به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محسن اراکی، در جلسه ششم درس خارج فقه فرهنگ اسلام که روز پنج شنبه مورخه 14 بهمن 95 در مؤسسه امام خمینی (ره) برگزار شد، به ادامه بررسی ادله و احکام بیان اظهاری پرداخت و گفت: بیان اظهاری حرام در جائی است که با بیان و اظهار شخص حق دیگری تفویت شود و یا سبب ظلم به دیگران فراهم آید که قطعاً از حرمت جاری است مثلاً دادگاه شهادت خواسته است و بیان این شهادت نیز حق است اما با بیان این شهادت به او ظلم می شود یعنی بیش از حقی که به گردن اوست مواخذه می کنند.
وی در ادامه گفت: روایات فراوانی با این مضمون داریم که اگر شهادت به ضرر برادر دینی تو باشد و سبب تفویت حقوق یا ظلم شود این کار جائز نیست.
این استاد حوزه و دانشگاه در پایان گفت: تمام ادله دال بر حرمت کذب بر اظهار کذب نیز دلالت دارد که می توان آیات و روایات فراوانی در این رابطه مشاهده کرد به جزء موارد خاصی که اظهار کذب مصلحت اقوایی داشته باشد.
متن کامل درس آیت الله اراکی
خلاصه ای از درس گذشته
بیان اظهاری یعنی بیانی که اظهار و بیان در آن مطلوبیت دارد. بیانی که برای اظهار به کار برده می شود. بیان اظهاری احکام شرعیه ای دارد. گاهی بیان اظهاری واجب است که اجمالاً بیان می کنیم در چه مواردی واجب است:
گاهی حق اجتماعی است که در آن صورت وجوب اقوی و اولی است. در آیات در مساله حرمت کتمان نکات زیادی بیان شده است. (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون)
امثال این آیه در قرآن فراوان است. یکی از برجسته ترین مصادیق ظلم کتمان حق و حقیقت است در جایی که حق متوقف بر اظهار است که اگر بیان نشود حق پایمال می شود.
مساله اول: جایی که واجب اجتماعی است که اگر مردم بدان عالم نباشند عمل نمی کنند، مثلاً واجب اجتماعی مانند تحریم خرید کالای دشمن که بیان این نوع واجبات حکماً و موضوعاً واجب است. باید بگوییم که این معاملات حرام است که این از حیث حکم است و در مورد موضوع نیز باید بگوییم که این نوع معاملات تعاون بر اثم است.
مساله دوم: جایی که حکم فردی است مثلاً نمی داند نماز یا روزه واجب است یا خیر و یا نمی داند که غیبت حرام است. آیا اینجا اظهار و تعلیم حکم واجب است؟ در این مورد نیز از آیات و روایات متوجه می شویم که اعلام حکم برای جاهل واجب است.
مساله سوم: اعلام موضوع در فقه فردی است مانند این که لباس شخصی نجس شده است و باید ببینیم آیا گفتن مساله به او واجب است؟ خیر، در این مساله بیان لازم نیست.
حال اینجا تفصیل لازم دارد که آیا مطلقا جایز نیست. در مواردی که بیان موضوع منجر به تحقق امری نشود که وجودش برای شارع مبغوض است. اگر کسی به خیال این که فلانی دشمن است و قتل او واجب است می خواهد او را بکشد و من می دانم که این شخص دشمن نیست یعنی به موضوع علم دارم، بر من اعلام واجب است ولو این که مساله مربوط به موضوع است.
پس در موردی که موضوع مربوط به حکمی است که مانند حفظ نفس محترمه، عملی شدن آن برای شارع مطلوبیت مطلق دارد، در چنین جایی اعلام موضوع واجب می شود. در مواردی که مطلوبیت حق و غیر حکم مشروط به علم باشد نه این که به صورت مطلق باشد یا مغبوضیت آن مشروط به علم باشد. مثلاً می دانیم که عملی برای شارع مبغوض است اما به شرطی که علم به حکم داشته باشند مبغوض است مثل خواندن نماز در لباس نجس برای کسی که می داند نجس است مبغوضیت شارع را به همراه دارد. در این مساله جریان اصاله الطهاره وجود دارد و به این معناست که برای شارع در لباس معلوم النجاسة نماز خواندن مبغوضیت دارد نه این که به صورت مطلق مبغوض باشد.
