب
۱۹:۴۲:۵۸
اذان مغرب
۲۰:۰۰:۳۳