به گزارش سرویس مبانی پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، حجتالاسلام والمسلمین ابوالقاسم یعقوبی، نماینده ولیفقیه در استان خراسان شمالی و امام جمعه بجنورد، در جلسه پنجاه و دوم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی که نهم اسفندماه 95 با حضور طلاب و روحانیون سطح چهار حوزه علمیه استان در محل حسینیه شهدای مصلای امام خمینی(ره) بجنورد برگزار شد، در ادامه بحث ثبوت رؤیت هلال به تشریح قول مشهور عدم تعمیم رؤیت هلال و ادله آن پرداخت.
خلاصه درس گذشته:
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی در جلسه پنجاه و یکم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی، با اشاره به ادله فقهای معتقد به نظریه عدم تعمیم ثبوت رؤیت هلال یا قول مشهور، اظهار کرد: قول مشهور این است که رؤیت هلال در هر بلد و هر آبادی برای خودش حجت است، برای آن شهری که ماه را میبینند یا شهرهایی که نزدیک آن شهر هستند.
وی افزود: بنابراین برای شهرهای دوردست و کشورهای دوردست حجت نیست؛ به عبارت دیگر «لکل بلد رؤیتهم»؛ هر بلد و هر آبادی رؤیت ماه برای خودش حجت است.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی با بیان اینکه افزون بر آیات و روایات، یکی از دلایل فقهای طرفدار این نظریه شهادت عدلین است، ادامه داد: قول مشهور میگوید شهادت دادن باید جوری باشد که عقلا جور دربیاید، آن زمانی که امکانات وجود نداشت، نه هواپیمایی بود، نه ماشینهای سریعالسیر بود، کسی که از بیرون میآمده و شهادت میداده که ما ماه را دیدیم آن فرد چقدر باید راه بیاید که شهادت بدهد؟
وی اضافه کرد: پس معلوم میشود از روایات شهادت رجلین عدلین مضمون آن برمیآید که مقصود همین شهرهای نزدیک است نه شهرهای دور؛ چون عملاً شهادت شهرهای دور اثری ندارد، یک ماه بعد از پایان ماه رمضان میآید و میگوید ما ماه را دیدیم! ما که یک ماه است روزه نمیگیریم تو حالا تازه آمده و میگویی ماه را دیدهاید؟!
خلاصه درس حاضر:
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی، امام جمعه بجنورد در پنجاه و دومین جلسه درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی، در ادامه دلایل قائلین به قول عدم تعمیم رؤیت هلال ماه، اظهار کرد: سومین دلیل آنها شهادت عدلین است، اینکه شاهدان عدلین از بیرون میآیند و شهادت میدهند که ما ماه را دیدیم، به این معنی نیست که از آن سر دنیا میآیند بلکه از شهرهای مجاور و همافق میآیند.
وی افزود: چهارمین دلیل که گفتهاند قیاس خورشید و ماه است، در بحث خورشید و اعمالی که ما انجام میدهیم اینطور است که هر کسی در هر شهری و منطقهای به خورشید نگاه میکند اعمال عبادی خود را تنظیم میکند و افقها هم بر اساس خورشید مختلف است.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی گفت: البته این قیاس معالفارق است؛ یعنی اصلاً نمیشود سیر ماه را با سیر خورشید با یکدیگر قیاس کرد، این یک مدل است آن یک مدل است و از لحاظ علمی هم این قیاس غلط است؛ یعنی نمیشود خورشید را به ماه تشبیه و مانند کرد؛ زیرا این یک سیر دارد آن یک سیر؛ درنتیجه از نظر فنی، از لحاظ علمی و از لحاظ علمی فقهی باید اینها را از هم جدا کرد.
وی ادامه داد: دلیل چهارم بر اینکه قول مشهور میگویند هر جایی رؤیتش برای خودش حجت است و بلاد متقاربه را میگیرد بلاد متباعده را نمیگیرد، دلیل عقل است، میگویند ما وقتی عقل خود را حاکم کنیم میفهمیم که هر جایی که ماه را دیدند باید ملتزم باشند به لوازمش و هر جا ماه را ندیدند این التزام وجود ندارد.
