vasael.ir

کد خبر: ۶۷۷۹
تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۳۹۶ - ۱۳:۵۹ - 16 November 2017
خارج فقه جهاد/ آیت الله کعبی/ جلسه 38

چرایی عدم کاربست لزوم هدنه و عدم القا نفس در مهلکه پیرامون قیام حسینی

وسائل - حفظ نفس اقتضا می کند در شرایطی که تعداد مسلمانها کم باشد، و قدرت مقابله با کفار نداشته باشند، هدنه کنند تا اسلام حفظ باشد و جان هایشان محفوظ بماند. علما در مجموع سه دلیل آوردند بر هدنه: حفظ نفس، حفظ اسلام و فرار از زحف گناه نیست در شرایطی که مقاومت فایده نداشته باشد.

به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ آیت الله عباس کعبی، صبح سه شنبه ، بیست و سوم آذر ماه 1395 در جلسه سی و هشتم درس خارج فقه جهاد در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ، در ادامه بررسی ادله منع ملازمه بین اقامه دولت و ریاست دولت، و سعی در اقامه حکم اسلامی به تبیین نهضت سیدالشهدا و امکان استدلال به آن در این زمینه پرداخت.

استاد سطوح عالی حوزه در پاسخ به این سوال که اگر نهضت امام حسین(ع) یک تکلیف خاص نبود پس چرا به حکم هدنه در قلت انصار عمل نکرده و با یزید صلح ننمود همانند برادر بزرگوارشان در جنگ با معاویه گفت:

«و ما وقع من الحسین علیه السلام مع أنه من الأسرار الربانیة و العلم المخزون یمکن أن یکون لانحصار الطریق فی ذلک».[2]. در حالی که تکلیف ظاهری اش هدنه بود؛ اما اولا این از اسرار الهی و از مخزون الهی است. مثل اینکه فرمود: «فإن الله قد شاء أن یراک قتیلا ......إن الله قد شاء أن یراهن سبایا».[3] اصلا امام علم به شهادت داشته است و حتی هنگامی که متولد شد، اولین کسی که مصیبت ابا عبد الله(ع) را خواند، شخص رسول الله(ص) بود . بعد از اینکه جبرئیل به ایشان فرمود فرزند شما کشته می شود. این اسرار عجیب نهضت است که ما نمی فهمیم. ثانیا: امام راهی نداشت. چون امام علم داشت صد در صد شهیدش می کنند.

نماینده مردم خوزستان در مجلس خبرگان سپس دلایل زیر را برای علت عدم هدنه برشمردند:

دلیل اول: اسرار ربانی. که بیان شد.

دلیل دوم: علم به شهادت بود. امام شهید می شود و اگر مقاومت نکند با ذلت کشته می شود و مگر با عزت بهتر از مرگ با ذلت است.

دلیل سوم: آثار و برکات زیادی این نهضت داشت. یک نهضت ویژه است: «مضافا إلى ما ترتب علیه‌ من حفظ دین جده صلى اللّٰه علیه و آله و شریعته و بیان کفرهم لدى المخالف و المؤالف».[5] یکی از آن برکات اینکه دین پیامبر و شریعت حفظ شد و دیگر آنکه موافق و مخالف بر کفر یزید اجماع داشتند که ناصبی است و مستحق لعن است.

دلیل چهارم: «على أنه له تکلیف خاص قد قدم علیه و بادر إلى إجابته». امام مامور بود و تکلیف خاص داشت. چطور آیه می فرماید: «فَقاتِلْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکیلاً»[6]  یعنی ای پیامبر مردم را به جهاد  تشویق کن؛ اگر آمدند که آمدند، وگرنه شما جهاد را رها نکن.

دلیل پنجم: «و معصوم من الخطأ لا یعترض على فعله و لا قوله».امام معصوم از خطاست و ما نمی توانیم اعتراض کنیم چرا نهضت کرد قیام کرد.

