به گزارش خبرنگار سرویس سیاست پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت الاسلام علی رضائیان در دومین جلسه سال تحصیلی 96-95 درس خارج فقه سیاسی اسلام که در مدرسه دارالشفاء برگزار شد به مقدمات و مسائل فقه سیاسی اشاره کرد که تفصیل مطالب بیان شده در ذیل تقدیم خوانندگان میشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
به مقدمات و پیشینه فقه سیاسی و ضرورتش اشاره کردیم، به اینکه اسلام با سیاست گره خورده است؛ اما فارغ از مسائل فلسفه سیاسی اگر کسی به عنوان مکلف سؤال پرسید که من به عنوان انسان در مسائل اجتماعی چگونه عمل کنم و به چه کسی مراجعه کنم؛ دستور است که به کتاب و سنت، عقل و مجموع منابع دین مراجعه کند که این می شود فقه سیاسی.
بنابراین ممکن است فقه سیاسی به عنوان یک شاخه مستقل در عصر فقهای پیشین مطرح نشده و در ذیل ابواب مختلف طرح شده است؛ اما این شاخه، شاخه مهم و بلکه شاخه خیلی عمده در فضای فقه است.
فقه سیاسی ما از فقه مطلق ما جدا نیست؛ بلکه عمده مباحث، مسائل اجتماعی است و این همان دلیلی است که امام رحمه الله علیه و آیت الله بروجردی و مرحوم صاحب جواهر و بعضی از بزرگان دیگر این طور مطرح کردند که کسی اگر آشنایی با خود فقه داشته باشد متوجه میشود که فقه معظم احکام یا تعداد معتنابهی از احکام اجتماعی است.
و کسی احکام اجتماعی را می بیند که این پرسش برایش حاصل شده باشد که این احکام اجتماعی چگونه باید اجرا شود و این خودش دلیل روشنی برای حکومت اسلامی است.
این دلیل مستقل بیان شده به این که حکومت اسلامی جزو ساختار دین هست و جدای از دین نیست و بازگشتش برمیگردد به جمله معروف دیانت ما عین سیاست ما و س+++یاست ما عین دیانت ما است.
اگر به آموزها نگاه کنیم، میبینیم که درون احکام اجتماعی و ماهیت آن سیاسی است که برای اجرای احکام اجتماعی قاعدتا عقل حکم می کند باید حکومتی باشد، تا احکام اجرا شود؛ منتها ما از دریچه دیگری شروع کردیم که شاید به این شکل مطرح نشده بود و آن دریچه ای که آغاز کردیم دریچه پرسشگری بود.
وقتی شما پرسشهایت را به عنوان مکلف بر فقه عرضه میکنی و فقه پاسخ میدهد؛ این فقه سیاسی است؛ یعنی فقه ناظر به نظام سیاسی و مسائل اجتماعی است؛ در اینجا فقط فقیه باید دقت کند و نظر دهد.
چون یک موقع مکلف از فقیه سؤال می کند که من در عرصه اجتماعی، عرصه بانکداری، عرصه تعاملات اجتماعی چه کار کنم و مجتهد به عنوان کسی که باید پاسخ دهد و از باب رجوع به متخصص، او جواب این مکلف را از کتاب و سنت می گوید.
حالا خیلی سؤالها را مکلف بالفعل نمیتواند بپرسد؛ منتها این سؤالات وجود دارد؛ یعنی اگرفقیه خودش مینشست فکر میکرد توی ساختار اجتماعی اقتصادی و ساختارهای کلان که مکلف به آن نیاز دارد سؤالاتش را طرح می کرد؛ این سؤالات را وقتی طرح میکرد از فقه می پرسید، شاخه فقه سیاسی تبیین میشد و گسترش پیدا میکرد، این جهتی است که ما را پیش میبرد.
اجتهاد به معنای عملیاتی است که مراجع و مجتهدان در طول تاریخ انجام دادهاند؛ اجتهاد همان فرآیند استنباط احکام است که لازم نیست حتما مجتهدی پیش از این به کار برده باشد.
ممکن است یک قاعده باشد که در ادوار مختلف فقهی به آن توجه و استناد نشده است؛ ممکن است سؤالی باشد که مجتهدان پیشین برایشان مطرح نبوده و خیلی طبیعی است که مسائل مستحدثه اول حوادث الواقعه و مسائل جدید است و اگر مجتهدان سابق به آن نپرداختهاند به این معنا نیست که در فقه وجود ندارد؛ قاعدتا هیچ کسی چنین حرفی نزده است.