تقریر درس:
موضوع بحث قول مشهور بود و ادله آن، قول مشهور این شد که میگویند هر بلدی افق خودش برای همان شهر معتبر است و اگر در یک جایی رؤیت حاصل شد برای آنها حجت است که روزه بگیرند یا عید بگیرند ولی برای بلاد دوردست و بلاد متباعده حجت نیست که این قول به قول عدم تعمیم و عدم عمومیت افقها مشهور است یا به عبارت دیگر این قول مشهور اتحاد افقها را نمیپذیرد؛ بلکه اختلاف افقها را قبول دارد.
برای این قول استدلال کرده و ادلهای از آیه شریفهای که در جلسه قبل خواندیم آوردهاند و روایاتی که رؤیت در آنها به کار رفته مثل صوم الرویه وافطر رؤیه را آورده و میگویند این روایت یعنی انصراف دارد به رؤیت فی البلد.
سومین دلیل آنها شهادت عدلین بود، شهادت عدلین که از بیرون میآیند و شهادت میدهند که ما ماه را دیدیم، اینکه از بیرون میآیند به این معنی نیست که از آن سر دنیا میآیند از شهرهای مجاور و همافق میآیند.
چهارمین دلیل که گفتهاند قیاس خورشید و ماه است، در بحث خورشید و اعمالی که ما انجام میدهیم اینطور است که هر کسی در هر شهری و منطقهای به خورشید نگاه میکند اعمال عبادی خود را تنظیم میکند و افقها هم بر اساس خورشید مختلف است. مثلاً خراسان با تهران نیم ساعت اختلاف افق دارد و این نیم ساعت هم رعایت میشود؛ یعنی ما ماه رمضان نیم ساعت از تهرانیها زودتر افطار میکنیم و آنها هم نیم ساعت دیرتر از ما افطار میکنند نمیتوانیم بگوییم تهران و خراسان یک مرتبه با هم و در یک ساعت افطار کنند و در یک ساعت سحری بخورند بالاخره آنجا خورشید دیرتر طلوع میکند و اینجا خورشید زودتر طلوع میکند، اینجا شرق کشور است و افق شرق از غرب جلوتر است.
پس بنابراین چون درباره خورشید هر کسی مأمور است که طبق طلوع و غروب خورشید اعمال عبادی خود را تنظیم کند «أقم الصلاة لدلوک الشمس إلی غسق اللیل» [1] قرآن هم در این آیه فرموده نمازهایتان را از طلوع خورشید و فجر تا غروب خورشید تنظیم کنید و همه نمازهای پنجگانه در این آیه است؛ یعنی قبل از طلوع خورشید نماز خود را بخوانید بعد هم در ظهر و عصر و بعد هم که غروب شد نماز مغرب و عشا را بخوانید در حقیقت همه نمازهای پنجگانه در این آیه است.
پس زمان نمازها و عبادتهای ما یا مثلاً فرض میکنیم وقتی بخواهیم دعای روز را بخوانیم چطور تنظیم میکنیم؟ با خورشید تنظیم میکنیم، میگوییم امروز روز چندم است؟ چندشنبه است؟
پس آنچه مهم است این است که ما خورشید را عملاً بهعنوان اختلاف افقها میشناسیم، مشارق و مغارب داریم؛ یعنی هر استانی یک مغرب و یک مشرق دارد حالا اگر نگوییم شهرستان، استانها معمولاً اینطوری هستند، چند دقیقهای یا نیم ساعتی یا بیشتر اختلاف افق داریم ولی اختلاف افق را هم هیچکس هیچوقت نگفته است بیایید متحد کنیم و همه هم میگویند اختلاف افق ملاک و معیار است.
خُب، همانطور که در خورشید شما اختلاف افقها را پذیرفتهاید در ماه هم اختلاف افقها را بپذیرید؛ پس ماه هم هر جایی که دیده شد برای همان جا حجت است نه برای آن طرف دنیا و نقاط دوردست، این قول مشهور است.