دلیل ششم: «فلا یقاس علیه من کان تکلیفه ظاهر الأدلة و الأخذ بعمومها و إطلاقها مرجحا بینها بالمرجحات الظنیة التی لا ریب فی کونها هنا على القول بالوجوب». ما نمی توانیم قیاس کنیم. تکلیف ما ظواهر ادله است.

دلیل هفتم: «على أن النهی عن الإلقاء لا یفید الإباحة، بل یفید التحریم المقتصر فی الخروج منه على المتیقن و حیث لا تکون مصلحه فی الهدنه». نهی از تهلکه، مفید اباحه نیست، بلکه تهلکه حرام است و مصلحتی در هدنه نباشد.

 

 

مشروح این جلسه درس خارج فقه آیت الله کعبی را می توانید در ذیل ملاحظه بفرمایید

بسم الله الرحمن الرحیم

مایحصل به التکمین: الثالث: السعی لاقامه حکم الله

بررسی ادله منع ملازمه بین اقامه دولت و ریاست دولت، و سعی در اقامه حکم اسلامی

بررسی نهضت سید الشهداء(ع) – 6

موضوع بحث ما جهاد التمکین لاقامه الدین است. یعنی جهاد کسب قدرت برای حاکمیت دین. بیان شد که یکی از راههای کسب قدرت برای حاکمیت دین، اقدام برای تشکیل حکومت است و اقدام برای تشکیل حکومت، یک امر جهادی است.

نسبت به این مساله، اشکالاتی وارد کرده اند. اشکال اول، روایات ناهیه از قتال و قیام که ما مامور به تشکیل حکومت نیستیم، بلکه نهی شده ایم. که پاسخ آنها گذشت. اشکال دوم، سیره ائمه اطهار(ع) مبنی بر اینکه آنان اصلا اقدامی برای تشکیل حکومت نکرده اند و سیره شان غیر حکومتی است.

ما در تبیین سیره ائمه اطهار(ع) به سیره امام حسین(ع) رسیدیم و آنجا که می گفتند نهضت حسینی تکلیف خاص است، با بحث امر به معروف و نهی از منکر پاسخ دادیم و آخرین مساله هم پیران هدنه و صلح بود که از جمله شرایط هدنه، قلت انصار است. چرا امام هدنه نکرد؟ با توضیحی که در جلسه قبل دادیم، روشن شد حتی در شرایط قلت انصار، اگر امام مسلمین مصلحت بداند، جهاد می کند و ممضاست. چون هدنه در صورت قلت انصار واجب نیست، بلکه جایز است.

تبیین جواز هدنه

البته برخی فقها نیز گفته اند هدنه واجب است. مرحوم صاحب جواهر(ره) نقل می کند: «لکن فی القواعد یجب على الإمام الهدنة مع حاجة المسلمین إلیها المزبور ترجیحا لما دل على وجوب حفظ النفس و الإسلام من عقل و نقل مقتصرا فی الخروج منهما على المتیقن کالفرار من الزحف».[1] محقق حلی که هدنه را جایز می داند، جواز مع الاعم است که شامل وجوب می شود. چرا هدنه واجب است؟ چون حفظ نفس اقتضا می کند در شرایطی که تعداد مسلمانها کم باشد، و قدرت مقابله با کفار نداشته باشند، هدنه کنند تا اسلام حفظ باشد و جان هایشان محفوظ بماند و اکتفا کنند به قدر متیقن مانند فرار از زحف گناه کبیره است مگر اینکه مقاومت بی فایده باشد و در نهایت کشته شدن است. پس سه دلیل آوردند بر هدنه: حفظ نفس، حفظ اسلام و فرار از زحف گناه نیست در شرایطی که مقاومت فایده نداشته باشد.