پس در این مساله سوم نیز مشخص شد که فرق است بین احکامی که در نظر شرع آن قدر محبوبیت دارند که علی أی حال است نه مقید به علم که در این گونه موارد اعلام موضوع واجب است. در آن احکامی که مطلوبیت حکم برای شارع، مطلوبیت علی فرض علم است در این گونه موارد اعلام واجب نیست.
ادامه بررسی احکام بیان اظهاری
بحث ما در فقه فرهنگ به حکم مربوط به بیان اظهاری رسید. حکم بیان اظهاری به صورت مفصل در شرع بیان شده است.
قسم اول در بیان اظهاری، وجوب بیان اظهاری است که موارد آن بیان شد.
اول جایی بود که عدم بیان موجب تفویت حقی شود یا آنجایی که اظهار حق موجب بیان حق لازم و واجب گردد. آنجایی که عمل به چیزی واجب باشد و بیان حکم به عمل مقدمه انجام عمل باشد لذا بیان حکم مقدمتاً در عمل واجب می شود.
ما گفتیم تعلیم به احکام واجب است. اگر کسی تکلیف به نماز را بلد است و دیگری بلد نیست باید تعلیم داده شود.
بحثی در مورد موضوع داشتیم که آیا واجب است یا خیر؟ شخصی می خواهد مالی را استفاده کند به این خیال که مال خودش هست اما در واقع مال خودش نیست. شخصی بدنش نجس شده است و خودش متوجه نیست البته نجاستی که مشمول عفو نیست.
این موارد اعلام به موضوع است که دو گونه بود. گاهی حکمی الزامی است و غیر مقید به موضوع و گاهی مقید به موضوع است. در موردی که مقید به علم به موضوع است مانند صلاة در لباس طاهر یا منع از صلاة در لباس نجس که منع عارض بر نجس واقعی نشده است بلکه بر نجس معلوم النجاسة بار شده است زیرا می توانید قاعده طهارت اجرا کنید.
پس از قاعده طهارت استفاده می شود آنچه شرط لباس در نماز است یا آنچه مانع از صحت در صلاة است، صلاة در ثوب معلوم النجاسه است نه صلاة در نجس واقعی. بنابراین حکم الزامی مقید به علم است و منع ازصلاة در نجس مقید به علم به نجاست است. در این مساله اعلام واجب نیست زیرا مقید به موضوع است و شما لازم نیست برای ایشان موضوع به تکلیف ایجاد کنید.
این مساله مانند وجوب حج بر مستطیع است و لازم نیست کسی را مستطیع کنید تا حج بر او واجب شود.
آنجایی که علم در موضوع حکم الزامی اخذ شده است بیان اظهاری و اعلامی برای آگاه ساختن مکلف به موضوع حکم واجب نیست اما اگر حکم الزامی است که در موضوعش علم اخذ نشده است مانند « مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعا» که منهی عنه در اینجا قتل النفس است و ذات قتل النفس مورد نهی قرار گرفته است.
در این مساله قتل نفس به شرط علم را بیان نکرده است. اگر کسی خیال می کرد که شخصی مهدور الدم است و به اشتباه به گمان این که همان مهدور الدم این شخص است که تصمیم بر قتلش گرفته بود، لازم است اعلام کند و وجوب دارد زیرا اگر من بیان نکنم حرامی اتفاق می افتد که شارع دوست ندارد ذات این عمل محقق شود نه این که عمل از «من یعلم بالموضوع» محرم باشد. ذات این عمل نزد خدا مبغوض است. قتل نفس محترمه فی ذاتها نزد خدا مغبوض است.
پس در مواردی که حکم الزامی داریم که این حکم الزامی روی موضوعی رفته است. اگر این حکم موضوعی مقید به علم به موضوع است یعنی روی موضوع معلومی رفته است اینجا ایجاد علم به موضوع شرط و واجب نیست لذا اگر کسی به اشتباه بخواهد مرتکب عمل ممنوع شرعی شود اعلام او به موضوع لازم نیست حتی اگر شخصی می خواهد غذای نجسی بخورد اعلام به موضوع واجب نیست زیرا آنچه حرام است اکل طعام یا شرب ماء معلوم بالنجاسه است اما اگر شک کرد می تواند اصل طهارة جاری کند. اما در مثل قتل نفس آنچه موضوع حرمت است زهاق روح محترمه است و مقید به علم نشده است. اگر کسی بخواهد اشتباهاً قتل نفسی مرتکب شود و سبب آن شبهه در موضوع است اعلام واجب می شود. پس اعلام موضوع یا بیان اظهاری در این مورد به شرطی واجب خواهد بود که حکم الزامی روی ذات الموضوع رفته باشد نه موضوع مقید به علم.