پس یک دلیل قائلین به قول مشهور چیست؟ قیاس ماه و خورشید، همین قیاس دلیل شده که حکم ماه و خورشید یکسان و متحد باشد؛ این آقایان میگویند پس بنابراین ما نمیتوانیم قول غیر مشهور را بپذیریم.
در این زمینه هم روایات خیلی مهمی داریم، ابو اسامه میگوید که دیدم مردم در مکه مشغول نماز هستند، میدانید که مکه در گودی قرار دارد و اطرافش هم کوههای بلندی هست بهطوری که وقتی داخل مکه هستی غروب است و زودتر میبینی که غروب شده؛ اما وقتی بالای کوه میروی میبینی هنوز خورشید غروب نکرده ولی داخل که هستی کاملاً غروب است و هوا تاریک شده؛ اما اگر بالای بلندی کوه بروی احساس میکنی آن طرف تر هنوز خورشید غروب نکرده است. مکه کاملاً اینطوری است در گودی قرار داشته و اطراف آن هم کوههای بلند هست، ازجمله کوه ابوقبیس.
ابو اسامه میگوید مردم در مکه نماز مغرب میخواندند آمدم بالای کوه ابوقبیس دیدم هنوز قرص خورشید پنهان نشده و خورشید موجود است وقتی خورشید را دیدم تعجب کردم که مردم نماز مغرب میخوانند ولی خورشید هنوز غروب نکرده است، برای من امر عجیبی بود.
آمدم خدمت امام صادق (ع) عرض کردم آقا داستان عجیبی است مردم در مکه نماز مغرب میخوانند من رفتم بالای کوه و میبینم خورشید هنوز هست و غروب نکرده، این چه نمازی است؟ داستان چه جوری میشود؟
امام صادق فرمود: «ولم فعلت ذلک» چرا این کار را کردی؟ چه کسی گفته که بالای کوه بلندی بروی که ببینی خورشید غروب کرده یا نکرده؟ پایین که بودی غروب بود یا نبود؟ گفت بله آقا هوا تاریک بود، امام فرمود: «ولم فعلت ذلک»؛ چرا این کار را کردی؟ «بئس ما صنعت» کار بدی کردی، به قول امروزیها بیخود کردی! چرا آن بالا رفتی ببینی؟ «انما تصلیها» همانا مردم نماز میخوانند «اذا لم ترها»؛ وقتی خورشید را به چشمشان نبینند، همین که جایی باشد و نگاه میکند خورشید دیده نمیشود، از رو سرش رد شد، به قول علما عمره مغربیه آن هم دیگر دیده نمیشود. هوا تاریک شد.
«إنما تصلیها إذا لم ترها خلف جبلغابت أو غارت»؛ همانا مردم نماز میخوانند وقتی خورشید را نبینند، خورشید را پشت کوه ندیدند، چه میخواهد خورشید غروب کرده باشد چه آشکار باشد، به پشت کوه کاری ندارند وسط دره که هستند نمازشان را بخوانند.
«ما لم یتجللها سحاب أو ظلمة تظلها»، بله گاهی میبینید ابری آمده و شک دارید خورشید غروب کرده نباید نماز بخوانید؛ اما وقتی هوا صاف است و تاریک شده، حتی اگر آن طرف کوه هنوز خورشید داخل قرص خود نشده، شما مأمورید نماز خود را بخوانید.
این جمله خیلی مهم است و بهتر است حفظ کنید «و انما الیک مشرقک و مغربک»؛ شما موظفی مشرق و مغرب خود را رعایت کنی؛ یعنی هر جا که نشستی ببین خورشید طلوع یا غروب کرده است، کاری به آن طرف تر نداشته باش، مثلاً کاری به خراسان رضوی نداشته باش شما در خراسان شمالی هستید وقتی دیدید خورشید غروب کرده نماز خود را بخوانید کاری به خراسان رضوی نداشته باشید که آنجا غروب کرده یا نکرده است و بالعکس.
پس بنابراین هر کسی از مسلمانان در هر جای عالم که هست باید عبادات، نماز، روزه، افطار و غیرافطار خود را با افق خورشید تنظیم کند، خُب این صراحت دارد و روایت این هم در جلد چهار وسائل الشیعه در صفحه 198 در باب صلاة آمده است، خُب این روایت بهصراحت بر اینکه بحث خورشید یک بحث جداگانهای است دلالت میکند.