دلایل بر عدم هدنه امام حسین(ع) از دیدگاه مرحوم صاحب جواهر(ره)

اشکال اینکه: پس امام حسین(ع) چرا هدنه نکرد؟ اینجاست که مرحوم صاحب جواهر می فرماید: «و ما وقع من الحسین علیه السلام مع أنه من الأسرار الربانیة و العلم المخزون یمکن أن یکون لانحصار الطریق فی ذلک».[2]. در حالی که تکلیف ظاهری اش هدنه بود؛ اما اولا این از اسرار الهی و از مخزون الهی است. مثل اینکه فرمود: «فإن الله قد شاء أن یراک قتیلا ......إن الله قد شاء أن یراهن سبایا».[3] اصلا امام علم به شهادت داشته است و حتی هنگامی که متولد شد، اولین کسی که مصیبت ابا عبد الله(ع) را خواند، شخص رسول الله(ص) بود . بعد از اینکه جبرئیل به ایشان فرمود فرزند شما کشته می شود. این اسرار عجیب نهضت است که ما نمی فهمیم. ثانیا: امام راهی نداشت. چون امام علم داشت صد در صد شهیدش می کنند.

مرحوم صاحب جواهر(ره) در ادامه می نویسد: «علما منه علیه السلام أنهم عازمون على قتله على کل حال کما هو الظاهر من أفعالهم و أحوالهم و کفرهم و عنادهم و لعل النفر العشرة کذلک أیضا، مضافا إلى ما ترتب علیه».[4] یعنی بیعت از نظر امام حرام است و عدم بیعت نیز منجر به شهادت می شود. و آن ده نفر که رسول اکرم(ص) فرستاد طرف هزیل، که نه نفر کشته شدند، علم داشتند اول و آخر کشته می شوند.

بنابراین از نظر مرحوم صاحب جواهر(ره) به چند دلیل امام هدنه نکرد:

دلیل اول: اسرار ربانی. که بیان شد.

دلیل دوم: علم به شهادت بود. امام شهید می شود و اگر مقاومت نکند با ذلت کشته می شود و مگر با عزت بهتر از مرگ با ذلت است.

دلیل سوم: آثار و برکات زیادی این نهضت داشت. یک نهضت ویژه است: «مضافا إلى ما ترتب علیه‌ من حفظ دین جده صلى اللّٰه علیه و آله و شریعته و بیان کفرهم لدى المخالف و المؤالف».[5] یکی از آن برکات اینکه دین پیامبر و شریعت حفظ شد و دیگر آنکه موافق و مخالف بر کفر یزید اجماع داشتند که ناصبی است و مستحق لعن است.

دلیل چهارم: «على أنه له تکلیف خاص قد قدم علیه و بادر إلى إجابته». امام مامور بود و تکلیف خاص داشت. چطور آیه می فرماید: «فَقاتِلْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکیلاً»[6]  یعنی ای پیامبر مردم را به جهاد  تشویق کن؛ اگر آمدند که آمدند، وگرنه شما جهاد را رها نکن.

دلیل پنجم: «و معصوم من الخطأ لا یعترض على فعله و لا قوله».امام معصوم از خطاست و ما نمی توانیم اعتراض کنیم چرا نهضت کرد قیام کرد.

دلیل ششم: «فلا یقاس علیه من کان تکلیفه ظاهر الأدلة و الأخذ بعمومها و إطلاقها مرجحا بینها بالمرجحات الظنیة التی لا ریب فی کونها هنا على القول بالوجوب». ما نمی توانیم قیاس کنیم. تکلیف ما ظواهر ادله است.

دلیل هفتم: «على أن النهی عن الإلقاء لا یفید الإباحة، بل یفید التحریم المقتصر فی الخروج منه على المتیقن و حیث لا تکون مصلحه فی الهدنه». نهی از تهلکه، مفید اباحه نیست، بلکه تهلکه حرام است و مصلحتی در هدنه نباشد.