این تمام کلام در بحث مربوط به حکم وجوب در بیان اظهاری بود.
از باب نداشتن آثار وضعی می توان به شخص در مورد غذای نجس نیز بیان اظهاری داشت اما واجب نیست. ممکن است خوشحال شود که به او بگوییم این غذا نجس است و از آن اجتناب کند. ممکن است شخص از افرادی باشد که اگر بعداً بفهمد غذای نجس خورده و ما به او نگفته ایم ناراحت شود که در این موارد گفتن و اعلام بهتر است و استحباب دارد.
درباره این نوع عناوین ثانویه ای که بار می شود با اصل قضیه متفاوت است و نباید خلط شود. حفظ آبروی مومن مانند حفظ عرض و مالش واجب است و باید این مساله دقت شود.
اگر موردی باشد که برای شارع بدون قید علم موضوعیت دارد اعلام واجب است.
مورد دوم
یکی دیگر از احکام مربوط به بیان اظهاری در جایی است که بیان اظهاری حرام است.
موارد حرمت بیان اظهاری متعدد است که ذکر می کنیم:
گاهی دادگاه شهادت خواسته است و بیان این شهادت نیز حق است اما با بیان این شهادت به او ظلم می شود یعنی بیش از حقی که به گردن اوست مواخذه می کنند. این شهادت را مایه ظلم به او قرار می دهند ولو این که شهادت حق باشد. مثلاً در کشورهای عربی اگر شهادت بدهم این شخص از گروه های مقاومت است با این که درست است او را شکنجه می دهند یا می کشند. پس این شهادت برای من حرام است.
نکته: اگر امر دائر بین ظلم أقل و ظلم اکثر بود باید اینجا قاعده تزاحم را پیاده کرد و ظلم اقل را ترجیح دهد.
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ کَتَمَ الشَّهَادَةَ أَوْ شَهِدَ بِهَا لِیُهْدِرَ بِهَا دَمَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ أَوْ لِیُتْوِیَ مَالَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ أَتَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لِوَجْهِهِ ظُلْمَةٌ مَدَّ الْبَصَرِ وَ فِی وَجْهِهِ کُدُوحٌ تَعْرِفُهُ الْخَلَائِقُ بِاسْمِهِ وَ نَسَبِهِ وَ مَنْ شَهِدَ شَهَادَةَ حَقٍّ لِیُحْیِیَ بِهَا مَالَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ أَتَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لِوَجْهِهِ نُورٌ مَدَّ الْبَصَرِ تَعْرِفُهُ الْخَلَائِقُ بِاسْمِهِ وَ نَسَبِهِ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَ لَا تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ- وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ.»
در روایت ابی جمیله ذکر شده است که از حیث سندی مخدوش است اما به لحاظ این که روایت با روایات صحیحه و قواعد مطابقت دارد لذا موفوق الصدور است و بدان عمل می کنیم.
روایات به این مضامین زیاد داریم.
روایت دیگر
«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ الْخُزَاعِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ السَّائِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ: کَتَبَ أَبِی فِی رِسَالَتِهِ إِلَیَّ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الشَّهَادَةِ لَهُمْ فَأَقِمِ الشَّهَادَةَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلَى نَفْسِکَ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ فَإِنْ خِفْتَ عَلَى أَخِیکَ ضَیْماً فَلَا.»
این روایت از لحاظ سندی تام است.
اگر این شهادت منجر به ظلمی به برادر مومن تو می شود لازم نیست.
روایات متعددی داریم که به همین دو مورد اکتفا می کنیم.
(وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً) سوره مبارکه اسراء آیه 36
روایات زیادی نیز در این مورد داریم که در جلسه آتی به ادامه بحث خواهیم پرداخت./926/ص
تقریر: محسن جوادی صدر