در خورشید ما اختلاف افقها را داریم و اختلاف افقها برای ما مسلمانان حجت است؛ اما بحث این است که آیا ماه هم این جوری است؟ میتوانیم بگوییم؟ ماه و خورشید را قیاس میکنیم همانگونه که خورشید را دیدیم هنوز غروب نشده روزه خود را نگاه میداریم؛ اما اگر غروب شده روزه خود را افطار میکنیم در مورد ماه هم همین کار را میکنیم، هر وقت ماه را جایی دیدیم روزه را شروع میکنیم وقتی ماه دیده نشد، یعنی ماه رمضان تمام شده و شب اول ماه آمده و باید دومرتبه ماه را ببینیم.
پس دیدن ملاک است، دیدن هم هر کسی هر جا دید برای خودش ملاک است، هر شهری هر استانی که ماه را دید باید روزه بگیرد، ماه را دید فردای آن روز عید است، به جای دیگر کاری ندارد که جای دیگر دیدند یا ندیدند ملاک نیست دیدن همان جایی که زندگی میکنند برای آنها ملاک است، این قول مشهور است.
پس قول مشهور میگوید یک دلیل که ما میگوییم اختلاف افقها داریم نه اتحاد افقها این است که طلوع و غروب خورشید را بر طلوع و غروب ماه قیاس میکنیم، حالا این را بعداً بهطور مفصل در بحث قائلین به تعمیم پاسخ میدهیم، چون جوابش مفصل است، الآن یک جواب مختصری میدهیم که این قیاس معالفارق است.
قیاس معالفارق یعنی اصلاً نمیشود سیر ماه را با سیر خورشید با یکدیگر قیاس کرد، این یک مدل است آن یک مدل است و از لحاظ علمی هم این قیاس غلط است؛ یعنی نمیشود خورشید را به ماه تشبیه و مانند کرد؛ زیرا این یک سیر دارد آن یک سیر؛ درنتیجه از نظر فنی، از لحاظ علمی و از لحاظ علمی فقهی باید اینها را از هم جدا کرد.
حالا الآن وارد جوابش نمیشویم، وارد جوابش بشویم از بحث دور میشویم این را در ذهن خود داشته باشید تا آن ادله قائلین به تعمیم را مفصل خواهیم گفت؛ پس اجمالاً جواب مختصر این است که این قیاس معالفارق است و این را با آن نمیشود قیاس کرد و نتیجه گرفت.
آیتالله خویی یکی از سرسختترین فقهایی است که این بحث را باز کرده است و خیلی مخالف این دلیل است و میگوید این چه دلیلی است اصلاً قابل قبول نیست خورشید طلوعش بهگونهای است که همیشه بر نصف عالم میتابد و بر نصف عالم نمیتابد؛ چون زمین کروی است ماه اینگونه نیست ماه منطقهای نیست ماه حالت جهانی و فرا منطقهای دارد.
دلیل چهارم بر اینکه قول مشهور میگویند هر جایی رؤیتش برای خودش حجت است و بلاد متقاربه را میگیرد بلاد متباعده را نمیگیرد، دلیل عقل است، میگویند ما وقتی عقل خود را حاکم کنیم میفهمیم که هر جایی که ماه را دیدند باید ملتزم باشند به لوازمش و هر جا ماه را ندیدند این التزام وجود ندارد.
عقل میگوید اول ماه را دیدی یا ندیدی میگویند دیدیم عقل میگوید پس روزه بگیرید و آخر ماه رمضان میگوید ماه را دیدید؟ میگویند بله میگوید پس نمیتوانید روزه بگیرید فردا عید است و روزه گرفتن حرام است.