شرط مشروعیت در شهادت

بعد از ادله، اگر گفته شود که امام حسین(ع)، حب لقاء الله و شهادت داشت و قیام کرد، مرحوم صاحب جواهر(ره) جواب می دهد: «و حب لقاء اللّٰه تعالى و إن کان مستحسنا و لکن حیث یکون مشروعا، و الکلام فیه فی الفرض الذی هو حال الضرورة».[7] حب لقاء الله خوب است اما به شرطی که مشروع باشد. در جایی که هدنه واجب است، بگوید می خواهم شهید بشوم! اگر هدنه واجب باشد، شهادت معنا ندارد. و آنجا در حال ضرورت، اگر مضطر شد به لقاء الله، مصلحت اقتضاء می کند قبول هدنه را.

«و المصلحة التی قد ترجح على القتل و لو شهیدا. الذی قد یؤدی إلى ذهاب بیضة الإسلام و کفر الذریة و نحو ذلک و لعله لذا ربما فصل بین الضرورة و المصلحة، فأوجبها فی الأول، و جوزها فی الثانی، و لا بأس به». مصلحت هدنه است و مرجح بر قتل و شهادت است حتی اگر در هدنه شهید شود. چون ممکن است در غیر هدنه، اسلام از بین برود و فرزندان مسلمان کافر شوند. در موارد ضرورت چاره ای جز شهادت نیست. در موارد مصلحت، قبول هدنه. در مورد ضرورت بگوییم جایز، و در مورد مصلحت بگوید واجب.

احکام پنج گانه هدنه

در ادامه مرحوم صاحب جواهر(ره) دربارهاحکام هدنه چنین می فرمایند: «فإن دعوى الوجوب على کل حال کدعوى الجواز کذلک فی غایة البعد، فالتحقیق انقسامها إلى الأحکام الخمسة»[8]. هدنه به احکام خمسه تقسیم می شود. مباح، مستحب، مکروه، واجب و حرام.

اگرمصلحت شدید باشد می شود واجب، اگر مصلحت خفیف باشد، می شود مستحب. اگر مفسده اش کم باشد می شود مکروه و اگر مفسده اش زیاد باشد می شود حرام.

عدم تنافی بین تکلیف خاص و تکلیف عمومی

ما می خواهیم اخذ کنیم به تکلیف از ظاهر ادله و عمومات و اطلاقات. ما ادعای علم غیب نداریم. علم غیب را موکول به اهلش می کنیم. اسرار ربانی نهضت را نمی دانیم. اگرچه بعضی از اسرار ربانی نهضت در طول تاریخ یکی بعد از دیگری معلوم می شود. تا آنجا که گفته اند: «الاسلام بدعه محمدی و دوامه علوی و بقائه حسینی». واقعا شاید مصلحت همین بود که در طول تاریخ اگر شهادت امام نبود، دین نمی ماند. همانطور که ایشان فرمود حفظ دین جد و شریعت بر ایشان معلوم شد.

اینکه تکلیف خاص امام باشد، با آن خصوصیات، منافاتی ندارد که تکلیف عمومی از آن استفاده شود. چگونه؟ مگر نمی گوییم قول و تقریر معصوم حجت است؟ چرا شیوه عمل معصوم به عمومات قید نزند؟ مگر تشخیص دهنده هدنه و تشخیص دهنده مصلحت امام نیست؟ خب امام در مواردی مانند نهضت امام حسین(ع) می فرماید: «هدنه لایجوز». یعنی قبول بیعت و تسلیم در جایی که اگر صورت بگیرد اصل اسلام نابود می شود.

قیام حسینی و مساله نهی از تهلکه

اما بحث آیه تهلکه و  وجوب حفظ نفس، این جوابش روشن است: ما می گوییم اصلا ماهیت جهاد و ماهیت دفاع از اسلام و ورود در جنگ و حرب، پذیرش نوعی خطر و تهلکه است. در میدان جهاد یا کشته می شود یا می کشد. این تهلکه است اما مشروع است. یا ممکن است اسیر شود: «إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُون‏».[9]

قاعده عدم القاء نفس الی التهلکه و وجوب حفظ نفس، در شرایطی که انسان العیاذ بالله بخواهد خودکشی کند یا بی جهت در معرض خطر قرار دهد، معلوم است جایز نیست؛ ولو حبا للشهاده باشد. در مقابل دشمن باید از خود دفاع کرد. اما عدم القای نفس الی التهلکه به معنای فرار از زحف و عدم وجوب ثبات نیست.