چون اساسا تکامل فقه مخصوصا از زمان مرحوم سید و صاحب عروه است؛ گرچه پیش از آن در زمان شیخ طوسی دارای اشکالاتی بوده که از طرف مخالفین به فقه شیعه شده است که شما مسائلتان زیاد نیست، تکثیر مسائل ندارید، این را اشکال میکردند به فقه شیعه و شیخ طوسی پاسخ دادند.
این مسائلی که مرحوم سید، تکثیر میکند پیش ازاین خیلیهایش مطرح نبوده به این معنا که سید این مطالب را خارج از فقه بیان کرده است؛ از آن مهمتر این هست که اساسا فرآیند استنباط که همان اجتهاد باشد منوط به اشخاص نیست.
فرآیند استنباط یک میکانیزم علمی برای کشف حکم شرعی است که این میکانیزم علمی می تواند بدین صورت باشد که در گام نخست از مسأله ای که مردم به آن مبتلا هستند آغاز شود و در مرحله بعد این که فقه ما بیشتر توسعه پیدا کند.
سؤال پرسیدند توضیح المسائل ما زیاد شده، اما یک راهش این است که مراجعه کنم و سؤال از خود روایات بپرسم، فارغ از اینکه الان این سؤال مطرح نیست و یا هست؛ این فرقی نمی کند و وقتی سؤال میپرسم، این سؤال خاص را می آیم در فرآیند استنباط از احکام در می آورم.
در حوزه فقه سیاست خارجی کمتر تا الان سؤال پیش آمده؛ در قانون اساسی یک و یا دو تا سؤال عمده پیش آمده که به آنها پاسخ داده شده است.
اما مثلا ما اگر از فقه در مورد فرآیند مذاکره بخواهیم سؤال بپرسیم؛ چنان که الان حساسیتش بالا رفته، همچنین در مورد نحوه تعامل با کافر حربی و غیر حربی یا مسلمان معاند و اینها که هر کدام از آنها نحوه مذاکره و تعاملشان با هم فرق دارد و یا فرق نمیکند.
این سؤال در سیاست بینالملل مطرح است که آیا من میتوانم؛ اگر حتی با اینها بخواهم تعامل کنم، نحوه مذاکرهام، تعاملم به نحو مستقیم باشد با کافر حربی و یا باید غیر مستقیم باشد، این خودش یک سؤال است.
حالا فارغ از اینکه فقه چه جوابی به این میدهد این خودش یک سؤال است، اصلا اصل تعامل بعد نحوه تعامل حالا در نحوه تعامل آیا وقتی پای میز مذاکره رفتم، من می توانم ازفقه بپرسم.
آیا فرد مذاکره کننده مانند بقیه مذاکرهها می تواند رو دررو با گفتگوی دوستانه به ظاهر دوستانه و یا بر وجه خیلی تبلیغاتی میتواند مذاکره کند یا نه.
اگر من هم خواستم از فقه بپرسم که آیا مذاکره کننده ما باید بسان دشمن مقابل وی بنشیند، چطور دو تا دشمن مقابل هم مینشینند که دیگر گفتگو به معنی خنده و رفاقت، دست دادن و اینها نیست؛ من می توانم سؤال بپرسم، حالا فقه ممکن است جواب بدهد؛ بله اشکال ندارد.
وقتی به روایت نگاه می کنیم می بینیم ائمه معصومین صلوات الله علیهم دقیقا روی چنین نکاتی دست گذاشتهاند که مثلا لبخند به دشمن یک وجه مذمومی دارد.
ممکن است کسی هم به فقه یا به یک آیه تمسک کند که ما باید بین کفار مودت قرار دهیم؛ به هر حال باید مستند باشد که دستورالعمل و نتیجه چیست؛ سؤال را که از فقه می توانیم بپرسیم.
در سیاست بین الملل و سیاست خارجی پرسیدن سؤال از فقه جا دارد؛ چگونه فقیه از باب جواب به فقه رجوع می کند؛ حالا ممکن است به اطلاق تمسک کند، ممکن است یک روایت خاص هم پیدا کند یا جایی که منطقة الفراغ است./825/م