عقل میگوید بین دیدن و انجام تکلیف یک التزامی است، یک ملازمهای است این ملازمه عقلیه خودش دلیل بر این است که هر کس ماه را دیده است روزه بگیرد و هر کس ماه را ندیده است روزه بر او واجب نیست، عقل هم این را میگوید؛ خُب از این دلیل این را میفهمیم که کسانی که در یک جایی زندگی میکنند و ماه را ندیدند تکلیف برای آنها منجز نیست. تکلیف بر کسانی است که ماه را دیدهاند، در ایران دیدهاند در عربستان ندیدهاند و در عراق ندیدند یا در عربستان دیدند در ایران ندیدند، در عربستان که دیدند باید روزه بگیرند یا عید بگیرند؛ اما ایرانیها که ماه را ندیدهاند تکلیف ندارند.
چون تکلیف مبتنی بر اثبات آن موضوع است، موضوع رؤیت هنوز ثابت نشده است پس تکلیفی هم به دنبال آن هنوز نیامده است، این دلیل عقل است که آقایان فرمودند.
حالا فرازی از بیانات یکی از علمای جدید را بخوانیم، میگوید: «و اما العقل» چرا عقل میگوید که افقها با هم مختلف هستند و هر کسی با افق خود باید روزه را تنظیم کند؟ «فلوضوح ان التکلیف المعلق بشیئ لابد و أن یتبع ذلک الشیئ»؛ این دلیل عقل است، واضح است تکلیفی که به یک چیز معلق شده، بسته شده به یک چیز ناچار است از آن چیز تبعیت کند.
وقتی گفته است روزه وقتی بر تو واجب است که ماه را رؤیت کنی؛ پس این روزه به رؤیت بسته شده، هر وقت رؤیت شد روزه واجب است، مفهومش این است که هر جا رؤیت نشد روزه واجب نیست این عقل است و جلوی عقل را هم نمیشود گرفت.
نتیجه میگیریم «فالتکلیف المعلق بشهر رمضان اَو شهر شوال» تکلیف ما معلق شده به ماه رمضان یا ماه شوال که باید روزه نگیریم، «لابد و ان یتبع هذین الشهرین» باید این دو ماه را دید، ماه رمضان شد؟ باید روزه بگیری ماه شوال شد؟ پس روزه نگیریم، همه این حکم عقل است و بالای آن هم حرفی نیست.
مگر نمیگوید «صوم للرؤیة و افطر للرؤیة»؛ یعنی هر جا ماه را دیدی روزه بگیر هر جا ندیدی روزه نگیر، ما اینجا دیدیم روزه میگیریم عراق ندیده خُب روزه نمیگیرد.
در این مکان رؤیت شد بر این شهروندان واجب است، در کشور عراق دیده نشد و هیچ جای عراق ماه را ندیدند خُب روزه نگیرند، عقل این جوری میگوید مگر نگفته است که روزه بر رؤیت واجب میشود و آن را معلق وابسته کرده به آن؟ خُب هر جا این بسته درست شد تکلیف مشخص است هر جا دیدیم رؤیت نیست، بهعنوان مثال در عراق نگاه کردند و ماه را ندیدند ولی در عربستان دیدند خُب عربستانیها برای خود، عراقیها برای خود و ایرانیها برای خود؛ پس بنابراین به همان قول مشهور حکم میشود.
عقل میگوید آنهایی که ماه را ندیدند تکلیف برای آنها مسلم نیست، چطور شما میگویید اینجا ماه را دیدهاند عراق و عربستان هم بگیرند یا بالعکس؟ پس این هم دلیل عقل.
البته جواب این است که میشود این را به هم زد، شما میگویید یکی از راهها رؤیت است، ما میگوییم یکی از راهها شهادت عدلین است.
جایی است که رؤیت نیست؛ ولی باید روزه بگیریم آنجا کجاست؟ جایی است که ما خود بهطور مستقیم ندیدهایم و دو تا شاهد عادل از بیرون شهر آمدند و گفتند ما دیدهایم، در اینجا حرف این دو شاهد عادل برای ما حجت است.
پس بسته نیست به «صوم الرؤیه» که شما گفتید، شما گفتید هر جا رؤیت شد روزه است هر جا رؤیت نشد روزه نیست، میگوییم نه اینجا عقل باید فراگیر باشد در همه جا باید حرفش ثابت شود اینجا ثابت نیست.