ان قلت: اگر هدنه نکنیم کشته می شود و می شود القاء نفس الی التهلکه. ما با هدنه حفظ نفس می کنیم. جواب این است که اگر بر هدنه ذهاب اسلام و شریعت اسلامی و تضییع امت اسلامی و بر عدم هدنه، پیروزی و کسب قدرت باشد، هدنه جایز نیست. مضاف بر جوابی که قبلا دادیم در مورد آیه تهلکه که اصلا این آیه در مورد انفاق فی سبیل الله است و خارج ازبحث.

نکته بعدی اینکه،  امر عمومی مقدم بر امر فردی است. جان و مال مسلمین متوقف بر القا تهلکه است، قد یکون یحب و یا یستحب. مانند خانه ای که آتش گرفته است. آتش نشانی می آید مردم را نجات می دهد. آب و .. فایده ندارد. یکی باید ریسک کند و چند نفر را نجات دهد. این القاء النفس الی التهلکه و جایز است و اگر بتواند و خود را نجات دهد، واجب است. حداقل جایز است.

بله یکی از موارد القا النفس الی التهلکه، انتحار یا ماجرا جویی های خطرناک که ممکن است بدون هیچ مرجح عقلی جان خود را در خطر بیندازند یا معیوب شوند. این مصداق القاء النفس الی التهلکه است.

مورد سوم، تهورهای بی جهت است. مثلا میدان جهاد است. می تواند برای خود زره و سنگر قرار دهد، اما این احتیاطات لازم را نمی کند تا خود را شجاع نشان دهد. تیر او را بزند، این جایز نیست. در میدان جنگ هم حتی المقدور باید خود را حفظ کند.

اما اگر مرجح عقلی و شرعی باشد، که انسان در معرض خطر قرار دهد، واجب عقلی یا شرعی است و این از مصادق القاء النفس الی التهلکه نیست.

بنابراین فعل سید الشهدا(ع) شامل تهلکه نمی شود و بارزترین مصداق شهادت است.

عملیات استشهادی و مساله نهی از تهلکه

نکته مهم اینکه عملیات استشهادی، از مصادیق القاء النفس الی التهلکه نیست. عملیات استشهادی با انتحاری تفاوت دارد. عملیات استشهادی در شرایطی جایز و بلکه عند اللزوم واجب می دانیم.

یکی اینکه عملیات استشهادی تحت امر من بیده الامر باشد. یعنی ولی فقیه و سلسله فرماندهی که منتهی به ولایت فقیه شود. اینکه خودشان تصمیمی بگیرند ممنوع است.

دوم اینکه: تحت انضباط و فرماندهی باشد.

سوم اینکه: راههای دیگری غیر از عملیات استشهادی وجود نداشته باشد. اگر بدون این کار بتوان بر دشمن غلبه کرد یا ضربه وارد کرد، عملیات استشهادی جایز نیست چون بدل دارد.

چهارم اینکه: مترتب بر بدل داشتن یا نداشتن، اگر منحصر به فرد شد به گونه ای که اگر عملیات استشهادی نشود جان عده ای گرفته می شود و مجروح می شوند یا ضربه شدیدی به اسلام وارد می شود .

پنجم اینکه: احیانا نشود به غیر از عملیات استشهادی کاری کرد. مثلا اگر بتوان با هواپیمای شناسایی و بدون سرنشین کاری کرد، عملیات استشهادی جایز نیست. یا مثلا حیوانی بفرستد و او را منفجر کنند. اما اگر منحصر در عملیات استشهادی شود، دیگر القاء النفس الی التهلکه نیست.