بهعنوان مثال ما در بجنورد میخواهیم روزه بگیریم هیچکدام از ما هم ماه را ندیدهایم؛ ولی در شیروان و قوچان دیدند، خُب شرق است دیگر برای غرب که حتماً حجت است، دو تا شاهد عادل آمدهاند و گفتهاند ما ماه را دیدهایم با اینکه ما ماه را ندیدیم ولی روزه بر ما واجب است؛ پس معلوم میشود که وجوب روزه معلق به رؤیت نیست.
راه دیگر آن اثبات شهادت عدلین است، پس این ملازمه عقلیه درست نمیشود و شما نمیتوانید دلیل عقل را از راه عقل ثابت کنید، این مورد نقض دارد در اینجا چه کاری میکنید؟ اینجا که ندیدید روزه میگیرید چه دلیلی است؟ میگوییم شهادت عدلین، آنها آمدند شهادت دادند ما خود که ندیدیم.
پس معلوم میشود اینکه معلق شدن حکم بر یک شیئی ملازمه عقلیه درست میکند این عمومیت ندارد و حال آن که قانون عقل کلی است.
عقل هر جا میآید باید کلیت داشته باشد و نمیشود در جایی باشد و در جایی نباشد، این دلیل عقل نیست، دلیل عقل فراگیر است و شمول و کلیت دارد اگر کلیتش نقض شد دلیل عقل هم فرو میریزد؛ پس این استدلال عقلی نمیتواند خیلی استدلال محکمی بر این قول باشد.
دلیل پنجم که این آقایان به آن تمسک میکنند، میگویند سیره مسلمانان است، از همان قدیمالایام که ما بچه بودیم در روستا، در شهر هر کس هر جا زندگی میکرده میگفتند ماه رمضان شده، میگفتند بله همه دارند روزه میگیرند ما هم فردا روزه بگیریم، سیره مسلمانان این بوده که شهرهایی که افقهای آنها با هم نزدیک بوده خیلی منتظر دیدن مستقیم نبودند همین که برای آنها ثابت میشد که مثلاً در شیروان ماه را دیدند بجنورد هم تبعیت میکرد، بجنورد هم که روزه میگرفتند جلوتر اهالی آشخانه هم میگفتند بجنورد ماه را دیده است.
یعنی سیره مسلمانان طوری بود که اگر خودشان ماه را نمیدیدند بلاد نزدیک به آنها میدیدند برای آنها هم حجت میشد و تکلیفشان را انجام میدادند؛ اما سیرهای نداریم که اینجا ماه را دیدهاند در عربستان هم روزه بگیرند.
نمیگفتند چون عربستان ماه را دیده ما هم روزه بگیریم یا روزه خود را تمام کنیم و فردا عید است، سیره این چنینی نداریم ولی از آن طرف داریم، مثلاً در روستا میدیدند در شهر میگفتند روستای اطراف شهر ما دیدند؛ پس چون دیدند برای ما حجت است و ندیدند پس برای ما حجت نیست.
پس بنابراین سیره مسلمانان مستمر از همان اول تاکنون به این روش بوده که افقهای نزدیک به هم دیدنشان برای هم حجت بوده و نمیگفتند آنها دیدند و به ما ربطی ندارد، افقهای نزدیک به هم و قریب به هم این را حجت میدانستند و بر این اساس هم عبادات خود را انجام میدادند.
خُب، آیا این میتواند دلیلی باشد که چون مردم اینطور عمل میکردند پس ما هم دلیل بگیریم بر اینکه در جاهای نزدیک دیدن دیگران برای ما حجیت میآورد؛ اما در جاهای دور نه حجت نمیآورد.
رسم این نبوده که بهعنوان مثال در آن طرف دنیا ماه را ببینند و این طرف دنیا بگویند مثلاً چون در عربستان و یا آفریقا ماه را دیدند پس ما هم روزه بگیریم، چنین رسم و سیرهای نبوده است؛ ولی این طرف سیره است.