کارهایی که تکفیری ها انجام می دهند، اولا مبنایش که جنگ با مسلمان است غلط است. دوم اینکه تحت فرماندهی نیست و خودسرانه است. مبتنی بر تکفیر است. در واقع یک رویه عمومی شده است و یک اصل و روش مبارزه شده است. مبارزه با شمشیر، توپ و خود کشی! در حالی که اصل، حفظ نفس است نه کشتن نفس. مضافا بر اینکه اینان امکانات امت اسلامی را هدر می دهند. یک پزشک اگر بماند، خودشان می گویند هزاران فایده برای جامعه اسلامی دارد و چقدر امت اسلامی برای آن خرج کرده است. همه را کنار می گذارند که می خواهم عملیات استشهادی انجام دهم! اثر فرهنگی ندارد بلکه اثر تخریبی هم دارد. باعث می شود که اسلام که دین منطق و عقل است، دین کشتن نشان دهند. دوستان خارجی می گویند کسانی که در امریکای لاتین هستند، می گویند اسلام یعنی کمربند انتحاری! بزن بکش! غایت اسلام این است که یک نفر کشته شود! خیر. غایت اسلام این است که انسان به پیشرفت و غایت کمال و تمدن برسد.

به هر جهت القا النفس الی التهلکه ضوابطی دارد. در مقابل دشمن باشد باشد. در جهاد ابتدایی، فیه تامل. که بحث ما نیست.

نکاتی در بیان مرحوم طبرسی(ره) ذیل آیه «لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ»

در ذیل آیه «لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ»،[10] مرحوم طبرسی(ره) بیانی دارد که عجیب است. می فرماید: «فی هذه الآیة دلالة على تحریم الإقدام على ما یخاف منه على النفس و على جواز ترک الأمر بالمعروف عند الخوف لأن فی ذلک إلقاء النفس إلى التهلکة و فیها دلالة على جواز الصلح مع الکفار و البغاة إذا خاف الإمام على نفسه أو على المسلمین کما فعله رسول الله ص عام الحدیبیة و فعله أمیر المؤمنین (ع) بصفین و فعله الحسن (ع) مع معاویة من المصالحة لما تشتت أمره و خاف على نفسه و شیعته فإن عورضنا بأن الحسین (ع) قاتل وحده فالجواب أن فعله یحتمل وجهین (أحدهما) أنه ظن أنهم لا یقتلونه لمکانه من رسول الله ص و الآخر أنه غلب على ظنه أنه لو ترک قتالهم قتله الملعون ابن زیاد صبرا کما فعل بابن عمه مسلم فکان القتل مع عز النفس و الجهاد أهون علیه».[11]

یعنی: امر به معروف ونهی از منکر اگر ترس بر نفس باشد، جایز نیست. چون القاء النفس فی التهلکه است. مطالب دیگر اینکه این مطلب دلالت بر جواز صلح با کافران و باغیان است، اگر امام از کشته شدن بترسد یا بر مسلمانها بترسد. همچنانکه پیامبر(ص) در حدیبیه صلح کرد و امام علی(ع) در صفین صلح کرد و حکمیت را قبول کرد و بر خود و شیعیان ترسید؛ و اگر اشکال کنند که چرا امام حسین(ع) به تنهایی جنگید، احتمال است: یکی اینکه عبید الله او را شهید نمی کند به خاطر منزلتش نزد رسول خدا(ص). دوم اینکه احتمال قوی داد حتی اگر قتال را ترک کند و تسلیم شود، ابن زیاد همانطور که مسلم را با شکنجه از بالای قصر کوفه انداخت و شهید امام را هم همینطور شهید کند. پس شهادت با عزت  و با جهاد، بهتر بود.

درباره این فرمایش چند نکته باید بیان شود:

نکته اول: یکی اینکه حرمت اقدام برای حفظ نفس، اطلاق ندارد. مطلقا اینگونه نیست که هر چه که بر نفس خود ترسیدیم حرام است! چون چند واجب داریم که یخاف منه علی النفس، ولی حرام هم نیست بلکه واجب است. مثل جهاد فی سبیل الله. کسی که وارد معرکه می شود ممکن است شهید شود! ولی کسی نمی گوید حرام است، بلکه واجب است. دوم دفاع شخصی در برابر دشمن یا دزد؛ راهی جز دفاع ندارد و این واجب است.

نکته دوم: انما الکلام در مصادیق مشکوک است. آیا حفظ نفس واجب است یا اقدام به ضرر نفس لازم است؟ باید به نوع واجبات نگاه کنیم. اگر وارد جهاد شدیم، مصلحت عمومی بر مصلحت شخصی و حفط نفس ترجیح دارد. فرار از زحف حتی اگر حفظ نفس باشد، مصلحت مهم را فوت کند، گناه کبیره است. کسی نمی گوید حفظ نفس واجب است. فرار از زحف از کبایر است.

بنابراین «لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ»[12] خیلی تخصیص می خورد. حفظ نفس در شرایط عادی واجب است. اگر کسی بر ضرر خود اقدام کند، ممکن است مشمول آیه شود. مثلا داروی مضری بخورد که صحتش در خطر بیفتد.

نکته سوم: آیه شریفه در مقام قصاص و انفاق است و اصلا در مقام جهاد نیست که آقایان فقها به فرهنگ عمومی تبدیل کنند.: «الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ وَ أَنْفِقُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ».[13]

نکته چهارم: ترک امر به معروف و نهی از منکر مخافه عن النفس، باز هم باید دید این فریضه شخصی است یا عمومی. در جایی که شخصی است، ممکن است حفظ نفس مرجح باشد بر آن منکر. آن موقع تهلکه لایجوز. خصوصا اگر بدانیم احتمال تاثیر هم ندارد و بلکه برخورد می کنند و می زنند و می کشند. اما جایی که امر به معروف و نهی از منکر، در موضع بدعت و صلاح مسلمین باشد که جلسه قبل از «تحریر الوسیله» حضرت امام(ره) مسائلش را بیان کردیم، آن موقع به خطر انداختن نفس حتی واجب است. لذا در مورد مراتب این فریضه در روایت آمده است: «مَنْ رَأَى مِنْکُمْ مُنْکَراً فَلْیُغَیِّرْهُ بِیَدِهِ فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ لَیْسَ وَرَاءَ ذَلِکَ شَیْ‏ءٌ مِنَ الْإِیمَانِ وَ فِی رِوَایَةٍ إِنَّ ذَلِکَ أَضْعَفُ الْإِیمَانِ.»[14] و خب طبیعی است که امر به معروف و نهی از منکر «بالید»، توام با مخاطراتی است.

پایان جلسه سی و هشتم

***

 


[1] . جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج‌21، ص: 295.

[2] . جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج‌21، ص: 295.

[3] . اللهوف ، ص63.

[4] . جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج‌21، ص: 295.

[5] . جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج‌21، ص: 295.

[6] . نساء/ 84.

[7] . جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج‌21، ص: 295.

[8] . جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج‌21، ص: 295.

[9] . نساء/ 104.

[10] . بقره / 194 و 195: «الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ وَ أَنْفِقُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ».

[11] . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏2، ص: 517.

[12] . بقره / 195.

[13] . بقره / 194 و 195.

[14] . مستدرک‏الوسائل، ج12 ، ص192.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

پایان.

120/907/د

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۰ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۳۱:۳۹
طلوع افتاب
۰۶:۵۶:۵۱
اذان ظهر
۱۳:۱۱:۳۵
غروب آفتاب
۱۹:۲۵:۴۱
اذان مغرب
۱۹:۴۲:۳۹