جواب این است که اولاً این سیره برای ما مسلم نیست، بله شاید بعضی جاها فرهنگشان چنین بوده؛ اما بیشتر جاها از همان قدیم تحقیق میکردند و تا برای آنها ثابت نمیشد تا دو تا شاهد عادل شهادت نمیدادند ترتیب اثر نمیدادند، اینطور نبوده که صرف اینکه فلان جا ماه را دیدند بیایند روزه بگیرند تحقیق میکردند و یا آنقدر رؤیت مشهور شده که به حد شیاع و تواتر میرسیده، صرف اینکه میشنیدند نبوده است، آنقدر از این طرف و آن طرف میآمدند میگفتند ماه را دیدهاند که یقین میکردند ماه را دیدند، شیاع و تواتر، اینطور نبوده که یک نفر بیاید بگوید ماه را دیدهاند بگویند خُب، روزه بگیریم. سیره، سیرهای سطحی نبوده؛ بلکه سیره سیرهای بوده که در آن استدلال و پشتوانه منطقی بوده است. این یک نکته.
نکته دوم این است که ما هر سیرهای را حجت نمیدانیم، سیرهای برای ما و در احکام شرعیه حجت است که معصوم در محضر معصوم بوده و معصوم آن کار را رد یا ردع نکرده باشد.
این را اصولیان گفتهاند که کدام سیره برای اثبات حکم شرعی حجت است؟ سیرهای که باشد، معصوم دیده باشد و آن سیره را معصوم ردع نکرده باشد.
ما اصلاً چنین سیرهای نداریم که در پیش معصوم بوده و معصوم هم آن را نکرده است، نداریم، پس این سیره نمیتواند برای ما حجت باشد. این هم یک نکته.
نکته دیگر این است که واقعاً اگر چنین سیرهای وجود داشته است، فقهای ما مثل شیخ طوسی و علامه حلی این سیره در مرئا و منظرشان بوده است؛ پس چرا در کتابهای قدیمی ما یک کلمه در مورد این سیره استدلال نکردهاند؟
شما در قول قدمای اصحاب مثل شیخ طوسی، شیخ مفید و علامه حلی که از بزرگان قوم شیعه هستند در کلامشان اصلاً استدلال به سیره دیده نمیشود؛ پس معلوم میشود که این سیره را حجت نمیدانستند وگرنه در کتابهایشان میگفتند: «لسیره»، همانطور که میگفتند: «للعقل» همان جور که میگفتند «للنصب» یک جایی هم در کتابهای فقهی گذشته ما باید یک کلمهای دیده میشد که مثلاً «لسیره مستمره»؛ پس این برای ما اثبات نشده وگرنه در کتابهای فقهای ما حتماً ردپایی از آن دیده میشد.
افزون بر این خود اهل سنت که قائل به این هستند که هر جا ماه دیده شد در جای دیگر هم حجت است به این سیره اشاره نکردهاند فقط به روایت کریب که حالا بعد میخوانیم استدلال کردند؛ ولی در فقه اهل سنت کلمهای هم از سیره خبری نیست والا اگر در سیره آنها چیزی خلاف بود میگفتند البته سیره ما مخالف این برداشت ما است، نگفتند.
وقتی همه این موارد را کنار هم قرار دهیم نتیجه میگیریم که سیره هم نمیتواند دلیلی بر قول مشهور باشد چون سیره مسلمانان این بوده که همافقها برای هم حجت بوده ولی برای جاهای دور حجت نبوده؛ پس معلوم میشود اگر ماه را اینجا دیدند برای دورتر از اینجا حجت نیست، این دلیل بر این نمیشود و قول به تعمیم را نمیتوان از سیره اثبات کرد؛ چون سیره چند تا اشکال به دنبالش است. این هم قول به سیره.
پس بنابراین تا الآن این جوابها کافی است که 1- ما سیره را حجت نمیدانیم 2- سیره ثابت نشده است 3- اگر سیره بوده چرا در اقوال فقهای ما نیست 4- چرا اهل سنت که این همه به این مسائل بها و اهمیت میدهند اصلاً در کتابهای خود به این مسائل نپرداختهاند؛ پس معلوم میشود که این دلیل مشت پر کن و محکمی نبوده است./902/236/ر
مقرر: هادی رحیمی کوهستان
منابع:
[1]. قرآن کریم، سوره اسراء، آیه 78.